در هفتههای اخیر، رهبران نظامی، سیاسی و فرهنگی جمهوری اسلامی یکی از مضامین کلیدی «انقلاب اسلامی» را با قاطعیتی بیسابقه تکرار کردهاند: تمدن غرب مرده است، پایان آمریکا نزدیک است و بهزودی اسلامــ البته از نوع خمینیگرایانهاشــ آینده تمامی بشریت را ترسیم خواهد کرد.
این تورم لفظی را چگونه تعبیر کنیم؟ یک پاسخ این است که رژیم خمینیگرا که در ضعیفترین موقعیت خود قرارگرفته است و برای تسلیم در برابر «قدرتها» هم در شرق و هم در غرب آماده میشود، میکوشد تا برهنگی خود را با برگ انجیر بپوشاند. تعبیر دیگر این است که «برگزیدگان» نظام خمینیگرا چنان اسیر اوهام خویشاند که از برقراری حداقل رابطه با واقعیت عاجز شدهاند. نمیدانم چرا، اما این تازهترین انفجار هپروتی در تهران مرا به یاد مصاحبهای انداخت که بیش از نیمقرن پیش، زمانی که یک خبرنگار جوان و تازهکار بودم، با کیشی نوبوسوکه در تهران انجام دادم. کیشی نوبوسوکه آن زمان بهعنوان نخستوزیر اسبق ژاپن، در رأس یک هیئت ۱۰۰ نفری از مدیران بزرگترین شرکتهای ژاپنی به تهران آمده بود تا درباره سرمایهگذاریهای درازمدت با مقامهای ایرانی مذاکره کند. در ضیافتی که بهافتخار مهمانان ژاپنی ترتیب دادهشده بود، هوشنگ انصاری، وزیر اقتصاد وقت که به زبان ژاپنی آشنا بود، سالها در ژاپن به سر برده بود و نخستین همسرش نیز ژاپنی بود، اعلام کرد: «امشب، در این ضیافت، نمایندگان بیش از یک تریلیون دلار حضور دارند!»
بهخوبی میشد دید که دولت شاهنشاهی میخواست بر قدرت اقتصادی ژاپن تأکید کند. از این گذشته، محمدرضا شاه قبلاً از آرزوی خود برای تبدیل ایران به «ژاپن دوم» سخن گفته بود. اما صبح روز بعد، هنگامیکه برای مصاحبه به محل اقامت آقای کیشی رفتیم، خیلی زود با تصویر دیگری از ژاپن روبهرو شدیم.
پرسیدیم: «آیا ژاپن امیدوار است که در دهه آینده، مقام نخستین ابرقدرت اقتصادی جهان را به دست آورد و ایالاتمتحده را پشت سر بگذارد؟»
آقای کیشی که آن زمان ۷۲ ساله بود اما در نگاه جوان ما ۱۰۰ ساله به نظر میرسید، پس از تأملی طولانی گفت: «نمیدانم این حرفها از کجا میآید!»
پس از تأملی طولانیتر ادامه داد: «ژاپن کشوری است فقیر و درحالتوسعه. ما برخلاف بسیاری کشورهای دیگر، فاقد منابع طبیعی انرژی و معدنی هستیم. بخش بزرگی از خاک مجمعالجزایر ما برای کشاورزی مناسب نیست. سرزمین ما از بازارهای بزرگ جهانی فاصله دارد. ژاپن برای تأمین زندگی مردم، راهی جز تکیه به کار و کوشش مردم ندارد.»
آن زمان، از نگاه خام جوان ما، سخنان کیشی شبیه روضهخوانی بود باهدف اشک گیری از شنونده؛ بیچاره ژاپن فقیر و بدون منابع طبیعی و متکی به شالیزارهای معدود برای تولید برنج و ماهیگیری در اطراف مجمعالجزایر دورافتادهای در شرق آسیا! بااینحال، نمیشد فراموش کرد که همین مجمعالجزایر دورافتاده و فقیر در جنگ با روسیه تزاری پیروز شده بود، در جنگی دیگر بخشهای وسیعی از چین را به تصرف درآورده بود و در یک جنگ همسالها در برابر «ابرقدرت» آمریکایی جنگیده بود.
این یادآوری ما دولتمرد سالخورده ژاپنی را مدتی به فکر فروبرد. در آن چند دقیقه، کیشی به چه فکر میکرد؟ به زندگی سیاسی پرفرازونشیب خودشــ وزارت در چندین کابینه، نخستوزیری برادرش ایساکو ساتو، سابقه خودش بهعنوان فرماندار منچوری اشغالشده، حضورش در کابینههای زمان جنگ جهانی دوم، زندانی شدنش به دست نیروهای آمریکایی پس از شکست ژاپن یا بمباران اتمی هیروشیما و ناکازاکی؟
هرچه در فکر او بود بهجای خود، اما آنچه گفت برخلاف انتظار ما بود. او گفت: ژاپن از قرن نوزدهم به بعد با دنیای مدرن آشنا شد، دنیایی که ژاپن در ساختنش هیچ نقشی نداشت، دنیایی ساختهوپرداخته اقوام و فرهنگهای دوردست و برای اکثر ژاپنیها ناآشنا. ژاپن هم میخواست وارد این دنیای ناشناس بشود و هم از آن بیمناک بود. در آغاز، دو نسل از «برگزیدگان» ژاپنی کوشیدند تا با تقلید از بعضی جنبههای این دنیای ناشناس، وارد آن بشوند: ایجاد ارتش منظم، به راه انداختن بوروکراسی به سبک غربی، تأسیس واحدهای صنعتی، دادن امتیازهای بازرگانی به چند قدرت اروپایی و آمریکا و سرانجام، تقلید از قدرتهای غربی برای ساختن یک امپراتوری. شکست امپراتوری تزاری در جنگ با ژاپن اشتهای «برگزیدگان» ژاپنی برای امپراتوری سازی را شدیدتر کرد. در آستانه جنگ جهانی دوم، امپریالیستهای ژاپنی از تصرف شبهجزیره کره، بخشهایی از چین که آن زمان صحنه تاختوتاز قدرتهای بزرگ بود و تسلط بر مستعمرات هلندی (اندونزی آینده) و فیلیپین چنان سخن میگفتند که گویی برای یک پیکنیک دوستانه برنامهریزی میکنند. در چارچوب همان تفکر، یا بهتر بگوییم تخیل، برگزیدگان ژاپنی از هاوایی، جزیرهای که در تصرف ایالاتمتحده بود و بعد به یک ایالت تبدیل شد، مانند پایگاهی برای تسلط بر اقیانوس آرام سخن میگفتند. (واژه ژاپنی باندایی به معنای صندلی کنار استخر!)
کیشی پس از یک پرش سریع از تحولات ۱۵۰ سال گذشته ژاپن، تأکید کرد که ژاپن دیگر هرگز نخواهد کوشید که در جستوجوی عظمتی تخیلی، موجودیت خود را به خطر افکند.
در دوران نخستوزیری کیشی بود که ژاپن اصل عدممداخله نظامی در خارج از خاک و آب خود را، آنهم از جنبه دفاعی، در قانون اساسیاش گنجاند. سیاست فرابردی ژاپن پس از بمباران اتمی هیروشیما و ناکازاکی، جستوجوی رفاه برای مردم، قدرت اقتصادی در بازار جهانی و احترام ناشی از فروتنی و همکاری با دیگران بود. رهبران ژاپن از سخنان غرورآمیز و هارتوپورتهای صد تا یک غاز پرهیز میکنند. (واژه ژاپنی یاسه مگان بود)
در پایان همان مصاحبه بود که کیشی برای ناهار مهمان محمدرضا شاه، شاهنشاه آریامهر، بود. این ناهار با یک شرفیابی کاری دوساعته ادامه یافتــ امری کمسابقه، زیرا محمد رضاشاه کمتر مهمان خارجی را بیش از یک ساعت به حضور میپذیرفت. نمیدانیم در آن چند ساعت ناهار و گفتوگو بین شاهنشاه و دولتمرد پیر ژاپنی چه گذشت. تصویری که شاه از ژاپن داشت تصویر یک قدرت بزرگ اقتصادی بود که هرگاه بخواهد، میتواند بهصورت یک قدرت نظامی نیز ظاهر شود؛ اما تصویر کیشی ژاپنی بد که دوران نقاهت پس از دوران بیماری خودبزرگبینی را میگذراند: یک ژاپن فروتن با مردمی پرکار، متحد، قانع، صرفهجو و شدیداً میهندوست.
اطلاعات نگارنده از ژاپن، بهرغم ۱۰ سفر و گفتوگو با سیاستمداران و روشنفکران آن کشور، در حدی نیست که حدس درباره عمق و توسعه تحلیل کیشی را در میان توده مردم ژاپن تجویز کند. اما با قاطعیت میتوان گفت که سخنان آن روز کیشی نماینده طرز فکر «برگزیدگان» سیاسی، فرهنگی و اجتماعی ژاپن بود و است. درهرحال، کیشی نماینده یک خانواده بزرگ سیاسی ژاپن بود. علاوه بر برادرش، ایساکو ساتو که نخستوزیر شده بود، دامادش شینتارو آبه و نوه دختریاش شینزو آبه نیز در دهههای بعد به نخستوزیری رسیدند. (هر دو آبه در سالهای اخیر از ایران دیدن کردند.)
میدانیم که آرزوی محمدرضا شاه برای تبدیل ایران به «ژاپن دوم» یا یک «ژاپن دیگر» تحقق نیافت. آنچه میتواند ما را به فکر وادارد این احتمال است که رژیم کنونی ایران، یعنی جمهوری اسلامی، ایران را در مسیر ژاپن شدن قرار بدهدــ مسیری که با هارتوپورت (یاسه مگان)، ماجراجوییهای کودکانه امپراتوری سازی و اعتلای کیش زور، ترور و خشونت، کشور را به بنبستی میکشاند که تنها کلید شکستن آن هیروشیما و ناکازاکی نام دارد.
محمدرضا شاه به دنبال ژاپن تصور خود بود. حکمرانان کنونی ایران ممکن است کشور ما را در مسیر یک ژاپن غیرقابلتصور قرار دهند.
بازنویسی تاریخ با «اگر» و «مگر» ممکن است آسان باشد اما سودی نخواهد داشت. میتوان پرسید اگر ژاپن در پی امپراتوری سازی نرفته بود… اگر ژاپن خود را گول نزده بود که با یک حمله دراماتیک به پرل هاربر، غول آمریکایی را از پای درآورده است… اگر ژاپن تقریباً تمامی آسیا را، از چین گرفته تا برمه، تبدیل به دشمن نکرده بود…
همان زمان که متنی از گفتوگو با کیشی را برای انتشار در کیهان بینالمللی آماده میکردم، مشغول خواندن یکی از کتابهای موردعلاقهام نیز بودمــ «مرگ و ماسک» نوشته رودلف کاسنر، نویسنده اتریشی که در آن میبینیم ماسک مرگ بهصورت زدن سرانجام به مرگ میانجامد.
ایران به ژاپن دوم شدن، چه بر اساس الگوی محمدرضا شاه و چه ناشی از بلاهت خمینیگرایان، نیازی ندارد. ایران میتواند و باید خودش باشدـ خودش در مجموعه پیچیده، پرتضاد و درعینحال، غنی و جذابش نهتنها بهعنوان یک ملتـکشور یا دولتـملت بلکه بهعنوان یک تمدن، مشکل اینجاست که رهبران کنونی جمهوری اسلامی این ایران را دشمن میپندارند و با ماجراجویی، ندانمکاری، بیعرضگی و درعینحال، «یاسه مگان» خود ممکن است میهن ما را به بنبستی بکشانند که کلید شیطانیشان را در بالا ذکر کردیم.
در متن مربوط به دیدار با کیشی، واژه ژاپنی یاسه مگان را «غرور» یا هوبریس (واژه یونانیالاصل) ترجمه کردیم؛ اما وقتی از هوشنگ انصاری، تنها وزیر ژاپنیدان کابینههای دوران پهلوی، پرسیدیم که بهترین ترجمه «یاسه مگان» چیست، واژه «گندهگو…ی» را پیشنهاد که بهطور کامل قابلذکر نیست!
برگرفته از ایندیپندنت فارسی