شبح صدساله و خواب آشفته ملایان

رضاشاه پهلوی

یک شبح این روزها خواب ملایان حاکم بر ایران را آشفته می‌کند- شبح مردی که درست یک قرن پیش برای نخستین بار درصحنه سیاسی کشور ظاهر شد: رضاشاه پهلوی. صدمین سالروز آنچه «کودتای سوم حوت ۱۲۹۹» خوانده می‌شود محملی شده است برای یک سمینار دو روزه در تهران و ده‌ها مقاله و سخنرانی از سوی مشاطه‌گران رژیم خمینی‌گرا برای بذرافشانی کینه علیه رضاشاه. از سوی دیگر، طنین شعار «رضاشاه! روحت شاد!» هنوز خاموش نشده است.

ترس رهبران جمهوری اسلامی از رضاشاه هم نشانه عدم اعتمادبه‌نفس رژیم است و هم سندی برای محکومیت ایدئولوژی ارتجاعی آنان که هدفی جز بیرون نگاه‌داشتن ایران از چرخه پیشرفت جهانی ندارند.

خمینی‌گرایان برای سیاه کردن تصویر رضاشاه از چند ادعای واهی بهره می‌گیرند. نخستین ادعا این است که او «کودتاچی» بود؛ اما به کار بردن اصطلاح «کودتا» برای آنچه در سوم اسفند ۱۲۹۹ خورشیدی رخ داد، از آغاز یک خطای واژگانی بود. کودتا بی‌معنای ربودن قدرت از سوی یک گروه نظامی است که قانون اساسی کشور را پاره می‌کنند، رئیس کشور را از اریکه پایین می‌کشند و کادر رهبری موجود را پراکنده می‌سازند.

درحرکت «سوم اسفند» هیچ‌یک از این اتفاق‌ها رخ نداد. قانون اساسی مشروطه در جای خود تثبیت شد. رئیس کشور، احمدشاه قاجار، بر تخت خود باقی ماند و کادر رهبری اداری و سیاسی ایران در چارچوبی تازه به کار خود ادامه داد. از این گذشته، رضاخان سردار سپه در آن زمان رهبر حرکت «سوم اسفند» نبود. این رهبری را سید ضیاءالدین طباطبایی، روزنامه‌نگار پیشین و سیاستمدار رو به اوج آن روز بر عهده داشت. بدین‌سان برچسب «کودتاچی» به رضاخان نمی‌چسبد.

دومین ادعای واهی، رضاخان، یا رضاشاه کبیر را یک مقلد آتاتورک، موسولینی و هیتلر معرفی می‌کند و لقب قلدر به او می‌دهد؛ اما کافی است به‌یاد آوریم که آتاتورک، مصطفی کمال پاشا، تقریباً چهار سال پس از «سوم اسفند» تاریخی ایران در هیأت رهبر ترکیه ظاهر شد. موسولینی یک سال بعد از «سوم اسفند» ما با رژه به‌سوی رم خود را به‌عنوان نخست‌وزیر تحمیل کرد. هیتلر ۱۱ سال پس از «سوم اسفند» ما به قدرت رسید.

از این گذشته، رضاشاه در چارچوب قانون اساسی مشروطه پلکان قدرت را به‌سوی بالا پیمود، درحالی‌که آتاتورک، موسولینی و هیتلر چارچوب‌های قانونی موجود را درهم کوبیدند.

سومین ادعای واهی، رضاشاه را به‌صورت یک رهبر ضد خارجی، به‌ویژه ضد عرب و ضد ترک معرفی می‌کند.

این ادعا نیز پوچ است. رضاخان و سپس رضاشاه از ده‌ها مستشار خارجی، فرانسوی، آلمانی، اتریشی، بلژیکی، سوئدی، دانمارکی، سوییسی و هلندی برای بازسازی اقتصاد، آموزش‌وپرورش و سازمان‌های اداری ایران بهره گرفت. همچنین او بیش از هزار نوجوان ایرانی را برای ادامه تحصیل به کشورهای گوناگون اروپایی فرستاد.

آیا رضاشاه ضد عرب بود؟ رضاشاه یک شاهزاده خانم عرب را برای همسری ولیعهد خود، محمدرضا برگزید. به‌عبارت‌دیگر، او می‌پذیرفت که سومین شاه احتمالی پهلوی می‌تواند نیمه‌عرب باشد.

آیا رضاشاه ضد ترک بود؟ رضاشاه آتاتورک را بهترین دوست خارجی خود می‌شمرد. تنها سفر رسمی او به یک کشور خارجی او را به ترکیه برد. با پیمان سعدآباد، ایران و ترکیه که نزدیک به ۳۰۰ سال جنگ را در تاریخ خود داشتند، متحد و متفق یکدیگر شدند.

برای رضاخان و سپس رضاشاه تنها دو قدرت بیگانه: روسیه تزاری و امپراتوری انگلیس، دردسرآفرین، اگر نخواهیم بگوییم دشمن، به شمار می‌آمدند. با انقلاب بلشویکی ۱۹۱۷، یکی از آن دو، روسیه، عملاً تغییر مسیر داد. رژیم بلشویکی، بدهی‌های ایران به روسیه تزاری را بخشید و انحلال بریگاد قزاق و سپس انضمام آن در ارتش ملی ایران را پذیرفت. قرارداد ۱۹۲۱ میلادی تمامی منافع ایران را تأمین نمی‌کرد اما با انحلال جناح «روسوفیل» در تهران یکی از دو عامل مداخله خارجی را از صحنه بیرون راند.

عامل دوم مداخله خارجی در ایران جناح «آنگلوفیل» بود. رضاشاه به‌زودی دریافت که حذف این جناح بدون کاستن از حضور مستقیم بریتانیای کبیر در ایران ممکن نخواهد بود. انگلیسی‌زدایی یکی از برنامه‌های درازمدت رضاشاه بود. نخستین گام، خروج نیروهای نظامی بریتانیا بود که در شمال به بهانه کمک به مردم ماورای قفقاز علیه بلشویک‌ها، حضور داشتند و در جنوب زیر عنوان «تفنگداران پارس جنوبی».

پس از خروج این نیروها، دومین گام بستن کنسولگری‌های انگلیس در شیراز، اصفهان و بوشهر بود – اقدامی که ارتباط لندن با عشایر و قبایل محلی را دشوار می‌کرد.

برنامه انگلیسی‌زدایی رضاشاه، در گام بعدی، با هدف لغو قرارداد دارسی به اجرا گذاشته شد.

در مذاکرات طولانی با وقفه‌های متعدد، ایران به همه هدف‌های خود نرسید، اما موفق شد به توافقی کمتر غیرعادلانه برسد. مدت امتیاز انگلستان برای بهره‌گیری از منابع نفتی ایران در ۶۰ سال تثبیت شد و سطح مناطق امتیاز از ۵۰۰ هزار میل مربع به ۱۰۰ هزار میل مربع کاهش یافت.

آرمان رضاشاه برای خلعید کامل درزمینهٔ نفت با تصویب قانون ملی شدن نقت در دوران محمدرضا شاه تحقق یافت.

امیر طاهری

لغو کاپیتولاسیون، یعنی مصونیت قانونی اتباع روس و انگلیس در ایران، نیز بخشی از برنامه رضاشاه بود که تحقق یافت. در مورد اتباع روس، برافکندن امپراتوری تزاری، کار را آسان کرد. در مورد اتباع انگلیس، رضاشاه کاپیتولاسیون را در نخستین سال خود به‌عنوان شاهنشاه ایران لغو کرد.

برنامه انگلیسی‌زدایی رضاشاه در یک زمینه مهم دیگر نیز ادامه یافت: اقتصاد. در آخرین دهه‌های دودمان قاجار، بانک شاهی که متعلق به انگلستان بود، با انحصار چاپ اسکناس، درواقع، سکان‌دار اقتصاد ایران بود. رضاشاه با تأسیس بانک ملی ایران، تسلط بریتانیا را بر اقتصاد ملی ما پایان داد و انحصار انتشار اسکناس را به بانکی که زیر کنترل دولت ایران بود واگذار کرد.

بازبینی قرارداد مربوط به شط‌العرب نیز یکی دیگر از بازماندگان حقوقی استعمار بریتانیا را به فراموش‌خانه تاریخ فرستاد. قرارداد جدید با دولت نوبنیاد عراق، پنج سال پس از رسیدن رضاشاه به سلطنت، همه منافع ایران را تأمین نکرد، اما حق ایران برای رفت‌وآمد در رودخانه مرزی را پذیرفت. تأمین همه حقوق ایران در این زمینه با قرارداد ۱۹۷۵ میلادی الجزایر، در زمان محمدرضا شاه، میسر شد.

با تأسیس شیلات جنوب، انحصار بریتانیا درزمینهٔ جواز برای ماهیگیری به پایان رسید. از این مهم‌تر، تأسیس نیروی دریایی ایران، انحصار حضور نظامی بریتانیا در خلیج‌فارس را شکست. برای نخستین‌بار پس از نادرشاه، ایران به‌عنوان یک قدرت دریایی ظاهر شد. البته این نیروی دریایی نوپا قابلیت هماوردی با ناوگان نظامی بزرگ‌ترین قدرت استعماری آن زمان را نداشت. بااین‌حال، پیدایش این نیرو به ایران امکان داد که حاکمیت خود را بر بیش از ۳۰ جزیره خلیج‌فارس، دست‌کم در سطح نمادین، تثبیت کند.

کنار گذاشتن بریتانیای کبیر و شرکت‌های انگلیسی از طرح‌های بزرگ سازندگی، مانند راه‌آهن سراسری، ۱۵ فرودگاه، ده‌ها کارخانه و معدن، دانشگاه و مدارس فنی، بیمارستان‌ها و درمانگاه‌ها، مراکز پژوهش علمی، کشاورزی و صنعتی، نیز حاصل سوءظن شدید رضاشاه و گروه همکاران او به نیات امپریالیستی لندن بود.

همین سوءظن سبب شد که زبان فرانسه به‌عنوان زبان دیپلماتیک شاهنشاهی ایران تعیین شود. تأسیس مدارس دوزبانه از سوی فرانسه، آلمان و ایالات‌متحده نشانه علاقه رضاشاه به گشودن دریچه‌هایی به‌سوی غرب بود. تنها استثنا در این زمینه بریتانیای کبیر بود.

با موضع‌گیری ضد انگلیسی رضاشاه، شگفتی‌آور نبود که سر ریدر بولارد، سفیر کبیر لندن در تهران، او را «دشمن شماره یک ما» در منطقه بخواند. تبلیغات ضد رضاشاه از لندن، برای نخستین‌بار، در ۱۹۳۹ میلادی آغاز شد و اندکی بعد با به راه انداختن بخش فارسی رادیو بی‌بی‌سی، به‌صورت منظم ادامه یافت. یکی از مضامین این تبلیغات، اتهام «سمپاتی برای آلمان نازی» بود.

این اتهام از جانب لندن جالب بود زیرا بریتانیای کبیر در دوران نخست‌وزیری چیمبرلن، هیتلر را به‌عنوان یک «مرد صلح» تجلیل کرد و با امضای قرارداد مونیخ دست دیکتاتور خون‌خوار آلمان را برای حمله به لهستان باز گذاشت. در نخستین حمله گسترده رژیم نازی به یهودیان در آلمان، آنچه به‌عنوان تراژدی «شب بلوری» یا کریستال‌ناخت شناخته می‌شود، بریتانیای کبیر کل جریان را زیرسبیلی در کرد. ایران، اما با ارسال یک پیام از طریق سفیر خود، نادر آراسته، به این اقدام آلمان نازی اعتراض کرد (ای‌کاش آقای ظریف، وزیر خارجه اسلامی، با گشودن آرشیو وزارت خارجه به پژوهشگران امکان دهد که این تفاوت میان موضع‌گیری ایران و مواضع قدرت‌های غربی آن زمان را بررسی کنند).

تردید نیست که رضاشاه از کمک آلمان برای آغاز انقلاب صنعتی در ایران و تأسیس و تجهیز ارتش ملی بهره گرفت؛ اما این رابطه از دوران پیش از هیتلر، یعنی جمهوری وایمار، آغازشده بود. اتحاد شوروی نوبنیاد در موقعیتی نبود که در این زمینه به ما کمک کند و بریتانیای کبیر نمی‌خواست ایران به‌صورت یک قدرت محلی، در کنار امپراتوری در هند و عراق ظاهر شود. فرانسه نیز در دوران «جبهه مردمی» دچار بحران بود، درحالی‌که آمریکا دور از دسترس ایران قرار داشت. بدین‌سان، خرید هواپیماهای جنگی از آلمان برای ایجاد یک نیروی هوایی ایرانی اجتناب‌ناپذیر بود.

در دوران رضاشاه، بعضی چهره‌های استقلال‌طلب هند، ازجمله رابیندرانات تاگور، شاعر بزرگ بنگال، کریشنا منون از بنیان‌گذاران حزب کنگره، علی یاور جنگ و غوث‌‌بخش‌خان بیزنجو به ایران سفر کردند و مورد استقبال قرار گرفتند؛ اما این مطلب ربطی به سمپاتی برای آلمان نازی نداشت و در متن کوشش‌های رضاشاه برای کاستن از حضور استعماری بریتانیا قابل‌درک بود.

سرانجام فراموش نکنیم که رضاشاه به‌تنهایی ایران را در مسیری تازه قرار نداد. دو نسل از ایرانیان با فداکاری، شکیبایی و بهره‌گیری از انرژی ملی مثبت، بر دو قرن انحطاط نقطه پایان گذاشتند. حملات مشاطه‌گرایان ملایان درواقع میلیون‌ها ایرانی را هدف می‌گیرد که رضاشاه نماینده آنان بود و امروز، شبح رضاشاه نماینده بازماندگان آنان است.

برگرفته از ایندیپندنت فارسی

 

مطالب مربوط

بازگشت شبح سر ریدر بولارد

زبان: وسیله تفاهم یا بهانه‌ای برای دشمنی؟

ایران و روسیه: روسلان‌های وفادار

این سایت برای ارائه بهتر خدمات به کاربران خود ، از کوکی‌ها استفاده می‌کند.
This website uses cookies to improve your experience. We'll assume you're ok with this, but you can opt-out if you wish
اطلاعات بیشتر