لیبرالیسم آموزهای است که تمام و کمال ناظر بر رفتار انسان در این جهان است. لیبرالیسم در نهایت چیزی مدنظر ندارد مگر پیشبرد رفاه بیرونی و مادی انسانها و بهطور مستقیم به نیازهای درونی آنها، یعنی به نیازهای روحی و متافیزیکی انسانی کاری ندارد.
لیبرالیسم به انسانها وعده خوشبختی و رضایت هم نمیدهد، بلکه تنها وعده تأمین تا حد امکان وسیع همه آن خواستههایی را میدهد که میتوان آنها را از رهگذر آمادهسازی امور دنیوی ارضا کرد. بابت این رویکرد بیرونی و ماده باورانه “ماتریالیستی” محض به امور زمینی و فانی بسیار بر لیبرالیسم خرده گرفتهاند.
میگویند زندگی انسان به خوردن و آشامیدن خلاصه نمیشود، نیازهایی بالاتر و مهمتر از خوراک، سرپناه و پوشاک هم وجود دارد. میگویند حتی بزرگترین ثروت زمینی نمیتواند برای انسان خوشبختی به ارمغان آورد؛ درون او، یعنی روحش را ارضا نا شده و تهی باقی میگذارد. میگویند گرانبهاترین اشتباه لیبرالیسم این بوده است که در قبال تکاپوی ژرفتر و نابتر انسان چیزی برای عرضه نداشته است.
اما منتقدانی که چنین میگویند با این سخن فقط نشان میدهند تصورشان از این امور بالاتر و نابتر بسیار ناقص و ماده باورانه است. با ابزارهایی که سیاست انسانی در اختیار دارد، میتوان انسانها را فقیر یا غنی کرد، اما هیچگاه نمیتوان موفق شد آنها را خوشبخت کرد و ژرفترین و درونیترین امیالشان را ارضا کرد.
همهی ابزارهای کمکی بیرونی در این کار ناکام میماند. هر آنچه از سیاست برمیآید در رفع عوامل بیرونی درد و رنج خلاصه میشود. سیاست میتواند نظامی را پیش برد که گرسنگان را سیر میکند، عریان ماندگان را جامه میپوشاند و بیخانمانها را سرپناهی میبخشد.
اما خوشبختی و رضایت نه به خوراک و پوشاک و سرپناه، بلکه بیش از همه به آنچه انسان درونش میپروراند بستگی دارد. لیبرالیسم نه به دلیل ناچیز انگاری داشتههای روحی، بلکه از سر این باور که با قاعدهمندی بیرونی نمیتوان بالاترین و ژرفترین امور را در انسان دستخوش تغییر کرد، نگاهش را صرفاً بر مادیات معطوف میکند.
لیبرالیسم به این دلیل تنها در پی خلق رفاه بیرونی است که میداند غنای درونی و روحی را نه از بیرون، بلکه تنها از درون سینه خویش میتوان برای انسان به ارمغان آورد. لیبرالیسم تنها در پی ایجاد پیششرطهایی بیرونی است که میتواند به بالندگی حیات درونی کمک کنند.
️در این میان، هیچ تردیدی نیز دراینباره نمیتوان داشت که شهروندان قرن بیستم که در رفاهی نسبی زندگی میکنند، نیازهای روحی خود را بسی آسانتر میتوانند ارضا کنند تا شهروندان قرن دهم که نگرانی بابت دوام ناچیز زندگی و تهدیدات دشمنان اجازه نمیداد دمی بیاسایند.
البته وقتی کسانی به رویکرد مادی گرایانه لیبرالیسم خرده میگیرند که همنوا با پیروان برخی فرقههای آسیایی با مسیحی سدههای میانی به ریاضتپیشگی کامل نظر دارند و بینیازی و فقر پرنده در جنگل و ماهی در آب را بهمنزله آرمانی برای رفتار انسانی ترسیم میکنند، طبعاً دیگر ما پاسخی برای گفتن نداریم.
️ما تنها میتوانیم از آنها خواهش کنیم اجازه دهند راهمان را بدون اختلال ادامه دهیم، همانگونه که ما هم مانع آنها نمیشویم تا طبق باورهای خود سعادتمند شوند. بادا که در حجرهشان در کمال آرامش در به روی عالم و آدم ببندد!
لودویگ فون میزس (اندیشههای اقتصادی)