10.4 C
تهران
یکشنبه, ۲۷. آبان , ۱۴۰۳

رضاشاه در ترازوی تاریخدان‌‌ها

رضاشاه پهلوی

صدوچهل‌وپنج سال پیش در چنین روزی،‌ در ۲۴ اسفند ۱۲۵۶ هجری خورشیدی، پسری در روستای آلاشت از توابع سوادکوه مازندران متولد شد. در آن روزها ناصرالدین‌شاه قاجار، سلطان صاحبقران، سر کار بود و خانواده سوادکوهی نمی‌دانستند این پسر که به احترام امام هشتم شیعیان رضا نامیدندش، روزی سلسله قاجار را سرنگون می‌کند و برگی جدید در تاریخ ایران به میان می‌آورد.

به مناسبت زادروز او، نگاهی داریم به پژوهش‌هایی که تاریخ‌دانان و سایر دانشوران ایرانی و ایران‌شناس در سال‌های گذشته در مورد رضاشاه پهلوی و دوران حکومتش انجام داده‌اند.

 

کتاب غنی، برآشفتن جمهوری اسلامی

در سال ۱۹۹۸ بود که سیروس غنی با انتشار کتاب «ایران و برآمدن رضاشاه: از فروپاشی قاجار تا به قدرت رسیدن پهلوی‌ها» در زمینه شناخت بهتر دوران رضاشاه و جریان به قدرت رسیدن او در کودتای ۱۲۹۹ تحولی ایجاد کرد. به‌جای روایت‌های معمول سیاست‌زده، کتاب غنی بر بنیان اسناد تاریخی، به‌خصوص اسناد مفصل موجود در آرشیو ملی بریتانیا در لندن نوشته‌شده بود و استوار بودن تاریخی‌ آن باعث شد بسیار پر خواننده و تأثیرگذار باشد. کتاب را حسن کامشاد به فارسی ترجمه و انتشارات نیلوفر منتشر کرد؛‌ البته پس‌ازآنکه «رضاشاه» در عنوان به «رضاخان» تغییر داده شد تا از سد ممیزی جمهوری اسلامی بگذرد.

صادق زیباکلام، استاد دانشگاه تهران که در صحبت‌های تلویزیونی خود نیز از نکات مثبت رضاشاه دفاع کرده بود، با الهام از همین کتاب، کتابی به نام «رضاشاه» نوشت که وزارت ارشاد جمهوری اسلامی به آن اجازه چاپ نداد اما در خارج از ایران چاپ و به میزان وسیعی خوانده شد.

در مقابل، موسسه مطالعات و پژوهش‌های سیاسی که وابسته به نهادهای اطلاعاتی و امنیتی جمهوری اسلامی است، کتابی به قلم مصطفی تقوی‌مقدم با عنوان «پهلوی‌ستایی در ترازوی تاریخ» منتشر کرد تا کتاب غنی را نقد کند. همین موسسه کتاب دیگری را نیز از انگلیسی ترجمه و منتشر کرد. این کتاب به فارسی با عنوان «رضاشاه و بریتانیا: بر اساس اسناد وزارت خارجه آمریکا» منتشر شد اما عنوان انگلیسی این بود: «بریتانیای کبیر و رضاشاه: غارت ایران، ۱۹۲۱ تا ۱۹۴۱».

این کتاب چاپ انتشارات دانشگاه فلوریدا در آمریکا و نویسنده آن محمدقلی مجد بود که دکترایش را در سال ۱۹۷۸ در رشته اقتصاد کشاورزی از دانشگاه معتبر کورنل در آمریکا گرفت و رساله دکترایش درباره سیاست‌های مربوط به تولید شکر در ایران بود؛ اما مجد در عرصه تاریخ‌نگاری چهره‌ای معتبر محسوب نمی‌شود و کتاب‌های متعددی که در حدود شش سال گذشته نوشته است، عمدتاً به دلیل مطرح کردن تئوری‌های بی‌بنیان توطئه‌گرا مردود دانسته شدند؛ مثلاً این ادعا که در جریان جنگ جهانی اول «هولوکاست ایرانی» صورت گرفت و ۹ میلیون ایرانی در اثر قحطی که بریتانیا ایجاد کرده بود، کشته شدند. جمهوری اسلامی از این ادعا در راستای صنعت انکار هولوکاست خود نیز استفاده می‌کند و از دلایل محبوب بودن مجد نزد حکومت همین است.

مجد در کتاب خود راجع به رضاشاه نیز ادعاهایی کاملاً گزاف مطرح می‌کند. مثلاً او مدعی است که ایران از زمان ورود نیروهای بریتانیایی در سال ۱۹۱۸ تا سال ۱۹۴۲ «کاملاً تحت کنترل بریتانیا بود» و ازآن‌پس هم به دست آمریکا افتاد. این دعاوی البته به مذاق نهادهای امنیتی جمهوری اسلامی خوش آمده است. همین است که موسسه مذکور کتاب را منتشر می‌کند و خبرگزاری تسنیم، نزدیک به سپاه پاسداران، به تحسین آن می‌نشیند.

رمضانعلی ابراهیم‌زاده گرجی در مطلبی که برای تسنیم نوشته است، به رد کتاب‌های غنی و زیباکلام و تحسین کتاب‌های مجد و تقوی‌مقدم می‌نشیند اما دانشوران معتبر وسیعا به‌نقد مجد پرداخته‌اند. مثلاً استفانی کرونین، استاد دانشگاه آکسفورد، در نشریه بین‌المللی مطالعات خاورمیانه در نقد کتاب مجد، می‌نویسد: «چشم‌انداز مجد ریشه در ستیز عمیق او با سلسله پهلوی و طرفداری قوی‌اش از قاجار دارد. میل او برای مثبت جلوه دادن قاجارها نامعمول است.» همین است که مثلاً مجد در وصف احمدشاه می‌نویسد که این آخرین شاه قاجار «پادشاهی حقیقتاً مشروطه و میهن‌دوستی بود که برخلاف رضاخان، حاضر نبود برای بریتانیایی‌ها به کشورش خیانت کند تا تاج‌وتختش را حفظ کند».

کرانین اشاره می‌کند که باوجوداین دعاوی گزاف کتاب مجد، هیچ‌چیز را که پیش‌ازاین در مورد کودتای ۱۲۹۹ می‌‌دانستیم، نقض نمی‌کند و چیز جدیدی نمی‌افزاید. واقعیت تاریخی نشان می‌دهد که برخی افسران بریتانیایی بی‌شک در این کودتا نقش داشتند اما لرد کرزون، وزیر خارجه، از آن بی‌خبر بود. در ضمن، اگر امید بریتانیایی‌ها به استفاده از کسی بود، آن سیدضیای نخست‌وزیر بود که پس از چند ماه سرنگون شد و اتفاقاً ازآن‌پس بود که با قدرتمند شدن رضاخانی که به‌زودی «رضاشاه» شد، لندن برای اولین بار پس از سال‌ها دیگر نتوانست در تعیین کابینه ایران نقشی داشته باشد. خلاصه این ادعای مجد که رضاشاه در دوران سلطنتش آلت دست بریتانیا بود، به‌هیچ‌وجه با شواهد تاریخی جور درنمی‌آید.

 

پژوهش‌های جدید

با گذشت ۲۰ سال از انتشار کتاب غنی، از واکنش‌های مثبت و منفی به او که بگذریم، پژوهش‌های جدید دیگری در مورد جنبه‌های مختلف دوران بنیان‌گذار سلسله پهلوی صورت گرفته‌اند.

در سال ۲۰۱۴، انتشاراتی راتلج در لندن کتاب «فرهنگ و سیاست فرهنگی در زمان رضاشاه: دولت پهلوی، بورژوازی جدید و پیدایش جامعه مدرن در ایران» را منتشر کرد. این کتاب به ویراست دو ایران‌شناس خبره منتشر می‌شد: دکتر بیانکا دووس،‌ استاد مرکز مطالعات خاور نزدیک و میانه در دانشگاه ماربورگِ آلمان و پروفسور کریستوفر ورنر، رئیس کرسی ایران‌شناسی در همین مرکز. کتاب متشکل از سه بخش و ۱۳ فصل است که به جنبه‌های مختلف فرهنگ در زمان رضاشاه می‌پردازند و تلاش آن‌ را می‌توان در راستای مرکزیت‌زدایی از شخص رضاشاه و دیدن جنبه‌های مختلف تاریخ ایران در دهه‌های ۱۹۲۰ و ۱۹۳۰ تعبیر کرد. دووس و ورنر در مقدمه، مشخصاً بر اهمیت نگاه به طبقه متوسط به‌عنوان عامل ضروری اصلاحات دوره رضاشاه تأکید می‌کنند. ویژگی این کتاب در معرفی چهره‌های متعدد زمان رضاشاه است که عموماً به آن‌ها کمتر توجه شده است.

یکی از مهم‌ترین فصل‌های این کتاب را پروفسور هوشنگ شهابی، استاد دانشگاه بوستون، نوشته است که از مهم‌ترین پژوهشگران ایران معاصر به‌حساب می‌آید. پروفسور شهابی در این فصل به یکی از چهره‌های مهم دوره رضاشاه می‌پردازد که شاید کمتر با او آشنا باشیم:‌ مهدی ورزنده، بنیان‌گذار تربیت مدنی معاصر در ایران.

یکی دیگر از فصل‌های مهم را دکتر تالین گریگور نوشته؛ استاد تاریخ هنر و معماری در دانشگاه کالیفرنیا در دیویس که یک‌تنه سطح مطالعات مربوط به معماری در دوران پهلوی را ارتقا داده است. دکتر گریگور در فصلی به نام «دیوارهای سفید شاه: مدرنیسم و معماری بورژوایی» به تحول تهران و سایر شهرهای ایران در دوران رضاشاه می‌پردازد؛ اینکه چگونه شهرهای قدیم نابود شدند و «ایران نوین»‌ خود را در عرصه معماری نشان داد. به‌زعم گریگور، تناقض این «ایران نوین» این بود که از یک‌سو می‌خواست سبکی مدرن و آوانگارد داشته باشد و از سوی دیگر به‌نوعی نوهخامنشی‌ــ‌ساسانی‌گرایی وفادار باشد.

از دیگر فصل‌های تأثیرگذار این کتاب می‌توان به چند مورد دیگر اشاره کرد: نادر نصیری‌مقدم درباره باستان‌شناسی و تأسیس موزه ایران باستان در زمان رضاشاه می‌نویسد که رومان سیبرتز از مورد صدور تمبرها و مضامین ناسیونالیستی آن‌ها در دوران رضاشاه می‌گوید، کریم سلیمانی روند سرکوب مطبوعات و محدود کردن آزادی بیان در زمان رضاشاه را شرح می‌دهد و روژا دهداریان از نقش نویسندگانی همچون صادق هدایت و بزرگ علوی در برآمدن ادبیاتی می‌نویسد که گذشته پیشااسلامی ایران را می‌ستودند.

به‌غیراز کتاب دووس و ورنر که نشان‌دهنده گستره وسیعی از پژوهشگرانی است که به دوره رضاشاه علاقه نشان داده‌اند، می‌توان به چهار تاریخ‌دان‌ برجسته اشاره کرد که هر یک در سال‌های اخیر به جنبه‌های دیگری از این دوران و شیوه زمامداری رضاشاه پهلوی نور جدیدی تابانده‌اند: افشین مرعشی، شائول بخاش،‌ چلسی مولر و شهابی فوق‌الذکر.

دکتر مرعشی، استاد تاریخ در دانشگاه اوکلاهما، در سال ۲۰۰۸ اولین کتاب خود را با عنوان «ملی سازی ایران: فرهنگ، قدرت و دولت، ۱۸۷۰ تا ۱۹۴۰» منتشر کرد که چنانچه از عنوانش پیدا است، از اواسط دوران ناصرالدین‌شاه آغاز می‌شود و تا پایان دوران پهلوی اول را پی می‌گیرد. کتاب مرعشی در افزوده مهمی به مطالعات تاریخ معاصر ایران بود و نشان داد که چطور ملی‌گرایی مدرن ایرانی در زمان قاجار ریشه داشت اما تنها در دوره پهلوی اول قوام گرفت. ازجمله پروژه‌های بعدی مرعشی بررسی نقش زرتشتیان هند در تحولات ایران معاصر بود. او در مقالات متعدد و نهایتاً کتاب دوم خود که در سال ۲۰۲۰ با عنوان «تبعید و ملت: جامعه پارسی هند و پیدایش ایران مدرن» منتشر شد، به این موضوع می‌پردازد.

در پی تلاش‌های مرعشی بود که نشریه دانشگاهی انگلیسی‌زبان «مطالعات ایران» در ژانویه ۲۰۲۳، شماره‌ای ویژه با عنوان «پارسی‌ها و ایرانیان در دوره مدرن» منتشر کرد که منظور از آن جامعه زرتشتی‌های شبه‌قاره هند است که از نام «پارسی» برای خود استفاده می‌کنند.

مرعشی خود در این شماره، در مورد نقش سرمایه‌داران هندی زرتشتی یا همان «پارسی» در توسعه اقتصادی زمان رضاشاه مقاله‌ای دارد و از این می‌نویسد که چطور سیاست‌های اقتصادی رضاشاه باعث شد سرمایه‌داران پارسی هند جدا به بررسی امکان سرمایه‌گذاری در ایران در عرصه‌های متنوعی همچون انرژی، نساجی، کشت و صنعت و حمل‌ونقل بپردازند. البته بسیاری از این برنامه‌ها با خوردن به سد جنگ جهانی دوم، عملی نشدند.

این تاریخ‌دان‌ به تلاش دولت پهلوی اول برای جذب سرمایه‌داران از کشورهایی همچون آلمان، دانمارک، آمریکا و ژاپن اشاره می‌کند که برخلاف فرانسه و بریتانیا، سابقه حضور استعماری در ایران و منطقه را نداشتند. در این میان، سرمایه‌گذاران پارسی هند نیز نقش مهمی داشتند چراکه به گفته مرعشی، دولت پهلوی آن‌ها را «به دلیل ارتباطات نزدیک تاریخی، فرهنگی و ایدئولوژیکشان با ایران، حامی پروژه ملت‌سازی ایران می‌دانست».

ازجمله شخصیت‌هایی که مرعشی در این مقاله به آن‌ها اشاره می‌کند، می‌توان به فیروز ساکلاتوالا اشاره کرد که به «شاه نفت پارسی‌ها» معروف بود؛ صنعتگری متولد بمبئی و از اقوام نزدیک جامستجی تاتا، بنیان‌گذار امپراتوری اقتصادی این خانواده که همچنان بزرگ‌ترین و موفق‌ترین شرکت این کشور است. ساکالاتوالا در سال ۱۹۳۳ بروشوری ۲۰ صفحه‌ای با عنوان «سرزمین‌های غنی در ایران» منتشر کرد که بین سرمایه‌گذاران بالقوه در شهرهای مختلف جهان از بمبئی تا واشنگتن و نیویورک پخش شد. در این بروشور، به نقش مثبت رضاشاه اشاره و از او به‌عنوان چهره‌ای یاد شد که «با تجدید سازمان ارتش، پلیس و ژاندارمری کشور را کاملاً امن‌وامان کرد».

مرعشی در ضمن به سفر رابیندرانات تاگور، شاعر بزرگ هندی و برنده جایزه نوبل ادبیات، به ایران در سال ۱۹۳۲ اشاره می‌کند. این سفر به دلیل اهمیت فرهنگی‌اش شناخته‌شده اما در افزوده مرعشی آنجا است که به جنبه‌های اقتصادی این سفر اشاره می‌کند و می‌نویسد: «دولت ایران علاوه بر شکل دادن به روابط فرهنگی بین پارسی‌ها و ایرانیان، به‌این‌علت از سفر تاگور پشتیبانی مالی کرد که می‌خواست سرمایه‌گذاران پارسی را جذب کند و روابط اقتصادی وسیع‌تر بین پارسی‌ها و ایرانیان را تشویق کند.»

همین بود که همراه تاگور، هیئتی از سرمایه‌گذاران پارسی نیز آمده بودند؛ ازجمله رستم ماسانی، چهره برجسته اقتصادی که بعدها کارخانه نساجی خسروی در مشهد را سازمان داد. ماسانی در تقدیر از اقدام‌های پادشاه وقت ایران نوشت: «وقتی رضاشاه سر کار آمد، کشور تحت رنج استبداد آخوندها و راهزن‌ها بود؛ اما حالا راهزن‌ها کاملاً تارومار شده‌اند… آخوندها زمانی حاکمان واقعی ایران بودند و می‌توانستند هر دولتی را یا پشتیبانی کنند یا در هم بکوبند و جلو هر اصلاحاتی را بگیرند… حالا اما آن روزها دیگر به انتها رسیده‌اند.»

این تاریخ‌دان‌ در ضمن به نشستی تاریخی بین هیئتی از سرمایه‌گذاران پارسی و رضاشاه اشاره می‌کند که در دوم مه ۱۹۳۲ در کاخ سعدآباد برپا شد. ماسانی در این نشست، رضاشاه را به‌عنوان فردی «خونسرد و باطمانینه، ماهر و هشیار، باوقار و ابهت» وصف می‌کند و می‌گوید تأکید شاه این بود که نشان دهد ترقی اجتماعی و توسعه اقتصادی در ایران دست‌دردست هم‌اند. بر همین اساس بود که رضاشاه از زرتشتی‌های هند دعوت می‌کرد به «سرزمین نیاکان خود» بازگردند.

مرعشی می‌نویسد: «دعوت رضاشاه از مهمانان پارسی حداقل تا حدودی موفق بود. پس از بازگشت هیئت اقتصادی به بمبئی، ماسانی ثبت رسمی شرکت صنعتی و بازرگانی ایران با هیئت‌مدیره و سرمایه اولیه را شروع کرد. اولین اقدام این شرکت این بود که به دولت ایران اطلاع دهد هیئت به اصلاحات رضاشاه نظر مثبتی دارد و قصد دارد سرمایه‌گذاری کند.»

اما اگر مرعشی در پژوهش‌های خود از بخش‌های مهمی از دیپلماسی اقتصادی رضاشاه پرده برداشته، دکتر چلسی مولر به سیاست خارجه پهلوی اول در خلیج‌فارس نگاهی جدید انداخته است. مولر دکترای خود در رشته تاریخ خاورمیانه را از دانشگاه تل‌آویو در اسرائیل گرفت و اکنون استاد دانشگاه هوانوردی امبری ریدل در فلوریدای آمریکا است. او در سال ۲۰۱۶، مقاله مهمی در مورد مذاکرات رضاشاه و وزیر دربار وقت، عبدالحسین تیمورتاش، با سفارت بریتانیا در بازه زمانی ۱۹۲۷ تا ۱۹۳۲ نوشت که در نشریه «مطالعات ایران» منتشر شد.

مولر در این مقاله، با اشاره به پنج سال مذاکرات فشرده تهران و لندن به مهم‌ترین موضوع‌هایی که دولت رضاشاه دنبالش بود، اشاره می‌کند: خواسته‌های سرزمینی ایران در خلیج‌فارس به‌خصوص درباره بحرین، ابوموسی و دو تنب. این تاریخ‌دان‌ بعدها با بسط این موضوع، کتابی به نام «ریشه‌های تخاصم عرب‌ها و ایرانیان: ناسیونالیسم و حاکمیت ملی در خلیج [فارس] بین دو جنگ جهانی» نوشت که انتشارات دانشگاه کمبریج در سال ۲۰۲۰ منتشر کرد.

شاید مهم‌ترین فصل‌های این کتاب را بتوان دو فصلی دانست که به دوران رضاشاه و سیاست‌‌های ایران در حوزه خلیج‌فارس می‌پردازند. مولر در این پژوهش‌ها، نشان می‌دهد که برخلاف ترهات جمهوری اسلامی که مدعی همگامی رضاشاه با لندن است، دولت او سخت می‌کوشید در مقابل استعمارگر قدیمی از منافع ملی ایران دفاع کند؛ چه از طریق مذاکرات تیمورتاش و سفارت بریتانیا و چه در پی خروج بریتانیایی‌ها از هنگام و بسعیدو که ایران از تاکتیک‌های هوشمندانه مرکب برای برتری در خلیج‌فارس استفاده کرد.

دو تاریخ‌دان‌ ایرانی دیگر که صحبت از پژوهش‌های اخیر درباره دوران رضاشاه بدون ذکر نامشان ممکن نیست، شهابی و بخاش‌اند. این دو اما نه‌فقط به دوران زمامداری رضاشاه که به دوران تلخ برکناری‌اش از سلطنت و سال‌های تبعیدش در جزیره موریس و آفریقای جنوبی پرداخته‌اند. شهابی به جزیره موریس سفرکرده و در مورد حضور شش‌ماهه رضاشاه در آنجا در سال ۱۹۴۱ پژوهش‌های گسترده‌ای انجام داده است. ویژگی این پژوهش‌ها این است که شهابی نه‌فقط از زاویه تاریخ ایران که از زاویه تاریخ اقیانوس هند و موریس به اهمیت تاریخی حضور رضاشاه و سفرش از بندرعباس به این جزیره آفریقایی پرداخته است. شهابی همین ماه پیش در دانشگاه استنفورد، سخنرانی‌ با عنوان «تبعید رضاشاه در جزیره موریس» انجام داد و حاصل پژوهش‌هایش در این مورد قرار است به‌مرور منتشر شوند.

دکتر بخاش که متولد تهران و تحصیل‌کرده آمریکا و بریتانیا است، کتاب خود در مورد آخرین سال‌های رضاشاه را در سال ۲۰۲۱ با عنوان «سقوط رضاشاه: خلع از سلطنت، تبعید و مرگ بنیان‌گذار ایران مدرن» منتشر کرد. این کتاب پر از جزئیات جدید و جذاب درباره سال‌های آخر زندگی رضاشاه است. مثلاً اینکه چطور آلیس کلیفورد، همسر فرماندار وقت موریس، با کمک دوستانش پرچم ایران با نشان شیروخورشید را شخصاً دوختند تا بالای ویلای سه‌طبقه‌ای که مکان زندگی پادشاه مخلوع ایران و خانواده‌اش شده بود، برافراشته شود. کلیفورد حتی در موزه‌ای محلی، تختخواب باشکوهی متعلق به یکی از ژنرال‌های ناپلئون پیدا کرد و نقش تاجی سلطنتی بر آن دوخت تا شایسته رضاشاه باشد؛ اما پادشاه سابق ایران ترجیح می‌داد مثل همیشه روی قالی‌‌ بر زمین بخوابد. مشکل او بیشتر صدای ممتد قورباغه‌های موریس بود که نمی‌گذاشتند به خواب برود.

بخاش در کنار توجه به این جزئیات، نشان می‌دهد که بریتانیایی‌ها تبعید رضاشاه به جزیره را با تبعید ناپلئون به جزیره سنت هلنا در جنوب اقیانوس اطلس مقایسه می‌کردند و او را «ناپلئون ایران» می‌نامیدند. این کتاب در ضمن به‌روشنی نشان می‌دهد که رضاشاه سال‌های تبعید را برنمی‌تابید و مشتاق بازگشت به میهن بود.

بخاش در گفت‌وگویی با روزنامه «کیهان لندن» از این می‌گوید که در جریان نوشتن کتاب، بیش‌ازپیش به ستایش رضاشاه رسیده است: «من همیشه فکر می‌کردم اقدام‌های بسیاری انجام داده است اما در حین نوشتن این کتاب، بیش‌ازپیش تحت تأثیر دستاوردهایش، با توجه به وضع کشور هنگام به قدرت رسیدنش، قرار گرفتم.»

اقدام‌های این دانشوران (و بسیاری دیگر که فرصت نام بردن از آن‌ها نبود) به‌تدریج توانست بسیاری جای خالی‌های پژوهش درباره دوران پهلوی اول را پر کند اما هنوز جای کار بسیار است. واقعیت تلخ اینجا است که ما هنوز زندگی‌نامه مفصل، دقیق و تحقیق‌شده‌ای درباره رضاشاه در اختیار نداریم؛‌ این خلأ را عباس میلانی با کتاب درخشانش درباره محمدرضا شاه پهلوی پر کرد، اما برای پهلوی اول هنوز پر نشده است.

برگرفته از ایندیپندنت فارسی

 

آرش عزیزی تاریخدان، نویسنده و مترجم @arash_tehran

چهارشنبه ۲۴ اسفند ۱۴۰۱ برابر با ۱۵ مارس ۲۰۲۳

 

پست‌های مرتبط

بیشترین خوشبختی‌ها برای بیشترین مردم

این سایت برای ارائه بهتر خدمات به کاربران خود ، از کوکی‌ها استفاده می‌کند.
This website uses cookies to improve your experience. We'll assume you're ok with this, but you can opt-out if you wish
قبول اطلاعات بیشتر