نگذاریم از ما گوسفند، کرگدن، کور و حشره بسازند
امروز که داشتم یادداشتهایم درباره هانا آرنت را مرور میکردم به مطلب زیر برخوردم که به میان آوردن آن شاید خالی از لطف نباشد.
هانا آرنت در نقد جامعه تمامت خواه (توتالیتر) چنین اشاره میکند: «ازآنجاییکه حاکمان توتالیتر خواهان کنترل کامل هستند تمایل دارند بر بروکراسیهای شدیداً ازکارافتاده ریاست کنند زیرا برای آنان وفاداری مهم است نه عملکرد یا کارایی.»
آنها در پی طراحی و تداوم آن نوع بوروکراسی (دیوانسالاری) هستند که فقط وفاداری خود را به مقامات ارشد و خاصه پیشوا-رهبر نشان دهند. نهادهایی چون آموزش عالی و آموزشوپرورش و بهداشت و درمان و غیره اصولاً قرار نیست نگران عملکرد و بهرهوری خود باشند همینکه بتوانند رضایت مقامات ارشد را فراهم کنند و مجیزگوی آنان باشند و وفاداری خود را اثبات کنند کفایت میکند.
هانا آرنت اضافه میکند: «توتالیتاریسم در رأس قدرت، همۀ استعدادهای ناب را بدون هیچ اعتنایی از سرکار برمیدارد و بهجای آنها عقل باختگان، جاهلان و بیخردانی را مینشاند که همان بیعقلی بهترین تضمین وفاداری ابدیشان است. این افراد در راستای نیازها و خواستههای حاکم اقدام به دروغگویی در هر حوزهای میکنند و حتی میتوانند واقعیاتی را که بدیهی مینماید وارونه جلوه دهند و نام حقیقت بر آن بگذارند زیرا این اتفاق نشأت گرفته از قدرت ماورایی رهبر در پیشبینی و پیشگویی بحرانهاست».
بار دیگر جملات فوق را بخوانیم. نظامهای توتالیتر عاقل و نخبه و پرسشگر نمیخواهند. آنها در پی عقل باختگان هستند و جاهلان چون برای اینکه وفادار بمانند باید عقل و خرد را تعطیل کنند. نظامهای توتالیتر طوطی مقلدی خواهند و نه نخبگان پرسشگر و نقاد که با هر پرسششان لرزه بر اندام پیشوا بیندازند.
هانا آرنت ادامه میدهد: «رهبرانی که مشتاقاند باور کنند میتوان شکستها را انکار یا پاک کرد و چنان با پشتوانۀ دستگاههای عظیم تبلیغاتی که در اختیارشان است به تبیین دروغها میپردازند که گویی هیچ حقیقتی وجود نداشته مگر اینکه از سوی آنان عنوانشده باشد و پیروان متعصب که از آمیزهای از سادهلوحی و بدبینی رنج میبرند همین دروغها را باور میکنند زیرا آنها از اینکه فریب بخورند، شاکی نمیشوند.»
بله نظامهای توتالیتر برای موفقیتشان در سطوح پایین جامعه به سیاه لشکر نیاز دارند متشکل از افراد متعصب و سادهلوح که بتوانند و بخواهند چشم و گوش بسته دروغها و فریبهای دستگاههای تبلیغاتی را باور کنند.
متعصبان سادهلوح یا همان تودههای متوهم دشمن سرسخت حقیقت هستند. توده کلافی است از مارهای بههمپیچیده. خدا نکند کسی پایش لیز بخورد و به میان این کلاف ماران بیفتد. تودهها برای حقیقت بسیار خطرناکاند. جهان تودهها جهان بیکلههاست. قدرت آنها ازآنجا ناشی میشود که در برابر فهمیدن مقاومت میکنند. آنها ضد فرهنگاند و ضد استدلال و خردورزی. فاقد قوه تمییز. ذهنشان عاری از توان تمیز و تشخیص دهی خوب از بد است و عاجز از انتقاد. ذهن آنها به اطاعت کورکورانه متکی است.
هیتلر، استالین و موسولینی تماماً بر روانشناسی تودهها مسلط بودند. به مدد همین تودههای بیفکر بود که هیتلر توانست نظام نازیسم خود را بنا کند. اردوگاههای مرگ تأسیس کند و آنها را به نگهبانان این اردوگاههای کار و مرگ بگمارد. هیتلر به یاری همین تودهها بود که مایدانک و آشویتس و ماتهاوزن را خلق نمود. آدمهایی که همنوعان یهودی خود را در آهک داغ میانداختند و چون تمام میشدند شعر عاشقانه میخواندند. به زنان و کودکان یهودی تجاوز میکردند اما شبهنگام فرزند خود را به آغوش میکشیدند.
راه مبارزه با نظامهای توتالیتر؟
این است که توده نباشیم. عضوی از گله انسانی نباشیم؛ و چون پیشوا سخن میگوید بع بع کنان پشت سرش راه نیفتیم؛ و وقتی با ما از مرگ سخن گفتند امتناع کنیم و از زندگی سخنگوییم.
تنها با مقاومت فردی تکتک ماست که میتوانیم سربلند کنیم و مانع دود شدن فرهنگ والایی شویم که ما را به وظیفه انسان بودن فرامیخواند.
این را اوژن دویونسکو یادآور شد
بیایید کرگدن نباشیم.
ساراماگو گفت
«بیایید کور نباشیم»
و کافکا نوشت
بیایید مسخ نشویم.
نگذاریم از ما گوسفند، کرگدن، کور و حشره بسازند. ما انسانیم. باید انسان بمانیم و اگر لازم باشد هزینه آن را نیز پرداخت کنیم.
قربان عباسی