آغاز تحریمهای گزنده مالی و اقتصادی رژیم اسلامی که اثراتش هر روز آشکارتر میشود به حالت بحرانی در درون حکومت اسلامی دامن زده است و تا آنجا رفته که داستان قدیمی جنگ عراق را زنده کرده است. بیستودو سال پیش خمینی کاسه زهر نمادین را سرکشید و پرونده جنگی که دستکم تنها دویست و پنجاههزار کشته داشت و دهها هزار تن را برای همه عمر عملاً از کار انداخت چنان بسته شد که گوئی چنان فاجعهای از نادانی و ناشایستگی و بیاعتنائی جنایتآمیز و دشمنانه به جان و سلامت فرزندان ایران روی نداده بوده است.
اکنون بیم درگیری نظامی با امریکا در ایران بالا میگیرد و در چنین فضائی بسیاری کسان طبعاً به یاد ماههای پایانی جنگ با عراق و کاسه زهر معروف افتادهاند. اگر خمینی به واقعیت شکست تسلیم شد و رژیم اسلامی را نجات داد، خامنهای نیز میتواند کوتاه بیاید و منافع سرداران و آیتاللهها و آقازادگان را حفظ کند. در برابر، مسئولان شکست بیستودو سال پیش فرصت را غنیمت شمردهاند و میخواهند ضمن انداختن مسئولیت به دوش موسوی راه را بر مصالحه ببندند. پیش کشیدن موضوع آتشبس با عراق از سوی دو بارفروش پیشین که در آن جنگ مصیبتبار به سپهسالاری رسیدند، ازاینروست. اگر موسوی جلو نبوغ استراتژیک آن بارفروشان را نگرفته بود بسیجیان یکبارمصرف اکنون در بغداد ــ اگرنه «قدس» ــ میبودند. این حمله البته به رسوائی بیشتر آنها انجامید و پاسخ موسوی پای خامنهای رئیسجمهوری وقت را به میان کشید؛ اما در بحثهای کنونی علاوه بر زدوخوردهای سیاسی یک نگرانی واقعی به سرنوشت ایران هست که میباید از سوی مردم پشتیبانی شود.
تنها فشار تحریمهای روزافزون نیست که اگر بهطورجدی اجرا شود در شرایط اقتصادی کنونی ایران میتواند فلجکننده باشد. تهدید جنگ نیز برطرف نشده است. سخنان رئیس پیشین سی آی ا یا رایزن امنیت ملی اوباما اگر صرفاً بخشی از جنگ روانی نیز باشد نگرانکننده است و میباید جدی گرفته شود. «آماده بودن طرحهای حمله به ایران» بههیچروی بلوف نیست و اگر جلو ماجراجوئیهای گروه تازه سینهزنان (فرومایگان بهاصطلاح رئیس مجلس) که جانشین مانندهای آن بارفروشان شدهاند گرفته نشود از روی میز به اطاقهای فرمان فرستاده خواهد شد. هر توهمی درباره درجه مخالفت امریکا و اسرائیل با بمب اتمی جمهوری اسلامی استقبال از خطر مسلم خواهد بود.
لافوگزافهای رئیسجمهوری و سردارانی که او را وسیله چنگ انداختن بر سرتاسر کشور کردهاند کسی را نمیترساند. آمریکائیان این اندازهها از واقعیت نیروهای نظامی ایران آگاهاند. این ارتشی است که نیروی هوائی ندارد و نیروی دریائیاش از ناوچهها تجاوز نمیکند و دفاع موشکیاش از امواج موشکهای دورپرواز برنمیآید. همچنین هیچکس یک نیروی نظامی را که انرژیاش یا در سرکوب جنبش مردمی و یا از آن بیشتر در کار و کسب و قاچاق و خریدوفروش صرف میشود جدی نمیگیرد. مسئله برای طراحان پنتاگون بیشتر پیامدهای یکضرب شصت نظامی بر ضد کشوری مانند ایران است. هیچ نمیتوان آن پیامدها را پیشبینی کرد ولی کمترین تردیدی نیست که بسیار وخیم خواهد بود.
در خود محافل حکومتی نیز نگرانی از آینده، بیش از همه برای آنان آینده خود رژیم اسلامی روزافزون است. همه میدانند که رژیم چه اندازه منفور و متزلزل شده است. پیوستن روسیه (با همه بازیهای دوگانه آن بهقصد بیشترین بهرهکشی از هر دو طرف) به امریکا در تلاشهای جلوگیری از رژیم ضربه آخری را بر سیاست خارجی احمدینژاد وارد کرده است و کنار کشیدن (گذاشتن) خفتبار ترکیه و برزیل که از خوان یغمای رژیم بهرهای میجستند هیچ گزینهای باقی نگذاشته است. تاکتیکهای تاخیری دیگر به جائی نمیرسد و پیچ تحریمها در این احوال سفتتر میشود. دست منتقدان چندان نیز تهی نیست و اکنون میتوان انتظار داشت که سپاه نیز به جبهه مصالحه و کنار گذاشتن برنامه بمب بپیوندد. فرماندههای فربه سپاه کمترین علاقهای به خطر انداختن میلیاردهای خود ندارند.
بیش از همه سران جنبش سبز و لیبرالهایی که شمارشان روزافزون شده است جرئت کردهاند و برنامهای را که به جان خامنهای و احمدینژاد بسته است زیر پرسش میبرند. آنها که برخلاف دار و دسته احمدینژاد مرمانی میهندوست و دلسوزند به پیامدهای ماجراجوئی اتمی رژیم هشدار میدهند: ایران چه اندازه میباید به خاطر استوار کردن پایههای حکومت خامنهای هزینه بپرازد؟ تا کجا میتوان به پشتگرمی دلارهای کاهنده نفتی (از بس ناچارند ارزان بفروشند و گران بخرند) که مانند برف در آفتاب تابستان، به زمین نرسیده بخار میشوند با دنیا درافتاد؟
***
پدیدار شدن احتمال جنگ در افق سیاسی بار دیگرکسانی را حتا در درون ایران به سرنگونی این رژیم اگرچه با بمبهای هشیار آمریکائی امیدوار ساخته است. در شرایطی که کمترین مخالفت با زندان پاسخ داده میشود و جوانان بیشمار به بیرون گریختهاند یا راه گریزی میجویند و در برابر رژیمی که از هر جا میزند و بسیجی استخدام میکند، بسیار کسان از مبارزهای که هر روز دشوارتر میشود دل کندهاند و چشم به آسمان دوختهاند و به موشکها و بمبهایی که هر جه هم دقیق و هشیار، باران مرگ و ویرانی خواهند بارید. این انتظار را در بسیاری میتوان حس کرد اگرچه جرئت بازگوئیاش را نداشته باشند.
سرخوردگی تا حد درماندگی چنان کسانی را میتوان فهمید. آنچه توجه ندارند دستکم گرفتن پیامدهای جنگ، اگرچه محدود، برای کشور است. ازنظر نظامی صرف، بمبهای هشیار میتوانند آماجها را با کمترین صدمات جانبی نابود کنند و سلاحهائی باصرفه هستند که نیازی به «فرش بمب» جنگ دوم تا جنگهای کره و ویتنام نمیگذارند. ولی برای بمباران آماجهای اتمی در ایران میباید زیرساخت ارتباطی و هرچه به دفاع ضد هوائی و دریائی ارتباط مییابد، ازجمله نیروگاهها و بندرها نابود و ویران شود. از آن گذشته نیروی مهاجم میباید توان تلافی برای دشمن زخمخورده نگذارد. از بمباران هشیار و دقیق ایران که با همه کوششها کاملاً هشیار و دقیق نخواهد ماند کشوری بدر خواهد آمد که باز سازیش به سالها خواهد کشید.
اما چنان آسیبهائی کمترین بهائی است که ملت ایران ناگزیر خواهد بود. هزینه سنگینتر به موجودیت ایران برمیگردد. اشغال ایران پس از عراق و (دو بار) افغانستان هیچ در برنامه آمریکائیان نیست و اصلاً دور است که دیگر اشغال هیچ کشوری در هیچ برنامهای باشد. ایران با این جمعیت و وسعت اصلاً قابل اشغال نیست. ولی لازم نخواهد بود کار به اشغال ایران بکشد. سه دهه جمهوری اسلامی چنان شیرازه کشور را ازهمگسیخته است که با نخستین برهمخوردگی اوضاع از هر سو نیروهای تجزیه و هرجومرج سر بر خواهند آورد و هیچ معلوم نیست از میان مه جنگ چه ایرانی بدر آید.
کسان دیگری هستند که دلسوزانه از امریکا و غرب میخواهند بهجای حمله نظامی و حتا تحریم، به جنبش سبز و انقلاب مخملی کمک کنند تا با تغییر رژیم مشکل اتمی نیز گشوده شود. آنها همین بس که لحظهای گوش به تیکتیک ساعت بمب اتمی رژیم داشته باشند که هیچ منتظر انقلاب مخملی نمیماند و برخلاف برنامه اتمی پیشبینیپذیر نیست. این راهحلها با همه پروندهپسندی هیچ سودی ندارد.
دستدرازی به قلمرو ایران یک نتیجه مسلم دیگر نیز خواهد داشت. مردم را (جز آرزومندان بههمریختگی و هرجومرج پس از جنگ) پشت سر رژیم اسلامی خواهد آورد. ایرانیان البته از فضای کلیدهای پلاستیکی بهشت ساخت تایوان و امواج مینروبهای انسانی بیرون آمدهاند ولی اراده دفاع از سرزمین به همان نیرومندی است. درواقع یکی از عوامل بازدارنده آمریکائیان، دورنمای گردآمدن مردم در پشت جمهوری اسلامی در صورت حمله نظامی است. نارضائی در جای خود هست؛ تجاوز به ایران بهکلی موضوع دیگری است.
در این میان نقش جنبش سبز میتواند بسیار مهم باشد. خود پدیدار شدن چنین جنبشی همه حسابهای غرب و احتمالاً روسیه را در باره ایران تغییر داده است. آنها به رژیمی در سراشیب سقوط و فروپاشی ناگزیر مینگرند و آیندهای را برای ایران میبینند که بهخوبی امکان دارد و کمتر کسی باور میکرد. از سوئی رژیمی که به گفته یک نگرنده تیزبین خارجی در کار خودکشی است و نیازی به کشتنش نیست و از سوی دیگر ملتی که همه نشانههای ورود به عصر روشنگری در گفتار و کردارش هست. اکنون جنبش سبز میتواند با انگشت گذاشتن بر زیانهای رویاروئی با جهان غرب و باجهای بیحسابی که یک سیاست خارجی ورشکسته ناگزیر است به اینوآن بدهد زمینه را برای مبارزه گستردهای با برنامه تسلیحات اتمی آمادهتر خواهد ساخت. آنها که در خود حکومت با دیدگان بازتری به منظره مینگرند چنان پشتیبانیها را لازم دارند.
وجود یک جریان نیرومند ضد برنامه بمب اتمی رژیم دست مخالفان اقدام نظامی امریکا را نیرومند میکند و عامل مثبتی در محاسبات آمریکائیان است که تا تحریمها اجرا و اثراتشان آشکار نشود دست به اقدام نظامی نخواهند زد.
پرشورترین هواداران جمهوری اسلامی نیز اگر به سود شخصی خویش بیندیشند با بدترین مخالفان رژیم در کشیدن فیوز بمب اتمی همداستان خواهند شد. در اینجا پای مصلحت ملی در میان است. ما از هرکسی در رژیم که در پی برطرف کردن بحران اتمی باشد پشتیبانی میکنیم.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
* گسترشیافته مصاحبه با تلاش آنلاین
اوت ۲۰۱۰