در آستانه بیعت ۱۴۰۰، گروهی از فعالان سیاسی، نویسندگان و فعالان حقوق بشر (از جمله نویسنده این مطلب) متنی بسیار کوتاه را امضا کردند تا در میان مخالفان نظام جمهوری اسلامی نوعی اجماع به وجود آورند. ۱۱۵ سازمان و موسسه، بعدا از این کارزار حمایت کردند. البته مشخص است که میلیونها نفر دههها است که به این نظام نه گفتهاند؛ چه با شرکت در اعتراضات پرهزینه در داخل کشور، نوشتن مقاله و اظهارنظر، صدور اطلاعیه و بیانیه و چه با خروج از کشور که امواج آن انتها ندارد؛ اما مخالفان نظام، در مورد «نظام جایگزین»، «چگونگی گذار به نظام بعدی» و «نحوه رهبری جنبش براندازی» با هم همراهی و توافق ندارند. همچنین، ظرفیت گفتوگو و مصالحه و یافتن مخرج مشترکها میان «نه گویان» به جمهوری اسلامی، بسیار اندک است.
گفتن «نه به جمهوری اسلامی»، در نشان دادن این نکته که ایرانیان خارج کشور به لابی جمهوری اسلامی محدود نمیشوند و ایرانیان داخل کشور فقط جناحهای سیاسی و «مردم همیشه در صحنه»، نیستند، موفق بوده است اما برای نه گفتن «عملی» به رژیم، کافی نیست.
در مورد مسئله اول، بر سر چگونگی به توافق رسیدن نوعی اجماع وجود دارد و آن، رجوع به آرای عمومی در یک همهپرسی پس از سقوط جمهوری اسلامی یا در صورت امکان قبل از سقوط رژیم است. مردم ایران در یک انتخابات آزاد و تحت نظارت مجامع بینالمللی میتوانند از میان دهها گزینهای که بدانها معرفی میشود، یک نظام سیاسی را بر اساس رای اکثریت برگزینند. در میان این گزینهها حتی مواردی مثل جمهوری اسلامی بدون ولایتفقیه (طرح قانون اساسی نهضت آزادی)، جمهوری اسلامی با ولایت انتخابی فقیه (منتظری) یا حکومت مطلقه اسلامی (بدون رجوع به آرای عمومی همانند طالبان و داعش) هم میتواند وجود داشته باشد.
اما یافتن سازوکار حل اختلافات بر سر نحوه گذار به نظام بعدی و رهبری جنبش، دشوارتر است؛ چون اینجا بحث اجرا و تاکتیک مطرح است و این امور را نمیتوان به آسانی به آرای عمومی ارجاع داد. نقش خشونت، دولتهای خارجی و نقش نهادهای بینالمللی و منابع مورداستفاده، از موضوعات چالشبرانگیز در این حوزه هستند. گفتوگویی در این زمینه نیز میان مخالفان در جریان نیست تا بتوان امید داشت بر سر یک مجموعه چارچوب با هم توافق کنند.
البته در همان قلمرو «نه به جمهوری اسلامی»، میتوان اصول و چارچوبهایی قابلتوافق یافت که به اجماع در باب نظام آینده (در حوزه روشها و نه ایدئولوژیها) و اجماع بر سر تاکتیکها و کارزارها، کمک کنند. در این نوشته، به ۱۰ اصل که همه مبنای نه گفتن به جمهوری اسلامی هستند، اشاره میکنم.
۱- اصل عدم حذف
تنوع مخالفان نظام جمهوری اسلامی در حد تنوع افکار و ایدههای ایرانیان است. این تنوع قابل حذف نیست، اما قابل مدیریت است. مخالفان برای رسیدن به چارچوبهای ائتلافی و همراهی باید این تنوع را با واقعگرایی بپذیرند و تلاشهای بیحاصل چند دهه اخیر برای قانع کردن دیگران به ایدئولوژی و نظام آینده از نگاه خود را خاتمه بخشند.
در جابهجایی قدرت، قرار نیست نمایندگان هیچ گروه یا قشر اجتماعی حذف شوند. وزنکشی آنها نیز با انتخابات آزاد و منصفانه و رقابتی صورت خواهد گرفت. حتی اسلامگرایان با تنوعی که در میان آنها وجود دارد، از جامعه سیاسی ایران بدون جمهوری اسلامی حذف نمیشوند. تنها شرط مشارکت آنها، نبود تمامیتخواهی و پایان دادن به نگاه امنیتی و حذفی خواهد بود.
۲- اصل خشونت پرهیزی
جمهوری اسلامی با گروههای کوچکی که برای براندازی به خیابان بیایند، با حداکثر خشونت (بستن به رگبار و حتی شلیک با تیربار و تانک) مواجه خواهد شد اما با ۲۰ یا ۳۰ میلیون ایرانی که یک هفته در کف خیابانها بنشینند نمیتواند چنین کاری کند.
اصل نبود خشونت هم انسانی است و هم کارا؛ با گستردهتر کردن دایره مشارکت و تنگتر کردن حلقه محاصره برای حاکمان جمهوری اسلامی. این کار دشوار است اما بهره آن نیز فراوان خواهد بود. «براندازی بدون خشونت» از «خشونتهای بعد از براندازی» نیز جلوگیری میکند. ناموفق بودن خشونتپرهیزی در دوران اصلاحطلبی، به معنای ناموفق بودن آن در دورههای بعدی نیست. سیاست در دوران اصلاحطلبی، سیاست درون رژیمی و اصلاحات، اصلاحات از بالا تلقی میشد.
۳-اصل برنامه محوری
همه گروههای برانداز برای دادن تصویری روشن از برنامه خود برای آینده باید طرح (و نه چهرههای خود) را عرضه کنند تا افراد با چشمان باز آنها را برگزینند یا برنگزینند و اینها نیز در آینده پاسخگو باشند. این برنامهها، اعتماد عمومی به مخالفان را افزایش خواهد داد.
۴- اصل پرهیز از هرجومرج
یکی از دلایل مشارکت اندک در فعالیتهای براندازانه (در کنار هزینه بالای امنیتی آن)، ترس از هرجومرج یا جنگ داخلی در شرایط گذار است. مخالفان باید با همکاری خود در برابر دوربینها، به مردم اطمینان دهند که در هر صورت نخواهند گذاشت نظم اجتماعی بیشازپیش مختل شود. دیوانسالاری کشور نیز که ضامن این نظم است، باید اطمینان یابد که حاکمان آینده به دنبال تصفیههای گسترده و گزینشهای ایدئولوژیک نخواهند رفت؛ اگرچه افراد ناکارآمد و فاسد (در سطح مدیران) برکنار خواهند شد.
به همین دلیل مخالفان نظام و براندازان باید با مداخله نظامی خارجی (اشغال کشور برای تاسیس نظامی تازه) و جنگ داخلی و نیز انتقامگیری از اعضای سپاه و روحانیت شیعه صریحا مخالفت کنند. انحلال سپاه در ارتش دفاعی و قطع بودجههای دولتی نهادهای روحانیت، کافی است.
طبیعی است که در صورت تجاوز جمهوری اسلامی، دیگر ملتها هم حق دفاع از خود را خواهند داشت. نمیتوان انتظار داشت جمهوری اسلامی به اسرائیل یا نیروهای امریکایی حمله کند و دول اسرائیل و ایالاتمتحده دست روی دست بگذارند. پذیرش دفاع ملتها از خود در برابر یک دولت یاغی، مساوی با جنگطلبی نیست.
۵- اصل حفظ یکپارچگی ملی
هر اقدامی در جهت تجزیه کشور، براندازی جمهوری اسلامی را دشوارتر خواهد کرد. جداییطلبان، فدرالیستها و مرکزگرایان باید اختلافات خود را در پای صندوقهای رای و بعد از سقوط جمهوری اسلامی، حل کنند.
۶- اصل پرهیز از سیاست هویتی
کار سیاستگذاران در دوران گذار، آماده کردن مردم برای پایان بخشیدن به نظام نکبت و فلاکت و تسهیل این فرایند با کمترین هزینه است؛ نه پیچیدهتر کردن شرایط با ورودیهای تازه مثل هویتهای جدید سیاسی و سیاست هویتی. هویتهای متنوع موجود باید در جهت همبستگی موردتوجه قرار گیرند نه در جهت تعارض و تخاصم. هویتگرایان در ایجاد تضاد میان زنان و مردان، همجنسگرایان و غیرهمجنسگرایان، ملیگرایان و قومگرایان و شیعیان و سنیها، شور و اشتیاقی غیرقابل وصف دارند.
۷- اصل همکاری
نه تنها در میان خود که مخالفان نظام باید با دول خارجی دمکراتیک و نهادهای و سازمانهای بینالمللی و مدنی هم همکاری کنند و از اتهامات جمهوری اسلامی نهراسند. جمهوری اسلامی از هر فرصتی برای تبلیغات سیاسی و مذاکره و دادوستد با غیرایرانیان در هر سطح و ظرفیتی استفاده میکند اما این امور را برای غیر خود، «تابو» کرده است؛ مخالفان نباید مقهور اتهامات حکومت شوند.
۸- اصل گفتوگو
در ایران آینده گروهی که از پرسش میگریزند، نمیتوانند اعتماد عمومی را با خود داشته باشد. گروهها و چهرههای سیاسی باید از هر فرصتی برای گفتوگو استقبال کنند. متاسفانه حتی در گفتوگوهای رادیویی و تلویزیونی در مورد مسائل جاری، بسیاری از فعالان سیاسی و روزنامهنگاران حاضر نیستند با افراد مخالف نظر خود در یک برنامه قرار گیرند تا مبادا نظراتشان به چالش کشیده شود.
۹- اصل درونزایی
عامل تغییر، خود مردم ایران هستند و هیچ دولت خارجی برنامه نجات ایران و ایرانیان را در پرونده کاری خود قرار نداده است. بخشی از رهبران، فعالان سیاسی و متخصصان ایرانی در خارج کشور فعالیت دارند، اما براندازی جمهوری اسلامی، باید در داخل کلید بخورد تا افراد مقیم خارج هم به پشتیبانی آنها اقدام کنند.
۱۰- اصل خطرپذیری
اگر فعالان سیاسی و مخالفان جمهوری اسلامی منتظرند که بدون ریخته شدن یک قطره خون از دماغ مخالفان، نظام جمهوری اسلامی را ساقط کنند، این نظام تا هزار سال دیگر چون بختک روی ایران خواهد ماند. حتی در فعالیتهای اجتماعی بدون خشونت هم ریسک وجود دارد. میتوان خطرها را کاهش داد، اما نمیتوان آنها را حذف کرد. کسانی که در حرکتهای خیابانی حضور ندارند، مشوقهای خوبی برای این حرکتها نیستند؛ اما نمیتوان کسانی را که در اعتراض به خیابان آمدهاند و کتک میخورند یا قربانی میشوند را سرزنش کرد. جنبشهای سیاسی نه در ابزارها و نه در آرمانها، آرمانی و کامل نیستند.
جمهوری اسلامی به شکلی که امروز وجود دارد محصول نه گفتن یک دسته از گروههای سیاسی (چپ و اسلامگرا) به اصول ۱۰گانه فوق است. از همین جهت، دشوار میتوان تصور کرد که گروههای رسمی و جناحهای درون جمهوری اسلامی به جریان «نه به جمهوری اسلامی» بپیوندند. اصول فوق، در عین نزدیکتر کردن گروههای مخالف نظام، هزینههای جانی و مالی براندازی را هم به شدت کاهش خواهند داد.
مجید محمدی
برگرفته از ایندیپندنت فارسی