مشروطیت در تاریخ ایران همراه و هم ذات ملیگرایی است؛ مشروطهخواهان باهدف ایجاد دولتی ملی، خواستار قانونمند شدن حکومت و مشروط بودن آن به حقوق بودند. بخشی از این اهداف را قانون اساسی مشروطیت و متمم آن برآورده کرد. با تحول شرایط زمانه، مشروطیت و ملیگرایی هم تن به تغییر و دگرگونی دادهاند؛ امروزه دولتی دمکراتیک که برآمده از قانون بوده و تأمینکنندهی حقوق شهروندان ایرانی را که توأم با امنیت اجتماعی و آزادیهای سیاسی و فرهنگی باشد، خواسته اصلی و مطالبه اساسی ملیگرایان ایران است. درواقع مسئله اصلی محتوای دولت و نظام اجرایی است که نیروهای ایرانگرای مشروطهخواه را از دیگر اندیشهها و ایدئولوژیهای سیاسی متفاوت میکند.
ایرانگرایی هم مانند مشروطهخواهی و دیگر اهداف سیاسی با تغییر مقتضیات زمانه، فرم و گفتمان تازهای یافته و در این رهیافت، ایرانگرایی حفظ چارچوب ارضی ایران، تأمین حقوق انسانی شهروندان، حضور در روابط بینالمللی و عرصههای تجارت جهانی را در خود جایداده است؛ از این دیدگاه، ملیگرایی ناظر به تحقق حقوق پذیرفتهشدهی آحاد ملت ایران است که در چارچوبهای دیپلماتیک، هویت جدید ایرانی را نمایندگی میکند. ریشه این ایده نوین، در باورها و اهداف مشروطهخواهانی قرار دارد که بیش از یکصد سال قبل، ایران را وارد معادلات جدید سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی کردند.
از دوره اولیه استقرار مشروطیت تا فاجعه انقلاب اسلامی، نظام اجرایی ایران مشروط به قانون و در فرم پادشاهی بود؛ فرمی که سابقهای دیرینه در فرهنگ سیاسی و اجتماعی ایرانیان دارد؛ با استقرار نظام مبتنی بر احکام شرعی و تعطیل شدن اصول حقوقی نوین در جمهوری اسلامی، مشروطهخواهی ایرانگرا بهصورت اپوزیسیون و مخالفت با فاشیسم اسلامی و برگرداندن مشروطیت و قوانین حقوقی به ایران، ظاهرشده است؛ در حقیقت بخش عمدهای از فعالین سیاسی و فرهنگی مخالف جمهوری اسلامی با تکیهبر دستاوردهای حقوقی و فرهنگی مشروطیت خواستار حاکمیتی دمکراتیک مبتنی بر حقوق بشر و اجرای قوانین عرفی هستند؛ در این میان عدهای ایفای این نقش را بر عهده نظام پادشاهی میدانند و عدهای دیگر بدون تعیین فرم نظام اجرایی، نظامی دمکراتیک- سکولار و حقوقمدار را در اهداف مبارزاتی خود قرار دادهاند؛ تردیدی نیست که پادشاهی چه در مقام اجرایی و چه در جایگاه نماد تاریخ سیاسی ایران، در محور اهداف ضد جمهوری اسلامی قرار دارد.
با تأملی در شرایط فعلی ایران و دوران نوین گذاری که بخش بزرگی از اپوزیسیون در حال طی آن هستند، مسئله پادشاهی تنها موردی است که محل تفاوت نظرگاههای سیاسی بوده و حل آن بسا موارد و مشکلاتی ایدئولوژیک و عملی را میتواند از بین برده و آغازی برای همگرایی و اتحاد ملی جهت نجات ایران از استبداد دینی باشد؛ خوشبختانه وجود نماینده حقیقی و حقوقی پادشاهی- شاهزاده رضا پهلوی– در میان اپوزیسیون و دیدگاه و عملکرد وی از جایگاه شهروندی ایران، میتواند این مسئله را بهصورت منطقی و واقعبینانه فیصله داده و از اتلاف وقت و انرژی مبارزان بکاهد. جای سؤال و انتقاد نیست که او شاهزادگی را از دربار پادشاهی پهلوی به ارث برده و همانطور که خود وی بهدفعات و در سخنرانیها و بیانیهها و مصاحبهها بر آن تأکید داشته، خویش را شهروندی از ایران میداند. شاهزاده رضا پهلوی همچنین تعیین فرم حکومت آینده را محول به انجام رفراندوم ملی و بر عهده شهروندان ایران گذاشته است. ازنظر وی در شرایط فعلی اولویت گذار از جمهوری اسلامی و تحقق اهداف دمکراتیک- سکولار و حقوقی در ایران آینده قرار دارد.
به نظر میرسد این نقطه اساسی و مرکز ثقل مشروطهخواهی ایرانگرایانه در دوران نوین گذار است؛ دورانی که بر همه ایرانگرایان فرض عقلانی و تأمل منطقی است که بدون اتلاف نیرو و وقت برای مجادله در فرم حکومت آینده و درانداختن شک و شبهه در جایگاه سیاسی شاهزاده رضا پهلوی، اهتمام خود را صرف استفاده بهینه و واقعگرایانه از این دوران گذار کرده و با همبستگی و اتحاد، در ساختن آیندهای دمکراتیک و حقوقی برای ایران سهم خود را به میدان آوردند؛ لازم به یادآوری است که مرکز «پیمان نوین» شاهزاده رضا پهلوی نیز ناظر بر این مسئله است و طرح موارد و نمونههایی از خسارات جمهوری اسلامی و تفسیر وضعیت نیروهای سیاسی هم در این راستا در پیام ایشان آورده شده است. بدون شک افراطوتفریط در طرفداری یا مخالفت با این چهرهی سیاسی و ملی و طرح بحثهای مغرضانه، چیزی بیش از اتلاف وقت و ایجاد تفرقه در میان صفوف ایرانگرایان، ثمرهای نخواهد داشت.