سر کبک هنوز زیر برف است. این تصویری است که پس از دیدن و شنیدن مصاحبه تلویزیونی آیتالله دکتر ابراهیم رئیسی در تلویزیون جمهوری اسلامی شکل میگیرد. این مصاحبه، یا درواقع موعظه طولانی در شرایطی برگزار شد که اعتراضات گسترده در سراسر ایران دومین هفته خود را آغاز میکرد. انتظار میرفت که رئیسی تحلیلی منظم از موضع نظام درباره این اعتراضات عرضه کند تا ایرانیان بدانند که حکمرانان کنونی از دنیای واقعیت کاملاً دور نیفتادهاند. متأسفانه، یا شاید خوشبختانه، چنین نشد. آقای رئیسی با شکست سکوت طولانی رهبران نظام، نشان داد که سر این کبک هنوز زیر برف اوهام قرار دارد.
درباره مرگ مشکوک، اگر نخواهیم بگوییم قتل، مهسا امینی رئیسی گفت: «همه از اینکه یک خانمی اینگونه فوت کرده است متأثر میشوند.» همه؟ پس چرا رهبر، یعنی آقای خامنهای، به سکوت در برج عاج خود ادامه میدهد؟ چرا هیچیک از سران سیاسی، امنیتی و نظامی رژیم که در هر فرصتی به نطق و خطابه میپردازند، این بار خاموش ماندهاند؟ از این گذشته، منظور رئیسی از «یک خانمی» چیست؟ مهسا امینی زن جوانی بود که برای دیدار خانوادگی به تهران آمده بود و بیآنکه خطایی کرده باشد، با شبیخون گشت ارشاد اسلامی روبرو شد. همچنین، منظور از «اینگونه فوت کردن» چیست؟ کدام گونه؟ رئیسی مدعی است که هنوز پس از دو هفته نمیدانیم مهسا چگونه جان باخت!
برداشت رئیسی از قیام جاری در ایران نیز، اگر نخواهیم بگوییم مغرضانه، کاملاً کودکانه بود. او کلیشههای همیشگی نظام درباره «دشمن»، «عوامل خارجی» و کسانی که ظاهراً به اقتدار و عظمت جمهوری اسلامی حسادت میکنند را تکرار کرد و معترضان را «اغتشاشگر» و «ضدانقلاب» خواند. در همان حال، او تلویحاً پذیرفت که جامعه ایرانی امروز با شکاف عمیق بین بخشی بزرگی از مردم، اگر نخواهیم بگوییم اکثریت و هیئت حاکمه روبرو است. او چند بار تأکید کرد که «آن چیزی که در جامعه بهشدت نیازمندیم وحدت و انسجام ملی است».
آیا ریشه مشکلات امروز ما در دو واژه «وحدت» و «ملی» نیست؟ فرقه خمینیه که رئیسی اکنون از پرچمداران آن است، همواره وحدت را بهعنوان یکرنگی، یک گفتمانی و تک ساحتی فکری و کرداری تلقی کرده است. در خمینیسم انسانها همه باید یکشکل و یک اندازه در یک صف پشت سر «امام» قرار گیرند و اوامر او را اجرا کنند. در باله خمینیگرایان، جامعه تبدیل میشود به یک کارخانه مطلقسازی که در آن فرد چیزی جز یکمهره بیاراده در شطرنجی که استاد بازی میکند به شمار نمیآید.
یکی از «متفکران» سپاه پاسداران، یدالله جوانی، تأکید میکند که تمامی «نهضت خمینی بر اساس اصل توحید بناشده است».
این کژفهمی از مفهوم «توحید» در گفتمان اسلامی که علی شریعتی و ابوالحسن بنیصدر نیز تکرار کردند، سبب شده است که کل اسلام بهصورت عذری برای نظام توتالیتر استبدادی درآید. این کژفهمی اسلام را تبدیل میکند به گشت ارشاد، جزوههای «یعنی یجوز و لایجوز»، «حجت امام» و فتاوی ولیفقیه. در این کژفهمی، ازآنجاکه خدا یکی است، همهچیز دیگر نیز باید یکی باشد: نظام، رهبر، سیاست، جهانبینی، اقتصاد و … مرحوم بنیصدر حتی کتابی نیز با عنوان «اقتصاد توحیدی» به چاپ رساند.
اما در خوانش کلاسیک اسلام، از غزالی گرفته تا ابن رشد، حتی اگر نخواهیم معتزله را در نظرگیریم، توحید صرفاً مختص «الله» یا مفهوم الوهیت است. در این خوانش، تثبیت توحید الهی، پذیرفتن کثرت در همه زمینهها و مقولههای دیگر را ملزم میکند. بدینسان، اطلاق توحید در دیگر زمینههاـ مانند رهبری واحد و چالشناپذیر، گفتمان فرهنگی و سیاسی جزمی و البته، اقتصاد چیزی جز «شرک» نیست. بهعبارتدیگر، رهبران و مبلغان خمینیگرایی، از دید کلاسیک اسلام، مشرک به شمار میروند.
آقای جوانی در مقاله اخیرش، انگشت اتهام شرک را بهسوی حسن خمینی، نواده آیتالله خمینی، میگیرد. او مینویسد: «این افراد که بعضاً مسئولیت موسسه حفظ و نشر آثار امام (ره) را بر عهدهدارند با ساختوسازهای مجلل در مرقد مطهر حضرت امام (ره)، سادهزیستی بینظیر امام را نشانه رفتند». بهعبارتدیگر، سید حسن و همفکران او کیش شخصیت خمینی را بهنوعی بتپرستی، یعنی شرک، تبدیل کردند؛ اما جالب اینجا است که خود آقای جوانی همین خطا را در ستایش از کیش شخصیت خامنهای تکرار میکند.
رئیسی و دیگر مشاطهگران مکتب خمینی جامعه کثرتگرا، یعنی نظام دموکراتیک را دشمن میپندارند، درحالیکه مفهوم کلاسیک توحید تنها در یک جامعه کثرتگرا کارایی دارد. رئیسی میگوید رعایت واقعی حقوق بشر فقط در جمهوری اسلامی ممکن است نه در جوامع کثرتگرای امروز. او فراموش میکند که جمهوری اسلامی ازنظر تعداد اعدامها به نسبت جمعیت در مقام اول جهان قرار دارد و ازنظر تعداد زندانیان سیاسی و عقیدتی در مقام دوم. او فراموش میکند که در جمهوری اسلامی با تقسیم شهروندان بر اساس خودی و غیرخودی، مسلمان و نامسلمان، مؤمن و نامومن، زن و مرد، پیر و جوان، قومی یا غیرقومی، سخن گفتن از حقوق مساوی شهروندی ناممکن میشود.
جالب اینجا است که هم رئیسی و هم دیگر مشاطهگران جمهوری اسلامی تلویحاً میپذیرند که پس از نزدیک به نیمقرن حکومت، هنوز نتوانستهاند شوق مردم ایران را برای آزادی در یک جامعه کثرتگرا و متکی بر حقوق شهروندی از میان ببرندــ شوقی که با انقلاب مشروطه به یک پیروزی بزرگ دستیافت. بدینسان، تخریب سیمای دموکراسی یکی از هدفهای مهم گردانندگان جمهوری اسلامی است.
آیتالله سعید رضا عاملی، دبیر شورای عالی انقلاب فرهنگی اسلامی، مینویسد: «جامعه دموکراسی همه ارکان زنده و سالم را ازدستداده است. میراث آن همجنسگرایی فراگیر (۲۵ درصد از نسل جوان آمریکا) خانوادههای تک سرپرست (۵۰ درصد جمعیت در آمریکا و اروپا) و خیانت زن و شوهر (۹۰ درصد در غرب) میباشد.» البته آیتالله هیچ منبعی برای ارقام خود عرضه نمیکند اما مژده میدهد که «رهبر مردمگرای جمهوری اسلامی همواره مواظب پدرانه از خانواده و پسران نوجوان این سرزمین الهی میباشد.» به عبارت دیگر، یک حکومت پدرسالاری، یا باید گفت استبدادی که در آن شهروندان نیازمند قیماند، آرمان نهایی اسلام خمینیگرا است.
بااینحال، در اردوگاه خمینیگرایان نیز کسانی هستند که تلویحاً میپذیرند جمهوری اسلامی با بحران هویتی عمیقی روبرو است. شعارهایی مانند «ما ملت امام حسینیم» یا «هرروز ما عاشوراست و هر شهر ما کربلا»، کلیشههایی که در مصاحبه رئیسی نیز به شکل دیگری تکرار شد، نمیتواند شکاف بین هیئت حاکمه و توده مردم ایران، بهویژه نسلهای زاده شده پس از انقلاب را پر کند.
یک مشاطهگر دیگر در مقالهای بدون امضا توصیه میکند که رهبران جمهوری اسلامی از الگوی شی جینپینگ، رئیسجمهوری خلق چین، برای عرضه یک هویت جدید استفاده کنند. او مینویسد: «چین با بازگشت به کنفوسیوس، هویت جدیدی برای خود اختراع کرد. ما نیز امروز باید بپرسیم ایرانی بودن یعنی چه؟»
پرسش خوبی است. ملت عبارت است از یکروند هستی نه یک واقعیت منجمد در زمان، یک رودخانه نه یک مرداب. ملت در طیف هستی گذشته، حال و آینده زندگی میکند و به پرسشهای اساسی انسانیت «کی و کجا بودیم؟»، «کی و کجا هستیم؟» و «کی و کجا خواهیم بود؟» پاسخ میدهد.
فرقه خمینیه کوشیده است تا در هر سه مورد پاسخهای قالبی خود را تحمیل کند. این فرقه تمامی تاریخ ایران پیش از روی کار آمدن آیتالله خمینی را بهعنوان نوعی «جاهلیت» رد میکند. درحالیکه هزاران خیابان، میدان، روستا و محلههای شهری ما به نام تروریستهای عملی و فکری گوناگون مزین شدهاند. نام اکثر قهرمانان، فیلسوفان، شاعران و نویسندگان تاریخ طولانی ما در فهرست سیاه رژیم قرارگرفته است. گذشتهنگری رژیم با تخصیص بیش از ۱۰۰ روز از سال به حوادث، وقایع و چهرههای بهاصطلاح اسلامی با گذشتهنگری اکثریت مردم ایران با جشنها و روزهای ویژهای که گاه سابقه دوهزارساله دارند تفاوت دارد. برخورد این دو گذشتهنگری در پاسخ به اینکه «کی و کجا بودیم؟» به مقابله مفهوم «امت» با مفهوم «ملت» انجامیده است.
پاسخ فرقه خمینیه به «کی و کجا هستیم؟» نیز با پاسخ مردم ایران متفاوت است. فرقه خمینیه ادعا میکند که اکنون در یک بهشت اسلامی زندگی میکنیم و همگی «سرباز رهبریم»؛ اما مردم ایران بهخوبی میدانند که فقر رو به افزایش، بیکاری گسترده (حدود ۴۰ درصد برای جوانان بر اساس آمار دولتی رسمی)، تورم دورقمی، سانسور و اختناق، سرکوب وحشیانه، اعترافات، فساد اختاپوسی و کیش شخصیت وقیحانه و اغراقآمیز نشانههایی از بهشت نیستند. مردم ایران همچنین میدانند که رهبر سربازی جز مزدورانش ندارد. جمهوری اسلامی در سراسر عمر ۴۳ سالهاش، با چالشهای مردمی روبرو بوده استــ چالشهایی که از سال ۵۸ آغاز شد و در سالهای ۷۸، ۸۸، ۹۶ و ۹۸ ادامه یافت و در دو هفته اخیر نیز در سطحی بس گستردهتر پایههای نظام را به لرزه درآورده است.
جمهوری اسلامی درزمینهٔ «کی و کجا خواهیم بود؟» نیز پاسخ قابل قبولی ندارد. یک دغدغه بزرگ رئیسی و گروه او تخریب دوران ریاست جمهوری حجتالاسلام حسن روحانی است. رئیسی از «بحرانهایی که به ارث بردیم» سخن میگوید. روحانی نیز تخریب دوران ریاست جمهوری محمود احمدینژاد را در رأس برنامه خود داشت. احمدینژاد بهنوبه خود دوران ریاست جمهوری حجتالاسلام محمد خاتمی و حجتالاسلام علیاکبر هاشمی رفسنجانی را تخریب میکرد. آن دو نیز از خیانتها و جنایتهای ابوالحسن بنیصدر سخن میگفتند.
بدین ترتیب، با گفتمانی مواجهایم که در پاسخ به هر سه پرسش کلیدی ذکرشده در بالا آشفته و سرگردان است. در این گفتمان، تمامی گذشته ایران، حتی در دوران جمهوری اسلامی، تیرهوتار است، درحالیکه اینجا و اکنون ما بهعنوان الگویی از «پیروزی و اقتدار» عرضه میشود و چشمانداز فردا نیز، البته پیش از رسیدن فردا، روشن است. درحالیکه گردانندگان جمهوری اسلامی هرگز نخواستهاند یا نتوانستهاند هویتی تثبیتشده عرضه کنند، مردم ایران، یا دستکم بخشی بزرگ از آنان، بر هویت خود بهعنوان یک ملت، در چارچوب یک میهن که همگان پرستار آناند، تأکیددارند. پیام ایرانیان روشن است: میدانیم کی و کجا بودیم، کی و کجا هستیم و کی و کجا میخواهیم باشیم.
جمهوری اسلامی در ایجاد تفرقه میان ایرانیان شکستخورده است و امروز، چیزی جز سرکوب و دروغ عرضه نمیکند. نظامی که حتی نمیتواند صورتمسئله مشکلات خود را بنویسد توانایی عرضه راهحل را نخواهد داشت. آری، سر این کبک عمامه دار هنوز زیر برف اوهام است.
برگرفته از ایندیپندنت فارسی