ما و قندِ پارسی

ما و قندِ پارسی

* باوجود حاکمیّت ۹۰۰ سالۀ سلسله‌های ترک‌زبان، چرا زبان ترکی نتوانست زبان رایج و رسمی ایرانیان گردد؟

از دفترِ بیداری ها و بیقراری ها

 

شکّر شکن شوند همه طوطیان هند

زین قند پارسی که به بنگاله می‌رود (حافظ)

 

این روزها تلویزیون «بی‌بی‌سی» و شبکۀ  «العربیّه»! در جنجالی شُبهه انگیز به نامِ «منوفارسی»، از «رنج به دلیل زبان فارسی»، «ضرورت آموزش به زبان مادری» و «ستم فارس‌ها» یادکرده است. کمّ و کیفِ این برنامه‌ها چنان بود که بیشتر به «فارسی ستیزی» و «ایجاد تفرقه در میان ایرانیان» شباهت داشت تا طرح یک مشکل فرهنگی. سال‌ها پیش دراین‌باره  گفته و نوشته‌ام۱.طرح ایزگونه بحث‌ها-البّته- می‌تواند سازنده و مفید باشد به این شرط که با آگاهی و  به‌ دور از ملاحظات سیاسی- ایدئولوژیک باشد.

یکی از هم‌ولایتی‌های گیلانی من به «بی‌بی‌سی» گفته است که «زبان فارسی، زبان قدرت سیاسی حاکمان بوده» و بر این اساس، رسمیّت زبان فارسی در ایران را «ناشی از زور و اجبار حکومت‌ها» خوانده است! درحالی‌که حقیقت اینست که برخلاف کشور فرانسه که به دستور فرانسوای اول (در سال ۱۵۳۹) لهجۀ محلی «ایل دو فرانس» (پاریس و حومه) به زبان ملّی و رسمی همۀ فرانسویان تبدیل شد، یا برخلاف کشورهای آلمان و انگلیس که با فرمان و اراده و اجبار سیاسیِ پادشاهان وقت، لهجه‌ای از لهجه‌های متعدّد، زبان ملّی کشورهای آلمان و انگلیس گردید، رواج و رسمیـّت زبان پارسی در ایران (و بعد، در شبه‌قارۀ  هند)  نه ناشی از «اجبار سیاسی» بود و نه ناشی از «ستم فرهنگی فارس‌ها»! از این گذشته، باید به خاطر داشت که حدود ۹۰۰ سال از تاریخ ۱۲۰۰ سالۀ زبان فارسیِ کنونی در حکومت‌های ترک‌زبان غزنوی، سلجوقی، قراختائی، غُزّ، آق قویونلو، قرا قویونلو، صفوی، افشاریه و قاجار گذشته است و حتّی بعضی از این سلاطین ترک‌زبان کوشیدند به فارسی شعر بگویند. به‌عبارت‌دیگر، باوجود حاکمیّت ۹۰۰ سالۀ سلاطین تُرک، زبان ترکی نتوانست زبان رایج و رسمی ایرانیان گردد!

در اوج «تُرک تازی»های قرن ۴ هجری/١٠ میلادی، سیّاحان و مورّخانی مانند ابن حوقل و مسعودی ضمن سفر به نواحی مختلف ایران-ازجمله ارّان، آذربایجان، دربند، قفقاز، نواحی جبال (شاملِ همدان، ری، نهاوند، سمنان، دامغان، قزوین، کاشان،  قم، اصفهان و اراک)، خراسان، سیستان و دیگر مناطق شرق و غرب و جنوب ایران-تاکید کرده‌اند که این اقوام مختلف، همه به زبان پارسی سخن می‌گفتند۲

این موضوع اهمیّت بیشتری می‌یابد وقتی بدانیم که همۀ سران و سرداران دربار غزنوی، ترک بوده‌اند، اما نه‌تنها سرداران و سپه‌سالاران، کدخدای فارسی‌زبان داشتند بلکه مراسم شاهانۀ نوروز، مهرگان و جشن سده رایج بود و بزرگان لشکری و کشوریِ تُرک ـ به یکسان ـ در آن شرکت می‌کردند. مهم‌تر از همۀ این‌ها، رسمیّت زبان پارسی بود به‌طوری‌که وقتی فرستادۀ خلیفۀ بغداد نامۀ او را به سلطان مسعود غزنوی می‌داد، نخست متن عربی و سپس ترجمۀ فارسی آن (و نه ترکی) به‌وسیلۀ بونصر مُشکان خوانده می‌شد. سنَد و نوشته در میان ترک و فارس ـ حتّی در میان خودِ ترکان ـ به فارسی بود۳

رسمیـّت زبان فارسی و موقعیـّت ممتاز آن تا قرن ١٠ هجری /۱۶ میلادی حتّی در دربار تُرکانِ عثمانی ادامه داشت به‌طوری‌که در دوران سلاطین عثمانی نامه‌ها و مکاتبات به فارسی بود (نه عربی و نه به ترکی). گفتنی است که سلطان محمد دوم عثمانی روزی که دولت بیزانس (رُم شرقی) را شکست داد (در سال ۱۴۵۳ میلادی) و عنوان «فاتح» وارد قسطنطنیّه شد، به قول مورّخینِ عثمانی: هنگام بازدید از کاخ متروک و خاموش امپراطوری بیزانس، نه آیه‌ای از قرآن تلاوت کرد، نه شعری به عربی خواند و نه ـ حتـّی ـ کلمه‌ای به ترکی بر زبان راند بلکه این شعر فارسی را خواند:

بوم  نوبت می‌زند بر طارم افراسیاب

علی میرفطروس

پرده‌داری می‌کند در قصر قیصر، عنکبوت۴

تحقیقات موجود، مقام، منزلت و برتری زبان فارسی در  میان ترکان عثمانی را نشان می‌دهند، به‌طوری‌که در آن دوران در مکتبخانه‌های قلمروِ عثمانی، زبان فارسی را به‌عنوان زبان اوّل تدریس می‌کرده و سلاطین عثمانی ضمن سرودن شعر به فارسی، از حضورِ شاعران پارسی گوی در دربار خود مباهات می‌نمودند۵

نقل رباعیات حدود ١٠٠ شاعر پارسی گوی آذری و ارّانی در کتاب نزهت المجالس (تألیف قرن ٧ هجری/١٣ میلادی) نشان می‌دهد که نواحی ارّان و آذربایجان ـ از دیرباز ـ پایگاهِ زبان فارسی بوده است۶

مُسلّماً این وحدت ملّی یا همبستگی قومی ناشی از نوعی قدرت سیاسی ـ نظامی نبوده چراکه با توجه به هجوم‌های پی‌درپی و فقدان ثبات و آرامش و ضعف حکومت‌ها، منطقاً می‌بایستی این وحدت و همبستگی دچار پراکندگی و تفرقه می‌شد و هر قومی با استفاده از شرایط مساعد، سازِ جدائی و استقلال‌طلبی می‌زد درحالی‌که تاریخ اجتماعی ـ سیاسی ایران تا آغاز قرن  بیستم نشان می‌دهد که اقوام ایرانی (خصوصاً کُردها و آذری‌ها) در همۀ دوران‌های هرج‌ومرج سیاسی نه‌تنها به جدائی از ایران گرایشی نداشتند بلکه در کنار سایر اقوام ایرانی در برابر بیگانگان (خصوصاً در برابر ترکان عثمانی) ایستادگی کرده‌اند. مقاومت دلیرانۀ مردم اهواز، آبادان و دیگر شهرهای خوزستان در برابرِ هجوم ارتش صدّام حسین نمونۀ دیگری از این ایران‌دوستی و همبستگیِ ملّی بوده است.

اینکه در دوران ٩٠٠ سالۀ حاکمیّت سلاطین ترک، زبان ترکی چرا نتوانست جایگزین زبان فارسی گردد، مسئله‌ای است فرهنگی و تاریخی که اساساً ناشی از ظرفیّت و مقبولیّت زبان فارسی- به‌عنوان یک پُل ارتباطی– برای پاسخگوئی به نیازهای فرهنگی و اجتماعی همۀ اقوام ایرانی بود. بنابراین شگفت نیست که آثار مولوی رومی، نظامی گنجوی، خاقانی شروانی، عمادالدین نسیمی شروانی، شیخ شبستری، صائب تبریزی، قطران تبریزی، محمدحسین شهریار و آثار ده‌ها شاعر ترک‌زبان دیگر، اینک بخش بزرگی از میراث فرهنگ و ادب پارسی است.

   از سوی دیگر، تاریخ مردوخ کردستانی نشان می‌دهد که زبان فارسی در کردستان ایران نیز  دارای اهمیّت و منزلت فراوان بوده است. این کتاب-با نثر و نگارشی به‌غایت زیبا و فارسی بسیار درخشان -گنجینه‌ای است که حوادث دو قرنِ اخیر کردستان ایران را تحریر کرده است.۷

آمیختگی کُردها، آذری‌ها، گیلک‌ها، فارس‌ها، لرها، بلوچ‌ها و دیگر اقوام ایرانی با یکدیگر چنان است که حضور  و همزیستیِ هر یک را در دورافتاده‌ترین نقاط ایران می‌توان دید.«آموزشِ زبان مادری» – البتّه – حقّ طبیعی و مشروعِ همۀ اقوام ایرانی است،امّا کسانی که از «شووینیسم فارس» و «آموزشِ به زبان مادری»سخن می‌گویند،بر بدبختی‌های اجتماعی، سیاسی و  فرهنگیِ موجود آتش جنگ‌های قومی و قبیله‌ای را نیز اضافه می‌کنند.

فرهنگ و مدنیّت ایرانی متشکّل از اقوامی است که همانند قالی ایرانی در کثرتِ رنگ‌ها، گل‌ها و گیاهان گوناگون، وحدت ملّی ما را شکل می‌دهد. درگذشته‌ای نه‌چندان دور، دخالت‌های دولت شوروی برای «دولت سازی در میان خلق‌های ایران»، این وحدت ملّی را دچار آسیب‌های فراوان ساخت و اجرای یکی از آرمان‌های انقلاب مشروطیّت – مبنی بر «انجمن‌های ایالتی و ولایتی»- را به تأخیر انداخت. با پایان جنگ سرد و فروپاشی اتّحاد جماهیر شوروی  اینک ضمن تأکید بر زبان فارسیبه عنوان زبان ملّی و مشترک همۀ ایرانیان– می‌توان برای اعتلای زبان و فرهنگِ همۀ اقوام ایرانی کوشید.

آب درخوابگۀ مورچگان!

۲۵ بهمن ۱۴۰۰=۱۴ فوریۀ ۲۰۲۲

«عزیز من!…از قضاوت هیچ‌کس در خصوص اشعارم  نگران نباشید. حرفِ کسی باری از روی دوشی برنمی‌دارد. من همین‌قدر باید از عنایتی که جوانان نسبت به کار من دارند، متشکّر باشم. تصوّر کنید که من در پُشت سنگرِ خود جا کرده‌ام، در این حال، هر وقت تیری به هدف پرتاب می‌کنم از کارِ خودم بیشتر خنده‌ام  می‌گیرد …به نظر می‌آید که «آب  در خوابگۀ مورچگان ریخته‌ام».

لحنِ نیما چنان محکم و استوار است که گوئی آینده را در  دست‌های خود دارد و به پیروزی راه و اندیشه‌اش مطمئن است. نیما همین اعتمادبه‌نفس و اطمینان به آینده را با پیش‌بینی حیرت‌انگیز دربارۀ سرنوشت سیاسی احسان طبری (بزرگ‌ترین تئوریسین ادبی حزب توده) ابراز کرده بود  آنجا که خطاب به احسان طبری می‌گوید:

آنکه منتظر است روزی شمارا بیش از خود در نظر مردم  ناستوده ببیند. نیما یوشیج

حالا حکایتِ کسانی است که پس از شکست‌های سیاسی-ایدئولوژیک  تازه به «عرصه» آمده‌اند و با «جیغ و جار» می‌خواهند «افاضۀ فضل» کنند…چه می‌توان گفت!؟ به قول حافظ:

رَوَندگانِ حقیقت به نیم جُو  نخرند

قبای اطلس آن‌کس که از هنر  عاری است

https://mirfetros.com

علی میرفطروس

 

ali@mirfetros.com

۱ – نگاه کنید به: دیدگاه‌ها، نشر عصر جدید، سوئد، ۱۹۹۳؛ گفتگو با روزنامۀ کیهان، شمارۀ ۴۷۸، ۲۱ اکتبر ۱۹۹۳؛ فصلنامۀ کاوه، شمارۀ ۹۴، مونیخ آلمان، تابستان ۲۰۰۱؛ مجلّۀ تلاش، شماره‌های ۴ و ۵، هامبورگ المان، ۲۰۰۲؛ شمارۀ ۱۱، ۲۰۰۳؛ برخی منظره‌ها و مناظره‌ها، نشر فرهنگ، کانادا، ۲۰۰۴، صص  ۶۵-۹۰

۲ – نگاه کنید به: صوره الارض، ابن حوقل، ترجمه جعفر شعار، تهران، ١٣۴۵، ص ۹۶؛ التنبیه و الاشراف، مسعودی، ترجمۀ ابوالقاسم پاینده، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، تهران، ۱۳۴۹، ص ٧٨.

۳ – هویّت ایرانی و زبان فارسی، شاهرخ مسکوب، نشر باغ آینه، تهران، ۱۳۷۳، ص ۴۵. دربارۀ ترکی حرف زدن سلاطین غزنوی، سلجوقی، صفوی و غیره نگاه کنید به: حماسۀ کویر، ابراهیم باستانی پاریزی، تهران، ١٣۵۷، صص ۴۶۵ ـ ۴۶۷.

۴ – ایران و جهان از مغول تا قاجار، عبدالحسین نوائی، تهران، ١٣۶۴، ص ۵۵۸

۵ – نگاه کنید به زبان و ادب فارسی در قلمرو عثمانی، تهران، ١٣۶٩؛ شعر و ادب در آسیای صغیر، تهران،١٣۵۰ ِ مقالۀ «زبان فارسی و تأثیر آن در دربار سلاطین عثمانی و زبان ترکی»، یوسف کنعان نجف زاده، ترجمۀ عبدالعلی لیقوانی، در: هنر و مردم، شمارۀ ۷۶، تهران، ۱۳۴۷، صص ۴۲ ـ ۴۳؛ ایران و جهان از مغول تا قاجار، صص ۵۵۰ ـ ۵۶۱. دربارۀ جایگاه و منزلت زبان پارسی در هند نگاه کنید به: «ترقی و انحطاط زبان فارسی در هند»، محمدحسین مشایخ فریدنی، مجموعه مقالات انجمن واژه برای مسائل ایران‌شناسی، دفتر مطالعات سیاسی و بین‌المللی وزارت امور خارجه، تهران، ۱۳۶۹، صص ۳۵۵-۳۷۲

۶ – نگاه کنید به نزهه المجالس، جمال خلیل شروانی، تهران، ۱۳۶۶، خصوصاً مقدمۀ ارزشمند استاد محمدامین ریاحی، صص ١١ ـ ۵۰

۷ – نگاه کنید به تاریخ کُرد و کردستان (تاریخ مردوخ)، کتاب‌فروشی غریفی، سنندج، ۱۳۵۱. چنانکه در یادداشتی نوشته ام: در دیدارهایم با رهبران حزب دموکرات کردستان ایران، خصوصاً با دکتر عبدالرحمن قاسملو، نگارنده وی را بسیار آگاه و دلبستۀ زبان و ادبیّات فارسی یافته بود. برای آگاهی از  پیوندهای ادبیات کُردی با ادب فارسی نگاه کنید به گفتگوی آمر طاهر احمد، مُدرّس و محقّقِ ادبیات فارسی و کُردی در دانشگاه هاروارد:

https://mirfetros.com/fa/?p=22615

مطالب مربوط

چرا «شاه رفت»؟

نکاتی دربارۀ تاریخ اجتماعی ایران

انقلاب اسلامی و ضرورت بازاندیشی (بخش دوم)

این سایت برای ارائه بهتر خدمات به کاربران خود ، از کوکی‌ها استفاده می‌کند.
This website uses cookies to improve your experience. We'll assume you're ok with this, but you can opt-out if you wish
اطلاعات بیشتر