بیشترین خوشبختی‌ها برای بیشترین مردم

ولیعهد رضا پهلوی و رهایی ملت او

ولیعهد رضا پهلوی

دهه‌هاست که ایالات‌متحده و اتحادیه اروپا در رمزگشایی از ماهیت جمهوری اسلامی ایران، دوام درونی آن و راهبردش در سیاست خارجی که بر پنهان‌کاری استوار است، دچار مشکل بوده‌اند؛ حیله‌ای که برای مردمان خاورمیانه کاملاً شناخته‌شده است و در سنت اسلام ارتدوکس پیش‌بینی شده است.

با این حال، هنوز در میانه‌سال ۱۹۷۸، برجسته‌ترین دیپلماسی‌های جهان غرب و سرویس‌های اطلاعاتی آنان ادعا می‌کردند که ایران در وضعیت «پیشا‌انقلابی» قرار ندارد و از درک طوفانی که تنها چند ماه بعد منجر به سرنگونی حکومت سکولار شاهنشاه محمدرضا پهلوی و برپایی رژیم تئوکراتیک بنیادگرای روح‌الله خمینی شد، بازماندند.

امروز، پس از چهل‌وشش سال، می‌دانیم که آنچه بیش از ضربه معترضین خیابانی به سقوط شاه انجامید، چرخش پشت‌پرده رهبران اصلی جامعه بین‌المللی بود؛ همانانی که تا لحظه‌ای پیش متحد او بودند و در ژانویه ۷۹ در اجلاس گوادلوپ این تغییر رویکرد را رقم زدند.

این تغییر نابخردانهِ پارادایم، شکافی را گشود که دولت شاهنشاهی ایران در آن سقوط کرد، نیروهای مسلحِ مسئول دفاع از نظم موجود را از صحنه خارج ساخت و دولت نخست‌وزیر لیبرال–دموکرات شاپور بختیار را به ناتوانی کامل کشاند.

در پویایی عینی خود، پس از ماه‌ها اعتصاب، تظاهرات و درگیری، انقلاب ایران ناگهان کشور را متوقف کرد، دستگاه دولتی را بلعید، بخش‌های حیاتی اقتصاد و صادرات را مسدود کرد و با شورِ ناشی از تعصب مذهبی و افراط‌گرایی سیاسی، فرماندهان ارتش را قتل‌عام کرد. دگرگونی بنیادینی که ایران در گذار از تاج به عمامه تجربه کرد، از حسّاس‌ترین فصل‌های تاریخ جهان معاصر باقی‌مانده است. رژیم تئوکراتیک که رایجاً «حکومت آیت‌الله‌ها» نامیده می‌شود، همان ولایت‌فقیه است؛ که در معنای وسیع یعنی: قدرت فقیه. در غیاب امام دوازدهم، پیشوای مذهب شیعه و در انتظار بازگشت او، فقیه اسلامی اختیار دارد حکومت کشور را نگاه دارد و قانون اساسی را بر اساس احکام شریعت تفسیر کند.

سده‌ها سکوت‌ شیعه‌گرایان در چشم‌ بر هم‌ زدنی نابود شد؛ اندیشه آیت‌الله خمینی اسلام سیاسی را در مرکز صحنه ایران قرار داد و برتری ملی‌گرایی و سکولاریسم را ریشه‌کن کرد و به شکل‌گیری نوعی حکومت انجامید که بنا بر ویژگی‌هایش در جهان اسلام بی‌سابقه است.

اصلِ ملی‌گرایی سکولار که در دوره شاه شکوفا بود، به‌ دست همان رژیم جمهوری اسلامی با همه ابزارها سرکوب شد تا جای خود را به بنیادگرایی اسلامی بدهد. از نظر آنان ایران هیچ است و اسلام شیعه همه‌چیز.

امروز، پس از نزدیک پنج دهه از آن رویدادهایی که توازن شکننده خاورمیانه را ویران کرد؛ جمهوری اسلامی، زاده خمینی و ادامه‌ یافته به دست جانشینش خامنه‌ای، در ضعیف‌ترین و آسیب‌پذیرترین وضعیت خود قرار دارد. ایران امروز کشوری است خم‌شده زیر بحران اقتصادی (تورمی که در سپتامبر ۲۰۲۵ بیش از ۴۵ درصد ثبت شد و از بالاترین‌ها در جهان است)، بحران سیاسی و بحران نظامی. اقتصاد داخلی در شرایط وخیمی است، حساب‌های عمومی دولت به‌ دلیل سال‌ها هزینه‌های سنگین نظامی برای جنگ‌های نیابتی در لبنان، یمن و عراق از هم فروپاشیده است؛ مردابی تراژیک برای رژیم که باید به آن از دست‌ دادن هژمونی در سوریه را نیز افزود.

در ژوئن گذشته بمباران جنگنده‌های اسرائیل و آمریکا عملاً پدافند هوایی زمینی رژیم در ایران را نابود کرد و کنترل فضای هوایی کشور را به دشمنان قسم‌خورده رژیم در تهران سپرد. اخیراً سازمان ملل بار دیگر تحریم‌ها علیه رژیم آیت‌الله‌ها را بازگرداند، زیرا گفتگوهای دقیقه نودی میان ایران و قدرت‌های اروپایی -بریتانیا، فرانسه و آلمان- برای حل بن‌بست چند دهه‌ای در برنامه تکثیر هسته‌ای ناکام ماند.

اگرچه این بمباران‌ها شاخصی آشکار از شکنندگی ایرانِ خامنه‌ای است، ایرانی که روز‌ به‌ روز شبیه یک ببر کاغذی‌تر می‌شود، اما به‌ تنهایی موجب فروپاشی نظام نخواهد شد. می‌توان گفت که این رژیم تئوکراتیک ناگزیر در زیر فشارهایی چندجانبه سقوط خواهد کرد و به‌ ویژه تحت‌فشار نسل‌های جوان ایران که اکثریت قاطع جمعیت را تشکیل می‌دهند.

بر پایه داده‌های CIA، World Factbook، Index Mundi و UNICEF، جمعیت ایران در سال‌های ۲۰۲۴–۲۰۲۵ حدود ۹۰ میلیون نفر برآورد می‌شود.

تقسیم‌بندی سنی:

– ۱۴–۰ سال: حدود ۲۰/۷ میلیون

– ۱۹–۱۵ سال: حدود ۵/۵ میلیون

– ۲۴–۲۰ سال: حدود ۵/۵ میلیون

با جمع این گروه‌ها، جمعیت زیر ۲۵ سال حدود ۳۱ تا ۳۲ میلیون نفر است.

 

اگر گروه ۲۹–۲۵ سال نیز که حدود ۶/۷ میلیون نفر محاسبه شود، این رقم از ۳۸ میلیون عبور می‌کند. به‌ عبارتی ایران کشوری است با اکثریت جوان، تحصیل‌کرده و آگاه از اینکه می‌توانند آینده‌ای بهتر داشته باشند. از داخل کشور، اخبار از لابه‌لای ترک‌های روزافزون رژیم به ما می‌رسد. نارضایتی داخلی رو به افزایش است، سرخوردگی پس از چهل‌وشش سال حکومت روحانیون گسترده‌تر می‌شود و اصلاحات نیز ناممکن است زیرا سپاه پاسداران به‌ عنوان نگهبان و ناظرِ رهبری عمل می‌کند.

به‌ دلیل سرکوب خشن داخل ایران، پرحرارت‌ترین مباحث دربارهٔ آیندهٔ سیاسی در میان دیاسپورا و جامعه نزدیک به ده میلیون ایرانی خارج از کشور جریان دارد. همه شخصیت‌های اپوزیسیون زیرزمینی و فعالان جامعه مدنی یکسان‌ نیستند.

ایرانیان، سازمان مجاهدین خلق (یا همان شورای ملی مقاومت) را منفور می‌دانند -فرقه‌ای اسلامی، مارکسیستی و تروریستی– که با پرداخت پول به مقامات فاسد غربی به دنبال کسب حمایت است اما هیچ پایگاه مردمی در ایران ندارد؛ همچنین حزب کمونیست توده نیز بی‌اثر است، همانند دیگر گروه‌های قوم‌محور.

در این چارچوب پیچیده، ولیعهد رضا پهلوی استثنایی و فرصتی ویژه به‌ شمار می‌آید.

در ژانویه ۱۹۷۹، پس از پیروزی انقلاب خمینیستی و محکوم شدن به تبعید، شاهزاده رضا به خانواده‌اش پیوست: مراکش، باهاما، آمریکا، مکزیک، پاناما و مصر این‌ها مراحل یک سفر پررنج و عذاب‌آور با امید برای یافتن پناهگاهی امن بودند.

قانون اساسی پیشین، یک سال پس از درگذشت شاهنشاه در قاهره، شاهزاده رضا پهلوی را شاهِ بالفعل اعلام کرد.

از آن زمان او سرسختانه در صحنه بین‌المللی حضورداشته و به‌ عنوان مهم‌ترین مخالف رژیم تئوکراتیک-بنیادگرای ایران عمل کرده است، بیشتر به‌ عنوان سازنده ائتلاف‌ها تا مدعی تاج‌وتخت و خود را آماده هدایت مردمش به سوی دموکراسی مشروطه کرده است. اعتبار او هر چه بیشتر از رهگذر شکست‌های جمهوری اسلامی تقویت می‌شود؛ شکست‌هایی که ایرانیان را وامی‌دارد دوران سلطنت سرنگون‌شده را «عصر طلایی ایران» بدانند.

برخی ناظران می‌کوشند رضا پهلوی را بر اساس انتقاد از پدرش بی‌اعتبار کنند؛ اما این قابل‌بحث است، گذشته از اینکه او همان شخص نیست، وارث شاه آگاهانه از گذشته درس گرفته است. از ۱۹۸۶ متأهل، دارای سه دختر و امروز رهبری پخته و محبوب جوانان است؛ با فرهنگی سیاسی گسترده و بینشی روشن درباره گذار به ایرانی دموکراتیک، سکولار و غیرتهدیدکننده برای ثبات جهانی. رضا پهلوی همچنان تضمین‌کننده گذاری امن به دموکراسی است؛ گذاری که می‌تواند کشور را ایمن سازد و از خلأ قدرت که در خاورمیانه بسیار خطرناک است، جلوگیری کند. احتمال زیاد وجود دارد که نیروهای نظامی و امنیتیِ منظم در ایران نقشی تعیین‌کننده در سقوط رژیم داشته باشند؛ آنان باید در لحظهٔ خیزش بزرگ مردم تصمیمی تاریخی بگیرند.

در حال حاضر، نشانه‌های جدایی در میان مقامات رو به افزایش است و بسیاری از آن‌ها مخفیانه با دفتر ولیعهد در تبعید در تماس هستند. پیشنهاد برنامه‌ی سیاسی او همه طیف‌های سیاسی ایران -راست و چپ، سلطنت‌طلب و جمهوری‌خواه- و نیز همه گروه‌های قومی، زبانی و دینی را در برمی‌گیرد.

مرحله بعدی برنامه‌ها، چنان‌که خود او توضیح داده، آغاز مرحله تدوین قانون اساسی با مشارکت همه نیروهای سیاسی است تا نهایتاً به همه‌پرسی آزاد برسد؛ همه‌پرسی‌ای که در آن ایرانیان بتوانند بدون هیچ پیش‌شرطی شکل جدید حکومت و نهادهای سیاسی خود را انتخاب کنند.

بدیهی است که تمامی نیروهای فعال کشور باید در این فرایند مشارکت کنند؛ نیروهایی که تغییر را پذیرفته‌اند و از دل آنان -در صورت تحقق این روند- طبقه سیاسی آینده ایران پدید خواهد آمد.

 

ماریوفیلیپو برامبیلا دی کارپیانو – رئیس انجمن ایران-ایتالیا، مدیر دپارتمان تاریخ روابط بین‌الملل UNIMEIER

برگرفته از کیهان لندن

مطالب مربوط

آینده‌ای بی گذشته و گذشته‌ای بی آینده

سفری کوتاه به ذهن «حزب‌الله»

به‌روزرسانی ایکس افشا کرد

این سایت برای ارائه بهتر خدمات به کاربران خود ، از کوکی‌ها استفاده می‌کند.
This website uses cookies to improve your experience. We'll assume you're ok with this, but you can opt-out if you wish
اطلاعات بیشتر