قومگرایی در ایران و خاورمیانه همواره مسئلهای حساس و مناقشه برانگیز بوده است. در نگاه نخست، جریانهای چپگرا قاعدتاً باید مخالف هر نوع قومگرایی باشند، زیرا هویت طبقاتی و برابری اجتماعی را اصل قرار میدهند؛ اما در عمل، نیروهای چپ از «قومیت» به عنوان ابزاری برای بسیج اجتماعی و فشار سیاسی استفاده میکنند. همین تناقض، قومگرایی را به نوعی بازی چپگرایانه بدل ساخته است؛ بازیای که پیامدهای آن، هم بر وحدت اجتماعی و هم بر تمامیت ارضی ایران تأثیر گذاشته است.
۱. قومیت به مثابه پدیدهای ساختهوپرداختهی جامعه
در سنت مارکسیستی، قوم و ملیت جایگاهی روبنایی دارند. مارکس و انگلس در «مانیفست کمونیست» نوشتند: «کارگران هیچ میهنی ندارند.» از این منظر، تعلق طبقاتی مهمتر از هرگونه تعلق قومی یا ملی است.
بندیکت اندرسن در «جماعتهای تصوری» (۱۹۸۳) ملتها را ساختههای ذهنی و اجتماعی معرفی میکند؛ مردمانی که خود را بخشی از یک کل میپندارند. ارنست گلنر نیز در «ملت و ملیگرایی» (۱۹۸۳) توضیح میدهد که هویتهای ملی در فرایند مدرنیزاسیون و توسعه نظامهای آموزشی و اقتصادی شکل میگیرند؛ بنابراین، قومیت نیز یک «برساخته اجتماعی» است، نه واقعیت ازلی و ابدی. این نگاه راه را برای استفاده ابزاری از اقوام در پروژههای سیاسی باز میکند.
۲. چپ و قومگرایی در جهان
تجربه تاریخی نشان داده که جریانهای چپگرا در مقاطع مختلف از موضوع اقوام بهره گرفتهاند:
- شوروی کمونیست: لنین در دولت و انقلاب بر «حق تعیین سرنوشت ملتها» تأکید کرد؛ اما در عمل، سیاستهای شوروی ترکیبی از به رسمیت شناختن اقوام و همزمان سرکوب یا ادغام اجباری آنها بود.
- چین مائوئیست: مائو شعار «اتحاد خلقها» داد، اما اقوام مختلف در چارچوب ایدئولوژی حزب کمونیست بازتعریف شدند.
- خاورمیانه: در ترکیه، عراق و ایران، احزاب چپ برای بسیج نیروها علیه دولتهای مرکزی از اقوام به عنوان ابزار استفاده کرده و میکنند.
در همه این موارد، قومگرایی بیش از آنکه هدف باشد، ابزار و تاکتیک است.
۳. تجربه ایران: از کردستان تا ترکمنصحرا
در ایران قرن بیستم، پیوند چپ و قومگرایی آشکار است:
- کردستان: پس از انقلاب ۱۳۵۷، احزاب چپ مانند کومله و بخشهایی از حزب دموکرات کردستان با شعار «خودمختاری» وارد صحنه سیاسی شدند. این حرکت به سرعت رنگ قومگرایی گرفت و به درگیریهای خونین انجامید.
- ترکمنصحرا: «ستاد خلق ترکمن» با ریشههای چپگرایانه در سالهای نخست انقلاب فعالیت میکرد. هدف اولیه عدالت اجتماعی بود، اما نزاعها به سمت تنش قومی و درگیری مسلحانه کشیده شد.
- آذربایجان: فرقه دموکرات آذربایجان در دهه ۱۳۲۰ با حمایت شوروی شکل گرفت. این تجربه یکی از نخستین نمونههای پیوند چپ و قومگرایی در ایران بود.
این نمونهها نشان میدهد که قومگرایی برای جریانهای چپ در ایران ابزاری برای فشار بر دولت مرکزی بوده است.
۴. خطرات قومگرایی بهمثابه بازی سیاسی
قومگرایی به عنوان ابزار سیاسی، پیامدهای خطرناکی دارد:
۱. تضعیف انسجام ملی: شکافهای قومی پیوند ملی را سست میکند.
۲. انحراف از عدالت اجتماعی: هویت قومی جای هویت طبقاتی را میگیرد و عدالت اقتصادی به حاشیه میرود (هابسبام، ۱۹۹۰).
۳. ابزار نفوذ خارجی: قدرتهای خارجی بارها از گروههای قومگرا برای تضعیف ایران استفاده کردهاند.
۴. بازتولید تبعیض و خشونت: قومگرایی اغلب بجای رهایی، چرخهای تازه از تبعیض، انحصارطلبی و درگیریهای مسلحانه ایجاد میکند.
۵. مرزبندی با قومگرایی و لزوم ملیگرایی
همه جریانهای سیاسی در ایران ـ چپگرا، اسلامگرا، لیبرال و ملیگرا باید مرز خود را با قومگرایی روشن کنند. دفاع از حقوق برابر اقوام یک اصل است، اما قومگرایی تجزیهطلبانه تهدیدی برای ایران است.
ملیگرایی مثبت، یعنی پاسداشت وحدت در عین پذیرش تنوع. در این نگاه، همه اقوام ایرانی اعم از کرد، بلوچ، ترک، ترکمن، عرب، لر و فارس همگی شاخههای یک درخت کهناند که ریشههای آن در تمدن ایران گسترده است.
فردوسی در شاهنامه میگوید:
چو ایران نباشد تن من مباد
بدین بوم و بر زنده یکتن مباد
و نظامی گنجوی در شرفنامه سروده است:
همه عالم تن است و ایران دل
نیست گوینده زین قیاس خجل
این ابیات گواهیاند بر آنکه ادبیات فارسی، خود حامل اندیشهای ملی و وحدتبخش بوده است.
۶. راهکارها: عدالت بدون قومگرایی
برای کاهش زمینههای قومگرایی و پاسداری از انسجام ملی:
۱. توسعه متوازن منطقهای برای رفع محرومیتها.
۲. بازتعریف عدالت اجتماعی در سطح ملی، نه قومی.
۳. تقویت هویت ملی چندلایه که هم تنوع را بپذیرد و هم وحدت را حفظ کند.
۴. پرهیز از سیاستهای تبعیضآمیز در زبان، آموزش و مشارکت.
۵. گفتگوی اجتماعی فراگیر میان نخبگان قومی و ملی بر محور عدالت و توسعه.
جمعبندی
قومگرایی در سنت چپ، بیش از آنکه یک اصل باشد، ابزاری سیاسی است. این ابزار در ایران و جهان پیامدهایی چون تضعیف انسجام ملی، مداخله خارجی و بازتولید تبعیض به بار آورده است. در مقابل، ملیگرایی مثبت به عنوان اندیشهای ریشهدار در تاریخ و ادبیات ایران، پاسدار تمامیت ارضی، هویت مشترک و تنوع فرهنگی است.
ایران سرزمین «وحدت در کثرت» است؛ اقوام گوناگون در کنار هم ملتی را ساختهاند که حافظ آن، تنها رویکردی ملی و عدالتمحور خواهد بود.
ساموئل (پیمان) سلاحی
برگرفته از کیهان لندن
منابع و ارجاعات:
*مارکس و انگلس، مانیفست کمونیست (۱۸۴۸)
*لنین، دولت و انقلاب (۱۹۱۷)
*Benedict Anderson, Imagined Communities (1983)
*Ernest Gellner, Nations and Nationalism (1983)
*Eric Hobsbawm, Nations and Nationalism since 1780 (1990)
*یرواند آبراهامیان، ایران بین دو انقلاب
*ولی نصر، احزاب اسلامگرا در ایران
*فرد هالیدی، مقالات درباره قومیت و چپ در خاورمیانه