- پُرسشهائی از رهبران و نظریهپردازان جبهۀ ملّی (داخل و خارج) پس از ۷۰ سال.
- در ۲۸ مرداد، مصدّق در برابرِ یک «انتخابِ سرنوشتساز» قرار داشت: حزب توده؟ یا شاه؟
انفعال حیرتانگیز دکتر مصدّق در روز ۲۸ مرداد و نتایج سرنوشتساز آن هنوز -چنانکه باید- مورد عنایت پژوهشگران ایرانی قرار نگرفته است. این بیتوجهی «سنگر»ی بوده تا در پُشت آن، آیندهنگری و عاقبتاندیشی مصدّق در روز ۲۸ مرداد، مغفول یا نادیده بماند. این بیاعتنائی و سکوت برای پژوهشگرانی مانند دکتر یرواند آبراهامیان زمینهای شد تا- به گمان خود- «کودتا» را در ذهن و ضمیر خوانندگان «تثبیت» کنند!
روشن است که مصدّق با شاه اختلافات اساسی داشت (از جمله دربارۀ مسئولیت وزارت جنگ که مصدّق در جریان قیام ۳۰ تیر از آنِ خودکرده بود) امّا او از قدرتنمائیهای روزافزونِ حزب توده هراسان بود. این حزب اعتصابات عمومی ۶۵ هزارنفری را در صنعت نفت خوزستان سازمان داده بود و در زمان مصدّق، در فاصلۀ یک سال موجبِ ۲۰۰ اعتصاب کارگری شده بود. این اعتصابات ضمن گسترش روحیـّۀ خشونت و تخریب در جامعه، دولت مصدّق را «ضعیف و ناتوان در ادارۀ جامعه» جلوه میداد و «شَبحِ کمونیسم در ایران» را در میان دولتمردان آمریکا تقویت میکرد.
اوج تظاهرات ضد آمریکائی حزب توده در ۲۳ تیر ۱۳۳۰ بود. این تظاهراتِ غیر- قانونی در مخالفت با سفر هریمن (نمایندۀ ویژۀ دولت آمریکا برای حل مسئلۀ نفت) بود که طی آن در تهران و خوزستان حدود ۴۰ تن کشته و حدود ۵۰۰ نفر زخمی شدند. این تظاهرات خونین راهِ مصالحه را به روی مصدّق مسدود ساخت. بابک امیر خسروی ـ از کادرها و مسئولان تظاهراتهای حزب توده ـ دربارۀ این تظاهرات غیرقانونی یادآور میشود:
-«به واحدهای حزبی و سازمان جوانان [حزب توده] آموزش داده بودند که چوبهای پلاکارد و پرچمها را طوری تهـّیه کنند که بتوان از آنها در موقع مقتضی! بهجای چماق استفاده کرد. بسیاری از شرکتکنندگان در جیبهای خود فلفل و پنجهبوکس و چاقو و وسایل مختلف ضربوجرح آماده داشتند. اعضای حزب و به ویژه سازمان جوانان برای انتقامکِشی و نشان دادنِ ضرب شست، مغزشوئی شده بودند».
از این گذشته، توصیههای خلیل ملکی، دکتر مظفرِ بقائی، مهندس احمد زیرک زاده و دیگران از «خطر حزب توده»، حضور ارتش سرخ شوروی را در ذهن و ضمیرِ مصدّق بیدار میکرد.
شکستِ مذاکرات نفت، اختلافات و انشعابات جبهۀ ملّی، گرانی و بحرانهای اقتصادی، قدرتنمائیهای هر روزۀ حزب توده، قطع کمکهای مالی آمریکا (که دولت مصدّق مانند اکسیژن به آن نیاز داشت)، خروج شاه از ایران و دیدار سفیر آمریکا با مصدّق در شامگاه ۲۷ مرداد و اعتراض او به حضور تودهایها و اذیّت و آزارِ اتباع آمریکائی و تهدیدِ تُندِ هندرسون به قطع حمایت آمریکا، مصدّق را در برابر یک موقعیـّت تراژیک قرار داده بود، انتخاب آگاهانه در برابرِ دو سرنوشت:
۱–حزب توده؟
۲-یا شاه؟
مصدّق «جرأت، ازخودگذشتگی و توان تصمیمگیری بهموقع» را از ویژگیهای اصلی یک رهبر سیاسی میدانست. با این اعتقاد، در روز ۲۸ مرداد مصدّق حتّی با نزدیکترین یارانش مشورت نکرد و به قول محمدعلی موحّد:
-«آنچه را که میاندیشید به کسی نگفت و تمامِ بارِ مسئولیـّت را خود بر دوش گرفت».
مهندس زیرکزاده که از بامداد ۲۸ مرداد در کنار مصدّق بود، میگوید:
-«در آن روز، واضح بود که دکتر مصدّق مردم را در صحنه نمیخواهد. از همان ساعات اوّل تمام آنهائی که در آن روز در خانۀ نخستوزیر (بودند) بارها و بارها، تکتک و یا دستهجمعی از او خواهش کردند اجازه دهد مردم را به کمک بطلبیم، موافقت نکرد و حتّی حاضر نشد اجازه دهد با رادیو مردم را باخبر سازیم. در روز ۲۸ مرداد مصدّق نقشۀ خود را داشت و حاضر نبود در آن تغییری دهد».
پُرسشهای بیپاسخ!
۱-در ۲۸ مرداد چرا مصدّق ضمن «ممنوع کردنِ هرگونه تظاهرات ضد سلطنتی»، از هواداران خود خواست تا «در خانههایشان بمانند و از تظاهراتی ضد شاهی خودداری کنند»؟
۲-چرا مصدّق با «کمک خواستن از مردم توسط رادیو» مخالفت کرده بود؟
۳-چرا مصدّق با پیشنهاد دکتر حسین فاطمی مبنی بر «توزیع سلاح در میان نیروهای رزمندۀ حزب توده» مخالفت کرده بود؟
۴-چرا در آن روزِ سرنوشتساز، مصدّق-به عنوان مسئول وزارت جنگ – فرماندهیِ سه پُستِ مهمِ نظامی و انتظامی را -همزمان – به سرتیپ محمّد دفتری (طرفدار معروف شاه) واگذار کرده بود؟
۵- آیا سخن پسرِ مصدّق (دکتر غلامحسین مصدّق) در روز ۲۵ مرداد مبنی بر اینکه: میخواهم ببینم حالا که [شاه] مرا عزل کرده، کجا گذاشته رفته؟ چکار کنم؟ مملکت را دست چه کسی بسپارم بروم؟» قابلقبول دوستداران مصدّق نیست؟
۶- آیا این سخن مصدّق که «در عصر روز ۲۷ مرداد از پیشگاه اعلیحضرت همایون شاهنشاه درخواست شده بود تا هرچه زودتر به ایران مراجعت فرمایند» نادرست است؟
پاسخِ شجاعانۀ رهبران و نظریّهپردازان جبهۀ ملّی به این پُرسشها کلید فهم و درک رویداد ۲۸ مرداد است و میتواند به تفاهم ملّی در این باره کمک کند.
همدستی حسین فاطمی و حزب توده؟
در بخش «دکتر حسین فاطمی؛ آشوبگر سیاسی» ما به خصوصیّتهای اخلاقی و سیاسی وزیر امور خارجه و سخنگوی دولت مصدّق اشارهکردهایم، با اینهمه، نگاهی تازه به حوادث آن عصر پُرسشهای تازهای ایجاد میکند، از جمله: آیا سازمان افسران حزب توده و حسین فاطمی در «اتحادی نانوشته» سناریوی مشترکی را در حوادث شبِ ۲۵ مرداد ۳۲ اجرا کردهاند؟
فاطمی بهنگام دستگیری در شبِ «کودتای ۲۵ مرداد ۳۲»، «خوش میگفت و خوش میخندید!» گوئی که «کودتاچیان» او را به «پیکنیک» میبردند! بـه روایت مهندس احمد زیرک زاده:
– «هیچگونه نگرانی و اضطرابی نداشتیم و دکتر فاطمی و حقشناس کـه هـر دو جـوک گـو بـوده و قصّههای خوشمزه میدانستند، میگفتند و میخندیدیم».
پس از ۲۸ مرداد فاطمی در مخفیگـاهِ شـخصِ کیانوری مخفی شد و پس از چندی به خانــۀ یکی از افسران وابسته به حزب توده منتقل گردید. آیا جبهۀ ملّی آنقدر بیمکان و بی امکان بود که نمیتوانست مهمترین چهرۀ دولت مصدّق را مخفی و پنهان کند؟!
ابلاغ فرمان عزل مصدّق توسط سرهنگ نصیری در شبِ ۲۵ مرداد و اعلام رسیدِ «دستخط مبارک» توسط مصدّق و حذف تیتر «نخستوزیر» در ذیل این رسید حاکی از این بود که مصدّق با پذیرفتن عزلِ خود، آمادۀ کنارهگیری از قدرت بود
ولی دستگیری سرهنگ نصیری توسط ستوان علیاشرف شجاعیان (عضو سازمان افسران حزب توده) رَوَند طبیعی ابلاغ فرمان عزل مصدّق را مختل ساخت، نکتۀ بسیار مهمی که متأسفانه در آثارِ بسیاری از پژوهشگران، خصوصاً دکتر آبراهامیان نادیده گرفتهشده است!
در آن لحظاتِ حسّاس، آزادی فاطمی از «زندان کودتاچیان» و حضور ناگهانی وی در اقامتگاهِ مصدّق و اظهارات تحریکآمیز و تأثّربارِ فاطمی مبنی بر «ضرب و شَتم و قصـدِ تجـاوز کودتاچیان بـه همسـرش» مصدّقِ اخلاقی را چنان آشفته کرد که با اصرار فاطمی اعلامیّۀ «کودتای نافرجام نظامی افسران گاردِ شاهنشاهی» منتشر شد در حالی که دیدیم بهنگام دستگیری، فاطمی «جوک میگفت» و «خوش میگفت و خوش میخندید!» و اصلاً خبری از «ضرب و شَتم و قصـدِ تجـاوز کودتاچیان بـه همسـرش» نبود!
طبق اسناد سازمان سیا، از جمله گزارش معروف ویلبر: «این سازمان در آن زمان برای کمک به طرح کودتا هیچ عامل نظامی در ایران نداشـت و سیا برای این نوع عملیـّات، بینهایت فاقد آمادگی بود». طبق این اسناد: سرلشکر زاهدی نیز فاقد هرگونه طرح دقیق یا سازمان و نفرات نظامی بود و لـذا «نمیشد روی سرلشکر زاهدی حساب کرد». از این گذشته، خودِ زاهدی با هرگونه عملِ شتابزده یا «اقدام شبیه کودتا» مخالف بود.
با توجه به انحلال مجلس توسط مصدّق و صدورِ فرمان قانونی عزل او توسط شاه انجام طرح کودتا علیه دولت مصدّق- خودبهخود – منتفی شده بود خصوصاً اینکه «رهبران کودتا» همه در زندانِ مصدّق بودند. با اینحال، تبلیغات گستردۀ حزب توده دربارۀ «کودتای قریبالوقوع» چندان بود که به قول مصدّق: «در ۲۲ مرداد ۳۲ اخبارِ کودتا به حـدِّ شیاع [مکرّر و متواتر] رسیده بود» با اینهمه مصدّق خطاب به دکتر کریم سنجابی گفته بود:
-«قـدرتِ حکومـت [فرماندهی ارتش] در دسـتِ مـا اسـت و خودمـان از آن [کودتـا] جلـوگیری میکنیم.»
به روایت بسیاری از دوستداران مصدّق از جمله: سرهنگ نجـاتی، سـرهنگ حسـینقلی سررشته، دکتر کریم سنجابی، مسعود حجازی، بابک امیر خسـروی و کاوۀ بیات:
– « عموم تیپهای ارتـش مستقــر در پادگانهای تهران به دکتر مصدّق وفادار بودند … در نیروی هوائی که اغلـب شـاغل پُسـتهای ستادی و فرماندهی بودند، [عوامل کودتا] نتوانسـتند حتّی یک نفر خلبـان را برای پرواز و سرکوب مردم آماده کنند.»
بنابراین، امکان کودتای نظامی علیه دولت مصدّق در روز ۲۸ مرداد غیرممکن بود!
***
کارل پوپر، وظیفۀ یک سیاستمدار صدیق را خوشبخت کردن جامعه یا تقلیل بدبختیهایش میداند و میگوید: در آنجا که سیاستمدار از تحقّق این وظایف باز میمانَد، با صداقت و شهامت اخلاقی باید از کار کناره گیرد تا از سوق دادنِ جامعه به آشوب و انقلاب جلوگیری گردد. ملّی کردن صنعت نفت باانگیزههای سیاسی آغازشده بود و از این رو، در سراسرِ این ماجرا تنزّهطلبی، فرافکنی و دشمنتراشی حلِ معقول مسئلۀ نفت را به موضوعی «دستدوم» تبدیل کرده بود. پس از قتل افشار طوس مصدّق با احضار ابوالقاسم امینی (کفیل دربار) به وی گفت:
-«برو به شاه بگو تحریک میکنی که رئیس شهربانی و من و دکتر فاطمی را بکُشند؟ و از یک طرف در مصاحبهها دَم از همکاری با دولت میزنی؟ حالا که کارِ ما به اینجا کشیده و حاضر نیستی ملّت ایران بهحق خودش برسد، من فردا با جراید خارجی و داخلی مصاحبهای ترتیب میدهم و اَسرار ربودنِ افشار طوس و قتل او را که دست دربار و سرلشکر زاهدی و پسرِ او به چشم میخورَد به دنیا اعلام میکنم.»
در چنان فضائی از عصبیّت و عصبانیّت به نظر میرسد که مصدّق بهجای حل «مسئلۀ نفت» درگیرِ تسویهحساب با دشمنان سیاسی خود بود. این درگیریها باعثِ ناامیدی و خستگی مردم شده بود که از بیکاری و گرانیهای سرسامآور رنج میبردند. این امر موجب دگرگونیهای ژرفی در روح و روان مردم میشد. خروج شاه از ایران (۲۴ مرداد ۳۲)؛ سخنرانی تند حسین فاطمی علیه شاه (۲۵ مرداد)، پرچمهای سرخ و شعارهای تند حزب توده در روزهای ۲۵ تا ۲۸ مرداد پازلِ سقوطِ حیرتانگیز دولت مصدّق را کامل کرد. به روایت شاهدان:
پخش سخنان تند حسین فاطمی از رادیو تهران و تکرار آن در طـول روزهـای ۲۵- ۲۷ مـرداد و خصوصاً تخریـب مجسّـمههـای رضاشاه و محمّدرضا شاه و پائین کشیدن عکسهای شاه و افراد خاندان سلطنتی از ادارات و مغازهها و حتّی اقدام حزب توده در تعویض نـام خیابانهای تهران با پرچمهای سرخ و شعار «برچیـده بـاد سـلطنت! پیـروز بـاد جمهوری دموکراتیک» باعث نگرانیِ شدید پیشهوران و مردم عادی تهـران شد و در ذهـن بسـیاری از مردم حضور نیروهای ارتش سرخ در سالهای ۱۳۲۰ تا ۱۳۲۴ را زنده کرد. بافت سُنّتی ارتش، مبتنـی بر حـّس شاهدوستی بود و شعار «خدا، شاه، میهن» در ساختار عاطفی سربازان، درجهداران و دیگر نیروهای نظامی و انتظامی جایگاه مهـّمی داشت. در ذهن بسیاری از سربازان و درجهدارانی که از روستاها و شهرهای دور آمده بودند، شاه، مظهـرِ اتـّحاد و یکپارچگی کشور بشمار میرفت و از احترام و تقدّس معنوی برخوردار بود و لذا، حذف نامِ شـاه و سرود شاهنشاهی در مراسـم صبحگاهی و شامگاهیِ پادگانها، عاطفه و احساسات سُنّتی سربازان، درجهداران و دیگر نیروهای ارتشی و انتظامی را جریحهدار ساخت و این، مسئلهای بود که در آن شرایط حسـّاس نیروهای هوادارِ مصدّق از درک آن غافل بودند. خلیل ملکی تأکید میکند:
-«روشنفکران و دانشگاهیان نگران و حیران بودند و از خود میپرسیدند به کجا میرویم؟ در حالی که پشتیبانان نهضت [هواداران مصدّق] مردّد و نگران میگردیدند… بازاریها صریحاً از این اوضاع ناراضی بودند. عدّهای از بازرگانان اصفهان و سایر شهرها به تهران آمده و از رجال نهضت میپرسیدند: آیا واقعاً مملکت کمونیستی خواهد شد؟»
بر این اساس، در ۲۸ مرداد ۳۲ دکتر مصدّق در یک انفعال حیرتانگیز، ضمن ممنوعیّت هرگونه تظاهرات ضد شاهی و رد هرگونه کمکِ مردمی از طریق رادیو موجب وقوع حوادثی شد که هم باعثِ ناباوری و شگفتی عوامل سازمان سیا در تهران، هم موجب حیرت و حیرانی هواداران دکتر مصدّق و هم موجب تعجـّب سلطنتطلبان و هواداران حزب توده شد بطوریکه به گزارش هندرسون (سفیر آمریکا در تهران)، ویلبر (یکی از طرّاحان اصلی سازمان سیا)، کابِل (قائممقام سازمان سیا) و بابک امیر خسروی:
-«یک جنبش نیرومند و غیرمنتظرۀ مردمی و نظامی، منجر به تسخیر واقعی شهر تهران توسط نیروهای هوادار شاه شده… نه تنها اعضاء دولت مصدّق، بلکه شاهیها و تودهایها هم از این موفقیـّت آسان و سریع که تا حدود زیادی خودجوش صورت گرفته، در شگفتاند…».
میراث ۲۸ مرداد
در فاصلۀ چاپ نخستِ «آسیبشناسی یک شکست» (۲۰۰۸) تا کنون بیش از بیست تن از پژوهشگران «کودتا در ۲۸ مرداد» را نفی و انکار کردهاند [نام این پژوهشگران در پیشگفتار چاپ ششم کتاب آمده است. این کتاب با افزودههای بسیار در ۷۰۰ صفحه منتشر خواهد شد]. کارگردان فرهیخته، دکتر بهمن مقصود لو نیز با وجود تدارکات بسیار «تا اطلاع ثانوی» از ساختنِ فیلمِ مستندِ «دکتر مصدّق و کودتای ۲۸ مرداد» پرهیز کرد…این نمونهها نشان میدهند که بررسی دوران مصدّق و خصوصاً رویداد ۲۸ مرداد اینک وارد مرحلۀ تازهای گردیده و از اسارت ملاحظات سیاسی- ایدئولوژیک آزادشده است. این امر – در عین حال – برای نگارنده نوعی پیروزی نظری بشمار میرود.
تبلیغات حزب توده و شکاف عمیقی که مفهوم «کودتا» در ذهن و ضمیر رهبران سیاسی و روشنفکران ایران پدید آورد باعثِ «امتناع تفکّر» شد که طی آن ایران «کویرِ وحشت» تلقّی میشد و عموم روشنفکران – با نهیلیسمی ویران ساز- زمزمه میکردند:
نادری پیدا نخواهد شد «امید»
کاشکی اسکندری پیدا شود
وحدت نظریِ نیروهای دینی و لنینی در مبارزه با امپریالیسم آمریکا باعث اتحادِ آنان در مبارزه با «رژیم دستنشاندۀ شاه» شد در حالیکه شاه در نبرد علیه کمپانیهای بزرگ نفتی در ۶ بهمنماه ۱۳۴۹ هشدار داده بود: «بین قدرت های امپریالیستی و ما برخوردی روی می دهد».
چند روز بعد (۱۹ بهمن ۱۳۴۹) آغازِ مبارزۀ مسلّحانه در سیاهکل تیرِ خلاصی بر پیکرِ نیمهجان اندیشه و تعقّل سیاسی در ایران بود.
«وحدت نظریِ نیروهای دینی و لنینی» جنبۀ دیگری نیز داشت و آن، نادیده گرفتنِ توسعۀ عظیم صنعتی و اصلاحات گستردۀ اجتماعی شاه بود؛ از جمله دربارۀ آزادی و حقوق زنان، مدیریّت آبها و جنگلها، بهداشت و درمان رایگان، سهیم کردن کارگران در سود کارخانهها، تحصیل رایگان برای همگان تا سطح دانشگاهها، توجه به تاریخ و فرهنگ ایران در قالب جشن هنر شیراز، جشنوارۀ توس و…. معروفترین و تأثیرگذارترین روشنفکرِ آن زمان جلال آل احمد ضمن دیدار و بیعت با خمینی به سیمین دانشور گفته بود:
-«اگر قرار باشد که در ایران تغییراتی انجام شود با دست این سیّد [خمینی] خواهد بود و من وُ تو به این ترتیب با او بیعت کردهایم».
با چنان اعتقادی، آل احمد دربارۀ تحوّلات عظیم دوران شاه میگفت:
-«حکومت شاه زیر پوششِ ترقیّات مُشعشعانه هیچچیز جز خفقان وُ مرگ وُ بگیر وُ ببند نداشته است.»
بدین ترتیب، در سال ۵۷ عموم روشنفکران ایران «معماران تباهی امروز» گردیدند:
«حاصل عشقِ مترسک به کلاغ
مرگ یک مزرعه بود.»
***
چنانکه گفتهایم: اگر میخواهیم که آیندۀ دموکراسی و جامعۀ مدنی در ایران به گذشتۀ پـُر اشتباه بسیاری از رهبران سیاسی و روشنفکرانِ ما نبازد، باید شجاعانه و بیپروا به چهرۀ حقیقت تلخ نگریست و از آن، چیزها آموخت. این گذشتۀ پـُر اشتباه باید همۀ ما را فروتن و در برخورد با مسائل و مشکلات میهنمان هوشیارتر سازد با این امید که از بازتولید و تکرار ایدئولوژیهای خِرَدگریز و تجدّدستیز جلوگیری گردد.
علی میرفطروس