چهلوهفت سال پیش در چنین روزهایی که امرداد با فاجعهی سینما رکس آبادان که کشور را در بهت و سوگ فروبرده بود به پایان میرسید و کسی در این ماه نه به «مشروطه» فکر میکرد و نه به «مصدق»، ایران به سرعت به سوی سرنوشت سیاه و تباهی میرفت که برای هیچکس، حتا آن جنایتکارانی که به قدرت رسیدند، قابلتصور نبود.
در تحقق چنین سرنوشتی عوامل متعدد داخلی و خارجی، چه در حکومت وقت و طرفداران و منتقدان و مخالفانش و همچنین جامعه و مردم و چه در تصمیمات و منافع قدرتهای خارجی نقش داشتند. گذشت زمان نشان داد که تنها چیزی که در آن تحولات نقش نداشت، منافع ملی ایران بود که جز معدودی از چهرهها و بخشی از شهروندان که اتفاقاً اغلب آنها افراد عادی بودند که عقیده و نگرانیهایشان بر اساس زندگی واقعی و تجربه شکلگرفته بود، کسی به آن فکر نمیکرد.
در نهایت هم دو صف بیشتر وجود نداشت: پیش از ۵۷ و پهلوی و پس از ۵۷ و آیندهی موهومی که هرکسی از ظن خود یار آن میشد و آرزویش را داشت. سرانجام هم بنا بر منطق فعلوانفعالات اجتماعی، آن جریانی به قدرت دستیافت که به دلیل بیشترین نیروی سازمانیافته در داخل و وعدههایی که خیلی زود ثابت شد دروغ بودند، توانست حمایت غرب را نیز در جهان دوقطبی آن زمان جلب کند. به ویژه آنکه در اردیبهشت همان سال افغانستان با کودتای موردحمایت شرق به اقمار اتحاد شوروی پیوسته بود.
مجموعهی شرایط داخلی و خارجی دستبهدست هم دادند تا ننگ وقوع یک انقلاب اسلامی و روی کار آمدن یک گروه تروریستی مذهبی در قرن بیستم در تاریخ ایران ثبت شود. انقلابی که جمهوریش توانست آن نیروهای راست از بقایای رژیم پیشین و نیروهای چپ از مشارکتکنندگان در انقلاب را که حاضر به همکاری با آن بودند، مستقیم و غیرمستقیم به خدمت برپایی نخستین «حکومت الله» در جهان به کار بگیرد. آنچه را پس از آن پیش آمد، همه میدانند. منظور از یادآوری اینست که گوهر و سرشت نبرد و صفبندی کنونی همان است که در امرداد ۵۷ نیز بود.
در فاصلهی ۴۷ سال از ۵۷ اما دنیا بهطور مثبت بسیار تغییر کرده و آمارها از بهبود اوضاع جهان خبر میدهند ولی ایران با وجود استفاده از مواهب تکنولوژیک نه تنها همراه با جهان گام برنداشته بلکه از هر نظر یا عقبمانده، یا آسیبدیده و ضربه خورده و یا ویرانشده!
اکنون نیز صفها مشابه همان سال است. فقط جمهوری اسلامی با کارنامهای بس سیاه و غیرقابلدفاع، فرسوده و منزوی در برابر نسلهای جوانی قرارگرفته که جریانات مختلف تلاش میکنند آنها را به سوی خود جلب کنند.
در این روزها، اگرچه هر ایرانی نمیتواند بر عوامل داخلی و خارجی به سود نجات ایران تأثیر بگذارد اما در همراهی با شاهزاده رضا پهلوی به عنوان رهبر انقلاب ملی میتواند مسیر سرنوشت را به سوی ایران آزاد و آباد و امن هدایت کند. این روزها تکرار نخواهند شد و اگر از این فرصت استفاده نشود، چهبسا نسلهای آینده یک «دو قرن سکوت»* دیگر دربارهی ایران بنویسند!
*کتاب «دو قرن سکوت» از عبدالحسین زرینکوب درباره سرنوشت ایرانیان در دویست سال نخست پس از حمله و سلطهی اعراب مسلمان در سال ۱۳۳۰ منتشر شد.