جامعه یا حزب و گروه سیاسی یکدست وجود ندارد. تشکلهای غیرسیاسی یکدست هم وجود ندارند. اساساً آدمها عین هم و یکدست نیستند. همه ایدئولوژیها و مذاهب و سیاستهایی که سعی کردهاند تا جامعهای یکدست و بدون صدای منتقد و معترض و مخالف، به عنوان «ابرانسان» و «انسان صالح» و «انسان تراز نوین» تربیت کنند، نه اینکه فقط شکست خوردند بلکه دروغ و دورویی و تظاهر و ریا و چاکرمنشی و چاپلوسی و مبالغه و اغراق و شعارهای توخالی را که همگی همزاد دروغ و دشمناند، رواج دادهاند.
چنین سیاستهایی از آنجا که همیشه آدمهایی، به هر دلیلی که البته «نفع شخصی» در آن نقش تعیینکننده بازی میکند، برای حمل چنین نافضیلتهایی وجود دارند، با اضمحلال فرهنگی به کرامت انسان ضربه زده و سرانجام نیز با برجای گذاشتن جامعهای زخمی و آسیبدیده که در آن راستگویان و درستکاران و دشمنان دروغ منزویشدهاند، فروپاشیدهاند.
نمیتوان از افراد جامعهای که ۴۷ سال تاروپودش از هم گسیخته و گروههای اپوزیسیونی که همواره با انواع سرکوب و ترفند به آنها آسیبزده شده تا از همبستگی و همکاری بازبمانند، انتظار داشت چنان رفتار کنند که گویا در فضای عادی فعالیت کردهاند! آن گروه از ایرانیان خارج کشور هم که هرگز از یاد ایران غافل نماندهاند، از نظر سیاسی و ذهنی در شرایط عادی زندگی نکردهاند.
در این میان، نظام حاکم تمامی ابزار و منابع قدرت، از سرکوب تا تبلیغ و تحریف و تخریب را علیه شاخصترین و راسخترین مخالفان خود یعنی ایراندوستان حامی دموکراسی و پهلوی به کار بسته و از ترور نیز فروگذار نکرده است. نخستین اعدامها در داخل و ترورها در خارج متوجه ملیگرایان و پهلوی بود.
امروز پس از نزدیک به نیمقرن حکومت دروغ و چاپلوسی و شعار و رانت و پارتی و دوستبازی و فامیلبازی از بالا تا پایین، بهطوری که اگر کسی در این چرخه نباشد، «ابله» و یا «بیدستوپا» توصیف میشود، ایران بیش از هر زمان دیگری به راستی و درستی و فرهنگ گفت و شنید نیاز دارد. فرهنگی که نقد و تحمل عقاید متفاوت و مخالف ستون اصلی آن است و بدون تردید نه تخریب افراد و افکار بجای استدلال در آنجایی دارد و نه هر نظر مخالف و منتقدی را «تخریب» خواندن، اساساً جایی برای گفت و شنید باقی میگذارد.
از سوی دیگر، در شرایطی که ناکامیهای پیدرپی و واکنشی بودن اپوزیسیون و انواع تلاشهای رژیم برای جلوگیری از تبدیل مخالفان به کنشگران مؤثر و متحد، به بیاعتمادی بین ایرانیان بهویژه در خارج کشور دامن زده است، نقش فراجناحی و فراگیر شاهزاده رضا پهلوی که میبایست مدافع مخالفان خود نیز باشد، به عنوان حلقهی قابلاتکا و معتمد همبستگی و همکاری در گسترش فرهنگ گفت و شنید نیز اهمیت ویژه دارد.
ایرانیان نهتنها امروز و با جمهوری اسلامی بلکه فردا و بدون این رژیم نیز باهم اختلافنظر خواهند داشت. مهم اینست که بتوان از اختلافات، نتیجهای را استخراج کرد که خیر همگانی تأمین شود بدون آنکه مخاطبان و جامعه، دانسته یا نادانسته، خواسته یا ناخواسته، به سوی دروغ و ریا و چاپلوسی و فرصتطلبی و یا سکوت رانده شوند؛ بلکه هرکسی بتواند بدون نگرانی از تخریب و انزوا از سوی قدرت، چه قدرت حاکم و چه غیرحاکم، بایستد و با استدلال بگوید: من اینطور فکر میکنم!