بازگشت شبح سر ریدر بولارد

«تقامص» یکی از اعتقادات کلیدی مذهب درزی است و بر این فرضیه بناشده است که آدمیان پس از مرگ بدن خود را از دست می‌دهند، اما روح خود را نگه می‌دارند. این روح سرگردان بلافاصله به جست‌وجوی بدنی تازه می‌گردد. بدنی که چیزی جز یک «قمیص» یعنی پیراهن نیست. بدین‌سان موجود تازه‌ای پیدا می‌شود که بدن یا ظاهر گذشته را از دست داده اما روح و باطن خود را حفظ کرده است.

بر اساس این فرضیه که از فرضیه تناسخ ارواح هند باستان و فلسفه فیثاغورث الهام گرفته است، همه آدمیان حامل ارواح گذشته هستند. یک ویولونیست هنرمند ممکن است با قمیص یا پیراهن ناپلئون بناپارت به جهان زندگان بازگردد. برعکس، خود ناپلئون احتمالاً پیراهن یک گارسون کافه پاریس را به تن خواهد کرد.

چند روز پیش با شنیدن سخنان آقای مسعود پزشکیان، رئیس‌جمهوری اسلامی در ایران به یاد این فرضیه درزی‌ــ‌فیثاغورثی افتادم و از خود پرسیدم: اگر ظاهر ایشان پیراهنی بیش نیست، باطن کدام شخصیت تاریخی را می‌توان در پس آن ظاهر جست‌وجو کرد؟

چندین نام در ذهنم رژه رفتند: گریگوری مالنکف، جانشین استالین که با هیچ‌کس بودن خود به بالاترین پله قدرت در اتحاد شوروی سوسیالیستی رسید، لیو شائوچی، رئیس‌جمهوری خلق چین که به خاطر کسی بودن یا یک تیپا به پایین‌ترین پله پرتاب شد، الکساندر دوبچک، رهبر اصلاح‌طلبان چکسلواکی، عبدالرحمان البزاز، نخست‌وزیر عراق در سیاه‌ترین دوران استبداد در بغداد، مردی خوب در نظامی بد. باغبانی که قهرمان داستان «آنجا بودن» است؛ مردی که سال‌هاست از باغچه اربابش بیرون نیامده است و تمامی عالم را یک باغچه نیازمند اصلاحات می‌پندارد و….

سر ریدر بولارد

اما نمی‌دانم چرا سرانجام نام دیگری با تنه زدن به همه نام‌های ذکرشده، خود را به سر صف رساند: سر ریدر بولارد! احتمالاً می‌پرسید: این بابا دیگه کیه؟

سر ریدر بولارد یک دیپلمات متوسط‌‌الحال انگلیسی بود که در پایان زندگی کاری‌اش به سفارت دولت فخیمه در تهران رسیده بود و خود را آماده می‌کرد تا به‌زودی بازنشسته شود و به خیل دیپلمات‌هایی که در تاریخ از سطح یک پا‌نوشت کوتاه فراتر نمی‌روند، بپیوندد. دوران خدمت او با یک نت منفی شروع شد. در نخستین شرفیابی‌اش به حضور شاه ایران، رضاشاه کبیر، بولارد کوشیده بود تا باد به غبغب بیندازد و یادآور شود که دولت فخیمه برترین قدرت نظامی‌ــ‌اقتصادی جهان است، اما با یک نگاه غضب‌آلود از شاه چکمه‌پوش بادش خالی‌شده بود.

بولارد در خاطراتش کینه‌ای را که نسبت به پهلوی اول پیداکرده بود، پنهان نمی‌کند؛ اما او هرگز نمی‌دانست که چرخ روزگار ممکن است طوری بچرخد که رضاشاه به تبعید برود و سر ریدر به‌عنوان دیپلمات برجسته متفقین‌ ــ یعنی بریتانیا، اتحاد شوروی و ایالات‌متحده ــ در نقش رقم‌زن سرنوشت ایران ظاهر شود. پیش از حمله متفقین، بولارد کوشیده بود تا دولت شاهنشاهی را وادارد که با اخراج هزاران آلمانی که در ایران کار می‌کردند، به متفقین نزدیک شود. به توصیه بولارد، رهبران لندن کشتی‌های آلمانی را که حامل قطعات اولین کارخانه ذوب‌آهن ایران از آلمان بودند، در کانال سوئز توقیف کردند و در نتیجه ورود ایران به جهان صنایع امروزی را دو دهه به تعویق انداختند.

 

در نخستین هفته‌های اشغال ایران، بولارد کوشید تا با کمک عوامل دیرین لندن از جمله شخصیت‌های فراماسون، بعضی شاهزاده‌های قاجار و تائید ضمنی واشینگتن، نظام شاهنشاهی ایران را به پایان برد و «طرح جدید» خود را به اجرا درآورد. هوشیاری اکثریت دولتمردان ایرانی و حمایت گسترده مردمی از نظام شاهنشاهی هسته مرکزی «طرح جدید» بولارد را خنثی کرد. یک ولیعهد جوان کم‌تجربه و نامطمئن از اختیارات خود سوگند پادشاهی یادکرد، اما قدرت‌ واقعی در دست نیروهای اشغالگر باقی ماند.

در نتیجه، یک خلأ قدرت شکل گرفت که بولارد کوشید آن را پر کند. بر اساس «طرح جدید» او، ایران به چند منطقه خودمختار تقسیم می‌شد و دولت مرکزی به سطح هماهنگ‌کننده تنزل می‌یافت. بولارد خواستار اعلام چهار زبان فارسی، عربی، آذری و کردی به‌عنوان زبان‌های رسمی دولت نوبنیاد خیالی خود بود. از همه مهم‌تر او خواستار انحلال ارتش شاهنشاهی بود، با این ادعا که ژاندارمری می‌تواند امنیت راه‌ها‌ــ طرق و شوارع‌ــ را تأمین کند و حفظ امنیت و اجرای قانون را در سطح محلی به نهادهای خودمختار واگذارد.

محمدرضا پهلوی به اتفاق ریدرز ویلیام بولارد، وزیرمختار انگلستان،
و ژنرال ویول، فرمانده انگلیسی قشون متفقین در ایران

 

برنامه انحلال ارتش با بازنشسته کردن تقریباً تمامی افسران بالاتر از درجه سرهنگ‌تمام آغاز شد و قرار بود پیش از پایان دوران اشغال، تکمیل شود اما تحمیل یک نظام به‌اصطلاح «فدرال» با چهار زبان رسمی کاری نبود که هیئت‌دولت به ریاست علی منصور، از دوستان دیرین لندن، بتواند انجام دهد. انگلیسی‌ها یک ضرب‌المثل داشتند: هر جای ایران را می‌شود اجاره کرد، اما نمی‌شود خرید! علی منصور که سال‌ها از حمایت و کمک لندن بهره گرفته بود، نشان داد که برای رجال ایران، حتی اجاره‌شدگان یا اجیران، یک خط قرمز وجود دارد: تمامیت ارضی ایران به عنوان یک ملت‌ــ‌دولت متمرکز با فرهنگ ایرانی خود.

منصور با استفاده از قانون اساسی مشروطه یادآور شد که هیچ تصمیم هیئت‌دولت یا مجلس شورای ملی بدون توشیح پادشاه لازم‌الاجرا نخواهد شد.

او «طرح جدید» بولارد را به محمدرضا شاه عرضه کرد و احتمالاً بنا به گزارش احمد آرامش، که شرح ماجرا را نوشته است، به او اطلاع داد که هم هیئت‌دولت و هم اکثریت نمایندگان مجلس با آن مخالف‌اند. شاه جوان با اعلام وتو خود، طرح یا توطئه بولارد را خنثی کرد. ارتش ایران بازسازی خود را آغاز کرد تا بتواند نقش خود را در جلوگیری از توطئه‌های تجزیه‌طلبان داخلی و تجزیه‌گران خارجی‌ــ اتحاد شوروی در شمال و انگلستان در جنوب‌ــ بازی کند. مقام زبان فارسی به‌عنوان زبان ملی همراه با احترام به بیش از ۳۰ زبان دیگر که در آن زمان در بخش‌هایی از ایران رایج بود، تائید شد.

سرانجام در پایان جنگ جهانی دوم، ایران به‌صورت تنها کشوری ظاهر شد که علی‌رغم اشغال بیگانه حتی یک وجب از خاک از دست نداده است و نظام مشروطه خود را نیز حفظ کرده است.

خوب، حالا ممکن است بپرسید: توطئه سر ریدر بولارد چه ربطی دارد به «پرزیدنت» پزشکیان؟ این پرسش را می‌توان با دو پرسش پاسخ داد: آیا سخنان اخیر آقای پزشکیان، به‌ویژه در دیدار مطبوعاتی و سخنرانی در مجمع عمومی سازمان ملل متحد در نیویورک، شما را به یاد «طرح جدید» سفیر لندن نمی‌اندازد؟ آیا اگر فرضیه تقامص درست باشد، این سر ریدر بولارد نیست که در بدن یا پیراهن دکتر مسعود پزشکیان، جراح قلب، نماینده مجلس شورای اسلامی و اکنون رئیس‌جمهوری آن، به جهان زندگان بازگشته است؟

پزشکیان چه می‌گوید؟ او تلویحاً یکی از خواست‌های دیرین دشمنان ایران و ایرانیت یعنی خلع سلاح شدن را مطرح کرده است. او می‌گوید ما حاضریم اسلحه خود را زمین بگذاریم، به شرط آنکه اسرائیل نیز اسلحه‌اش را به زمین بگذارد! بدین ترتیب آقای پزشکیان خلع سلاح ایران را قابل‌بحث و مذاکره اعلام کرده است؛ همان چیزی که بولارد می‌خواست.

پزشکیان می‌پندارد که خلع سلاح خیالی او به صلح خواهد انجامید. بدین‌سان او احتمال صلح نامشروط را در نظر نمی‌گیرد. او نمی‌داند یا نمی‌خواهد بداند که یک ملت می‌تواند و گاه حتی باید مسلح باشد تا بتواند در صلح زندگی کند. مگر ایالات‌متحده و کانادا را هر دو تادندان‌مسلح نیستند؟ مگر آن دو همسایه تا بن دندان مسلح در صلح با یکدیگر به سر نمی‌برند؟ آیا مصر و اسرائیل پس از خلع سلاح خود به صلح رسیدند؟

پزشکیان در رواج دادن به طرح شوم خلع سلاح ایران و انحلال نیروهای نظامی آن تنها نیست. بعضی قدرت‌های بیگانه سال‌ها است که از «کشیدن دندان» ایران سخن می‌گویند و خواستار تروریست خواندن تمامی سپاه پاسداران انقلاب‌اسلامی به‌عنوان گام اول در آن مسیرند. در اینکه بخش‌هایی از سپاه پاسداران در عملیات تروریستی هم در داخل و هم در خارج نقش داشته است، تردیدی نیست اما داوری درباره آن را نمی‌‌توان به قدرت‌های بیگانه سپرد یا از قدرت‌های بیگانه خواست؛ آن‌طور که سر ریدر تصور می‌کرد.

توطئه «برجام» علیه موجودیت ایران به عنوان یک ملت‌ــ‌دولت مستقل، طرح خلع‌سلاح ایران را به‌طور غیر‌مستقیم مطرح کرد. کلکی که به‌عنوان «استفاده مضاعف» عرضه شد، دسترسی ایران به اسلحه و فنون اسلحه‌سازی مدرن را محدود می‌کند و در اختیار گروه غیرقانونی ۱+۵ قرار می‌دهد‌ــ‌ گروهی که در بخش‌های بزرگی از بازرگانی خارجی، بانکداری، صنایع و تکنولوژی ایران خود را دارای حق «وتو» می‌داند.

آقای پزشکیان از گروه «بچه‌های نیویورک» یعنی مشاطه‌گران «برجام» فراتر می‌رود و در عمل، ایران را به سطح یک نومستعمره تحت قیمومیت ۱+۵‌ــ یعنی آمریکا، سه قدرت اروپایی به اضافه روسیه و چین به عنوان ساقدوش‌ــ تنزل می‌دهد.

نکته جالب و در عین حال خشم‌انگیز اینجاست که بعضی مبلغان و مشاطه‌گران «برجام» و حرکت «اصلاح‌طلب» این چرخش پزشکیان یا سر ریدر بولارد در پیراهن پزشکیان را نمونه‌ای از واقع‌بینی سیاسی می‌پندارند. چند تن از آنان در مقالات اخیر، وضع ایران امروز را با آلمان و ژاپن بعد از جنگ جهانی دوم مقایسه کردند تا به این نتیجه برسند که ایران نیز می‌بایستی قیومیت بیگانه، در عمل یعنی ایالات‌متحده، را بپذیرد و در عوض امکانات و منابع خود را در مسیر توسعه اقتصادی به کار گیرد.

اما آنان در عمل، خواستار تسلیم بی‌قیدوشرط ایران، بدون آنکه جنگی صورت گرفته باشد، هستند. مگر نمی‌شود بدون تسلیم بی‌قیدوشرط به همزیستی با دیگران رسید؟ مگر نمی‌شود بدون آنکه خود را تحت قیومیت دیگران قرار دهیم، مانند یک ملت‌ــدولت عادی در چارچوب قوانین و عرف بین‌المللی زندگی کنیم؟ گزینه تسلیم بی‌قیدوشرط یا ادامه تحریکات کودکانه اما خطرناک آیت‌الله خامنه‌ای تنها گزینه نیست. مگر نمی‌شود عذر آیت‌الله خودآیت‌الله‌نامیده را خواست و بازی دشمن‌تراشی‌ بی‌جهت، هارت‌وپورت ابلهانه و یالانچی پهلوان‌بازی لوس و بی‌مزه به پایان رساند؟

امیر طاهری

«بچه‌‌های نیویورک» و همراه جدیدشان سر ریدر بولارد قمیص عوض‌کرده، ملت ایران را عاری از اعتمادبه‌نفس می‌دانند و می‌پندارند که پذیرفتن قیمومیت ایالات‌متحده به قول یکی از آنان، یعنی آقای طیب‌نیا، مسیر ایران را به سوی توسعه باز خواهد کرد.

حجت‌الاسلام حسن روحانی اصرار داشت که ایالات‌متحده کدخدای جهان است و بدون کمک یا حتی اجازه آن نمی‌توان وارد جهان امروز شد و در مسیر توسعه قرار گرفت؛ اما مگر دیگر کشورهایی که در همین نیم‌قرن اخیر توسعه‌یافته‌اند، تحت قیمومیت ایالات‌متحده بوده‌اند یا هستند؟ مگر خود ایران با رشد اقتصادی ۱۰ درصد در سال پیش از جریان شوم ۵۷ در مسیر توسعه بدون قیمومیت یا نوکری آمریکا قرار نداشت؟ از دید روحانی، کشورهایی مانند ایران گزینه‌ای جز دهن‌کجی به «شیطان بزرگ» یا پذیرفتن نوکری آن ندارند.

 

این دید اکنون به سر ریدر بولارد‌ــ مسعود پزشکیان‌ــ نیز سرایت کرده است. او از «برادری» با آمریکا سخن می‌گوید، در حالی‌‌ که در جهان واقعیات، برادری بین ملل بی‌معناست و دوستی، همکاری، همزیستی و شراکت نقشه راه برای پیشرفت و صلح را شکل می‌دهد؛ به عبارت دیگر، لازم نیست ما ادای آمریکاییان را دربیاوریم ــ کلاه بیس‌بال برای نظامیان سپاه، ادعای رهبری جهانی و دخالت در امور دیگر ملل‌ــ تا به حساب بیاییم. همچنین کافی نیست که ناممان را از محمدجواد یا عبدالمجید به جواد و مجید خلاصه کنیم و خودمان را سفیر ایران در سازمان ملل یا وزارت خارجه ایران‌ــ با حذف عنوان جمهوری اسلامی‌ــ تا محتوای سیاست‌هایمان را تغییر دهیم. فرستادن فرزندانمان به مدارس و دانشگاه‌های آمریکا نیز از دید منافع ملی ایران دردی را دوا نمی‌کند.

سر ریدر نوظهور در سخنان اخیر خود غالباً از «اقوام» و «زبان مادری» سخن می‌گوید و خواستار «رفع تبعیض»‌ــ تلویحاً از سوی قوم فارس خیالی‌ــ می‌شود. پزشکیان مانند سر ریدر با تکیه بر شکاف‌افکنی قومی و زبانی می‌کوشد‌ــ همان‌طور که در پیراهن پیشین خود بود‌ــ در نقش دمکرات و مدافع حقوق بشر ظاهر شود.

«پرزیدنت» پزشکیان که خود می‌پذیرد که فقط ۴۰ درصد از صاحبان حق رأی در انتخابات ریاست‌جمهوری شرکت کردند و کمی بیش از نیمی از آنان به او رأی دادند، به خود اجازه می‌دهد که طرح شوم «عدم تمرکز» سر ریدر را به روی میز بازگرداند؛ اما عدم‌ــ که ریشه لغت اعدام است‌‌‌ــ یعنی نابودی. بدین‌سان او خواستار اعدام دولت مرکزی ایران است؛ دولت خلع‌سلاح شده، تسلیم‌شده بر اساس اختلافات خیالی قومی و زبانی و تحت قیمومیت قدرت‌های بیگانه.

در «طرح جدید» بولارد، برای ایران بعد از جنگ تشکیل یک نهاد «مثلث» از پیروزان جنگ‌ــ آمریکا، بریتانیا و شوروی‌ــ برای «نظارت بر تحولات ایران» پیش‌بینی‌شده بود. همچنین بولارد امیدوار بود که یک نیروی مختلط از متفقین حضور نظامی خود را در ایران بعد از جنگ برای مدتی نامعلوم حفظ کند.

دکتر پزشکیان در سخنان خود در نیویورک همان فکر بولارد را به شکلی دیگر مطرح کرد: تشکیل یک نیروی بین‌المللی برای حفظ امنیت منطقه از جمله ایران. خوب، این نبرد در عمل و به شکل استعمار بریتانیا برای نزدیک به نیم‌قرن وجود داشت، آن‌هم در زمانی که دولت‌های نوپای خاورمیانه‌ــ از مصر گرفته تا عراق و بخش‌هایی از شبه‌جزیره عرب‌ــ هنوز ساختارهای لازم برای حفظ امنیت خود را نداشتند؛ اما حتی در آن زمان ایران برای حفظ امنیت خود نیازی به حضور «نیروی بین‌المللی» موردنظر دکتر پزشکیان نداشت.

هرگونه تنش‌زدایی، خودداری از صدور تروریسم، نفرت‌پراکنی، گروگان‌گیری، مسلح کردن گروه‌های شیعه سیاسی اما مافیایی مانند حزب‌الله، حماس، حشد‌الشعبی، حوثیان و غیره به سود ایران است؛ اما برای اجرای سیاستی نو و منزه از رذالت‌های ذکرشده، تسلیم بی‌قیدوشرط و تبدیل ایران به یک مستعمره نو نه لازم است و نه مطلوب. در هر حال ملت ایران که توانست «طرح جدید» سر ریدر را به زباله‌دان بیندازد، به دکتر مسعود نیز اجازه نخواهد داد که آن طرح شوم را از زباله‌دان بیرون بکشد و به نام «اصلاح‌طلبی» جا بزند.

 

برگرفته از ایندیپندنت فارسی 

مطالب مربوط

مسکو، پکن و تهران: برخورد واقعیات با خیالات

ذکر مصیبت یا دادوستد؟

زبان: وسیله تفاهم یا بهانه‌ای برای دشمنی؟

این سایت برای ارائه بهتر خدمات به کاربران خود ، از کوکی‌ها استفاده می‌کند.
This website uses cookies to improve your experience. We'll assume you're ok with this, but you can opt-out if you wish
اطلاعات بیشتر