اولین حمله مستقیم جمهوری اسلامی به اسرائیل طی ۴۰ سال گذشته آوریل ۲۰۲۴ و دومین حمله شامگاه اول اکتبر ۲۰۲۴ صورت گرفت. اسرائیل متعهد شد که به این حمله پاسخ میدهد، بنابراین اکنون ما در مرحله دوم رویارویی این دو قدرت منطقهای قرار داریم.
جمهوری اسلامی و اسرائیل سالها است که در یک بازی جنگی خطرناک و پیچیده درگیر شدهاند.
اسرائیل بهمنظور آمادگی برای چنین جنگ سرنوشتسازی هرگز از توسعه قابلیتهای نظامی دست برنداشت و همواره با متحد غربیاش برای آن روز برنامهریزی کرد. در مقابل، جمهوری اسلامی هم با هدف ایجاد توازن قدرت با اسرائیل و رسیدن به مرحلهای که خواستههای منطقهایاش را تحمیل کند، درصدد توسعه تواناییهای نظامی خود برآمد و با استفاده از گروههای نیابتی در یمن، نوار غزه، عراق و خطرناکترین آنها در لبنان حلقهای ایجاد کرد تا اسرائیل را در محاصره قرار دهد.
جمهوری اسلامی برای مقابله با اسرائیل، بیشترین سرمایهگذاری را روی حزبالله کرد. در نتیجه، این سازمان حدود ۳۰ هزار جنگجو و زرادخانه موشکی حاوی ۱۲۰ هزار موشک در اختیار دارد. این توازن پیچیده عمدهترین عاملی بود که مانع رویارویی نظامی مستقیم دو طرف شد و همه درگیریهای گذشته بین اسرائیل و نیروهای نیابتی جمهوری اسلامی صورت گرفت.
وقایع چند روز گذشته بهتدریج از اهداف اسرائیل پرده برداشت. اسرائیلیها نیت اصلیشان را که رویارویی با جمهوری اسلامی بود تا زمانی که عملاً به آن دست یافتند، فاش نکردند. آنها در آغاز، درباره لزوم عقبنشینی نیروهای حزبالله به جنوب رودخانه لیتاتی صحبت میکردند اما بعداً مشخص شد که هدفشان جنوب بیروت و بهطور خاص حسن نصرالله بوده است.
جنگ کنونی نبردی است متفاوت که نه در آن خط قرمزی وجود دارد و نه قواعد درگیری رعایت میشود.
اسرائیل رهبر حزبالله و زرادخانه آن را مستقیماً هدف قرارداد و خسارت عظیمی به این گروه وارد کرد. در حالی که هدف جنگ ۲۰۰۶ این بود که حزبالله سربازان ربودهشده و اجساد آنها را به اسرائیل تحویل دهد.
از بیانیهها و درگیریهای اخیر چنین برمیآید که هدف از جنگ کنونی حذف حزبالله از معادله مقابله با جمهوری اسلامی است، نه جدا کردن آن از جبهه غزه و نه تضعیف این حزب و نقش آن در لبنان؛ به عبارت دیگر، دو مورد یادشده اهداف اصلی نیستند و میتوانند بهعنوان اهداف فرعی در چارچوب پیامدهای جنگ محقق شوند. اسرائیل قصد دارد برای توقف تولید تسلیحات هستهای در ایران و شکستن حلقه شبهنظامیان اطرافش، رژیم جمهوری اسلامی را تحتفشار قرار دهد.
پرسشی که در اینجا مطرح میشود این است که آیا اسرائیل در چارچوب طرح مقابله با جمهوری اسلامی، میتواند آنچه را که از حزبالله بهعنوان قویترین گروه مسلح وفادار به تهران، باقیمانده است، هم از بین ببرد و در جنگ بعدی، رژیم جمهوری اسلامی را از حمایت این نیروی نیابتی مهم محروم کند؟
پس از کشته شدن حسن نصرالله، نعیم قاسم، معاون دبیر کل حزبالله لبنان، در اولین سخنرانیاش گفت: «با وجود کشته شدن شماری از فرماندهان، اسرائیل نتوانست بر توانایی ما تأثیر بگذارد، زیرا برای هر فرمانده جایگزینهایی وجود دارد.» این در حالی است که اسرائیل مدعی است نیمی از فرماندهان و حدود ۸۰ درصد زرادخانههای تسلیحاتی حزبالله را نابود کرده است.
نقطه قوت حزبالله این است که این گروه یک ارتش سنتی نیست و تا زمانی که جمهوری اسلامی از حمایت از آن دست نکشد، میتواند به مأموریتش ادامه دهد. البته احتمالاً دیگر آن نیرویی نخواهد بود که بتواند اسرائیل را به جنگی بزرگ تهدید کند.
پس از فلج کردن حزبالله و انهدام تسلیحات باقیمانده آنکه در سراسر لبنان ذخیرهشده بودند، مرحله بعدی، همانطور که اسرائیل اعلام کرد، جلوگیری از احیای مجدد این سازمان با محروم کردن آن از دستیابی به تسلیحات است؛ بنابراین منطقه بهزودی جنگ علنی اسرائیل را برای توقف قاچاق سلاح از طریق مرزها و فرودگاهها و تعقیب مواضع جدید حزبالله، شاهد خواهد بود؛ بهویژه اینکه جمهوری اسلامی یک شبکه انتقال طولانی ایجاد کرده است که با گذر از عراق و سوریه به پایگاههای حزبالله میرسد.
به عبارت دیگر، حمله روز سهشنبه جمهوری اسلامی به اسرائیل را میتوان سرآغاز مرگ حزبالله دانست، زیرا رژیم ایران این بار نقشی را که مأموریت و رسالت حزبالله محسوب میشد، خود ایفا کرد.
حزبالله بهعنوان یک گروه شبهنظامی محلی همچنان از حمایتهای فنی و مالی گسترده جمهوری اسلامی و حمایت مردمی در خاستگاهش برخوردار خواهد بود اما بعید است که این نهاد وابسته به جمهوری اسلامی که ارتش و زرادخانهای بزرگتر از ارتش لبنان و بیشتر کشورهای عرب در اختیار داشت، بتواند بار دیگر قد علم کند و در قالب یک نیروی قدرتمند به صحنه بازگردد.
همه این تواناییها و امکانات در طول چند هفته گذشته با تواناییهای نظامی و اطلاعاتی برتر اسرائیل که به شیوهای بیسابقه در تاریخ درگیری میان تهران و تلآویو، توانست توازن قدرت را علیه جمهوری اسلامی تغییر دهد، از بین رفت. این پیشبینی من بر واقعیتی جدید مبتنی نیست؛ صداهایی که از داخل ایران در مورد ناتوانی به گوش میرسد و پیشنهادهایی که درباره گزینههایی جز رویارویی با اسرائیل مطرح میشود، میتواند بیانگر این واقعیت انکارناپذیر باشد.
جمهوری اسلامی پس از شکست و از دست دادن حزبالله، تنها دو مسیر پیش رو دارد: یا رویارویی مستقیم مانند آنچه دیروز اتفاق افتاد، یا تلاش برای دستیابی به راهحلی سیاسی پس از انتخابات ریاستجمهوری آمریکا، بدون توجه به اینکه چه کسی پیروز میشود.
عبدالرحمن الراشد
برگرفته از روزنامه الشرقالاوسط