اسماعیل هنیه و بازتعریف تروریسم

اسماعیل هنیه

هنوز نمی‌توان گفت که ترور اسماعیل هنیه، رهبر حماس پس از چه مدتی از یاد خواهد رفت؟ دو دهه گذشته، ده‌ها رهبر و فعال حماس و حزب‌الله و نزدیک به ۶ هزار تن از اسیران و سربازان ایرانی و مزدوران پاکستانی، افغان، عراقی، یمنی، سوری و لبنانی تهران با حملات اسرائیل به جهان دیگر اعزام‌شده‌اند. ترور جنجال‌برانگیز سردار قاسم سلیمانی، پرمدعاترین جهادی اسلامیسم خمینی‌گرا، و «شهادت» ده‌ها چهره ایرانی دیگر که درگیر «صدور انقلاب» و ساختن مقدمات هسته‌ای شده بودند، نیز به آن فهرست افزوده می‌شود.

با این حال، این سلسله ترورهای بی‌سابقه در تاریخ صورت‌مسئله‌ای را که منشأ آن‌ها است، تغییر نداده‌اند. این صورت‌مسئله را می‌توان این‌طور خلاصه کرد: ایران امروز زیر عنوان جمهوری اسلامی، دارای نظامی است نامشروع که می‌کوشد تا مشروعیت خود را زیر پرچم «صدور انقلاب» و «مقاومت در برابر استکبار جهانی» پنهان کند. در حالی که می‌داند که انقلاب صادراتی‌اش خریدار و بازاری ندارد و ادامه حیات خود رژیم نیز تا حدی بسیار، مدیون گوشه چشمی از «استکبار جهانی» است که گاه‌به‌گاه شیر نفت را باز می‌کند و نظام خمینی‌گرا را روی پمپ اکسیژن برای نیمه‌زنده ماندن نگه می‌دارد.

از سوی دیگر، اسرائیل را داریم که در طی هفت یا هشت دهه گذشته نشان داده است که نه‌تنها قابلیت حفظ خود را دارد، بلکه از شکست دشمنان خود در جنگ‌های کلاسیک عاجز نیست؛ اما همان «استکبار جهانی» که همواره به اسرائیل کمک کرده است، همواره مانع از به ثمر رساندن جنگ‌ها تا پیروزی اسرائیل نیز شده است.

در شرایطی که جنگ نمی‌تواند نقش واقعی خود را که از آغاز پیدایش جوامع انسانی، تعیین یک برنده و یک بازنده بوده است، بر عهده گیرد، کل منطقه خاورمیانه در یک فضای مجازی قرارگرفته است؛ فضایی که در آن هیچ‌یک از عوامل فعال نمی‌توانند نقش واقعی خود را بازی کنند. جمهوری اسلامی می‌داند که نمی‌تواند بقیه خاورمیانه را شبیه خود کند و در نتیجه، چاره‌ای ندارد جز اینکه شبیه بقیه خاورمیانه شود. «استکبار جهانی» می‌داند که می‌تواند با بهره‌گیری از بخش کوچکی از قدرت خود، چالشگر منطقه‌ای را به‌زانو درآورد، اما اراده لازم برای این کار را ندارد.

اسرائیل همواره بین دو گزینه سازش نامطبوع با دشمنان و سرکوب کامل آنان مردد بوده است و به‌طور کلی خاطرات خوشی از سازش‌ــ یعنی یافتن و پذیرفتن راه‌های صلح‌آمیز برای حل اختلافات‌ــ ندارد. نزدیک به ۲۰ سال پیش، تجربه «راه‌حل صلح‌آمیز» در غزه امتحان شد‌ــ آن‌هم پس از شکست «راه‌حل صلح‌آمیز» ساخت نروژ. در ماه اکتبر گذشته، میوه‌های آن درخت در غزه به شکل حملات خون‌بار حماس به روستاهای اسرائیلی عرضه شد.

از سوی دیگر، حماس از آغاز با بحران هویت روبرو بود. حماس در آغاز، به‌عنوان شاخه فلسطینی اخوان‌المسلمین آغاز کرد. این در زمانی بود که بسیار سیاست‌گذاران و سیاست‌شناسان تصور می‌کردند که با بهره‌گیری از اسلام می‌توان نیروهای چپ وابسته به اتحاد شوروی را در متن جنگ سرد شکست داد. این تصور سبب شد که اسرائیل در حماس سرمایه‌گذاری کند و با عرضه کمک مالی به شیخ احمد یاسین، بنیان‌گذار حماس، و گشودن فضای فعالیت اجتماعی و فرهنگی برای اسلام‌گرایان غزه و ساحل باختری رود اردن، گروه‌های چپ‌گرا را تا حدی به عقب براند.

به‌زودی، اما، حماس و اسلام‌گرایان وابسته به آن متوجه شدند که رقیبان چپ‌گرای آنان با بهره‌گیری از خشونت سیاسی یعنی عملیات تروریستی، مخاطبان بیشتری در میان فلسطینیان و اعراب حامی آنان به دست می‌آورند. بدین‌سان بود که حماس نیز تصمیم گرفت تا از حربه تروریسم، به‌جای موعظه‌های نماز جمعه، کلاس‌های درس قرآن، کمک به خانواده‌های نیازمند، تحمیل حجاب بر دختران غزه و دیگر نمایش‌های اسلام‌گرایانه، بهره گیرد.

در عمل، اما، رهبران حماس در مورد تروریسم دچار بدفهمی شدند. تروریسم از آغاز پیدایش آن به عنوان یک ابزار سیاسی هدفش بهره‌گیری از ترساندن (ترور) رقیبان و مخالفان در یک مورد خاص و برای جلوگیری از عمل خاص یا اجبار به یک اقدام خاص بوده است. سناتورهای روم باستان قیصر را ترور کردند، زیرا می‌خواستند مانع از انحلال سنا و اعلام دیکتاتوری فردی شوند. ولیعهد اتریش در سارایوو ترور شد، زیرا ملی‌گرایان صرب می‌خواستند خشم خود را نسبت به امپراتوری مسلط نشان دهند.

در طول تاریخ، هدف اصلی تروریسم ضربه زدن بر نمادهای قدرت بوده است. به همین سبب، ترور شخصیت‌های سیاسی و فرهنگی رایج‌ترین نمونه استفاده از حربه تروریسم بوده است. در ایران خودمان، ترور ناصرالدین شاه و اتابک اعظم و پس از آن در دوران مشروطه، احمد کسروی و احمد زنگنه و نخست‌وزیران، عبدالحسین هژیر، حاج‌علی رزم‌آرا و حسنعلی منصور، نمونه‌هایی از ترور کلاسیک به شمار می‌روند؛ تروری که الگوی اولیه آن قتل خواجه نظام‌الملک، وزیر سلجوقی، بود.

تروریست‌های فلسطینی تا سال‌های ۲۰۰۰ نیز از حربه ترور برای مرعوب کردن دشمن اسرائیلی یا حامی اسرائیل آن‌هم، با هدفی محدود و مشخص، استفاده کردند. ربودن هواپیماهای مسافری برای جلب‌توجه افکار عمومی به «نکبت» فلسطینی‌ها بود یا برای مجبور کردن اسرائیل به آزاد کردن تعدادی از زندانیان گروه‌های تروریست. گاه ترور یک شخصیت عرب یا یک عرب ثروتمند برای ایجاد رعب میان شخصیت‌های موردبحث صورت می‌گرفت. ملک عبدالله اول، پادشاه اردن هاشمی، ترور شد تا دیگر رهبران عرب در پی «گفت‌وشنود» با «دشمن صهیونی» نباشند.

باز در ایران خودمان، ترور مستشاران آمریکایی به وسیله مجاهدین خلق و ترور ژاندارم‌ها و پاسبانان به وسیله چریک‌های فدایی خلق نیز با هدف‌ کلاسیک تروریسم یعنی ایجاد وحشت صورت گرفت.

رهبران حماس، اما، با بازتعریف تروریسم، سیمای کلاسیک آن را تغییر دادند و اندک‌اندک تا حد زیادی در دوران رهبری اسماعیل هنیه، آن را به صورت یک فرابرد سیاسی مذهبی فلسفی نظامی، از نو تعریف کردند. تروریسم در سیمای کلاسیک آن چیزی جز یک حربه و یک تاکتیک در خدمت یک حزب یا جنبش سیاسی نیست. در بازتعریف هنیه و همکاران او، تروریسم به صورت یک «تک‌عامل‌گرایی» درآمد. این تک‌عامل‌گرایی را در اصطلاح سیاسی غربی مونیسم (Monism) می‌خوانند. شخص تک‌عامل‌گرا در صحنه سیاسی فقط یک هدف دارد: نابودی دشمن و فقط یک وسیله برای تحقق آن: کشتن دشمن واقعی یا خیالی.

تروریست تک‌عامل‌‌گرا چیز خاصی نمی‌خواهد، زیرا همه‌چیز را می‌خواهد. او اقدام تروریستی خود را با هدف آزادی زندانیان هوادار خود، باز کردن مرزهای تجاری غزه، افزایش شماره جوازهای کار برای غزاویان در اسرائیل و دیگر خواسته‌های مشابه انجام نمی‌دهد. بدین‌سان، هدف او بده‌بستان و کوشش برای ایجاد یک دولت فلسطینی در کنار اسرائیل نیست. هدف او، همان‌طور که مرامنامه حماس آشکارا تائید می‌کند، نابودی اسرائیل است. شعار «از رودخانه تا دریا‌ــ فلسطین برای ما!» همه راه‌های سیاسی، دیپلماتیک و فرهنگی برای مذاکره و توافق را می‌بندد. از آنجا که حماس در وضعی نیست و شاید هرگز هم نباشد که اسرائیل را در میدان جنگ کلاسیک نابود کند، به‌ناچار به صورت یک گروه صرفاً تروریستی درمی‌آید.

در روزهای اخیر شاهد اظهارنظرهای شگفت‌آور درباره هنیه بوده‌ایم. بی‌بی‌سی در لندن او را یک «رهبر معتدل» و یک «اصلاح‌طلب» توصیف می‌کند. مطبوعات چپ‌گرا از جمله گاردین در لندن و لوموند در پاریس، مدعی‌اند که هنیه مهره اصلی در مذاکرات برای آتش‌بس و در نتیجه پایان جنگ غزه بود؛ اما منابع دیگر از جمله ناظران عرب هوادار فلسطین تصویر دیگری ارائه می‌دهند. خالد مشعل، یکی از نخستین رهبران کرشمه‌دار (کاریزماتیک) حماس، گفته است: «هنیه هرگز در پی پایان نبرد با اسرائیل نیست. مأموریت تاریخی و وجدانی او نابودی نظام صهیونیستی و آزادی فلسطین در سرزمین خود است.»

امیر طاهری

در یک نبرد سیاسی، طرف چالشگر خواسته‌های خود را به‌روشنی بیان می‌کند و بر سر مذاکره برای رسیدن به آن خواست‌ها، با حریف، رقیب یا دشمن به توافق می‌رسد. تنزل سیاست به سطح پوکر حتی به‌طور مجازی، ممکن است از ارزش سیاست‌ــ که به گفته ارسطو، عالی‌ترین هنر انسانی است‌ــ بکاهد؛ اما تشابهات موجود بین آن دو می‌تواند آموزنده باشد. هم سیاست و هم پوکر قواعد و مقرراتی دارند که موردقبول، خواسته یا ناخواسته، همه شرکت‌کنندگان است؛ شرکت‌کنندگانی که نتایج را نیز می‌پذیرند. در پوکر، بازیگری که حاضر باشد تا پای باختن همه‌چیز در بازی بماند، جزو کمیاب‌ها است. مگر آنکه به گفته مولوی: خنک آن قماربازی که بباخت هرچه بودش، بنماند هیچش الا، هوس قمار دیگر!

اما در سیاست، کمتر رهبری ممکن است باخت کامل را شادمانه بپذیرد‌ــ به‌ویژه اگر آن باخت کامل به معنای مرگ باشد؛ به عبارت دیگر، حماس از اسرائیل چیزی را می‌خواهد که هیچ رهبر اسرائیلی نمی‌تواند عرضه کند: نابودی اسرائیل!

بدین‌سان حماس نمی‌تواند در دنیای واقعیات بازگوکننده و مدافع خواسته‌های مشروع و نیازهای انسانی مردم غزه باشد. همچنین، حماس از آنجا که یک سازمان سیاسی نیست، نمی‌تواند انتظار داشته باشد که دیگران مانند یک سازمان سیاسی با آن رفتار کنند. اگر حماس یک سازمان سیاسی می‌بود و اگر هنیه یک رهبر سیاسی می‌بود، نه یک رهبر تروریست، به‌سادگی می‌توانست با آزادی گروگان‌های اسرائیلی و غیراسرائیلی به ایجاد محیطی مساعد برای رسیدن به آتش‌بس کمک کند؛ اما دست‌کم در چهار ماه گذشته، همه گزارش‌ها نشان می‌دهد که طرف حماس به رهبری هنیه کاری جز سنگ‌اندازی در راه رسیدن به آتش‌بس انجام نداده است. ممکن است بگویید که از طرف اسرائیلی نیز بنیامین نتانیاهو، نخست‌وزیر، علاقه خاصی به رسیدن به یک آتش‌بس نداشته است؛ اما اثبات شیء نفی ماعداً نمی‌کند. حماس و هنیه به‌خوبی می‌توانستند بازی ادعایی نتانیاهو علیه آتش‌بس را با اتخاذ مواضع تنش‌کاه افشا کنند.

ترور هنیه در یکی از ویلاهای «امن» سپاه پاسداران انقلاب‌اسلامی در تهران به‌ناچار میهن ما را نیز زیر نورافکن‌ها قرار داده است. بعضی ناظران این حادثه را نمونه‌ای دیگر از شلختگی دستگاه‌های اطلاعاتی و امنیتی جمهوری اسلامی می‌دانند.

اما این نوع تحلیلات عمق مسئله را نشان نمی‌دهد. اگر اشراف اطلاعاتی اسرائیل در عالی‌ترین حد ممکن می‌بود‌ــ آن‌طور که بعضی تحلیلگران مدعی‌اند‌ــ حماس هرگز نمی‌توانست فاجعه اکتبر را بیافریند. شلختگی دستگاه‌های اطلاعاتی و امنیتی جمهوری اسلامی نیز بارها نشان داده‌شده است و نیازی به تائید مجدد آن نبود. در هر نظام سیاسی، نهادها و دستگاه‌های گوناگون از کارآیی‌ها و ناکارآیی‌های کم‌وبیش مشابه برخوردارند؛ به عبارت دیگر، مانند قانون لوله‌های مرتبط، در سیاست نیز آب در همه لوله‌ها در یک سطح قرار می‌گیرد. در نظامی که مانند نظام خمینی‌گرا، دستگاه‌های اطلاعاتی و امنیتی شلخته‌اند، دیگر نهادها نیز شلخته‌اند. نظام شلخته صدها موشک و راکت و پهپاد شلیک می‌کند، بی‌آنکه هیچ‌یک به هدف بخورد. نظام شلخته بیش از ۴ تریلیون دلار در اختیار داشته است، بی‌آنکه اقتصادش از شلختگی بیرون آید.

چرا اسرائیل هنیه را در تهران حذف می‌کند نه در دوحه، شهری که سال‌ها محل اقامت او بوده است؟ پاسخ: زیرا نظام قطر یک نظام شلخته نیست. همین مطلب را درباره استانبول و ترکیه هم که سال‌ها میزبان هنیه و خانواده او بودند، می‌توان گفت.

ایرانیان باید بدانند که هنیه، صرف‌نظر از سابقه سیاسی‌اش به عنوان یک رهبر اخوان‌المسلمین، هرگز دوست ایران نبود و نمی‌توانست باشد. از دید او و رهبران اخوان‌المسلمین، ایرانیان «رافضی» به شمار می‌آیند و حتی نمازخواندن کنار آنان جایز نیست. محمد مرسی، رئیس‌جمهوری وقت مصر و رهبر برجسته اخوان‌المسلمین، در جریان کنفرانس سران کشورهای غیرمتعهد به تهران آمد، اما حاضر نشد با آقای خامنه‌ای که در اتاقی در محل کنفرانس منتظر او بود، دیدن کند. هنیه در همه سفرهای خود به تهران دعوت شد تا در مراسم نماز جمعه در دانشگاه تهران شرکت کند، اما هرگز نپذیرفت. در عوض، او نمازهای خود را در ویلای «امن» به همراه محافظانش و روی فرشی که با خود آورده بودند، می‌خواند.

حالا چرا ایران باید به ماجرایی کشانده شود که به ما مربوط نیست، آن‌هم در کنار کسانی مانند هنیه که دشمن مسلکی ایران و ایرانیت‌اند‌ــ سؤالی است که آقای خامنه‌ای باید جواب بدهد. سؤال دیگر این است: کی و کجا و چگونه مردم ایران به شما اجازه دادند که ایران را به اینجا بکشانید؟

ترور هنیه شلختگی نظام خمینی‌گرایان را با اظهارنظرهای متفاوت و متضاد «مقامات» نظام نیز نشان داد.

آقای خامنه‌ای گفت: «خونخواهی اسماعیل هنیه را وظیفه خود می‌دانیم!» خونخواهی البته یک اصطلاح مافیایی است نه یک اصطلاح سیاسی. منظور خامنه‌ای از «خود» نیز معلوم نیست، شخص ایشان یا ایران به‌طور کلی؟

مسعود پزشکیان، رئیس‌جمهوری تازه منصوب‌شده: «صهیونیست‌ها به زودی نتایج اقدام بزدلانه خود را خواهند دید!» این یعنی چه؟ نتایج هر اقدامی به هر حال معلوم خواهد شد. این نتایج می‌تواند خوب باشد یا بد؛ اما گفته بی‌معنای پزشکیان از خطرات گفته پرمعنای خامنه‌ای خواهد کاست؟ پزشکیان خود را به هیچ عکس‌‌العملی مقید نمی‌کند، اما از آنجا که او سیاست‌گذار تنهایی نیست، فرقی ندارد.

معاون پزشکیان، محمدرضا عارف، حرف پزشکیان را نقض می‌کند. او می‌گوید: «اقدام جنایتکارانه ترور شهید اسماعیل هنیه را با دقت پیگیری خواهیم کرد.» پیگیری؟ کی، کجا و چگونه؟ پزشکیان که تلویحاً گفته بود این جریان به ما مربوط نیست؟

رئیس مجلس اسلامی، محمدباقر قالیباف، بر شلختگی می‌افزاید و می‌گوید: «ایران آمران و عاملان ترور شهید هنیه را مجازات خواهد کرد.» مجازات؟ چگونه؟ چرا وعده‌ای می‌دهید که اراده و توان اجرای آن را ندارید؟

شلختگی در اظهارنظر باقری کنی که هنوز سرپرست وزارت خارجه است، تا حدی زیر لفافه دیپلماتیک پنهان می‌شود. او می‌گوید: «ترور شهید اسماعیل هنیه می‌بایستی از سوی سازمان ملل متحد بررسی شود!» او، بر خلاف خامنه‌ای، عارف، قالیباف و تا حدی پزشکیان، می‌خواهد وانمود کند که توپ در زمین ایران نیست و جمهوری اسلامی که هنوز «انتقام سخت» شهادت سلیمانی را نگرفته است، نمی‌خواهد هنیه را در صف «شهدای منتظر انتقام سخت» قرار بدهد.

نظامی که نمی‌تواند چهره‌های شاخص خود را در حساس‌ترین مسائل، هم‌صدا کند، نظام شلخته‌ای است. ارکستری است که در آن، هر کسی ساز خود را می‌نوازد و آواز خود را می‌خواند. درست به همین سبب بود که آمران و عاملان ترور هنیه تصمیم گرفتند او را در تهران سر‌به‌نیست کنند.

آه، داشت یادم می‌رفت. سرتیپ حاجی‌زاده، فرمانده موشکی سپاه، می‌گوید: «برای نابودی صهیونیسم آمادگی کامل داریم و فقط منتظر اجازه هستیم!»

برگرفته از ایندیپندنت فارسی

مطالب مربوط

بازگشت شبح سر ریدر بولارد

زبان: وسیله تفاهم یا بهانه‌ای برای دشمنی؟

ایران و روسیه: روسلان‌های وفادار

این سایت برای ارائه بهتر خدمات به کاربران خود ، از کوکی‌ها استفاده می‌کند.
This website uses cookies to improve your experience. We'll assume you're ok with this, but you can opt-out if you wish
اطلاعات بیشتر