یکشنبهشب گذشته کمتر از یک ساعت پس از اعلام نتایج نخستین دور انتخابات پارلمانی فرانسه، هزاران فعال سیاسی در «میدان جمهوری» پاریس گرد آمدند تا پیروزی حزب راستگرای افراطی «باهماد ملی» را محکوم کنند. تظاهرات کنندگان با فریادهای «نه به فاشیسم» و شعار «نخواهند گذشت» که شعار چپگرایان اسپانیا علیه پیروان ژنرال فرانکو در جنگ داخلی اسپانیا بود، خود را در نقش مدافعان دموکراسی قراردادند.
اما این مدافعان دمکراسی متوجه نبودند که گفتار، رفتار و کردار خودشان طی سالها زمینه را برای یک عکسالعمل چالشی علیه دمکراسی هموار کرد. انتخاب یک میدان بهعنوان سنگر دفاع از دموکراسی، نمونهای از بدفهمی از مفهوم دموکراسی بود. دمکراسی یکروند سیاسی است که از طریق نهادها، احزاب، اتحادیههای کارگری، وسایل ارتباطجمعی و البته پارلمان، هیئت دولت، ریاستجمهوری یا پادشاهی در چارچوب قانون و بر اساس موازین و معارف پذیرفتهشده، اداره یک کشور را ممکن میسازد؛ به عبارت دیگر، خلاصه کردن دمکراسی در تظاهرات خیابانی در یک جامعه دموکراتیک یک شیوه ضد دموکراتیک است.
در تظاهرات «میدان جمهوری» حتی یک پرچم سه رنگ فرانسه دیده نمیشد. برعکس، جنگلی از پرچمهای فلسطین، حزب پکاکای کردهای ترکیه و رنگینکمان دگرباشان شکلگرفته بود. شعارها نیز گویای جهانگرایی کاذب برگزارکنندگان بود: «فلسطین پیروز خواهد شد!»، «فلسطین از رودخانه تا دریا»، «نه به دونالد ترامپ!»، «ضدفاشیسم پیروز است!»
پس از تظاهرات، گروهی از مدافعان فعال دمکراسی با حمله به مغازهها، آتش زدن اتومبیلها و سطلهای زباله در خیابانهای اطراف زیر پرچم «ضدفاشیسم ANTIFA» یادآور تهدید رهبر چپ افراطی فرانسه، ژانلوک ملانشون، شدند که در صورت پیروزی «باهماد ملی» فرانسه بهسوی جنگ داخلی خواهد رفت.
این مدعیان دفاع از دمکراسی متوجه نبودند که دانسته یا ندانسته آب به آسیاب یک حزب افراطی دست راستی میریزند که با تبلیغ «خطر بیگانگان» و «خطر چپ افراطی» و تکیهبر «هویت ملی» و «برتری قومی» موفق شد آراء نزدیک به ۳۲ درصد از رأیدهندگان فرانسوی را به دست آورد.
به عبارت دیگر، فرانسه به یک حالت زیورــکشوری رسیده است که در آن، دو جریان افراطی چپ و راست میکوشند تا جامعه را به دو اردوی متخاصم تقسیم کنند. البته میتوان گفت که فرانسه هرگز نتوانست یک دمکراسی جاافتاده بنا کند. انقلاب کبیر سده هجدهم به کار بردن خشونت راــ که سمبل آن گیوتین بودــ به بحث و گفتوگو و سازش و تفاهم ترجیح داد. جمهوری فرانسه با اعدامهایی در مقیاس صنعتی و کشتارهای بزرگــ مثلاً در شهر لیون یا در منطقه واندهــ شکل گرفت. پس از آن، فرانسه یک دهه جنگ در مقیاس اروپایی را تجربه کرد و از برزخ یک امپراتوری گذشت تا بازگشت نظام پادشاهی را در سه شکل گوناگون و با دو انقلاب و یک کودتا، تألیف کند.
بدینسان افراطگرایی همواره، یعنی پس از سقوط نظام پادشاهی در قرن هجدهم، برجستهترین ویژگی زندگی سیاسی فرانسه بوده است. فرانسه تنها کشور اروپای غربی است که حتی در سال ۱۹۶۲ میلادی با خطر کودتای نظامی و جنگ داخلی روبهرو بود.
تاریخ چپ افراطی در فرانسه با کمون پاریس، گروه «اقدام مستقیم» و گروهکهایی مانند «نبرد کارگران» و بخشهایی از هر دو حزب کمونیست و سوسیالیست ترسیمشده است. تاریخ راست افراطی با جنبش هواداران ژنرال بولانژه، یکی از نیاکان آنچه اکنون «پوپولیسم» یا عوامگرایی خوانده میشود، آغاز شد و با گروههایی مانند «اقدام فرانسوی» و جنبش بورژوازیسم در سالهای ۱۹۵۰ میلادی ادامه یافت. گروه هواداران ژانماری لوپن، بنیانگذار «باهماد ملی»، با تکیهبر مخالفان استقلال الجزایر و جذب بقایای دولت مارشال پتنــ حکمران فرانسه زیر سلطه آلمان هیتلریــ طی نزدیک به نیمقرن فعالیت، اندکاندک موفق شدند تا بخش بزرگی از جامعه فرانسوی را به خود جلب کنند.
سربازگیری رهبران «باهماد ملی» متوجه همان بخش از جامعه بود که هیلاری کلینتون آن را «حمامنرفتهها» توصیف کردــ شهروندان فاقد دیپلمهای بالا، کارگران در سطح پایین دستمزدها و خانوادههایی که در لبه پرتگاه فقر، خود را حفظ میکنند. خانم کلینتون همه آنان را پایگاه تودهای «دونالد ترامپ» میدانست؛ «حمامنرفتهها»یی که نگران تسلط مهاجران بر جامعهاند، هیئت حاکمه را دشمن مسیحیت و ارزشهای محافظهکارانه میدانند و احساس میکنند که سرشان کلاه رفته است.
همین «حمامنرفتهها» در بریتانیا خشم خود را در چارچوب «برگزیت» نشان دادندــ خشمی که پادشاهی متحده را با یک دهه بحران سیاسی، رکود اقتصادی و تنشهای اجتماعی روبهرو کرد و سرانجام به شکست تاریخی حزب محافظهکار، طراح برنامه خروج از اتحادیه اروپا، انجامید.
دونالد ترامپ در آمریکا، نایجل فاراژ و بوریس جانسون در بریتانیا و اکنون مارین لوپن و همکار جوان او جوردن باردلا در فرانسه، ضد حمله «حمامنرفتهها» را علیه آنچه دمکراسی لیبرال خوانده میشود، رهبری کردهاند. دمکراسی لیبرال یعنی کیش مظلومان غالباً خیالی، تسلط دیپلمههای سطح بالا بر جامعه، تضعیف ارزشهای واقعی یا خیالی مذهبی و فرهنگی، جهانگرایی یا «گلوبالیسم»، تجارت آزاد و توزیع ناعادلانه درآمد و ثروت.
چالشگر دمکراسی لیبرال اکنون با برچسبهایی مانند «دمکراسی مدیریتشده» که نمونههایی از آن را در مجارستان و اسلواکی میبینیمــ یا «پوپولیسم» (عوامگرایی) معرفی میشود.
در فرانسه، «باهماد ملی» شعار اصلی انقلاب کبیر یعنی «آزادی، برابری و برادری» را نمیپذیرد. با بهرهگیری از فرضیهسازان راست افراطی کلاسیک مانند روبر برازییاک، لوسین رباتد و شارل موراس، گردانندگان «باهماد ملی»، بهرهگیری از نفحات آزادی را فقط برای «مردمان خودمان» میخواهند؛ به عبارت دیگر، آزادی موهبتی است که در سطح ملل و نه در سطح افراد انسانی، عرضه میشود. آنان برابری را نیز رد میکنند و از «امتیاز ملی» سخن میگویند. حتی شهروندانی که دارای دو تابعیت باشند، نمیتوانند از تمامی حقوقی که یک شهروند صرفاً فرانسوی دارد، بهرهمند شوند. در برنامه «باهماد ملی» تولد در خاک فرانسه نیز دیگر به معنای شهروندی خودبهخود فرانسوی نخواهد بود.
«باهماد ملی» با تبلیغ این ادعا که یک توطئه بزرگ برای «نابودی هویت فرانسوی» و جایگزینی میلیونها مهاجر مسلمان و سیاهپوست بهجای جمعیت سفیدپوست و مسیحی فرانسوی در جریان است، از کارت هراس افکنی بهخوبی بهره برده استــ آنهم در حالی که لااقل ۱۵ درصد از جمعیت فرانسه مسلمان و سیاهپوست مسیحیاند و نزدیک به ۲۰ درصد از فرانسویان دستکم یک پدر، پدربزرگ، مادر یا مادربزرگ غیر فرانسوی دارند.
«باهماد ملی» عضویت در اتحادیه اروپا را نیز تهدیدی برای فرانسوی ماندن فرانسه قلمداد میکند و وعده میدهد که بدون خروج از اتحادیه، بعضی تصمیمات آن را که ممکن است به «هویت ملی» ضربه بزند، نخواهد پذیرفت.
در چارچوب سیاست خارجی، گرایش «باهماد ملی» دوری از پیمان آتلانتیک شمالی و ایالاتمتحده و نزدیکی با روسیه به رهبری پوتین است. در این چارچوب، سیاست امانوئل مکرون، رئیسجمهوری، در حمایت شدید از اوکراین در جنگ با روسیه از سوی «باهماد ملی» رد میشود.
موضع «باهماد ملی» در مورد روابط فرانسه و جمهوری اسلامی در ایران جمعی از اضداد است. از یکسو، گفتمان ضد اسلامی «باهماد ملی» را داریم و از سوی دیگر، خشنودی آنان از موضعگیری واقعی با نمایش جمهوری اسلامی علیه ایالاتمتحده آمریکا. ژانماری لوپن، بنیانگذار «باهماد ملی» و پدر خانوادهای که اکنون میخواهد حاکمیت فرانسه را به دست آورد، تنها رهبر سیاسی فرانسه بود که در تمام مراسم جشن ۲۲ بهمن سفارت جمهوری اسلامی در پاریس شرکت میکرد. نزدیکی جمهوری اسلامی، بهویژه رهبر آن، آیتالله علی خامنهای، به ولادیمیر پوتین نیز یکی از وجوه مشترک آن با «باهماد ملی» است.
آنچه با قاطعیت میتوان گفت، این است که «باهماد ملی» در صورتی که بتواند کنترل دولت فرانسه را به دست آورد، در احیای «برجام»ــ یعنی طرح پرزیدنت باراک اوباما برای قرار دادن ایران تحت قیمومیت بینالمللیــ شرکت نخواهد کرد.
هنگامیکه این مطلب را میخوانید، هنوز دو روز به دور دوم، یعنی دور تعیینکننده نتیجه نهایی انتخابات پارلمانی فرانسه باقیمانده است و معلوم نیست که در یکشنبهشب چه تصویری از مجلس ملی یا پارلمان فرانسه ترسیم خواهد شد. «باهماد ملی» میبایستی حداقل ۲۸۶ کرسی به دست آورد تا بتواند دولت آینده فرانسه را تشکیل دهد؛ اما این احتمال نیز وجود دارد که حزب مارین لوپن بیشترین شماره کرسیها را به دست آورد، اما به اکثریت قاطع نرسد. در آن صورت، فرانسه با یک بحران سیاسی بیسابقه روبهرو خواهد شد، زیرا یک دمکراسی لیبرال نمیتواند بدون احزاب مرکزگراــ هم راست و هم چپــ تفاهم لازم را برای تشکیل دولت ائتلافی تأمین کند. این در حالی است که به احتمال قوی، پارلمان جدید فرانسه زیر سلطه راست و چپ افراطی خواهد بود و مرکز گرایانــ یا احزاب اعتدالی و جوینده ائتلافــ در حاشیه قرار خواهند گرفت.
خوب، آیا باید آینده فرانسه را تیرهوتار دید؟ به گمان من نه! دموکراسی فرانسه با همه معایب ساختاری که دارد، هنوز توانایی ذخیرهای لازم برای رویارویی با چالشهای بزرگ را حفظ کرده است. آونگ سیاسی که طی دههها بهشدت به یکسو رفته بودــ به سویی که نگرانی «حمامنرفتهها» را برانگیختــ اکنون در جهت عکس قرارگرفته است. این میتواند یک حرکت تصحیحی باشد و به «حمامنرفتهها» اطمینان دهد که آنان نیز در سرنوشت این کشتی سهم دارند.
ملانشون، رهبر چپ افراطی و کاریکاتور روبسپیر، رهبر گیوتینستای انقلاب کبیر، تهدید کرده است که اگر «باهماد ملی» دولت آینده را تشکیل دهد، فرانسه با یک جنگ داخلی روبهرو خواهد شد. هواداران او ممکن است یکشنبهشب بار دیگر با شکستن شیشه مغازهها، آتش زدن اتومبیلها و سطلهای زباله، برافراشتن پرچم حماس و آویختن چفیه فلسطین به گردن، کاریکاتوری از شورش انقلابی عرضه کنند؛ اما ملت فرانسه به هیچ روی آماده شرکت در قمار «جنگ داخلی» به بهانه ایدئولوژی نیست.
حتی در دمکراسی ناقص فرانسه، انتخابات همواره گزینهای است در برابر جنگ داخلی. این واقعیت را روز پنجشنبه با انتخابات پارلمانی بریتانیا دیدیم: یک دمکراسی اروپایی دیگر توانست بیآنکه به جنگ داخلی کشانده شود، فصل تاریک «برگزیت» را ببندد و نویسندگان آن را، لااقل برای آینده قابل پیشبینی، به محاق بفرستد.
دموکراسی فرانسوی با رویارویی با چالش «باهماد ملی» نیرومندتر خواهد شد. انقلاب کبیر فرانسه شورش «بیشلوارها» بود. امروز «حمامنرفتهها» نقش بیشلوارها را به عهده گرفتهاند. فرانسه چالش دو قرن پیش را سرانجام هضم کرد و چالش امروز را نیز هضم خواهد کرد.
برگرفته از ایندیپندنت فارسی