نفت، شاه، «انقلاب‌اسلامی»…و دیگر هیچ! (بخش دوم)

محمدرضاشاه

  • برخی تحلیل‌ها -دربارۀ آخرین ماه‌های منجر به انقلاب- با «ساده‌نگریو «اگر» های بسیار   معتقدند که «اگر شاه چند ماه زودتر کسانی مانند دکتر صدیقی یا دکتر بختیار را انتخاب می‌کرداز وقوع انقلاب جلوگیری می‌شد»!. این‌گونه تحلیل‌ها از تصمیم پنهانی آمریکا برای سرنگون کردنِ شاه  غافل‌اند.
    • استقلال‌طلبی‌ها و سرکشی‌های شاه در برابرِ کمپانی‌های نفتی باعث شده بود تا برخی دولتمردان آمریکا از «حملۀ نظامی به ایران» یاد کنند، تهدیدی که بعدها دربارۀ کشور لیبی و حکومت قذّافی انجام شد.

     

    در بخش نخست، برخی مؤلّفه‌های نظریِ نگارنده دربارۀ علل و عوامل انقلاب‌اسلامی ارائه شده است، هدف از نوشتن این مقال، گشودنِ چشم‌اندازی متفاوت از چگونگی یا چرائیِ وقوع این رویدادِ سرنوشت‌ساز بود. پس از فرو -نشستنِ غبارِ کینه‌ها و کدورت‌ها و با فروپاشی دیوارهای ایدئولوژیک، اینک روشن‌تر می‌توانیم به این «داستان پُر آب چشم» بنگریم. به نظر می‌رسد که اینک بسیاری از روشنفکران ایران از «تحلیلِ انقلابیِ انقلاب» فاصله گرفته و با فروتنی و تواضع به بازاندیشیِ این رویداد سرنوشت‌ساز  می‌پردازند،

    سقوط  ۷۹

    برخی دوستان – دربارۀ آخرین ماه‌های منجر به انقلاب- با «ساده‌نگری» و «اگر»‌های بسیار  معتقدند که: «اگر شاه چند ماه زودتر کسانی مانند دکتر صدیقی یا دکتر بختیار را انتخاب می‌کرد، از وقوع انقلاب جلوگیری می‌شد»!. این دوستان از تصمیم پنهانی آمریکا برای سرنگون کردنِ شاه غافل‌اند و فراموش می‌کنند که با توجه به مواضعِ تُندِ شاه در برابر کمپانی‌های بزرگ نفتی، شاه می‌بایست سرنگون می‌شد یا به قتل  می‌رسید چندان‌که دو سال قبل از «انقلاب‌اسلامی» کتاب «سقوط  ۷۹» سرنگونی شاه را در سال ۵۷=۷۹ «پیش‌بینی» کرده و «دیوید وایزمن» -افسر بلندپایۀ سازمان سیا در تهران- نیز مأمور کشتنِ شاه شده بود. دکتر امیر اصلان افشار (رئیس‌کُل تشریفات دربار) نیز در گفتگو با نگارنده از «چای زهرآلود!» و از نگرانی‌های شاه برای مسموم کردنش یادکرده است، با این حال، رفتن شاه از ایران  نه «از ترسِ جان» بلکه برای گفتگو با دولت آمریکا و نوعی «مأموریّت برای وطنم» بود به این امید که بتواند ایران را از «وحشت بزرگ» نجات دهد. روایت دست اوّلِ دکتر امیر اصلان افشار  بازگوکنندۀ این ماجرا است: چرا شاه رفت؟

    پس از گذشت ۴۳ سال، برخی روشنفکران و رهبران سیاسی هنوز می‌توانند در توجیه اشتباهاتِ خود به این یا آن رویداد (مانند ۲۸ مرداد ۳۲ یا اسلام‌گرائی شاه) «توسّل» جویند ولی آنچه نگارنده «نگاه مادرانه به تاریخ» نامیده بر این نکته تأکید دارد که بسیاری از شخصیّت‌های ممتازِ تاریخ معاصر ایران در بلندپروازی‌های مغرورانۀ خود ایران را سربلند و آزاد و آباد می‌خواستند، هرچند که هر یک- چونان عقابی بلندپرواز -در فضای تنگِ محدودیّت‌ها  پَر سوختند و «پَرپَر» زدند. مواضع تُندِ محمدرضا شاه در مقابله با دولت آمریکا و کمپانی‌های بزرگ نفتی نمونه‌ای از این مدّعا است که ادامۀ آن را در زیر  می‌خوانید:

    ۷ شاه از «قیمت هر بشکه نفت در حد قیمت یک بُطری آبِ إویان» به شدّت ناراضی بود و کوشید تا از طریق «سازمان کشورهای صادرکننده نفت» (اوپِک) ضمن خاتمه دادن به اجحاف‌های دراز مدّتِ کمپانی‌های نفتی، قیمت نفت را تا ۴ برابر افزایش دهد.

    ۸ شاه در ۶ بهمن ۱۳۴۹ هشدار داده بود که «بین ما و قدرت‌های امپریالیستی  برخوردی روی می‌دهد» و در تداوم کوشش‌های شاه برای استیفای منافع ملّی ایران در رابطه با نفت، در ۲۳ آبان ۱۳۵۵ اعلام شد:

    اوپک از تهدیدات آمریکا نمی‌ترسد. ایران رهبری افزایش قیمت نفت را بر عهده می‌گیرد».

    ۹ این‌گونه استقلال‌طلبی‌ها و سرکشی‌ها در مقابله با کمپانی‌های نفتی باعث شده بود تا برخی دولتمردان آمریکا از «حملۀ نظامی به ایران» یاد کنند، تهدیدی که بعدها دربارۀ کشور لیبی و حکومت قذّافی انجام شد. شاه    در پاسخ به تهدید «حملۀ نظامی به ایران» اعلام کرد :

    – «هیچ کشوری قدرت حمله به ایران را ندارد».

    قدرت‌نمائی‌های شاه- البتّه – بی‌پایه نبود زیرا که در آن سال‌ها ارتش ایران نیرومندترین ارتش منطقه بود و می‌رفت تا به پنجمین ارتش نیرومند جهان تبدیل شود. در واقع، همسایگی با اتحاد جماهیر شوروی و رؤیای دیرینۀ روس‌ها برای دستیابی به آب‌های خلیج‌فارس، حملۀ متفقین به ایران و خلع و خروج رضاشاه از ایران (شهریور ۱۳۲۰)، سودای صدّام حسین در حمله به ایران و اشغال مناطق نفت‌خیز خوزستان و دیگر مسائل استراتژیک منطقه، باعث شده بود تا شاه ارتش ایران را به مدرن‌ترین سلاح‌ها و جنگنده‌ها تجهیز کند…و دیدیم که با همین سلاح‌ها و جنگنده‌ها بود که ارتش ایران توانست در برابر جنگ ۸ سالۀ صدّام حسین علیه ایران مقاومت کند. در همین رابطه، «مایک والاس»، روزنامه‌نگار معروف تلویزیون آمریکا بهنگام گفتگو با شاه وقتی از واژۀ «خلیج» -به‌جای «خلیج‌فارس»-استفاده کرد، شاه با عصبانیّت از او انتقاد کرد و «مایک والاس» را وادار ساخت تا در برابر دوربین‌های تلویزیونی اذعان کند که این خلیج، در دوران تحصیل او، «خلیج‌فارس» بوده و هم‌اکنون نیز «خلیج‌فارس» است.

    با چنان غروری،

    محمدرضا شاه

    می‌گفت:

    من نمی‌خواهم ناظرِ حرّاج شدنِ کشورم باشم…چه کسی به انگلیسی‌ها اختیار داده که «لله» و معلّمِ کشورهای خلیج‌فارس باشند…ایران برای تصرف جزایر ابوموسی و تُنب [کوچک و بزرگ] به‌زور متوسل می‌شود».

    و شگفتا که در همین زمان برخی سازمان‌های سیاسیِ در خارج از کشور- از جمله سازمان کمونیستیِ احیا– شعار می‌دادند:

    کوتاه باد حاکمیّت استعماری و فاشیستی رژیم شاه بر جزایر عربی» (یعنی جزایر خلیج‌فارس).

    ۱۰ طبق اسناد سازمان برنامه‌وبودجه ایران (تهران، ۱۳۵۵): شاه می‌خواست  که تا سال ۱۳۷۰ ایران از استانداردهای رفاه اجتماعی، بهداشت، سطح زندگی و پیشرفتِ کشورهای اروپائی برخوردار شود و تا سال ۱۳۸۰ از نظر صنعتی و رفاه اجتماعی هم‌تراز فرانسه، انگلیس و ایتالیا گردد. از این رو، توسعۀ زیرساخت‌های صنعتی و طرح‌های عظیم اقتصادی و اجتماعی، تأسیس کارخانۀ ذوب‌آهن اصفهان، تراکتورسازی تبریز، ماشین‌سازی اراک و تولیدات کارخانه‌های ایران ناسیونال، ارج، آزمایش و…صدور این تولیدات به کشورهای منطقه، رکود صنایع اروپا را دامن می‌زد و بی‌تردید موجب نارضائی صاحبان صنایع در اروپا و آمریکا بود.

    سیاست‌های توسعۀ صنعتی کشور، تجهیز ارتش ایران به پیشرفته‌ترین و  مدرن‌ترین سلاح‌ها (در مقابله با حملۀ احتمالی روس‌ها یا صدّام حسین)، انجام اصلاحات گستردۀ اجتماعی (خصوصاً تأمین بهداشت، دارو و درمان رایگان در شهر و روستا، تحصیل رایگان برای همگان از دوران ابتدائی تا دانشگاه، راه‌سازی‌ها و توسعۀ شبکه‌های صنعتی و تولیدی و غیره) شاه را بیش‌ازپیش به درآمده‌ای نفتی نیازِمند می‌ساخت. شاه شاید می‌توانست با عقب‌نشینی موقّت و پائین نگه‌داشتن قیمت نفت، بر غوغاها و توطئه‌های کمپانی‌های نفتی چیره شود، ولی واقعیّت این بود که با توجه به بیماری‌اش، شاه احساس می‌کرد که زمان به نفع وی نیست و او فرصت زیادی ندارد تا طرح‌های بلند- پروازانه‌اش را تحقّق بخشد؛ طرح‌هائی که شاه آن را «رسیدن به دروازۀ تمدّن بزرگ» می‌نامید.

    پروفسور اسکات کوپر- بر اساس مذاکرات و مکاتبات محرمانۀ شاه و سفیر وقت ایران در واشنگتن (اردشیر زاهدی) با مقامات دولت آمریکا- نشان داده که پس از ماجرای «واترگیت» و استعفای نیکسون، پایگاه سیاسی-اجتماعی جرالد فورد (معاون و جانشین نیکسون) به شدّت آسیب‌دیده بود و لذا، وی افزایش دوبارۀ قیمت نفت توسط شاه و نارضایتی عمومی را به نفع مبارزات آیندۀ ریاست جمهوری خود نمی‌دانست و از این رو، زیر فشار مشاوران ارشدش، در نامۀ تندی (به تاریخ ۷ آبان ۱۳۵۵=۲۹ اکتبر ۱۹۷۶) به شاه هشدار داد که «افزایش دوبارۀ قیمت نفت برای اقتصاد جهانی فاجعه‌بار خواهد بود.این افزایش می‌تواند «فشار عمده‌ای بر نظام مالی بین‌المللی وارد کند» و اقتصاد جهانی را دوباره وارد رکود کند. فورد اخطار کرد:

    – «صبرش در برابر رفتار پرخاشگرانۀ شاه تمام‌شده است…».[۱]

    شاه به تاریخ ۱ نوامبر ۱۹۷۶ =۱۰ آبان ۱۳۵۵ در پاسخ تندی به نامۀ رئیس‌جمهور آمریکا تأکید کرد:

    هیچ‌کس نمی‌تواند چیزی را به ما تحمیل کند، هیچ‌کس نمی‌تواند به نشانۀ تهدید انگشت‌اش را به سوی ما بگرداند، چون ما نیز انگشت خود را به‌سوی او خواهیم گرداند».[۲]

    در ادامه، شاه خطاب به رئیس‌جمهور امریکا از «اعتیاد ناسالم کشور او به نفت ارزان» سخن راند. او از پذیرش این‌که مشکلات اقتصادی در غرب ناشی از قیمت‌های بالای نفت است، سر باز زد. شاه سپس سخنان چشمگیری اظهار می‌دارد و تهدید نیشداری را خطاب به رئیس‌جمهور ایالات‌متحده مطرح می‌کند:

    -«در صورت وجود مخالفت‌ با ایرانِ شکوفا و به لحاظ نظامی قدرتمند در کنگره یا کانون‌های دیگر، بازهم منابع بسیاری برای تأمین احتیاجات ما وجود دارد، و زندگی ما در دستان آن‌ها نیست. اگر این کانون‌ها  مسؤولیت خود را نشناسند، مایۀ تأسف است، اما اگر مسؤولیّت‌شناس باشند، از نگرش خود نسبت به کشور من متأسف خواهند شد. لحن تهدیدآمیز و نگرشِ پدرمآبانۀ این کانون‌ها  بیش از هر چیزِ دیگر واکنش ما را برمی‌‌انگیزد.

    شاه -با لحنی تهدیدآمیز- در پایان‌نامه‌اش به رئیس‌جمهور آمریکا نوشت:

    – «اگر وجود ایرانی خوشبخت و به لحاظ نظامی مقتدر مخالفانی در کنگره و دیگر کانون‌های قدرت [در آمریکا] دارد، منابع فراوان دیگری برای تأمین نیازهای ما وجود دارد و زندگی ما در دست آن‌ها نیست. اگر این کانون‌ها مسئولیت‌پذیر نیستند جای تأسف است اما باید مسئولیت‌پذیر شوند…هیچ‌چیز بیش از لحن تهدیدآمیز کانون‌های خاص قدرت و شیوه‌های پدرمآبانه واکنش ما را تحریک نمی‌کند».[۳]

    این سخنانِ تند، دشمنان شاه در کاخ سفید را مصمّم تر ساخت تا برای راحت شدن از دستِ این «یاغی» و «شرِّ مطلق»، سرنگونی شاه را در دستورِ کارِ خود قرار دهند. سردمدار این طرح شیطانی «ویلیام سایمون» (وزیر دارائی و سلطان انرژی در دولت‌های نیکسون و فورد) بود که همراه با «دونالد رامسفلد» (یکی از سردمداران بعدی حملۀ آمریکا به عراق در سال ۲۰۰۳) با کمپانی‌های نفتی و عربستان سعودی پیوند داشت، طرحی که «هنری کیسینجر» آن را «منجر به روی کار آمدنِ یک رژیم افراطی در ایران» می‌دانست:

    -« اگر از دست شاه خلاص شویم، با یک رژیم رادیکال مواجه خواهیم شد[۴]

    ۱۱ ملک «فهد» (سلطان عربستان) با وجود تظاهر به دوستی و ارادت عمیق به شاه، از اقتدار سیاسی و قدرت روزافزون نظامی‌اش در منطقه نگران بود. در سال ۱۹۷۵ شایعه‌ای مبنی بر احتمال اشغال مناطق نفتی عربستان توسط ارتش ایران، بر نگرانی‌های «ملک فهد» افزود، شایعه‌ای که چه‌بسا از سوی ویلیام سایمون و تیم او در کاخ سفید به گوش رهبران سعودی رسیده بود.

    در چنان شرایطی، با تلاش‌های شاه در ۱۷ دسامبر ۱۹۷۶=۲۶ آذر ۱۳۵۵ کنفرانس «دوحه» برای افزایش دوبارۀ قیمت نفت تشکیل شد. در این کنفرانس، عربستان سعودی در یک توافق محرمانه با آمریکا، غافلگیرانه در مقابل چشمان بُهت‌زدۀ شاه اعلام کرد که تولید نفت خود را از ۸ میلیون و شش‌صد هزار بشکه در روز به ۱۱ میلیون و شش‌صد هزار بشکه افزایش می‌دهد. درحالی‌که شاه معتقد بود که «اگر ما زیرِ نرخِ تعیین‌شده ، نفت بفروشیم، به اوپک خیانت کرده‌ایم و من از فکر چنین اقدامی اِکراه دارم».

    با اقدام غافلگیرانۀ عربستان سعودی، شاه دچار یک شوک عظیم مالی شد به‌طوری که در گفتگو با اسدالله عَلم گفت: «ما ورشکست شده‌ایم! ما با یک حرکت عربستان کیش‌ومات شده‌ایم»

    این سخن شاه – البتّه- به معنای ورشکستی مالی و اقتصادی ایران نبود زیرا -چنانکه گفته‌ام- رژیم شاه به کشورهای مختلفی وام داده بود و در صنایع بزرگی (مانند شرکت صنعتی عظیم گروپِ آلمان) سرمایه‌گذاری کرده و سهام ۱۳۵ کمپانی و کارخانۀ عظیم درِ دنیا را خریده بود

    و لذا می‌توانست با فروش این شرکت‌ها ‌و یا با وام گرفتن از «صندوق بین‌المللی پول»، بحران مالی موجود را از سربگذراند. به عبارت دیگر، تئوریِ «بحران اقتصادی» توضیح‌دهندۀ انقلاب ایران نیست چراکه در همان زمان با افزایش ارزش ریال در برابر دلار آمریکا، پول ملّی ایران (ریال) در کنارِ دلار و دیگر پول‌های معتبر جهانی، به‌عنوان ارزِ بین‌المللی شناخته شده بود.

    به نظر می‌رسد که شاه، در پُشت «کودتای نفتی عربستان و آمریکا» توطئۀ پنهانی را می‌دید که سرنگونی رژیم‌اش را هدف قرار می‌داد، هم چنان که کیسینجر در سال ۱۹۷۴ به آن اشاره‌کرده بود.

    علی میرفطروس

    ۱۲ دو سال پیش از حوادث ۱۳۵۷، در اوایل سال ۱۹۷۷ کتاب «سقوط ۷۹» اثر «پُل-آردمَن» (متخصّص امور مالیِ بین‌المللی و دلّال کمپانی‌های نفتی) در آمریکا منتشر شد. شباهت‌های حیرت‌انگیز حوادث و قهرمانان اصلی کتاب (محمدرضا شاه و پادشاه عربستان سعودی)، این نظر را تقویت می‌کند که این کتاب، به سفارش کمپانی‌های بزرگ نفتی و به‌منظور تضعیف روحیۀ شاه منتشرشده بود. آنچه در این کتاب  بسیار مهم بود، تعیین سال سقوطِ شاه بود:۱۹۷۹=۱۳۵۷

    ۱۳ شاه از حامیان حزب جمهوری‌خواه و از دوستان نزدیکان ریچارد نیکسون بود و گویا به ستاد انتخاباتی وی کمک مالی کرده بود. با این «سوءسابقه»، انتخاب کارترِ دموکرات از همان آغاز برای شاه می‌توانست «مسئله‌ساز» باشد. شاه در خردادماه سال ۱۳۵۶ (پنج ماه بعد از آغاز زمامداری کارتر) با اشاره به حملات برخی جریانات سیاسی در آمریکا به وی، در مصاحبه با ادوارد سابلیه، روزنامه‌نگار معروف و رئیس انجمن روزنامه‌نگاران فرانسه، گفت:

    – «این حملات در وهلۀ اول با مسئلۀ نفت شروع شد. هنگامی‌که ما سعی کردیم سیاست پنجاه‌پنجاه خود را تغییر دهیم و آن را به صورتی درآوریم که ۷۵ درصد بهره  نصیب ما و ۲۵ درصد سهم طرف مقابل شود، حملات علیه من و کشورم شروع شد. تا قبل از این جریان، هرگز سابقه نداشت که یک دانشجوی ایرانی در خارج از ایران دست به تظاهرات بزند و هیچ‌گاه وسایل ارتباط‌جمعی امریکا و اروپا به ایران حمله نمی‌کردند. بی‌تردید پس از بروز مسئلۀ نفت بود که حملات علیه ایران شروع شد و چون ما سیاست خود را با قدرت هر چه بیشتر ادامه دادیم به‌طوری که در چهار یا پنج سال پیش اختیار تمامی ذخایر هیدرو کربن خود را در دست گرفتیم، این حملات، هم‌زمان به اوج خشونت رسید و حتّی تقریباً تبدیل به نفرت شد که چرا و چگونه یک کشور آسیایی چنین جرأتی به خود می‌دهد؟… مسئله در اینجا است که چگونه یک کشور جرأت می‌کند پیشنهادهایی ارائه دهد که با منافع اختصاصی بعضی‌ها مغایرت دارد؟ منظورم همان کارتل‌های نفتی عظیم است. واقعاً که این جز استعمار چیز دیگری نیست. پس از پایان جنگ به نظر می‌رسید که امپریالیسم و استعمار دیگر به پایان رسیده است… یک پادشاه اگر از کوچک‌ترین شخصیّتی برخوردار باشد، باید خود را با کشور و منافع کشورش یکی بداند، نه اینکه سیاست عوام‌فریبی را در پیش گیرد. یک پادشاه حتی اگر از هوش بهرۀ کمی برده باشد، با در نظر گرفتن منافع کشورش بهترین راه را پیدا می‌کند و در آن راه گام برمی‌دارد و این شاید همان چیزی است که ما شاهد آن هستیم».

    ۱۴– نظر دولتمردانِ دموکرات آمریکا نسبت به شاه چنان آلوده به کینه و نفرت بود که بعدها-بهنگام بستری شدن شاه در بیمارستان برای درمان سرطانش – «اندرو یانگ» نمایندۀ کارتر در سازمان ملل با گلایه در این باره گفت:

    -«انگار به آدولف آیشمن پناه داده‌ایم!».

    پس از روی کار آمدن کارتر، شاه خواست تا ضمن سفر به آمریکا و گفتگو با کارتر  برای رفع «سوءتفاهم» ها و بهبود روابط  دو کشور  بکوشد، امّا ورود شاه به محوطۀ کاخ سفید (در ۲۳ آبان ۱۳۵۶) با حوادث بی سابقه و  خونینی همراه بود.

    ۱۵ در سال‌های ۱۳۵۴-۱۳۵۵ آیت‌الله خمینی نه تنها سودای رهبری و رسیدن به قدرت سیاسی نداشت بلکه به خاطر پیری و کهولتِ سن خواهان بازگشت به ایران بود. به روایت دکتر سـیروس آموزگار: در سـال ۵۵ یکی از مقامات عالی‌رتبۀ ایرانی (ایرج گل‌سرخی، مسـئول امور اوقاف و حجّ و زیارات) سـفری به عراق داشـت و با اسـتفاده از فرصت به زیارت مرقد امام علی در نجف رفت. بهنگام زیارت، فردی به مقام ایرانی نزدیک شـد و گفت:

    – «لطفاً فردا -بهنگام نماز صبح -در حرم باشـید، شـخص مهمی خواهان ملاقات با شما است»…

    مقام عالی‌رتبۀ ایرانی، سـحرگاه فردا به حرم امام علی رفت و با تعجّب دید که آن شـخص مهم، «آیت‌الله روح‌الله خمینی» اسـت که آمده بود و از مقام ایرانی می‌خواسـت که واسـطه شـود تا او (خمینی) در آن سـن و سـال پیری، از تبعید به ایران برگردد.[۵]

    هوشنگ معین زاده (نویسنده و مسئول امور امنیّتی سفارت ایران در بیروت) نیز تأئید می‌کند که درخواسـت بازگشـت خمینی به ایران قبلاً نیز توسـط «امام موسی صدر» از طریق سـفارت ایران در بیروت، به سـاواک گزارش‌شده بود[۶]

    دکتر حسین شهید زاده، سفیر ایران در عراق که به خاطر پیوندهای خانوادگی، روابط نزدیکی با روحانیون داشت، تأکید می‌کند: چند ماه قبل از انقلاب، آیت‌الله خمینی خواهان بازگشت به ایران بود [۷]

    دکتر امیر اصلان افشار نیز ضمن تأکید بر «منشاء خارجی شلوغی‌های ایران در سال ۱۳۵۷»، یادآور می‌شود:

    – «از خمینی در آن زمان، اصلاً خبری نبود و حتّی در سال ۱۳۵۵ او خواستار بازگشت محترمانه به ایران و رفتن بی سروصدا به قم شده بود». [۸]

    ۱۶حتّی در اواسط سال ۵۷ برخی سرویس‌های اطلاعاتی آمریکا در ارزیابى از موقعیّت سیاسی شاه اظهار می‌کردند:

    ایران در وضعیت انقلابی یا ما قبل انقلابی قرار ندارد» [۹]

    سازمان سیا نیز در ارزیابی اطلاعاتی مورخ ۲۸ دسامبر ۱۹۷۸ (۶ مهر ۱۳۵۷) اعلام کرده بود:

    انتظار می‌رود که شاه در ده سال آینده نیز همچنان به‌صورت فعّال در قدرت بماند»[۱۰]

    ۱۷ فاجعۀ هولناک آتش زدن سینما رکس آبادان، واقعۀ خونین میدان ژاله، حملۀ مسلحانه به افسران گارد جاویدان در رستوران پادگان لویزان و غیره…، به شاه‌نشان داد که دشمنان وی برای رسیدن به اهداف خود تا چه حد می‌توانند دست به جنون و جنایت بزنند[۱۱]. این حوادث،ثبات روحیِ شاه را در هم‌ریخت و تصمیم‌گیری‌های مناسب برای عبورِ از بحران را دشوار ساخت و به قول سِر ریدر بولارد(سفیر کبیر مقتدرِ انگلیس در زمان رضاشاه):«روال عادی حکومتِ شاه را مختل کردند».

    ۱۸ در چنان شرایطی شاه بجای تشکیل کمیتۀ بحران، تصمیم گرفت تا با سفر به آمریکا از آیندۀ سیاه و «وحشت بزرگ»ی که پس از سقوط حکومت وی در ایران استیلا خواهد یافت با کارتر گفتگو کند. به روایت دکتر امیر اصلان افشار:

    -«با توجه به دشمنی ویلیام سولیوان [سفیر آمریکا در ایران] با شاه، اعلیحضرت معتقد بودند که سولیوان درک درستی از مسائل جاری ایران ندارد و گزارش‌ درستی به آمریکا مخابره  نمی‌کند به همین جهت می‌خواستند با سفری به آمریکا، با شخص کارتر و مقامات وزارت امور خارجه دربارۀ اوضاع ایران  گفتگو کنند و به آن‌ها نسبت به قدرت گیری خمینی در ایران و منطقه  هشدار دهند».[۱۲]

    دکتر افشار ضمن اینکه سفر شاه به آمریکا را «دام یا فریب بزرگ» می‌داند، به نکتۀ بسیار مهمّی اشاره می‌کند:

    – در حالی که تمام مقدّمات سفر شاه (حتّی تهیّۀ هدایا برای برخی از دوستان شاه) و برنامۀ ملاقات‌های وی در آمریکا پیش‌بینی‌شده بود، کارتر دریک تماس تلفنی از شاه خواست تا در مسیرِ آمدن به آمریکا، ابتداء به مصر رفته و ضمن دیدار با انور سادات، گزارشی از مذاکرات صلحِ مصر و اسرائیل-که شاه در تدارک آن نقش فراوان داشت- تهیّه کند تا در سفر به آمریکا آن را به وی (کارتر) ارائه دهد…به‌این‌ترتیب: در ۲۶ دی‌ماه ۱۳۵۷ شاه را از ایران به مصر کشاندند ولی پس از مذاکرات شاه با انور سادات، سفیر آمریکا در قاهره به شاه خبر داد که «دولت آمریکا، فعلاً ورود شاه به آمریکا را صلاح نمی‌داند»؛ خبری که باعث حیرت و حیرانی شاه و همراهانش شد.

    ۱۹ این «دام یا فریب بزرگ» زمانی روی داد که دو هفتۀ پیش از آن (در ۴ ژانویه ۱۹۷۹ =۱۴ دی ۱۳۵۷) ژنرال «هایزر» فرستادۀ مخصوص دولت آمریکا در سفری به تهران، ضمن گفتگو با فرماندهان بلندپایۀ ارتش، آنان را به تسلیم یا انفعال در برابر حوادث جاری دعوت می‌کرد، توصیه‌ای که در نبودنِ ستونِ فقَرات ارتش (شاه) بازگشت آیت‌الله خمینی به ایران (۱۲ بهمن ۱۳۵۷) را ممکن ساخت و رَوَند فروپاشی رژیم شاه (۲۲ بهمن ۱۳۵۷) و سپس استقرار حکومت اسلامی (۱۲ فروردین ۱۳۵۸) را تسریع کرد.

    ۲۰شاه در کتاب پاسخ به تاریخ، ضمن اشاره به دشمنی‌های ویلیام سایمون (وزیر خزانه‌داری آمریکا) تاریخ امپراطوری عظیم نفتی را «تاریخ غیرانسانی» می‌نامد و می‌نویسد:

    – «از ۱۳۳۷ که شکیبائی من در برابر تحمیلات و سوءاستفاده‌های شرکت‌های بزرگ نفت به پایان رسید و ما در مقامی بودیم که می‌توانستیم با آنان – جدّاً – به مقابله بپردازیم، اندک‌اندک حوادث و وقایعی غریب و شگفت‌انگیز وقوع یافت …به‌محض اینکه ایران حاکمیّت مطلق ثروت‌های زمینی خود را به دست آورد، بعضی از وسایل ارتباط‌جمعی دنیا (خصوصاً بی‌بی‌سی) مبارزۀ ‌ وسیعی علیه کشور ما آغاز کردند و مرا پادشاهی مُستبد خواندند سخنان موهن و تهدیدآمیزِ [ویلیام] سایمون، وزیر دارائی آمریکا علیه من، باعث شد تا مطبوعات آمریکا مرا مسئول اصلی افزایش قیمت نفت و گناهکار اصلی بدانند …رویّۀ بنگاه سخن‌پراکنی انگلستان (بی‌بی‌سی) نیز شگفت‌انگیز بود. از آغاز ۱۹۷۸ برنامه‌های فارسی این بنگاه، صریحاً و علناً در مخالفت و ضدیّت با من تنظیم می‌شد، گوئی یکدست نامرئی، همۀ این برنامه‌ها را تنظیم و رهبری می‌کند».[۱۳]

    ۲۱با توجه به سوءقصدها و توطئه‌های مختلف علیه شاه و سپس بیماری وی و احساس کمبود وقت یا «مبارزه با زمان»، اینک می‌توان به سخنان دریغ انگیزِ شاه تأمّل بیشتری کرد:

    – «مبارزۀ من، با زمان بود که شاید اکنون همه متوجۀ مفهوم و هدف آن بشوند و دریابند که چرا انقلاب در سال ۵۷ وقوع یافت و همه‌چیز را متوقّف کرد باید صمیمانه اعتراف کنم که خواستم ملّت کهن‌سال ایران را با شتابی که شاید بیش از توانش بود، به‌سوی استقلال، همزیستی، فرهنگ، رفاه، یعنی آنچه تمدن بزرگ می‌خواندم، پیش ببرم. شاید اشتباه اصلی من همین شتاب بود. می‌خواستم پیش از پایان ذخایر نفتی کشور، کارِ سازندگی ایران را به سرمنزل مقصود برسانم. البته در این رهگذر، مخالفان بسیار داشتم که کوشیدند مرا از پای درآورند، در شمارِ این [مخالفان] باید بیش از همه از دار و دستۀ شرکت‌های بزرگ نفتی نام برد…بیش‌ازپیش، معتقدم که آمریکا، حقیقتاً، نقش بسیار بزرگی در سقوط من ایفاء کرده است…به همین جهت بود که برای نمونه و برای عبرت دیگران، ایران را به‌عنوان قربانی انتخاب کردند و به ویرانی آن برخاستند…»[۱۴]

    محمدرضاشاه

    ***

     

    اگر این پازل‌ها را کنار هم بگذاریم، آنگاه فرضیّۀ «کودتای انقلابی علیه شاه» انسجام و مقبولیّتِ بیشتری خواهد یافت.

    [۱]

    National Security Adviser, Presidential Correspondence with Foreign Leaders: Iran – The Shah, Box 2, Gerald R. Ford Library

    به نقل از مقالۀ اندرو اسکات کوپر

    [۲]

    “Shah Rejects Bid By Ford For Cut In Prices Of Oil,” The New York Times, September 27, 1974.

    به نقل از: کوپر، همان

    [۳]
    National Security Adviser, Presidential Correspondence with Foreign Leaders: Iran – The Shah, Box 2, Gerald R. Ford Library.

    به نقل از: کوپر، همان

    [۴]

    National Security Adviser, Memoranda of Conversations, 8/3/76, folder

    “Ford, Kissinger, Scowcroft,” Box 20, Brent Scowcroft Papers, Gerald R. Ford  Library.

    به نقل از: کوپر، همان

    [۵] – گفتگوی نگارنده با دکتر سیروس آموزگار، پاریس، ۲۵ نوامبر ۲۰۰۴

    [۶] – گفتگوی نگارنده با هوشنگ معین زاده، پاریس، ۳۰ نوامبر ۲۰۰۴

    [۷]– ره آوردِ روزگار، لوس‌آنجلس، بی‌تا صص ۳۵۰-۳۵۹.

    [۸] -خاطرات دکتر امیر اصلان افشار، صص ۵۲۰-۵۲۱.

    [۹]-Washington, DC: National Strategy Information Center, 1979), p. 24, Hoaglan , Jim “CIA Will Survey Moslems Worldwide.” The Washington Post, January 20, 1979, p. A1

    [10]– لدین، مایکل و ویلیام لوئیس، کارتر و سقوط شاه روایت دست‌اول، ترجمۀ ناصر ایرانی، انتشارات‌ امیر‌کبیر، ۱۳۶۱، ص ۳۷.

    [۱۱] – در بارۀ «کُشتارِ میدان ژاله و طرح یک پُرسش!»، نگاه کنید به مقالۀ نگارنده:

    https://mirfetros.com/fa/?p=36213

    [12] – خاطرات دکتر امیر اصلان افشار، انتشارات فرهنگ، کانادا، ۲۰۱۲، صص ۴۸۳ و ۵۱۲-۵۱۳

    [۱۳] – پاسخ به تاریخ، نشرِ درفش کاویانی، چاپ آمریکا، ۱۳۶۵، صص ۲۶۵ و ۲۱۲-۲۱۴

    [۱۴] – پاسخ به تاریخ، صص ۲۰۹-۲۱۰، ۲۶۵ و

     

مطالب مربوط

در حمایت از پیام شاهزاده رضا پهلوی

مدرنیته: بایست‌ها و بن‌بست‌های پیدایش آن در ایران (بخش اول)

تبدیلِ «گذشته» به «تاریخ» و ضرورت همبستگی ملّی

این سایت برای ارائه بهتر خدمات به کاربران خود ، از کوکی‌ها استفاده می‌کند.
This website uses cookies to improve your experience. We'll assume you're ok with this, but you can opt-out if you wish
اطلاعات بیشتر