نفت، شاه، انقلاب‌اسلامی…و دیگر هیچ! (بخش اول)

نقش نفت

  • سرشت و سرنوشت تحولات سیاسی در ایران معاصر را نمی‌توان فهمید مگر اینکه ابتداء مسئلۀ نفت و نقش آن در حیات سیاسی ایران  فهم و درک گردد.
  • طرح سرنگونی شاه، ۵ سال پیش از وقایعِ ۵۷  کلید خورده بود!

***

انقلاب ۵۷، حکایت بلند و بی‌پایانی است که در بارۀ آن فراوان نوشته‌اند و خواهند نوشت. تحلیل‌های رایج از چگونگی برآمدِ انقلاب یا علل و عوامل آن، عموماً، ماهیّتی سیاسی- ایدئولوژیک داشته و بیشتر در خدمت توجیه یا تبرئۀ «اصحاب دعوی» هستند تا در جهت حقیقت- گوئی و روشنگری تاریخی. بیشتر این تحلیل‌ها از نقش دولت آمریکا و کمپانی‌های بزرگ نفتی در سرنگون کردن شاه  غافل‌اند.

در سال‌های اخیر، با آزاد شدن اسناد مربوط به این رویداد و خصوصاً انتشار متن مذاکرات محرمانۀ شاه و سفیرِ وقت ایران در واشنگتن با مقامات آمریکا -که در تحقیقِ درخشانِ پروفسور اندرو اسکات کوپر انعکاس یافته  – می‌توان با توطئه‌ها و تبانی‌های بین‌المللی برای سرنگون کردنِ شاه  آگاه شد.سخنرانیِ رونالد ریگان رئیس‌جمهور اسبق آمریکا نیز می‌تواند مورد توجّه قرار گیرد.در پرتوِ این اسناد اینک می‌توانیم به بازاندیشی این رویدادِ سرنوشت‌ساز بپردازیم.

مقالۀ حاضر طرحی مقدّماتی در این باره است و امیدوارم که پژوهشگران دیگر در غنا و تکمیل آن بکوشند. این مقاله چند سال پیش نوشته‌شده و اینک با اضافاتی بازنشر می‌شود.

 

چند نظریّۀ نارسا:

اصلاحات اجتماعی رضاشاه و خصوصاً محمدرضا شاه باعثِ تضعیف مذهب-به عنوان یک آرمان حکومتی- شده بود[۱]. به عبارت دیگر، انقلاب ۵۷ در یکی از سکولارترین کشور خاور میانه به وقوع پیوسته بود؛کشوری که ۹۰% نویسندگان، شاعران و روشنفکرانِ آن  چپ یا سکولار بودند آن چنانکه علی شریعتی و مرتضی مطهری از «حالتِ نیم مُرده و نیم زندۀ دین» سخن  می گفتند. از این گذشته،وقوع دو رویدادِ عُمدتاً سکولار (یعنی انقلاب مشروطه و جنبش ملّی شدن صنعت نفت) تلقّیِ رویداد ۵۷  به عنوانِ «انقلاب‌اسلامی» را دچار تردید می‌کند.

پژوهشگرانی که «اسلام‌گرائی شاه» را عامل عُمده‌ای در  وقوع انقلاب‌اسلامی می‌دانند، در واقع، تفاوتِ «دین‌داری» و «دین‌مداری» را فراموش   می‌کنند. از این رو،  کوشش دکتر عبّاس میلانی برای نشان دادنِ خصلتِ مذهبیِ «شاهِ مُرغدل» و استناد او  به خواب‌های کودکی شاه و به قرآن کوچکی که مادرِ شاه به وی داده بود، موجّه نیست زیرا، مانند دکتر مصدّق، شاه نیز شخصیّتی دین‌دار بود، امّا سیاست‌های اجتماعی، فرهنگی و هنریِ وی-خصوصاً در بارۀ آزادی و حقوق زنان- دین‌مدار نبود. به خاطرِ سیاست‌های سکولار، عرفی و غیردینی محمدرضا شاه بود که سلطان حسن دوم (پادشاه کشور اسلامی مراکش) به شاه و فرح پهلوی می‌گفت:

شما چه کشور اسلامی هستید که پادشاهش در مراسم رسمی، شراب می‌نوشد و ملکه‌اش بدون حجاب اسلامی در انظارِ عمومی  ظاهر  می‌شود!؟».

شهبانو فرح پهلوی، ضمن یادآوری سخن ملک حسن دوم، در گفتگو با نگارنده از دیدار خود با آیت‌الله خوئی در نجف (اواخر آبان ۵۷) و «توصیه‌های اسلامیِ» وی چنین یادکرده‌اند:

شما همسر پادشاه یک کشور شیعه هستید. عکس‌های شما نباید در روزنامه‌ها چاپ شوند. شما نباید بدون حجاب اسلامی در انظار عمومی ظاهر شوید. شما نباید با من دست بدهید …».

با توجه به دیکتاتوری‌هائی مانند کرۀ جنوبی در سال‌های ۱۳۵۰  نظریّۀ «استبداد سیاسی» نیز برای تبیینِ وقوع انقلاب در ایران  نارسا است.

نظریّۀ «سیاست‌های تورّم‌‌زای شاه در بودجۀ توسعه» و در نتیجه، «بحران اقتصادی و وقوع انقلاب» نیز، جامع و روشنگرِ این رویداد نیست. بحران اقتصادی، خود را در سقوط ارزش پول ملّی نشان می‌دهد (مانند آنچه اینک در جمهوری اسلامی می‌بینیم). کودتای نفتی آمریکا و عربستان سعودی اگرچه بر درآمده‌ای ایران تأثیری مرگبار داشته و باعث متوقّف شدن بسیاری از پروژه‌های عمرانی کشور و گرانی برخی کالاها گردیده بود، ولی موجب سقوط ارزش پول ملّی (ریال) نشده بود. از این گذشته، حکومتِ ایران برخی شرکت‌های بزرگ بین‌المللی (مانند شرکت گروپ آلمان) را خریده بود و لذا با فروش آن‌ها می‌توانست بر «بحران اقتصادی» فائق آید.

نفت، عامل سرنوشت‌ساز!

با توجه به این نکات، نگارنده در بررسی انقلاب‌اسلامی به نقش کمپانی‌های نفتی در تحوّلات سیاسی ایران معاصر تأکید کرده آن چنانکه معتقد است:

تاریخ معاصر ایران با نفت نوشته‌شده است».

به عبارت دیگر: سرشت و سرنوشت تحوّلاتِ سیاسی ایران معاصر (از تبعید رضاشاه تا تضعیف و سقوط دولت مصدّق و سرنگونی محمدرضا شاه) را  نمی‌توان فهمید مگر اینکه ابتداء مسئلۀ نفت و نقش کمپانی‌های بزرگ نفتی در حیات سیاسی ایران فهم و درک گردد.

با این اعتقاد، نگارنده در آغازِ حوادث سال ۱۳۵۷ ضمن انتشار کتاب اسلام‌شناسی (فروردین ۵۷) و حلّاج (اردیبهشت  ۵۷)، نسبت حضور و حاکمیّتِ «تازی‌ها و  نازی‌ها» هشدار داد و بعدها، در مقاله‌ای انقلاب‌اسلامی را «کودتای انقلابی علیه شاه» نامید.

مهندسی افکار عمومی!

«ادوارد برنیز» (استاد و متخصّصِ دست‌کاری افکار عمومی) در کتاب «پروپاگاندا» معتقد است:

تودۀ مردم (Masse) موجوداتِ بی‌هویتّی هستند که با «تبلیغات» (پروپاگاندا) می‌توان آن‌ها را به شکلِ موجوداتی دست‌آموز درآورد».

در مقاله‌ای به نمونه‌ای از «مهندسیِ افکار عمومی» اشاره کرده‌ام.

موج عظیم مردمی در راهپیمایی‌های سال ۵۷  شاید با مفهوم «کودتا» مغایر باشد، ولی با توجه به تقارن این راهپیمایی‌ها با روزهای تاسوعا  و عاشورا و تبلیغات گستردۀ رادیو – تلویزیون‌ها (خصوصاً بی‌بی‌سی) در دامن زدن و گاه هدایتِ این تظاهرات‌ها  می‌توان گفت که حضور مردم در صحنه، به بسیاری از کودتاهای سال‌های اخیر خصلتی انقلابی یا مردمی می‌دهد. در چنان شرایطی به قول «ادوارد برنیز»: توده‌های مردم – عموماً – پیاده‌نظام  سیستمِ تبلیغات (پروپاگاندا) هستند.

بنابراین، منظور نگارنده از کلمۀ «انقلابی»- در ترکیب «کودتای انقلابی»- ناظر به دو موضوع اساسی زیر است:

۱- تدارکِ سرنگونی رژیم شاه از بالا (توسط  کمپانی‌های نفتی و دولت‌های حامی آن‌ها) و تبلیغات گستردۀ نشریات و رادیو-تلویزیون‌های غربی علیه شاه،

۲- حضور گستردۀ مردمِ مفتون و «ماه‌زده»(در پائین) به‌مثابۀ پیاده‌نظام شبکۀ تبلیغات و پروپاگاندا.

اعتقاد به «دست انگلیسی‌ها» و «تئوری توطئه» در میان ایرانیان (با وجود جنبه‌های اغراق‌آمیز آن) در واقع، از تجربه‌های تلخ تاریخی و سیاسی مردم ما ناشی می‌شود. بر این اساس بود که حتّی دکتر مصدّق نیز معتقد بود: در ایران، کارها فقط به دست و خواست دولت انگلیس  انجام می‌شود.[۲]. در اینجا می‌توان از نقش تبلیغات رادیوهای وابسته به دولت انگلیس در سه رویداد مهم تاریخ معاصر ایران یادکرد:

علی میرفطروس

1- سقوط و تبعید رضاشاه،

۲- تضعیف و سقوط دولت مصدّق

۳- سرنگونی محمدرضا شاه.

سِر ریدر بولارد (سفیر کبیر مقتدرِ انگلیس در ایران) در خاطرات و گزارش‌های محرمانه‌اش تأکید می‌کند که با تبلیغات دروغ و پخش خبرهای اغراق‌آمیز از طریق رادیو «بی‌بی‌سی» و «رادیو دهلی»،«روال عادی حکومتِ رضاشاه را مختل کردیم و در نهایت، باعث سقوط وی گردیدیم».[۳]

با توجه به گسترۀ نفوذ رادیو-تلویزیون‌ها در رویدادهای سال ۱۳۵۷، روشن است که مهندسیِ افکار عمومی، کشاندن مردم به خیابان‌ها و  مختل کردنِ «روال عادی حکومتِ  محمدرضا شاه» می‌توانست آسان‌تر، هنرمندانه‌تر و مؤثرتر از دوران رضاشاه باشد.

به راه انداختن انقلاب‌های مصنوعی توسط دولت‌های غربی استراتژی نوینی است که آخرین نمونۀ آن را در به‌اصطلاح «انقلاب لیبی» و سرنگون کردن رژیم محمد قذّافی (در سال ۲۰۱۱) به یاد داریم؛ کشوری که اگرچه با نوعی دیکتاتوری سیاسی رهبری می‌شد، امّا از نظرِ رفاه اقتصادی و اجتماعی پیشرفته‌ترین کشور در میان کشورهای آفریقائی بود و در آن، زنان بیش از همۀ کشورهای آفریقائی و مسلمان دارای حقوق و جایگاه اجتماعی بودند. در آستانۀ حمله به لیبی، بیش از نیمی از دانشجویان دانشگاه‌ها در لیبی زن بودند. برخورداری از خدمات درمانی و بهداشتی و آموزش رایگان و همچنین استفاده از وام‌های بدون بهره و آب و برق رایگان نیز از دیگر دست‌آورده‌ای حکومت قذّافی بود.

در چنان شرایطی، تصمیم قذّافی برای ملّی کردن منابع نفتی و گازی لیبی، سرمایه‌گذاری حیرت‌انگیز وی برای تأسیس بزرگ‌ترین منابع آب شیرین در لیبی، تمایل او به خارج کردن ۱۵۰ میلیارد دلار سرمایۀ آن کشور از بانک‌های اروپا و آمریکا، سودای قذّافی برای ایجاد بانک آفریقائی و جانشین کردن دینار لیبیائی بجای دلار یا یورو، و غیره…عوامل اصلیِ حمله به لیبی و سرنگون کردن قذّافی بودند.

طرح سرنگونی شاه

چنانکه خواهیم دید طرح سرنگونی رژیم شاه، ۵ سال پیش از وقایع ۵۷ (در سال ۱۳۵۳= ۱۹۷۴) کلید خورده بود. رَوَند تدارک این سرنگونی را می‌توان چنین ترسیم کرد:

۱ پس از سقوط دولت مصدّق، محمدرضا شاه می‌خواست که بر اجحافات دراز مدّتِ کمپانی‌های نفتی خاتمه دهد و حاکمیّت مطلق ایران بر منابع و صنایع نفتی را تحقّق بخشد. با این آرزو، در سال ۱۳۴۶ بهنگام افتتاح کارخانۀ عظیم ذوب‌آهن اصفهان در حضور الکسی کاسگین (نخست‌وزیر شوروی) شاه با لحنی تند و تهدیدآمیز خطاب به کمپانی‌های بزرگ نفتی اخطار کرد:

-«در سال ۱۹۷۹ [یعنی درست در سال ۵۷] قرارداد نفت با کنسرسیوم نفت خاتمه پیدا خواهد کرد و شرکت‌های نفتیِ فعلی در ردیف بلندی خواهند ایستاد و بدون هیچ مزایائی، مثل دیگران برای خرید نفت ایران باید بیایند صف بکشند. در سال  ۱۹۷۹[یعنی درست در سال ۵۷] ما قرارداد نفت خودمان با کنسرسیوم را دیگر به هیچ‌وجه  تمدید نخواهیم کرد… ».

ایستادگی و عِصیان شاه در برابر خدایان نفتی و عقوبت بعدی آن، یادآورِ سرشت و سرنوشتِ «پرومته در زنجیر» در مقابل «زئوس» (خدای خدایان) بود؛ موضوعی که در بخشی از نقد کتاب دکتر عباس میلانی  به آن اشاره کرده‌ام.

۲- در ۲۲ اسفند ۱۳۴۷ شاه به کنسرسیوم نفت اخطار کرد که «درآمد ایران باید ظرف دو ماهِ آینده به یک میلیارد دلار برسد و گرنه ایران نصف منابع نفتی خود را در اختیار خواهد گرفت». چند ماه قبل از این اخطار، شاه پالایشگاه نفت تهران را (در تاریخ ۳۱ اردیبهشت ۴۷) افتتاح کرده بود.

به دنبال این اخطار، شاه تأکید کرد:

-« آنچه من می‌گویم کاملاً روشن است. من می‌گویم نفت، مال ما است اگر استخراجش  نمی‌کنید ما خودمان آن را استخراج خواهیم کرد».

۳- نکتۀ بسیار مهم دیگر اینکه، در گفتگو با روزنامه‌نگاران در ۵ بهمن ۱۳۴۹ شاه پیش‌بینی کرده بود:

بین قدرت‌های امپریالیستی و ما  برخوردی روی می‌دهد!».

۴- در ۹ مرداد ۱۳۵۲ با تلاش‌های شاه، ایران به حاکمیّت کامل بر صنایع نفت ایران نائل شد به‌طوری که بقولِ دکتر پرویز مینا (کارشناس برجسته و مدیر وقتِ امور بین‌المللی شرکت نفت):

– «با در نظر گرفتن شرایط و اصول مندرج در قرارداد جدیدِ نفت می‌توان نتیجه گرفت که قانون ملّی شدن صنعت نفت -به معنی و مفهوم واقعی- با عقد این قرارداد در سال ۱۹۷۳ به مرحله اجرا گذارده شد»  [۴]

۵-دوران ریاستِ جمهوری نیکسون، دوران طلائی روابط شاه با کاخ سفید بود که طی آن، شاه نه به عنوان یک «مُهرۀ دست‌نشانده» بلکه به عنوان شخصیّت و شریکی مستقل و قابل‌احترام نگریسته می‌شد. سفیر وقت ایران در آمریکا، دکتر امیر اصلان افشار  در گفتگو با نگارنده  از روابط  بسیار نزدیک خود با ریچارد نیکسون و خانواده‌اش یادکرده است.

با ماجرای «واترگیت» و استعفای نیکسون  این دوران طلائی به پایان رسید و جانشین او -جرالدفورد – با دعوت از شاه به آمریکا در سال ۱۹۷۴ (۱۳۵۳) کوشید به نگرانی‌های کمپانی‌های نفتی و مردم آمریکا در بارۀ افزایش روزافزون قیمت نفت توسط شاه پایان دهد.

مذاکرات شاه در آمریکا با موفقیّت‌ها و موافقت‌های نِسبی همراه بود، امّا در آخرین لحظات اقامت در آمریکا، شاه در یک مصاحبۀ مطبوعاتی بار دیگر برافزایش قیمت نفت تا سقف ۲۰-۲۵% تأکید کرد. موضع‌گیری شگفت‌انگیز شاه  باعث شد تا روزنامه‌های معتبر آمریکا این عنوان را تیترِ نخستین صفحات خود قرار دهند:

نفت، شاه، انقلاب‌اسلامی

آمریکا در زمان بازدید شاه، تسلیم شد».

از این هنگام  مخالفان شاه در کاخ سفید به تلاش‌های شیطانی خود برای سرنگون کردن وی  افزودند.

۶- در یکی از جلساتِ شورای امنیّت ملّی آمریکا در سال ۱۹۷۴ (۱۳۵۳) «هنری کیسینجر»-با وجود رابطۀ دوستانه و ستایش آمیزش با شاه- به نظرِ برخی از دولتمردان آمریکا اشاره کرد:

اگر شاه بخواهد خط‌مشی کنونی خود را ادامه دهد و سیاستی را که در چهارچوب سازمان کشورهای صادرکنندۀ نفت [اُوپک] اتخاذ کرده، تغییر ندهد، ممکن است این تصوّر برایش حاصل شود که نفوذش در منطقه دائماً افزایش خواهد یافت…تردیدی نیست که شاه اکنون سیاستی اتخاذ کرده که بتواند فشار بیشتری بر ما وارد آورَد، چه‌بسا ممکن است روزی فرارسد که ما دیگر سیاست شاه را به سودِ خود تشخیص ندهیم. شاه این سودا را در سر دارد که کشورش را به یک قدرت بزرگ تبدیل کند، نه به کمک ما بلکه با استفاده از وسایل دیگری، از جمله، همکاری بیشتر با همسایگان روس اش…در اینجا [آمریکا] برخی بر این عقیده‌اند که یا باید شاه  دست از سیاست‌های خود بردارد و یا ما باید او را عوض کنیم»[۵]

ادامه دارد

علی میرفطروس

[۱] – از جمله در کتاب «ملاحظاتی در تاریخ ایران» (۱۹۸۸)، «برخی منظره‌ها و مناظره‌های فکری در ایران امروز» (۲۰۰۴) و خصوصاً «دکتر محمد مصدّق؛ آسیب‌شناسی یک شکست» (۲۰۰۸). برای مجموعه‌ای از مقالات نگارنده در بارۀ انقلاب‌اسلامی نگاه کنید به لینک زیر:

https://mirfetros.com/fa/?p=25463

[2] -برای نمونه نگاه کنید به: خاطرات و تألّمات مصدّق، صص ۳۴۱-۳۴۲.

[۳] – برای آگاهی از نقش «بی‌بی‌سی» در سقوط رضاشاه نگاه کنید به مقالۀ مسعود لقمان: «رادیو و جابه‌جایی قدرت در شهریور ۱۳۲۰؛ سقوط یک شاه به کمک بی.بی.سی»؛ ماهنامۀ تحلیلی، آموزشی و اطلاع‌رسانی مدیریت ارتباطات، شمارۀ ۹، بهمن‌ماه ۱۳۸۹
http://mirfetros.com/fa/?p=17279

[4] – تحوّل صنعت نفت ایران؛ نگاهی از درون، بنیاد مطالعات ایران، آمریکا،۱۳۷۷/  ۱۹۹۸، ص ۳۵.

[۵]– برای منابع سخن کیسینجر نگاه کنید به:

Nahavandi;H:Mohammad Réza Pahlavi: le dernier Shah / 1919-1980,éd Perrin,Paris,2013,p432
ترجمۀ فارسی، ص ۶۳۵.

مطالب مربوط

تبدیلِ «گذشته» به «تاریخ» و ضرورت همبستگی ملّی

قاب‌ها و نقاب‌های اندیشه در تاریخ ایران، بخش دوم

قاب‌ها و نقاب‌های اندیشه در تاریخ ایران، بخش نخست

این سایت برای ارائه بهتر خدمات به کاربران خود ، از کوکی‌ها استفاده می‌کند.
This website uses cookies to improve your experience. We'll assume you're ok with this, but you can opt-out if you wish
اطلاعات بیشتر