تظاهرات و ناآرامیهای گسترده در سالهای اخیر نشانهای آشکار از فقدان مشروعیت حاکمیت جمهوری اسلامی است. البته این نظام دیگر نیازی به شخصی کاریزماتیک نظیر خمینی ندارد که به نام خدا و مردم بتواند با سیاستهای دروغین مردم را بسیج کند. امروز جمهوری اسلامی ایران هم از درون و هم از خارج در بحران مشروعیت بسر میبرد. چهاردهمین نمایش انتخابات بیرونق ریاست جمهوری اسلامی نشان داد که حتا بنا با آمار سازی رسمی و دولتی حداکثر ۴۰ در صد واجدین شرایط در انتخابات شرکت کردند و دموکراسیهای غربی نیز دیگر امیدی به اصلاح و دموکراتیزه شدن سیستم حاکم ندارند.
جمهوری اسلامی از ابتدای انقلاب با اقدامات سرکوبگرانهی بیامان علیه اقوام ایرانی، سازمانهای چپ، سلطنتطلبان، ملیون، زنان و اقلیتهای مذهبی به ویژه بهاییان و البته سرکوب جنبشهای جامعه مدنی توانست قدرت خود را به تثبیت کند و بر هر نوع آزادیخواهی چیره شود. جمهوری اسلامی با سرکوب عریان میتواند با یکسوم واجدین شرایط انتخابات نیز حکومت کند، با خشونت توتالیتری.
مکرراً مقامات جمهوری اسلامی ادعا کردهاند که معترضین نظام که برای حقوق انسانی خود مبارزه میکنند تحت تأثیر عوامل خارجی قرارگرفتهاند. حکومت اسلامی ایران در حقیقت منشور حقوق بشر سازمان ملل را رد و نفی میکند زیرا مطابقتی با قوانین شرع اسلام ندارد. حاکمان جمهوری اسلامی حتا میخواهند موازین بینالمللی را نیز عوض کنند یعنی نه فقط ایران را با احکام اسلامی به قهقرا بردند بلکه میخواهند مانع اجرا و پیشرفت حقوق بینالملل شوند که تنها پایهی صلح جهانی است.
نگرانیهای حاکمان حکومت اسلامی ایران را سالها پیش حجتالاسلام محمد خاتمی در کتاب خود «بیم موج» توضیح داد که مبادا روزی موج مردمی سدِ حکومت را که شکاف خورده است بشکند. پس بیدلیل هم نیست که ۳۴ در صد هزینه نظامی کشور خرج سپاه پاسداران میشود که وظیفه دارد از انقلاباسلامی دفاع کند. به نظر میرسد که سپاه پاسداران انقلاباسلامی به هر قیمتی نیز حاضر به سرکوب نیروهای آزادیخواه است. اما سیاستهای خشونتآمیز در سد زندانِ بزرگ جمهوری اسلامی شدیداً تَرَکخورده و خودش نیز شکاف برداشته است.
حاکمان جمهوری اسلامی ایران ادعا میکنند که آزادیهای غربی ریشههای مسیحی و غربی دارد و از دید مذهب اسلام بیاعتبار هستند. این ادعا تنها انحطاط سیاسی و فرهنگی حاکمان جمهوری اسلامی ایران و استفاده ابزاری از دین به عنوان ایدئولوژی حکومتی را نشان میدهد.
نه نازیها و نه استالین و حامیانشان توانستند تا ابد به سرکوب ارادهی آزادیخواهانهی اکثریت مردم ادامه دهند. امری محتوم است که تاریخ جمهوری توتالیتر اسلامی نیز ابدی نیست.
عبور از استراتژی مشارکت به استراتژی دشمنی برانگیز
اروپا در نوسازی اقتصاد ایران تا چند سال پیش نقش مهمی بازی میکرد ولی طبق آمار رسمیمنتشر شده سرمایهگذاری آلمان در سال ۲۰۲۳ نسبت به سالهای ۲۰۱۱ و ۲۰۱۷ تقریباً به نسبت دوسوم کمتر شده و از ۳٫۰۸ میلیارد در سال ۲۰۱۱ و ۲٫۹۷ میلیارد یورو در سال ۲۰۱۷ به به ۱٫۲ میلیارد یورو در سال ۲۰۲۳ رسیده است. از سوی دیگر بودجه نظامی جمهوری اسلامی ایران طبق آمار بانک جهانی در سال ۲۰۲۲ به ۶٫۸۴ میلیارد دلار رسید که نسبت به سال ۲۰۲۱ به مقدار ۲۶٫۹۸ درصد افزایشیافته بود و سپاه پاسداران ۳۴ درصد کل هزینه نظامی را به خود اختصاص داده است.
مدت زیادی طول کشید تا کشورهای اروپایی به این شناخت رسیدند که سیاست خشن جمهوری اسلامی را دیگر نمیشود دستکم گرفت و انواع و اقسام دیالوگها، دیالوگ انتقادی و سازنده و حتی تحریمهای متعدد موجب تغییر جدی رفتار جمهوری اسلامی نشده است. برعکس، رژیم ایران با توسعه برنامه موشکی و اتمی خود و سیاست صدور انقلاباسلامی یعنی تروریسم نشان داده که موازین حقوقبشری را نمیخواهد و نمیتواند رعایت نماید.
ایدئولوژی توتالیتر جمهوری اقتدارگرا و خودکامه اسلامی ایران این اجازه را به رهبران رژیم ایران میدهد که خود را از دموکراسیهای غربی برتر بدانند آنهم در حالی که جمهوری اسلامی به هیچ وجه در رقابت جدی ساختاری با دموکراسیهای غربی قرار ندارد. البته جمهوری اسلامی خود را یک پارادایم یا الگوواره جهانی در تقابل با دموکراسیهای غربی میداند، هر چه این احساس برتری اسلامگرایان ۴۵ سال است که پیدرپی شکستخورده است.
اما خصومتهای استراتژیک را به چه نحوی میشود تعریف و تحلیل نمود؟ خطر جنگ سرد و درگیرهای نظامی زمانی میتواند افزایش یابد، که یک دولت غیر دموکراتیک بخواهد تعادل قدرت منطقهای و یا حتا تعادل نظم بینالمللی را بهطور اساسی تضعیف کند یا حتا تغییر دهد. برای مثال سیاست صدور انقلاباسلامی از سیاست صداوسیمای جمهوری اسلامی گرفته تا حملههای سایبری به کشورهای اتحادیه اروپا و همکاری نزدیک رژیم ایران با روسیه موجب شده است که اتحادیه اروپا استراتژی خصومتآمیز جمهوری اسلامی ایران را جدیتر بگیرد.
جمهوری اسلامی ایران نسبت به اتحادیه اروپا استراتژی خصومت چندگانه اتخاذ نموده است. صدور انقلاباسلامی توسط گروههای تروریستی اسلامی، جنگ سایبری سپاه پاسداران، حمایت نظامی از روسیه که عملاً در جنگ غیرمستقیم با اروپا بسر میبرد، نمونههایی از این استراتژی هستند. افزون بر این، تحرکات جاسوسی حکومت ایران در اروپا دیگر به واقعیتی خطرناک برای اتحادیه اروپا تبدیلشده است.
سیاست صدور انقلاباسلامی که همان تروریسم اسلامی محسوب میشود البته عواقب شدیدی به دنبال دارد: برای مثال کشورهای عضو گروه ویژه اقدام مالی که به افاِیتیاف معروف است، ایران را بار دیگر در کنار کره شمالی در فهرست سیاه باقی گذاشته است.
جمهوری اسلامی ایران با محاسبه اشتباه خود در سیاست صدور انقلاباسلامی، اگرچه این هدف در قانون اساسی آن نیز ثبتشده، مردم ایران و منطقه را به خطر انداخته است زیرا اروپا هیچوقت اجازه نخواهد داد که گروههای تروریستی اسلامگرا که تحت کنترل رژیم ایران هستند به خطر جدی برای نابودی اسراییل تبدیل شوند. این البته به هیچ وجه به این معنی نیست که اروپا و آمریکا موافق نقض حقوق بینالملل و یا موافق گرسنگی مردم غزه باشند.
کشورهای غربی به این حقیقت واقف هستند که مشکلی که جلوی سیاستهای صلحآمیز را در خاور میانه میگیرد اسلامگرایی جمهوری اسلامی در ایران است. بخش نظامی حزبالله لبنان و حماس نه فقط در تضاد آشتیناپذیر با اسراییل قرار دارند بلکه خطرهایی برای اروپا به شمار میروند.
ایالات متحده آمریکا و اتحادیه اروپا ثابت نمودهاند که خواستار کمک به فلسطینیها و حل مشکل همزیستی یهودیان اسراییل با مسلمانان در منطقه هستند. در درجه اول این سیاست اشتباه و خطرناک اسلامگرایان است که خواهان نابودی اسراییل هستند و هر راهحل سیاسی در منطقه را غیرممکن میسازند.
ائتلاف ضد دموکراتیک با روسیه و چین
جمهوری اسلامی ایران در حال حاضر در چارچوب قدرت روسیه و کره شمالی و چین قرارگرفته است. قابلانکار نیست که تاریخ بشری باز است و دوران صلح و جنگ را همیشه نمیشود از قبل پیشگویی کرد بهویژه در برهههای تاریخی که دیکتاتوریها در سیاست بینالمللی تأثیرات مخرب خود را میگذارند. خصومت چندگانه جمهوری اسلامی ایران با کشورهای غربی میتواند منجر به جنگ منطقهای بشود، یعنی جنگ در خاورمیانه. احتمال اینکه شرایط بحرانی از کنترل خارج شود و به یک درگیری در خاورمیانه تبدیل شود و این منطقه را در حالت شوک قرار دهد، غیرقابل انکار است. استراتژی اتمی رژیم ایران نیز برای غرب دیگر قابلمحاسبه نیست و زمامداران این کشور با صدور سیگنالهای گوناگون وارد یک بازی مبهم با آتش شده است که آیا بمب اتمی خواهد ساخت یا نه.
برنامه موشکی ایران نیز از دید اتحادیه اروپا دیگر به هیچ وجه یک برنامه دفاعی نیست زیرا موشک اسلحهای دفاعی نیست. امری که دیگر حتی موردانتقاد شدید دولت آلمان قرارگرفته است.
منافع مشترکی که روسیه با جمهوری اسلامی ایران دارد جلوگیری از دموکراتیزه شدن کشورهای اسلامی است. هم روسیه زیر سلطه پوتین و هم ایران کنونی وحشت از جنبشهای آزادیخواهانِ و انقلابهای رنگی دارند زیرا میدانند که چنانچه این نوع جنبشها موفق شوند در چارچوب نظم بینالمللی لیبرال یعنی غرب قرار خواهند گرفت. روسیه و ایران در اپوزیسیون مشترک و سیستماتیک با غرب هستند و از این رو منافع مشترک در اپوزیسیون ژئوپلیتیک در خاورمیانه دارند، اپوزیسیونی که جنبههای ایدئولوژیک دارد و روابط روسیه، جمهوری خلق چین و جمهوری اسلامی ایران را در خاورمیانه هویدا میکند.
جمهوری اسلامی ایران با چرخشی ضد غربی در بلوک شرقی با روسیه و چین و کره شمالی قرارگرفته است. دستکم میشود گفت پناهجویانی که به دنبال آزادی هستند مایل به زندگی در این کشورها نیستند.
مشارکت استراتژیک رژیم ایران با روسیه و چین در تضاد کامل با مشارکت استرتژیک با اروپا و ایالاتمتحده آمریکا و نظم بینالمللی لیبرال و دموکراتیک قرار دارد و علائم خصومت برانگیز خود را هر روز بیشتر نشان میدهد. این در حالیست که در همکاریهای خود «شرق» ارزشهای مشترک مشاهده نمیشود. نه چین ارزشهای مشترک با روسیه دارد و نه روسیه با رژیم ایران. روسیه هنوز اصل انقلابی «حمله بهترین دفاع است» را دنبال میکند و چین منافع اقتصادی خود را پیگیرد. مخرج مشترک سیاست آنها در دشمنی مشترک با غرب است که سیاستی پایدار نمیتواند باشد.
روسیه و چین هر دو دیکتاتوریهایی هستند که جوامع خود را با زور و خشونت کنترل میکنند؛ دولتهایی کاملاً نظامی و ناسیونالیست هستند و از ایران فقط استفادهی اقتصادی میکنند، یعنی ایران را استثمار میکنند.
از ابتدای انقلاب ارتجاعی اسلامی، نظام جمهوری اسلامی برای تأکید بر مشروعیت و برتری دینی خود تلاشهای تبلیغاتی و دروغینی جهت تحقیر و مخالفت با نظامهای رقیب خود نموده است. البته حاکمان نظام توتالیتر در هیچ زمانی کوششی برای روشن نمودن جنایات دولتی خود ننمودند بلکه برعکس با توسل به پروپاگاندای دروغین، دشمنان غربی خود را مسئول فاجعههایی معرفی میکنند که در جمهوری اسلامی و در خاورمیانه حاکم است. یادآوری میشود که محمد خاتمی نیز از خروج نیروهای غربی و آمریکایی در خاورمیانه صحبت میکرد، رویایی که به واقعیات نظم بینالملل ربطی ندارد.
البته مقامات جمهوری اسلامی توسط شبکهها و رسانههای دولتی و حتا کادرهای آکادمیک در دانشگاههای غربی مشغول به جنگ اطلاعاتی خود هستند. دیپلماتهای غیررسمی دانشگاهی جمهوری اسلامی در غرب مشغول به توجیه عملکردهای جمهوری اسلامی هستند و تا حدی هم میتوانند تأثیرات تبلیغاتی بسیار منفی بر حتا رسانههای آزاد و سیاست دولتهای غربی بگذارند. آنها میدانند که به چه نحوی میتوان از آزادی در غرب سوءاستفاده کرد و به چه نحوی آزادیها را میتوان در کشور خود در نطفه نابود و خفه نمود.
غرب در رهبری جهان خواهد ماند
همکاری استراتژیک صلحآمیز بین دولتها در حقیقت فقط بین کشورهای دموکراتیک غربی ممکن است، یعنی در نظم بینالمللی دموکراتیک لیبرال، زیرا آنها فراتر از رقابتهای اقتصادی منافع مشترک و ارزشها و منافع درازمدت سیاسی و فرهنگی دارند.
یادآوری میشود که نظم بینالملل لیبرال دموکراتیک که بین کشورهای غربی حاکم است، انعطافپذیر و دارای ظرفیت برای تحولات دموکراتیک حتا در روابط اقتصادی خود با جهان است. این نظامها تاریخ مبارزات طبقاتی و اجتماعی و عدالتخواهی دارند.
جمهوری اسلامی ایران اما در یک خصومت استراتژیک نسبت به غرب قرار دارد و اصلاحطلبهای اسلامگرا هم نه میتوانند و نه میخواهند سیاستی را دنبال کنند که والاتر بودن موازین دموکراتیک و حقوقبشری را قبول داشته باشد. این بیانگر واقعیت راهبردی جمهوری اسلامی از ابتدای انقلاباسلامی است و همین نیز نقطهی عطف در رابطه رژیم ایران با غرب است که هر روز بیشتر نمایان میشود.
اروپا با وجود رقابتهای اقتصادی با ایالاتمتحده آمریکا بعد از سقوط شوروی حوزههای نفوذ خود را در اروپای شرقی گسترش داده و در آینده شاید اوکراین را هم ادغام و به اتحادیه اروپا الحاق نماید. البته ناتو در سال ۱۹۹۵ تصمیم گرفته بود که کشورهای اروپای شرقی را به عنوان اعضاء جدید ائتلاف نظامی در ناتو قبول کند. اروپا در آینده نسبت به هفتادسال گذشته نقش بزرگتری را هم در خاورمیانه بازی خواهد نمود. سؤال اصلی البته این است که چنانچه مناقشات روسیه با غرب حل بشود آیا روسیه و چین جمهوری اسلامی را از سنگرهای خود بیرون خواهند انداخت یا نه؛ زیرا همچین و هم روسیه در کشورهای خود مشکلات جدی با اسلامگرایی دارند.
وحید وحدت حق
کارشناس و پژوهشگر علوم سیاسی و روابط بینالملل ساکن برلین است.
برگرفته از کیهان لندن