گامی در تاریخ (بخش پایانی)

حزب توده

بخش نخست

بخش دوم

بخش سوم

بخش چهارم

  • آن نیروی عظیم مردمی که یک سال قبل، «قیام حماسی ۳۰ تیر» را آفریده بود، در روز ۲۸ مرداد چه شد؟ و به کجا رفته بود؟
  • خلیل ملکی در اعلامیّۀ حیرت‌انگیزی دربارۀ ۲۸ مرداد از جمله نوشت: «تصوّر اینکه در روز ۲۸ مرداد کودتاچیان با به راه انداختن دستجات اوباش قدرت را از دست جبهۀ ملی درآوردند تصوّرِ ساده‌لوحان‌ای است».
  • بابک امیر خسروی، کادر برجستۀ حزب توده می‌گوید: «به دور از تعصّباتِ سیاسی-ایدئولوژیک، اینـک مـن-بـیش از گذشـته- واژۀ کودتا را برای تبیین رویداد ۲۸ مرداد ۳۲ نادرست می‌دانم».

 

اشاره:

ناپلئون می‌گفت که «تاریخ چیزی نیست جز دروغ‌های مورد اعتقاد عوام». وظیفۀ روشنفکران واقعی درآمیختن با باورهای رایجِ عوام نیست بلکه وظیفۀ آنان درآویختن با آن باورها است هرچند که این امر کاری دشوار و -گاه- حتّی «خطرخیز» باشد آن‌هم در جامعه‌ای که از «انتقاد» تا «انتقام» راهی نیست!.  نتیجۀ منطقی چنین اعتقادی به تعبیر پوپر این است که بسیاری از «حقایقِ ثابت، مُسلّم و بدیهی» -خصوصاً حقایق تاریخی- قابل‌ابطال‌اند. در واقع، اوراق کردن (Deconstruction)یا ویران نمودنِ «باورهای بدیهی و مُسلّم» از شاخصه‌های اصلیِ روشنفکران واقعی است.

با چنین اعتقادی است که نگارنده به رویداد ۲۸ مرداد نگریسته و در پرتو اسناد و شواهد تازه این روبداد پُر رمز و راز  را بررسی کرده است.

با توجه به روایت‌های مهم دکتر غلامحسین مصدّق (پسر دکتر مصدّق)، خلیل ملکی، بابک امیر خسروی، سرهنگ غلامرضا نجاتی و دیگران، امید است که نکات مطرح‌شده در این مقال، پرتوی بر حقایق پنهانِ رویداد ۲۸ مرداد باشد. ع.م 

 

گواهیِ دشمن!

اگر بپذیریم که حقیقت، آن است که دشمن نیز بر آن گواهی دهد، گزارش بابک امیرخسروی – به عنوان کادر برجستۀ حزب توده در آن زمان و از دشمنان سرسخت محمدرضا شاه- دارای اهمیّت فراوان خواهد بود. بابک امیرخسروی در گزارش دقیق خود، واکنش روحی و روانی مردم عادی تهران پس از خروج شاه از ایران و نقش آن در شکل‌گیری رویداد ۲۸ مرداد را برجسته می‌کند؛ نکتۀ بسیار مهمی که خلیل ملکی و برخی از فعّالان ملّی-مذهبی نیز به آن اشاره‌کرده‌اند. گفتنی است که پس از انتشار کتاب «آسیب‌شناسی…» آقای امیر خسروی در گفت‌وگو با نگارنده ضمن تأیید دوبارۀ روایت خود دربارۀ ۲۸ مرداد، از اینکه به خاطر «محدودیّت‌های سیاسی-سازمانی» گاهی از واژۀ «کودتا» استفاده کرده، اظهار عذرخواهی و تأسف نمود. او تأکید کرد:

 -«به دور از تعصّبات سیاسی-ایدئولوژیک، اینـک مـن-بـیش از گذشـته- واژۀ کودتا را برای تبیین رویداد ۲۸ مرداد ۳۲ نادرست می‌دانم».

به گزارش بابک امیر خسروی:

برای روز ۲۸ مرداد، نه کودتایی برنامه‌ریزی‌شده بود، و نه اساساً دشمنان نهضت ملّی پس از شکست کودتای ۲۵ مرداد قادر به اجرای برنامه‌ای بودند که بتوانند حکومت ملّی مصدّق را در چنین فاصلۀ زمانیِ کوتاهی براندازند…پژوهشگرانی که کودتای ۲۸ مرداد  را سلسلۀ  عملیات برنامه‌ریزی‌شده‌ای می‌دانند که گویا «مستر روزولت» پس از شکست کودتای ۲۵ مرداد طراحی نموده بود، رویدادهای مختلف روز ۲۸ مرداد را اقداماتی به‌هم‌پیوسته و طبق نقشۀ قبلی تلقّی می‌کنند. عمق فاجعه در این است که واقعیّت غیر از این بود. پافشاری من بر این نکته که کودتای ۲۸ مرداد اقدامی از پیش برنامه‌ریزی‌شده نبود، چالش صرف روشنفکری نیست. بلکه تلاش برای ارائۀ تصویری از واقعیّت است که به گمان من، بیشتر به حقیقت نزدیک است.»

روانشناسی و روحیّۀ توده‌ها

بابک امیر خسروی تأکید می‌کند:

-در بررسی حوادث روز ۲۸ مرداد  توجّه به رفتار، روان‌شناختی و روحیـّۀ مردمِ عادی، درجه‌داران و نفرات ردۀ پائین ارتش و نیروهای انتظامی بسیار مهم است. از روز ۲۶ مرداد به دستور دولت مصدّق در مراسم صبحگاهی و شامگاهیِ پادگان‌های ارتش نام شاه و سرود شاهنشاهی حذف شد و این امر موجب حیرت یا مخالفت درجه‌داران و سربازان بود به‌طوری که گروهبانی در یکی از پادگان‌ها در حالیکه سرنیزۀ خود را از غلاف بیرون کشیده بود، جلو آمد و فریاد زد:«به‌سلامتی شاه !»و متعاقب آن، سربازان به مدّت ۱۵ دقیقه  برای شاه هورا کشیدند».

با چنان روحیّه و روانی در سراسر روزهای ۲۶ تا ۲۸ مرداد  ما شاهد سرپیچی سربازان، درجه‌داران و سایر نظامیان از دستور فرماندهان بودیم به‌طوری که دکتر صدیقی، وزیر کشور مصدّق، سرهنگ اشرفی، فرماندار نظامی تهران و دیگران از عدم اطاعت سربازان از دستورات فرماندهان ارتش و پیوستن آنان به شعارهای «زنده‌باد شاه!» یاد می‌کنند.

بابک امیر خسروی یادآور می‌شود:

علی میرفطروس

-« بی‌تردید، در پیدایش و تکوین [سقوط مصدّق]، تندروی‌ها و چپ‌نمائی‌های حزب توده در روزهای ۲۵، ۲۶ و به ویژه ۲۷ مرداد، مؤثّر بود…کارزار تبلیغاتی حزب توده در حمله و ناسزاگوئی به شاه، شعار ضدِّ سلطنت و جمهوری‌خواهی که عصر روز ۲۷ مرداد به اوج خود رسید، و کُلّاً مجموعۀ اقدامات تحریک‌آمیزی که در تهران و شهرستان‌ها- چه از سوی توده‌ای‌ها و چه از سوی حکومتیان و احزاب ملّی- صورت گرفت، نه فقط احساسات لایه‌هائی از ارتشی‌ها و نیروهای انتظامی را جریحه‌دار نمود و به تعـرّض واداشت، بلکه حتّی بخشی از مردم را نیز رَماند و به صفوف مخالفان راند و یا به ناظران منفعلی مبدّل ساخت. پائین کشیدنِ مجسّمه‌های رضاشاه و محمّد رضاشاه در تهران و شهرستان‌ها، حمله به آرامگاه رضاشاه و قصد تخریب آن، برگزاری ده‌ها و ده‌ها میتینگ موضعی به ابتکار حزب توده در خیابان‌ها و میدان‌های شهرهای مختلف علیه سلطنت؛ یورش به مغازه‌ها و ادارات برای پائین کشیدن عکس شاه و خانوادۀ سلطنتی، توهین و ناسزاگوئی به آنان، درگیری با کَسَبه و مردم، بسیاری را آزُرد و موجب رَمیدن آن‌ها از حکومت مصدّق شد. آنگاه که آن اَعمال با شعارِ برپائی جمهوری دموکراتیک به میدان‌داری توده‌ای‌ها و قدرت‌نمائی‌های آن‌ها توأم گشت، بسیاری از مردم را به وحشت انداخت و نسبت به آیندۀ کشور نگران ساخت. این فکر  قـّوت گرفت که در نبودِ شاه، دکتر مصدّق و سازمان‌های سیاسیِ ضعیف و هوادار او، توان مقابله با حزب تودۀ ایران را که از حمایت شوروی برخوردار بود، نداشته باشند واقعیـّت اینست که ما [توده‌ای‌ها] غرق در دنیای خودمان بودیم. کتاب‌ها و رُمان‌هائی که می‌خواندیم، شیوۀ زندگی ما، دامنۀ معاشرت ما-حتّی با خانوادۀ خود- و محافلی که آمد وُ شد داشتیم عالَم خود را داشت و ما را به‌تدریج از مردم جدا ساخته بود. در درون و عُمق جامعه، واقعیـّت‌هائی جریان داشت که ما نمی‌دیدیم و یا نادیده  می‌انگاشتیم ازجمله: ذهنیـّت تودۀ مردمِ آن ایـّام در قبال شاه و رژیم سلطنتی بود. این مقوله، یک‌بار فرهنگی داشت که طی سده‌ها و هزاره‌ها، در ناخودآگاهِ تودۀ مردم  ریشه دوانده بود. سلطنت و شاه در جهان‌بینی و ناخودآگاهِ مردم، نوعی قُدّوسیـّت داشت، گوئی بخشی از فرهنگ ما بود».

بنابراین، با توجه به روایت‌های شاهدان عینی و گزارش‌های مستندِ مندرج در کتابِ «آسیب‌شناسی …»، من رویداد ۲۸ مرداد را نه «قیام ملّی» می‌دانم  و نه «کودتا»، بلکه آن را تظاهراتی خودجوش می‌دانم که به‌طور شگفت‌انگیزی به «آتشی خرمن‌سوز» بدَل شد. به گزارش سفارت امریکا در تهران (که با گزارش ‌«ویلبر» مأمور سازمان سیا در تهران و با روایت بابک امیر خسروی و دیگرِان همخوانی دارد):

-«در روز ۲۸ مرداد: تظاهرکنندگان در مقیاس کوچکی از بازار به راه می‌افتند، ولی این شعلۀ اولیّه، به‌طور شگفت‌انگیزی گُسترش یافت و به زودی به آتشِ خرمن‌سوزِ عظیمی تبدیل می‌شود که در طول روز، تمام تهران را فرامی‌گیرد. نیروهای انتظامی که برای پراکندن مردم فرستاده می‌شوند، از فرمان حمله به جمعیّت سر باز می‌زنند و حتّی بعضی از آن‌ها به تظاهرکنندگان می‌پیوندند…از مرکز شهر، انبوه جمعیّتِ هیجان‌زده هر چه ماشین و کامیون بود در اختیار می‌گیرند و به شمال شهر می‌شتابند و رادیو تهران را محاصره می‌کنند. کارکنان سفارتخانه (امریکا) در طی این جریان فرصت خوبی داشتند که از نزدیک نوع تظاهرکنندگان را بسنجند. این‌ها بیشتر غیرنظامی بودند که در میان- ‌شان تعدادی از نیروهای انتظامیِ مسلّح نیز مشاهده می‌شدند. ولی به هر حال به نظر می‌رسید که رهبری جمعیّت، دستِ شخصی‌ها است نه نیروهای نظامی. به نظر می‌رسید که این‌ها از اقشار و طبقات مختلف و مرکّب از کارگر، کارمند، دکّاندار، کاسب و دانشجو باشند نه تنها اعضاء دولت مصدّق، بلکه شاهی‌ها هم از این موفقیّتِ آسان و سریع –  که تا حدود زیادی خودجوش صورت گرفته – در شگفت هستند…».

سرهنگ نجاتی (خلبان نیروی هوائی و هوادار پُرشور مصدّق) نیز تأکید می‌کند: -«پیروزی سریع کودتاچیان در روز ۲۸ مرداد نه‌تنها برای ملّت ایران بلکه برای کرمیت روزولت و سردمداران کودتا نیز باورکردنی نبود».

اعلامیّۀ حیرت‌انگیز خلیل ملکی!

سال‌ها پیش  در مقالۀ «خلیل ملکی و تراژدیِ روشنفکران تنها! » گفته‌ام که ملکی مردِ اخلاق بود و می‌گفت اگر سیاست با اخلاق همراه  نباشد به جهّنم‌های بی‌بازگشت منتهی خواهد شد. بر این اساس، دکتر کاتوزیان معتقد است: «خلیل ملکی در تمام زندگی‌اش  دروغ نگفته بود».

ملکی دو هفته پیش از ۲۸ مرداد ۳۲ به مصدّق هشدار داده بود:

این راهی که  شما  می‌روید به جهنم است ولی ما تا جهنم هم با شما خواهیم آمد!».

موضع‌گیری شجاعانه و متفاوتِ ملکی دربارۀ رویداد ۲۸ مرداد نیز در راستای همین اخلاق و صداقت بود هرچند که این موضع‌گیری در نظر برخی دوستانش نوعی «انتحارِ سیاسی» بشمار می‌رفت.

از شامگاهِ ۲۸ مرداد تا اوّل شهریور ۱۳۳۲، ملکی در «غُربتی غریب» به نوشتنِ اعلامیّۀ بلندِ ۲۸ مرداد پرداخت. چهار روز بعد اعلامیّۀ «حزب نیروی سوم» به قلم خلیل ملکی باعثِ حیرتِ رهبران و مسئولان این حزب شد. در این سندِ حزبی اگرچه برخی نظرات سیاسیِ «هیأت اجرائیّۀ حزب» (که عموماٌ مخالف نظرات ملکی بودند) لحاظ شده بود، با این حال، مسئولان حزب- خصوصاً مسعود حجازی و دکتر محمدعلی خُنجی از انتشار اعلامیّه خودداری کردند و آن را «سندِ انحراف» و «خیانتِ ملکی» نامیدند زیرا در آن اعلامیّه، ملکی حتّی یک‌بار هم از «کودتای ۲۸ مرداد» نامی نبُرده بود. لحن اعلامیّۀ ملکی چنان بود که ضمن پذیرفتنِ «سقوط دکتر مصدّق از مقام نخست‌وزیری ملّت ایران» پایانِ دورۀ نخست‌وزیری وی را نیز اعلام می‌کرد.

دربارۀ اراذل‌واوباش!

چنانکه در بخش «افسانۀ شعبان جعفری» گفته‌ام: جنبش‌های پوپولیستی، نه‌تنها برای توده‌ها و روشنفکران، بلکه برای اراذل‌واوباش نیز جاذبـۀ بسیار دارند، هم ازاین‌روست که در این‌گونه جنبش‌ها، اراذل‌واوباش با «حضورِ همیشـه در صـحنه» تحکـیم کننـدگانِ قدرت حکومت‌ها می‌شوند. پدیدۀ «لات» و «لوطی»، محصول جوامع عقب‌ماندۀ ســُنّتی اسـت. ایـن افـراد، محصـول فقـر فرهنگـی، بی‌ثباتی‌های سیاسی و فقدانِ امنیـّت اجتماعی در جوامع سُنّتی و پدرسالار می‌باشند. بـه نظـر می‌رسد کـه لوطی‌ها و مشدی‌ها، بازماندگان عیـّاران و جوانمردان در دوره‌های نخست حملۀ اعراب به ایران باشـند کـه به نسبت ثبات و استقرار حکومت‌ها، قدرت اجتماعی‌شان تقویت یا تضعیف می‌شد. ما حضور و حاکمیـّت این دسته‌ها و گروه‌های مختلف را تقریباً در سراسر دوره‌های تاریخ ایران بعد از اسـلام مشـاهده می‌کنیم. استاد شفیعی کدکنی در تحقیق درخشان خود دربارۀ قلندریـّه، ضمن اشاره به تحـّول تـدریجی عیــّاران و جوانمردان به گروه‌های آشوبگر و اوباش، تأکید می‌کند که «بسیاری از آداب‌ورسوم زورخانه‌ها ـ از چـرخ زدن و کبـّاده کشیدن تا کبودی زدن یا خال‌کوبی روی بدن ـ همه و همه استمرار سنّت عیـّاران است.

با سقوط رضاشاه (شهریور ۱۳۲۰) و فقدان ثبات سیاسی و امنیـّت اجتماعی، فعالیـّت «لوطی»ها نیـز رونق تازه‌ای یافت به‌طوری که هریک از احزاب و سازمان‌های سیاسی، گروه‌های لات و لـوطی خـود را داشتند. در دولت دکتر مصدّق گویا برای نخستین بار دکتر حسین فاطمی استفاده از لات‌ها و لوطی‌ها را به رئیس شهربانی کلّ کشور (سرلشکر مزیـّنی) پیشنهاد کرد تـا به‌عنوان «مـردم همیشـه درصحنه » و »نیروی فشار»، از اقدامات دولت، حمایت و پشتیبانی کنند و یا در مواقع لازم، تظاهرات مخالفـان دولت را سرکوب نمایند، امـّا پیشنهاد فاطمی با مخالفت سرلشکر مزیـّنی روبرو شد کـه درنتیجه، باعث استعفای مزیـّنی از ریاست کلّ شهربانی گردید. شعبان جعفری در آن زمان به جبهۀ ملّی نزدیک بود به‌طوری‌که بسیاری از رهبران جبهۀ ملّی با شعبان جعفری پیوند داشتند و در مراسم باشگاه وی شرکت می کردند.

نویسندگان توده‌ای در روایتی اغراق‌آمیز تعداد اراذل‌واوباش در روز ۲۸ مرداد را «هزاران نفر» دانسته‌اند در حالیکه دکتر غلامحسین مصدّق (پسر دکتر مصدّق) تعداد آنان را «۲۰۰-۳۰۰ نفر» می‌داند بی‌آنکه به این نکتۀ اساسی اشاره شود که آن نیروی عظیم مردمی که یک سال قبل «حماسۀ قیام سی تیر» را آفریده بود، در روز ۲۸ مرداد چه شد و به کجا رفته بود؟

ملکی دربارۀ نقش اراذل‌واوباش در روز ۲۸ مرداد تأکید می‌کند:

-«تصوّر اینکه در آن روز کودتاچیان با به راه انداختن دستجات اوباش قدرت را از دست جبهۀ ملی (بورژوازی ملّی) درآوردند تصوّر ساده‌لوحانه‌ای است. جملاتی از این قبیل که گویا تنها تکیه‌گاه حکومت، ‌اوباش و رجاله‌ها می‌باشند و نظایر آن عاری از روح مارکسیستی است».

خلیل ملکی -بعدها-در تحلیلی از علل شکست دکتر مصدّق نوشت:

-«اگر ما پس از پیروزی [ملّی کردن صنعت نفت] دچار شکست شدیم، تقصیر از خودِ ما بود… اگر رهبری نهضت [دکتر مصدّق] به یک سلسله اقدامات دست می‌زد و از یک سلسله اقدامات خودداری می‌شد، هم از شکست جلوگیری می‌گردید و هم نهضت ملّی پیروزمندانه جلو می‌رفت… به‌قدر کافی واقع‌بین نبودن رهبری نهضت، ضربه را زد. در مسئلۀ نفت، رهبری واقع‌بین می‌بایست توجـّه داشته باشد که نتیجۀ نهائی رد همۀ پیشنهادها چه خواهد بود. امروز جریان حوادث نشان داده است که نتیجه چیست! در آن زمان نیز بعضی از عناصر آگاه و هشیار و واقع‌بین، همین وضع را پیش‌بینی کرده و گذشت بیشتر و حلّ واقع‌بینانۀ مسئله [نفت را] تشویق می‌کردند…قهر کردن و توی خانه نشستن و به امید ایده‌آل مطلق «یا همه‌چیز یا هیچ‌چیز»، هر چیز را از دست دادن، اگر هم ارزش اخلاقی داشته باشد، ارزش اجتماعی و سیاسی ندارد… عوض این‌که مردم را رهبری کنیم به دنبال آن‌ها روانه شدیم و اسیر احساسات بودیم که به مردم عوام تلقین شده بود. عوض این‌که مصلحت کشور و مردم را در نظر بگیریم، دائماً می‌گفتیم: «مردم دربارۀ این کار چه خواهند گفت؟»… رهبری، دنباله‌روی از عوام نیست…».

بعد از نوشتنِ اعلامیّۀ ۲۸ مرداد، خلیل ملکی-شخصاً- خود را به زندان معرّفی کرد و سپس به زندان فلک الافلاک تبعید شد.

زنان آمریکائی در روز ۲۸ مرداد!

عبدالرضا انصاری (معاون «ادارۀ اصل چهار» در زمان مصدّق) در گفتگو با نگارنده به نکتۀ تازه‌ای اشاره‌کرده که در شناخت رویداد ۲۸ مرداد ۳۲ بسیار اهمیّت دارد. به روایت عبدالرضا انصاری:

– « گروهی از زنانِ کارمندان بلندپایۀ سفارت امریکا، ازجمله خانم ویلیام وارن (William Warne)، رئیس ادارۀ «اصل چهار»، همراه با گروهی از بانوان نیکوکار ایرانی، مانند خانم عزّت سودآور، خانم ناصر (رئیس وقت بانک ملّی)، خانم نصر (همسر محسن نصر، شهردار تهران) که در یک انجمن خیریّه فعالیت می‌کردند، طبق معمول، در روز ۲۸ مرداد در سالن بانک ملّی جلسه داشتند. این امر، نشان می‌دهد که کارمندان بلندپایۀ سفارت امریکا، تصوّری از وقوع کودتا نداشتند، در غیر این صورت، مسئولان سفارت امریکا، با توجه به حسّاس بودن اوضاع و احتمال وقوع حوادث ناگوار در روز ۲۸ مرداد، از رفتن زنان آمریکایی به این جلسه‌ ممانعت می‌کردند».

بنابراین، جدا از نام‌گذاری‌های رایج، برای درکِ رویداد ۲۸ مرداد، ابتداء باید به روان- شناسی مردم عادیِ تهران پس از خروج شاه از ایران و سپس، باید به انفعالِ عجیب و حیرت‌انگیز دکتر مصدّق در روز ۲۸ مرداد توجّه کرد.

https://mirfetros.com

ali@mirfetros.com

 

مطالب مربوط

در حمایت از پیام شاهزاده رضا پهلوی

مدرنیته: بایست‌ها و بن‌بست‌های پیدایش آن در ایران (بخش اول)

تبدیلِ «گذشته» به «تاریخ» و ضرورت همبستگی ملّی

این سایت برای ارائه بهتر خدمات به کاربران خود ، از کوکی‌ها استفاده می‌کند.
This website uses cookies to improve your experience. We'll assume you're ok with this, but you can opt-out if you wish
اطلاعات بیشتر