- به قول دکتر غلامحسین مصدّق: «در سراسرِ روزهای ۲۵-۲۸ مرداد پدرم در جستجوی شاه بود و میگفت: میخواهم ببینم حالا که مرا عزل کرده، کجا گذاشته رفته؟ چکار کنم؟».
- ابلاغ فرمان عزلِ مصدّق چرا در نیمهشب؟
- در تبیین رویدادِ ۲۸ مرداد نگارنده به عامل مهمی معتقد است که سرنوشت دولت مصدّق را رَقَم زد و آن، انفعال عجیب و تصمیمات حیرتانگیز مصدّق بود. اعلامیّۀ شگفتانگیز خلیل ملکی دربارۀ ۲۸ مرداد نیز قابل تأمّل است.
اشاره:
«انسان یعنی خاطرههایش». سخنِ فیلسوف فرانسوی، هانری برگسون، به این معنا است که خاطرهها «پناهگاه»ی است برای «زیستن»؛ بنابراین برای افرادی که سالها با «کودتای ۲۸ مرداد» زیستهاند و با آن، خاطره- پردازیها کردهاند تفسیر متفاوت از آن رویداد نه تنها میتواند «غیرقابلقبول» باشد بلکه حتّی میتواند «کُفرآمیز» بشمار آید.
«کودتا» -همچنین- برای بسیاری از دوستداران دکتر مصدّق و هواداران حزب توده «سنگر»ی است که در پُشتِ آن اشتباهات ایران سوزشان را در «انقلاب شکوهمند اسلامی» توجیه میکنند. ولی چه میتوان کرد؟…افسانهها در مَحَکِ تاریخ فرومیریزند! شعارهای جوانان آگاه ایران در جنبشِ «زن، زندگی، آزادی» نشان میدهند که آنان بسیاری از بُتها و افسانههای سیاسی را پُشتِ سر گذاشته و از آن عبور کردهاند.
تردیدی نیست که انگلیس و آمریکا از بُن بَست مذاکرات نفت راضی نبودند و لذا طرحی برای سرنگون کردن حکومت مصدّق داشتند ولی در مرکز این طرح، درهم کوبیدنِ شبکۀ سازمان افسران حزب توده نیز قرار داشت و به همین جهت آن طرح «ت.پ. آژاکس» نامیده شده بود. بابک امیر خسروی- عضو برجستۀ حزب توده- شبکۀ سازمان افسران حزب توده را «سپاه عظیم و رزمدیدۀ تودهایها» نامیده است در حالی که پژوهشگری مانند دکتر آبراهامیان نیروی این «سپاه عظیم و رزمدیده» را ناچیز میداند. با اینهمه، در تبیین ماجرای ۲۸ مرداد نگارنده به عامل مهمی معتقد است که سرنوشت دولت مصدّق را رَقَم زد و آن، انفعال عجیب و تصمیماتِ حیرتانگیز مصدّق در ۲۸ مرداد بود. اعلامیّۀ شگفتانگیز خلیل ملکی دربارۀ ۲۸ مرداد نیز قابل تأمّل است.
عنایت خوانندگان عالیمقدار به این گفتوگوی بلند نشانۀ افقِ تازهای در نگاه به تاریخ معاصر ایران است؛ هرچند هنوز افرادی-با کینههای شیطانی- به دنبالِ بُردن هستند در بازیِ سنگینی که دیری است آن را باختهاند.
مطلب حاضر- چنانکه گفته شد- بخشی از گفتوگوی بلندی است که سالها پیش منتشرشده و اینک ضمن ایجاز و اختصار- بهضرورت – برخی مواردِ تکمیلی به آن افزودهشده است. منابعِ تمام «نقلقول» ها در چاپ پنجم کتاب آمده و چاپ تازه (با اضافات بسیار) در ۸۰۰ صفحه منتشر خواهد شد. ع.م
***
مصدّق «جرأت، ازخودگذشتگی و توان تصمیمگیری به موقـع» را از ویژگیهای اصـلی یـک رهبـر سیاسـی میدانست. در روزهای ۲۵- ۲۸ مرداد او در برابر آشوبها و آشفتگیهای مختلف مواضع مختلفی داشت. رَوَند این آشفتگیها و تصمیمگیریها را میتوان چنین ترسیم کرد:
۱-هفتهها پیش از ۲۵ مرداد، حزب توده در یک کارزارِ گستردۀ تبلیغاتی هشدار میداد که کودتایی در حال وقوع است و حتّی اسامی افسران کودتاگر، از جمله سرهنگ نصیری را اعلام کرده بود! به روایت دکتر مصدّق:
-«در ۲۲ مرداد اخبار کودتا به حدِّ إشباع رسیده بود».
این «حدِّ إشباع» به شکلگیریِ «تصوّر کودتا» در ذهن مصدّق کمک کرده بود در حالی که یک روز پیش از ۲۵ مرداد دکتر مظفّر بقائی هشدار داده بود:
-«تودهایها قصد کودتا دارند و نظرشان از انتشار خبر کودتای جعلی، انحرافِ افکار عمومی است».
۲- با این حال، مصدّق به دوستانش تأکید کرده بود:
-«تمام نیروهای نظامی در اختیار ما است، هر کس کودتا کند با لگد او را بیرون میکنیم».
۳- در شب ۲۵ مرداد، در حالی که سرهنگ نصیری برای ابلاغ فرمان شاه مبنی بر عزلِ مصدّق عازم کاخ نخستوزیری بود، «یک افسر ناشناس» (سرهنگ مُبشّری، مسئول سازمان افسران حزب توده) تلفنی به دکتر مصدّق اطلاع میدهد که سرهنگ نصیری، فرماندۀ گارد شاهنشاهی برای کودتا عازمِ اقامتگاه نخستوزیری است!
۴- شب ۲۵ مرداد، در اطراف اقامتگاه مصدّق، تدابیرِ امنیّتی شدیدی پیشبینیشده بود آنچنان که به قول مصدّق:
-«چند تانک و نقلیّۀ ارتشی را در عرضِ خیابانها قرار داده بودند تا از رسیدن کودتاچیان به اقامتگاه نخستوزیری جلوگیری کنند».
به همین علّت، اتومبیل سرهنگ نصیری نتوانست از میان موانع موجودِ نظامی بگذرد، لذا سرهنگ نصیری مجبور شد تا پیاده بهسوی اقامتگاهِ مصدّق روانه شود و فرمان عزل را به مسئول نظامیِ اقامتگاه تحویل دهد. مصدّق پس از رؤیت فرمان شاه، با این جمله، اصالت و رسیدنِ فرمان شاه را تأیید کرد:
-«ساعت یک بعد از نصف شب ۲۵ مرداد ۱۳۳۲ دستخط مبارک به اینجانب رسید. دکتر محمّد مصدّق».
برخلاف پیامها و نامههای قبلی این بار مصدّق کلمۀ «نخستوزیر» را از جلوی نام خود حذف کرده بود و این امر نشانۀ عزم و اراۀ مصدّق برای کناره- گیری و اجرای فرمان عزل بود. برخی روایات نیز تأکید میکنند که «مصدّق در فکر نوشتنِ نطقِ برکناری خود و اعلام آن از طریق رادیو بود». در هر حال، پس از امضای رسیدِ «دستخط مبارک»، ناگهان سرهنگ نصیری توسط ستوان علی اشرف شجاعیان عضو سازمان نظامی حزب توده دستگیر میشود و شگفتا که فرماندهی تانکهای مستقــّر در اطـراف خانـۀ مصـدّق در روز ۲۸ مرداد نیز بر عهدۀ همین ستوان شجاعیان بود!
بدین ترتیب با جنگ روانی و عملیّات خرابکارانۀ حزب توده، انتقال مسالمتآمیز قدرت از مصدّق به سرلشکر زاهدی شکل دیگری یافت.
متأسفانه مصدّق فرمان عزل را از نزدیکترین یارانش (خصوصاً از دکتر غلامحسین صدیقی) مخفی کرده بود در حالی که صدیقی به عنوان وزیر کشور –قانوناً– حق داشت تا از چگونگیِ ماجرا باخبر باشد. دکتر صدیقی که یک ماه پیش (۱۳ تیرماه ۳۲) در جدال با وکلای جبهۀ ملّی در حضور مصدّق گفته بود: «شما میخواهید وزیر و دستگاه دولت، نوکر شما باشد»، در ساعت ۳۰/۵ بامدادِ ۲۵ مرداد شتابزده خود را به اقامتگاه مصدّق رساند و از موضوعِ «فرمان عزل» یا «نامۀ شاه» پرسید. مصدّق پاسخ داد:
-«چیزی نبود، کودتایی در شُرف وقوع بود که از آن جلوگیری به عمل آمد!».
دانسته نیست که پاسخ مصدّق به صدیقی چقدر ناشی از القائاتِ وزیر امور خارجۀ محبوبش، حسین فاطمی بود ولی میدانیم که گفتگوی صدیقی با مصدّق در حضور فاطمی انجامشده بود که قبلاً با ادعای «هجوم وحشیانۀ کودتاچیان به خانه و تجاوز به همسرش» مصدّق را دچار تأثّر و اندوه کرده بود.
روزنامک: پرسش اینست که فرمان عزل چرا در نیمۀ شب به دکتر مصدّق ابلاغشده بود؟
– فکر میکنم که بیشتر به خاطر فضای تب آلود سیاسیِ تهران بود که اساساً تحت تأثیرِ نیروهای سیاسی-سندیکائیِ حزب توده بود. از این گذشته، با توجه به خصلت هیجانی مصدّق در کشاندن مردم به خیابانها، گمان میرفت که فرمان عزل مصدّق اگر در روز به وی ابلاغ شود باعث آشوب غوغائیان -خصوصاً عناصر حزب توده-گردد.
روزنامک: ولی شاه میتوانست مصدّق را به کاخ سلطنتی دعوت کند و در آنجا فرمان عزل به مصدّق ابلاغ شود.
– درست است! ولی با توجه به روابط تیره بین مصدّق و شاه گمان میرفت که مصدّق از پذیرفتن دعوت شاه امتناع کند. به قول مصدّق:
– «از ۹ اسفند (۱۳۳۱) به بعد، به دربار نرفتم و چند مرتبه هم که آقای ابوالقاسم امینی (کفیل وزارت دربار) مذاکره نمود تا شرفیاب شوم یا اعلیحضرت همایون شاهنشاهی به خانۀ دکتر غلامحسین (پسرم)-که بین خانۀ من و کاخ اختصاصی واقعشده بود-تشریف بیاورند، موافقت ننمودم».
مصدّق برخلاف سُنّت همهساله از حضور در سلام نوروزی و دیدار با شاه نیز خودداری کرده بود و حتّی درخواست شاه برای رفتن به خانۀ مصدّق و ملاقات با وی را ردّ نموده بود.
۵- پس از رویداد شب ۲۵ مرداد ۳۲، «گارد شاهنشاهی» با بیش از ۷۰۰ سرباز و افسر زُبده، به دستور دکتر فاطمی، منحل یا خلع سلاح شده و فرماندۀ آن (سرهنگ نصیری) نیز به زندان افتاده بود.
۶- خروج شاه از ایران و حوادثی که از بامداد ۲۵ مرداد علیه شاه در تهران روی داد، مردم را از حضور توانمند «تودهایهای هوادار شوروی» نگران و وحشتزده کرد آن چنانکه خلیل ملکی یادآوری میکند:
-«تظاهرات تحریکآمیز تودهایها رفتهرفته شدیدتر میشد و مؤتلفین و پشتیبانان نهضت ملّی متدرّجاً نگران و نگرانتر میشدند…روشنفکران و دانشگاهیان نگران و حیران بودند و از خود میپرسیدند به کجا میرویم؟ … پشتیبانان نهضت مردّد و نگران میگردیدند… بازاریها صریحاً از این اوضاع ناراضی بودند. عدّهای از بازرگانان اصفهان و سایر شهرها به تهران آمده و از رجال نهضت میپرسیدند: آیا واقعاً مملکت کمونیستی خواهد شد؟».
مهندس عزّت الله سحابی (یا مهندس مهدی غنی؟) از رهبران خوشنام ملّی- مذهبیها نیز تأکید میکند:
– «ما بچههای انجمن [اسلامی دانشجویان] این نگرانی را داشتیم که تودهایها دارند میبرَند، یعنی کشور، کمونیستی میشود…ما نگران حاکمیّتِ کمونیستها بودیم. این نگرانی موجب شده بود که در آن ۴-۳ روز بیطرف بودیم».
تصمیمهای حیرتانگیز!
۷- در شامگاه ۲۷ مرداد، هندرسون (سفیر امریکا) در ملاقاتی با مصدّق، ضمن ابراز نگرانی از حضور روزافزون حزب توده، به مصدّق یادآور شد:
– «دولت امریکا دیگر دولتِ وی را به رسمیّت نمیشناسد بلکه سرلشکر زاهدی را نخستوزیر قانونی ایران میداند».
مصدّق با عصبانیّت به هندرسون پاسخ داد که «تا آخرین لحظه، مقاومت خواهد کرد، حتی اگر تانکهای آمریکایی و انگلیسی از روی جنازهاش رد شوند»، امّا ساعتی بعد، به دستور مصدّق، خیابانهای تهران از حضور تودهایها و تظاهرکنندگان ضد سلطنت پاکسازی شد!
۸- بر این اساس، به روایت مصدّق:
– «در عصر ۲۷ مرداد، دستورِ اکید دادم هر کس حرف از جمهوری بزند او را تعقیب کنند و نظر این بود که از پیشگاه اعلیحضرت همایون شاهنشاهی درخواست شود هرچه زودتر به ایران مراجعت فرمایند… چونکه تغییر رژیم، موجب ترقّی ملّت نمیشود».
دکتر غلامحسین مصدّق نیز تأکید میکند که در سراسرِ روزهای ۲۵-۲۸ مرداد پدرش در جستجوی شاه بود و به او میگفت:
-«میخواهم ببینم حالا که مرا عزل کرده، کجا گذاشته رفته؟ چکار کنم؟ مملکت را به دست چه کسی بسپارم؟».
نکتۀ مهم در این روایت اعتراف دکتر مصدّق به «عزل» از سوی شاه است.
۹- در همین روز (۲۷ مرداد) مصدّق، نامۀ حمایتآمیز آیتالله کاشانی را رد کرد و در پاسخی کوتاه به کاشانی نوشت: «مرقومۀ حضرت آقا توسط آقای حسن سالمی زیارت شد، اینجانب مستظهر به پشتیبانی ملّت ایران هستم. والسلام»
۱۰- امّا به نحو عجیب و حیرتانگیزی در روز ۲۸ مرداد مصدّق از ملّت و هوادارانِ خود خواست از تهران خارج شوند و یا در خانههایشان بمانند و از انجام هر -گونه تحرّک و تظاهراتی خودداری کنند!
۱۱- با چنان تغییر سیاستی، در حالی که حسین فاطمی، سرتیپ ریاحی (رئیس ستاد ارتش مصدّق) و دیگران سرتیپ محمد دفتری را «وفادار به شاه و همدستِ کودتاچیان» میدانستند، مصدّق در صبح ۲۸ مرداد بهطور حیرتانگیزی سرتیپ محمّد دفتری را همزمان به فرماندهی سه نیروی مهم نظامی و انتظامی منصوب کرد:
اوّل: رئیس شهربانی کل کشور،
دوم: فرماندار نظامی تهران،
سوم: فرماندۀ گارد گمرک.
۱۲-از این گذشته، از قول سرهنگ نجاتی، سرهنگ سررشته و دیگران گفتهایم:
-«هر پنج واحدِ ارتش مستقر در پادگانهای تهران به دکتر مصدّق وفادار بودند و نیروهای هوادار کودتا، بهطور حتم، حتّی برای اجرای یک عملیّات محدودِ شهری نیز نیروی لازم نداشتند».
۱۳- با وجود إصرار حسین فاطمی و دیگران، مصدّق در صبح ۲۸ مرداد از درخواستِ کمکِ مردمی بهوسیلۀ رادیو خودداری کرد.
۱۴- مصدّق در صبح ۲۸ مرداد، نه تنها از حزب توده درخواستِ کمک نکرد، بلکه از پذیرفتن پیشنهاد دکتر فاطمی مبنی بر توزیع سلاح میان هواداران حزب توده برای سرکوب کودتاگران، خودداری کرد. در برابرِ ردّ این پیشنهاد دکتر فاطمی خطاب به مصدّق فریاد کشید: «این پیرمرد، آخر همۀ ما را به کشتن میدهد».
۱۵- از این گذشته، بسیاری از عناصر اصلیِ به اصطلاح «کودتا»(مانند سرهنگ نصیری، سرلشکر باتمانقلیچ و دیگران) از ۲۵ مرداد تا عصر ۲۸ مرداد، در زندان و یا مانند سرلشکر زاهدی متواری و مخفی بودند. دکتر سنجابی تأکید میکند: «…تا بعد از ظهر ۲۸ مرداد، از سرلشکر زاهدی و همراهانش هیچگونه خبری نبود».
۱۶- مهندس زیرکزاده (یکی از نزدیکترین یاران مصدّق در تمام لحظات ۲۸ مرداد) ضمن اشاره به انفعال حیرتانگیز دکتر مصدّق در این روز، تأکید میکند:
-«مصدّق، نقشۀ خود را داشت و حاضر نبود در آن تغییری دهد».
بنابراین، خالی کردن میدان و «نقش یا نقشۀ مصدّق در روز ۲۸ مرداد» به چه معنا میتوانست باشد؟ آیا این امر، نشانۀ دوراندیشی مصدّق برای جلوگیری از یک جنگ داخلی بود؟ با توجه به آنچه که در بارۀ توان حیرتانگیزِ سازمان افسران حزب توده گفتهایم، آیا مصدّق نگران بود که در یک جنگ یا آشوب داخلی، ایران به چنگ حزب تودۀ وابسته به شوروی بیفتد؟ …اینها مسائل انسانی و روانشناختی هستند که با توجه به شرایط حسّاسِ آن روز، بر عزم و ارادۀ دکتر مصدّق میتوانستند تأثیر داشته باشند… امروزه با فرونشستن غبار کینهها و کدورتها، میتوان به این پرسشها اندیشید و زوایای تازهای از حوادث پُر رمز و رازِ این رویداد مهم را شناخت.
مخالفان خاموش!
روزنامک: از این نکته که بگذریم، باورِ رایج دربارۀ ۲۸ مرداد، دو درکِ متفاوت و متضاد است؛ «قیام ملّی» و «کودتا».
– ببینید! به قول دکتر سنجابی (وزیر فرهنگ دکتر مصدّق) پایگاه اجتماعی دکتر مصدّق در آستانۀ ۲۸ مرداد ۳۲ در مقایسه با ۳۰ تیر ۳۱، بسیار بسیار ضعیف شده بود؛ زیرا، جبهۀ ملّی دیگر آن جبهۀ ملّیِ سال پیش نبود و انشعابها و تفرقههای گسترده، باعث شده بود تا بسیاری از یاران مصدّق (مانند کاشانی، حسین مکی، دکتر بقایی و…) به صفِ مخالفان وی بپیوندند. این شخصیتها، در واقع، پایگاه ملی و مردمی دکتر مصدّق را تضمین میکردند و لذا با انشعاب یا مخالفت آنان با سیاستهای مصدّق، خودبهخود، جبهۀ دکتر مصدّق، ضعیف و ضعیفتر شده بود مُنتها، مصدّق بر اثر خانهنشینی و رتقوفتق امور مملکتی از «بستر بیماری»، درک روشنی از فروپاشی نیروهایش نداشت، به همین جهت خیال میکرد که هنوز «مستظهر به پشتیبانی ملّت است». در این بیخبری، مصدّق به جای مشورت با افراد دلسوز و معتدل مانند دکتر صدیقی (وزیر کشور) به کسانی مانند حسین فاطمی دلبسته بود که سوداهای دیگری در سر داشتند.
مصدّق در ۲۲ دیماه ۱۳۳۱= ۱۳ ژانویۀ ۱۹۵۲ در دیدار با سفیر آمریکا ضمن تکرار تقاضای کمک مالی از آمریکا گفته بود:
-«بدون این کمک مالی، به فاصلۀ ۳۰ روز، ایران سقوط خواهد کرد و چهبسا حزب توده قدرت را به دست گیرد».
در رابطه با کارگران، کارمندان و بهویژه معلمان که در آن زمان قدرت بسیج و حرکتهای اعتراضی سازمانیافتهای داشتند، کافی است بدانیم که مصدّق به هندرسون (سفیر امریکا در ایران) گفته بود:
-«فقر و آشوب در سراسر کشور گسترده است. معلّمین مدارس حقوق ماهیانهای به مبلغ یکصد تومان، معادل ۲۵ دلار، دریافت میکنند، این مبلغ – بهدشواری – هزینۀ پرداخت اجارۀ یک اطاق را در ماه کفایت میکند…».
این کارگران، کارمندان و معلّمان، پس از ماهها سکوت و صبوری- با طولانی شدنِ مذاکرات بیفرجام نفت و انشعابها و اختلافاتِ جبهۀ ملّی – به تدریج دلسرد، ناامید و بیتفاوت شده و به مخالفان خاموش مصدّق تبدیل گردیدند. در چنان شرایطی بود که سرهنگ غلامرضا نجاتی (افسر نیروی هوائی و طرفدارِ پُرشور مصدّق) وقتی برای دفاع از مصدّق به جلوی خانهاش رسید، با حیرت مشاهده میکند:
-«عجیب اینکـه هزاران تن از مردم تهران در کنار خیابانها یا بر پشتبامهای مجـاورِ خانـۀ مصـدّق، نظارهگر اوضاع و در انتظار پایان ماجرا بودند»!
رویداد ۲۸ مرداد، ماجرای غیرمنتظره و شگفتانگیزی بود که با توجه به انفعالِ حیرتانگیز مصدّق شاید برای او نیز «خوشایند» بود تا پس از بستن مجلس، مغلوب کردن مخالفان و بُنبستِ مذاکرات نفت قهرمانانه از عرصۀ سیاست خارج شود. آخرین سخنان مصدّق این جنبه از روانشناسیِ وی را عیان میکند. به روایت دکتر احسان نراقی:
– «دکتر صدیقی تعریف میکرد: وقتی خانۀ دکتر مصدّق را غارت کردند، وی به اتفاق دکتر مصدّق و دکتر شایگان میروند از دیوار بالا، روی پُشتبامِ همسایه در گوشهای مینشینند. دکتر شایگان میگوید «بد شد!»، مصدّق یکمرتبه از جا میپرَد و میگوید: چی بد شد!؟ بایستیم این ارازل و اوباش ما را در مجلس ساقط کنند؟ در حالی که حالا دو اَبَرقدرت ما را ساقط کردند، خیلی هم خوب شد! چی چی بد شد؟!».
علی میرفطروس
ادامه دارد