مرداد ۱۵, ۱۳۹۵
مشروطیت ایران، که امسال ۶۱ ساله میشود، یادگار انقلاب ناتمام ملت ایران است. ما این انقلابی را که عملاً از مبارزه بر ضد امتیاز تنباکو در ۱۲۷۰ (۱۸۹۱) شروع شد، نه هنوز به پایان رساندهایم و نه حتی بهدرستی قدر شناختهایم.
دوره اصلی پیکار انقلابی از ۱۲۸۴ تا ۱۲۹۰ (۱۹۰۵-۱۹۱۱) باآنکه از درخشانترین صفحات همه تاریخ طولانی ایران است، تاکنون جای شایسته خود را در فرهنگ سیاسی ایران نگرفته است؛ ملاحظات درجه دوم و فرعی درباره رفتار یا حتی مقاصد رهبران انقلاب در لحظهها و مراحل مختلف، ارزیابی نادرست هدفهای انقلاب و موفقیتهای آن و اهمیت دادن بیشازحد به شکستهای داخلی و خارجی انقلاب مشروطه، ما را از شناختن سهم واقعی آن در ساختن ایران نوین بازداشته است.
اهمیت انقلاب مشروطه برای ایران نوین بیش از آن است که صفات و طرز عمل رهبران مشروطه آن را ناچیز سازد. اینکه فلان رهبر انقلابی بر جان خود بیمناک بود، یا دیگری سواد درستی نداشت، یا دیگری در پی منافع شخصی خود میگشت، یا دیگری با بیگانگان سر و سری داشت، یا دیگری خود را برتر از قانون میپنداشت و اینکه رهبران مشروطه درمجموع روشنبینی و قدرت عمل لازم را برای دفاع از انقلاب فاقد بودند، چیزی از ارزش جنبش مشروطه نمیکاهد. در شرایط آن روز ایران- و منتقدین انقلاب مشروطه میتوانند حتی شرایط شصتساله پسازآن را نیز در شمار آورند- جنبش مشروطه یک حرکت اصیل عمومی ملت ایران بود؛ نخستین جنبش ملی آزادیخواهانِ ایرانیان در طول تاریخ خود.
قدرت فوق طبیعی
مبالغه در مداخله و تأثیر نفوذهای خارجی عامل دیگری در دستکم گرفتن دامنه و قدرت جنبش مشروطه بوده است. اعتقاد سادهلوحانه معمولی ایرانی، که تنها پس از مبارزه ملی کردن نفت، اندکاندک تصحیح شد، به انگلستان قدرتی مافوق طبیعی میداده و آن را در همهجا حاضر و بر همه کار قادر میشمرده است. این حقیقت که در یک مورد مشروطه خواهان در سفارت انگلیس بست نشستند و پشتیبانی نیمه دلانهای که در بعضی مراحل از جانب دولت انگلستان نسبت به جنبش مشروطه ابراز گردید، واقعیت موضوع را پوشیده داشته است و دستاویز استدلالهای سطحی بر ضد اصالت جنبش ملی ایران شده است.
بسیاری از ظاهربینان فراموش کردهاند که پشتیبانی اخلاقی دیپلماسی انگلستان به جنبشی داده شد که هم آنگاه اذهان ایرانیان آگاه را در همهجا فروگرفته بود، نهضت تمامعیاری که از کنترل حکومت خارجشده بود. این پشتیبانی اخلاقی نیز آنقدر پایدار نبود که انگلیسها را از تجزیه بالفعل ایران با همکاری روسها در ۱۹۰۷، یک سال پس از پیروزی مشروطه خواهان بازدارد.
آنها در عمل کمتر از حکومت تزاری، بدخواه حکومت نوین مشروطه و ملی ایران نبودند. در ۱۹۱۱ از اولتیماتوم روسیه پشتیبانی کردند، که انفصال و اخراج مورگان شوستر، مستشار مالی دولت ایران را میخواست. در تاریکترین ساعات پیکار با محمدعلی شاه و حامیان روسی او، ملیون و آزادیخواهان نه به انگلیسها، بلکه به مردم، به آن هزاران زنان و مردان گمنامی که زندگی خود را فدای امر ملی کردند، متکی بودند. اگر هم جنبش مشروطه نیمهکاره پایان یافت، در قسمت مهمی به سبب فشار مشترک روس و انگلیس بود، که شیرازه کارها را از هم گسست و حکومت جوان مشروطه را در هر قدم ناکام ساخت.
جنبش مشروطه که در ۱۲۸۴ آغاز شد، با اعطای مشروطه در سال پسازآن پایان نیافت؛ دوره مهمتر آن، سالهای مبارزه مسلحانه با محمدعلی شاه بود. (۸۸-۱۲۸۶) حوادث برجسته این دوره، دفاع از ساختمان مجلس، محاصره دراز و قهرمانی تبریز، تصرف پایتخت بهتوسط ستونهای گیلان و اصفهان و پسازاین دوره، درهم شکستن قطعی محمدعلی شاه و پشتیبانانش، به جنبش یک وجهه واقعی ملی و انقلابی داد. این نکته را نباید ازنظر دور داشت، هرچند جنبش مشروطه در برپاساختن یک حکومت واقعی دموکراتیک در ایران کامیاب نگردید.
سند محافظهکارانه
اما جنبش در هدف اصلی خود موفق شد: در تجهیز نیروهای ملی به دفاع از کشور، اعتقاد به بهاصطلاح شکست انقلاب مشروطه از سوءتفاهم علل اصلی جنبش و هدفهای واقعی رهبرانش ناشی گردیده است. از ۱۲۷۰ (امتیاز تنباکو) اعتراض عمومی که پیوسته بالا میگرفت، بر ضد دادن امتیازات به خارجیان بود. قیام بر ضد امتیاز تنباکو، آغاز جنبشی بود بهمنظور جلوگیری از سرنهادن به قدرتهای استعماری. فکر عدالتخانه بعدها پیش آمد و در جریان قیام عمومی به درخواست مشروطه تبدیل و تکامل یافت.
خود قانون اساسی ۱۲۸۵ یک سند محتاطانه و محافظهکار است که، نوع بسیار محدودی از دموکراسی را در نظر دارد. مفاد آن، در عمل تودههای دهقان را از اعمال حقوق سیاسی خود، چنانکه در قانون اساسی تعریفشده، محروم میدارد. (هرچند در اصلاح بعدی قانون انتخابات، اعمال این حق درواقع به زمینداران واگذار گردید)، شامل هیچ عنصر تغییر اجتماعی نیست، چه رسد به انقلاب اجتماعی و حکومت برگزیدگان و طبقه متوسط کوچک آن زمان را جنبه قانونی و نهادی میبخشد.
ولی این قانون بهصراحت و تفصیل تمام وسیلهای برای پایان دادن به تسلیم در برابر ابرقدرتهای امپریالیستی و اعمال نظارت بر سیاستهای بیملاحظه سلسله قاجار است، که به سبب بیتفاوتی خود در مورد استقلال ملی، از مدتها پیش بیاعتبار شده بود؛ و همین استقلال ملی هدف عمده انقلابیون بشمار میرفت. آنها با محمدعلی شاه بر سر وامی که از انگلیس و روسیه میخواست، در کشاکش افتادند. در این وام آنها تهدیدی متوجه استقلال ایران میدیدند و در برابر آن ایستادند؛ چنانکه بعداً در برابر فشارهای روسیه در ۱۹۱۱ ایستادند و در برابر کوشش انگلستان در ۱۹۱۹ برای تحمیل سرپرستی خود بر ایران.
در این زمینه بخصوص جنبش مشروطه پیروزی درخشانی بود. مشروطه خواهان، اگرچه سرانجام در موج جنگ بزرگ غرق شدند، توانستند ایران را دستکم چنانکه بود نگهدارند. همین روح ناسیونالیسم نگهدارنده بود که چهلوپنج سالی بعد، بار دیگر درخواستهای امتیاز نفت را از جانب همسایه شمالی به مبارزه طلبید و موقعیت مسلط انگلستان را در امور ایران منهدم ساخت. این تصادفی نیست که بزرگترین شعار انقلابی آن دوران «زندهباد ملت ایران» بود. این ناسیونالیسم زمینه اصلی انقلاب مشروطه را تشکیل میدهد. مردم ایران با انقلاب مشروطه کوشیدند وارد صحنه زندگی ملی شوند. قانون اساسی میبایست چهارچوب حقوقی این خواست آنان را فراهم آورد و اگر در قصد خود کامروا نشدند، به سبب آن بود که تنها چهارچوبهای حقوقی کفایت نمیکرد و از همین روی بود که انقلاب ناتمام ماند.
بااینهمه انقلاب مشروطه و قانون اساسی، وظیفه خود را در تبدیل ایران به یک جامعه نوین در همه شصت سال گذشته برعهدهگرفته است و امروز نیز پایه آزمایشی بشمار میرود که اگر موفق شود، از بسیاری مجاهدات کشورها در جهت نوسازی اجتماعی و اقتصادی و سیاسی پایدارتر و قابل زندگیتر خواهد بود. قانون اساسی شصتساله ایران- کهنسالترین قانون اساسی در سراسر خاورمیانه که هنوز معتبر است– با همه تخطیها که از آن شده، سندی است که در خامی و ابهام خود، همه عناصر سنت سیاسی ایران را به همآمیخته است و ظرفیت قابلملاحظهای برای انطباق یافتن بر اوضاعواحوال متغیر دارد.
راهحل ملی
ازلحاظ ظاهری، تاریخ شصت سال گذشته داستان غمانگیزی از فشار آوردن و محدود کردن قانون اساسی بوده است؛ اما در عمل، ایران در همه مدت مبانی سیاسی و اقتصادی و اجتماعی یک حکومت مشروطه را پایهگذاری میکرده است. نخست امر رهایی یافتن از حکومت مطلقه قرونوسطایی بود، سپس برپاساختن یک شالوده اداری نوین و توسعه ارتباطات و صنایع در دوران رضاشاه، آنگاه درهم شکستن برتری قدرتهای استعماری و امپریالیست در امور ایران- که در مبارزه ملی کردن نفت به اوج خود رسید- و اکنون، با الغای زمینداری و تغییرات انقلابی که سپاههای دانش و بهداشت و آبادانی در روستاها به وجود میآورند، کشور یکقدم دیگر به اجرای بهتر قانون اساسی نزدیکتر میشود.
جنبش اجتماعی و اقتصادی که میبایست جنبش سیاسی مشروطه را تکمیل کند، اکنون مانند بهمنی درراه است. با از میان رفتن زمینداران و خانهای فئودال و بسط سواد و برخوردهای روزافزون میان شهر و ده، بعضی موانع سیاسی و اجتماعی درراه مشارکت عمومی، بیشتر از پیش پای برداشته میشود.
ما سالها در پی یک راهحل ملی بودهایم؛ درزمینهٔ سیاسی قانون اساسی، خطوط اصلی این راهحل را فراهم داشته است. مشروطیت هنوز پرقدرتترین نیروی سیاسی و نقطه تجمع تقریباً همه تمایلات سیاسی ایران است و امیدبخشترین آغاز برای توسعه و تحول تئوریک و ایدئولوژیک بیشتر بشمار میرود. به مشروطیت زندگی واقعی بخشیدن و آن را بهصورت یک قدرت مؤثر درآوردن- نه صرفاً بهصورت تقاضاهای عقیم برای اجرا و اعمال بعضی مواد قانون اساسی- نخستین وظیفه سیاسی روشنفکران است.
به مشروطیت باید در تمامیت آن نگریست، با همه کاربردهایش. مشروطه یک چهارچوب حقوقی معمولی نیست که بنا بر اقتضای موقع مورد تعبیرات مختلف قرار گیرد. اینیک فلسفه حکومت است، بر اساس نیازها و اوضاعواحوال خاص ایران. در صورت واقعی خود، مشروطه از عدالت اجتماعی و توسعه اقتصادی جدائیناپذیر است.
نفس فکر ناشی شدن همه قدرتها از مردم، مستلزم درجهای از مشارکت عمومی است که تنها، در سطحهای معین توسعه سیاسی و اقتصادی امکان خواهد داشت.
با مشروطه بهعنوان یک نما، یک مجموعه مرده اصول، رفتار کردن- امری که تاکنون از طرف تقریباً همه معمول بوده است- جنبش ملی و ترقیخواهانه ایران را از تنها پایه و زمینه ایدئولوژیک خود محروم میسازد. مشروطه بدون یک تعهد استوار نسبت به امر توسعه و نوسازی، همانقدر به شرایط ایران نامربوط است که توسعه و نوسازی بدون تعهد جدی نسبت به مشروطه. اینها دو جزء اساسی و درواقع دو رویه هر جنبش واقعی ملی ایرانی را تشکیل میدهند.
دستنخورده و مستقل
بسیاری مشروطه خواهان در سرخوردگی و یأس کامل زیرخاک رفتند؛ اما شصت سال در عمر یک ملت لحظهای است. ما امروز میراث آنان را در کف داریم و باید انقلاب ناتمام آنان را به پایان برسانیم.
در شصت سال گذشته، ملت ما راه درازی آمده است. بهرغم همه دشواریها و خطرها و برخلاف همه احتمالات، امروز دستنخورده و مستقل و نیرومندتر از هر وقتی در شصت سال گذشته و دویست سال گذشته، باقیمانده است.
با این ملت اکنون میتوان به هر هدفی رسید و هر مبارزهای را برد.
مسئله عمده، آگاه بودن و دانستن راه است. انقلاب مشروطه و قانون اساسی، امروز نیز مانند همیشه میتواند الهامدهنده ما در مبارزه توسعه و نوسازی و آزادی ملی باشد. ناسیونالیسم نگهدارنده مشروطه خواهان و آرزوی سوزان آنها به سپردن سرنوشت کشور به دست افراد و آحاد این ملت و تلاش مأیوسانهای که برای نوساختن جامعه خود داشتند، برای ما نیز به مقیاسهای متفاوت مطرح است؛ با این تفاوت که ما اسباب کار را بهمراتب آمادهتر داریم.
ما در تهیه مقدمات اجتماعی و اقتصادی حکومت مشروطه بسیار پیشآمدهایم.
اکنون هنگام آن است که به مقدمات سیاسی آن بیشتر بپردازیم؛ اما در رتبه اول، ما باید ارزش عمیق و حیاتی مشروطه را بهعنوان پایه سنت سیاسی ایران دریابیم.
* به نقل از: خاطرات به یغما رفته، داریوش همایون، به کوشش علیاصغر حقدار، چاپ دوم: آوریل ۲۰۱۶، استانبول، ص ۱۵۵.