«حماسه»، «جهاد»، «دورانساز»، «باشکوه». خوب حتماً حدس زدهاید که این کلیشهها در توصیف آنچه در نظام خمینیگرا «انتخابات» خوانده میشود بهسوی مردم شلیکشدهاند. بخشی از این شلیک، مثلاً از سوی آیتالله دکتر سید ابراهیم رئیسی، رئیسجمهوری اسلامی، حتی پیش از شمارش آراء صورت گرفت. با این حال، حتی با پذیرفتن آمار و ارقامی که رژیم ارائه داده است، اکنون همه میدانند که انتخابات اخیر که از سوی آیتالله علی خامنهای «رهبر عالیقدر» بهعنوان رفراندوم عرضهشده بود با یک «نه» قاطع به نظام کنونی پایان یافت.
بررسی اعداد و ارقام مربوط به این «سیرک انتخاباتی» را در جاهای دیگر انجام دادهایم و دیگران نیز بسیار بهتر از این انجام دادهاند؛ بنابراین اکنون میتوان و باید به دیگر جنبههای این «حماسه بزرگ» پرداخت – حماسه «نه» گفتن ملت ایران بهنظام ضد ایرانی خمینیگرایان.
نخستین مطلب مهم جلوهای است که این «سیرک انتخاباتی» از همدلی و همبستگی ملت ایران عرضه کرد. ایرانیان بدون بهرهگیری از تشکیلات سیاسی کلاسیک موفق شدند که یکصدا – از سرخس تا آبادان و از ماکو تا گوادر – به این نظام «نه» بگویند. این «نه» را در همه شهرها و روستاها و استانها شنیدیم. حتی در استانهایی که تعداد رأیدهندگان نزدیک به ۵۰ درصد اعلام شد، «نه» بزرگ علیه شناختهشدهترین دلقکان حکومتی شنیده شد. آیتالله علمالهدی با ۱۶ درصد آراء وارد مجلس خبرگان شد. داماد او آیتالله رئیسی، بیآنکه رقیب جدی داشته باشد، کمتر از ۲۰ درصد حائزان شرایط را بهسوی خود کشاند.
دومین مطلب مهم این است که کوششهای توطئهگران علیه ملت ایران برای دادن امتیاز این «نه» به این یا آن رهبر مقوایی بینتیجه ماند. مردم ایران نشان دادند که رهبران عروسکی شناختهشده در خارج را نمیپذیرند. کوششهایی که برای تنزیل این «نه» به یک «آری، اما» صورت گرفته است و میگیرد، کسی را نمیفریبد.
سومین مطلب مهم رسوایی تقریباً تمامی چهرههای تماشاگر، یا بهاصطلاح «اصلاحطلب» بود که به امید بهرهگیری از ریزههای خوان یغما در این «سیرک» شرکت کردند. آنان به قول آخوندها خسر الدنیا و الاخره شدند.
چهارمین مطلب احتمالاً نه مهم اما قابلملاحظه، کوشش بعضی چهرههای شناختهشده رژیم برای بازیافت بخشی از بکارت ازدسترفتهشان است. علی اردشیر لاریجانی، یکی از چهرههای اصلی رژیم در طی ۴۰ سال، اعلام کرد که این بار «فعالیت انتخاباتی» نخواهد کرد اما رأی خواهد داد؛ زیرا، به گفته او، رأی ندادن به دیکتاتوری منجر میشود. در این موضعگیری پرتناقض چند ادعای اعلامنشده وجود دارد. نخست اینکه نظام کنونی یک دیکتاتوری نیست. دوم اینکه هر نوع رأی دادن در هر شرایطی سد راه دیکتاتوری است، حتی اگر همانطور که میدانیم هیتلر نیز میتواند با رأی مردم به قدرت برسد. علی اردشیر یکی از چندین برادر لاریجانی آملی است که دهههای متمادی در نقش «خاندان حکمرانی» در جمهوری اسلامی بازی میکردند. چند سال پیش روزنامههای آمریکا آنان را «کندیهای جمهوری اسلامی» میخواندند. در ۲۰۰۶ میلادی علی اردشیر قرار بود در رأس یک هیات ۱۰۰ نفره و با تائید قاطعانه تونی بلر، نخستوزیر وقت بریتانیا، به واشینگتن بیاید و با یک ملاقات با پرزیدنت جرج دبلیو بوش، برنامه کنار گذاشتن آخوندها و روی کار آمدن «نسل جوان و مدرن» خمینیگرایان را به رهبری «کندیهای ایران» به راه اندازد.
امروز علی اردشیر حتی در نقش پامنبری رهبر هم به حساب نمیآید و برادرش آقا صادق آرزوی جانشینی سید علی خامنهای را احتمالاً به گور خواهد برد. در این «سیرک» یکیدوروزه، بازیگر، حجتالاسلام و المسلمین حسن فریدون روحانی نیز کوشید تا در حاشیه بازی باقی بماند. او مردم را به رأی دادن دعوت کرد به شرط آنکه به نامزدهای معترض رأی بدهند؛ اما نخواست یا نمیتوانست حتی یک نامزد معترض را نام ببرد. از آنجا که در این انتخابات هیچ اعتراضی شنیده نشد میتوان گفت که کاندیداهای معترض فقط زیر عمامه شیخ وجود داشتند.
چهره دیگری در همین مسیر دکتر محمود احمدینژاد، رئیسجمهوری اسبق اسلامی، بود. او نیز اعلام کرد که فعالیت انتخاباتی نخواهد داشت – چیزی که تحصیل حاصل بود زیرا حتی اگر هم میخواست فعالیتی داشته باشد دستگاه به او اجازه نمیداد.
لاریجانی، روحانی و احمدینژاد متوجه بودند که چون چیزی برای عرضه ندارند بهتر است لعبتبار چرخی بزنند و به صندوق لعبتباز برگردند؛ اما حجتالاسلام و المسلمین سید محمد خاتمی اردکانی، رئیسجمهوری اسبق اسلامی، خود را برتر از آنان پنداشت و کوشید در نقش محلی از اعراب آخرین شانس خود را بیازماید.
او کوشید تا سوار قطاری شود که بلیت آن را نخریده است. به این نوشته او توجه کنید: «این بار تصمیم گرفتم که اگر نمیتوانم کاری برای مردم بکنم همراه و همنوا با خیل ناراضیان باشم که در عمق وجودشان بر این باورند که اگر راه نجاتی باشد راه اصلاح امور است. آگاهانه و صادقانه رأی ندهم تا به هیچکس دروغ نگفته باشم.»
او میپذیرد که نمیتواند کاری بکند، در حالی که انسان حتی در بدترین شرایط اگر بخواهد میتواند دست به عمل بزند، حتی اگر نتیجه مطلوب متصور نباشد. حجتالاسلام مدعی است که همراه و همنوا با خیل معترضان شده است؛ اما نمیگوید این معترضان چه کسانی هستند و به چه چیز اعتراض دارند. از این بدتر او فانتزی دیرین خود را به حساب معترضان میگذارد و ادعا میکند که آنان فقط «اصلاح امور» را راه نجات میدانند. البته معلوم نیست منظور ایشان اصلاح کدام امور است، چگونه، در چه چارچوبی و با چه روندی. این موضعگیری حجتالاسلام نوعی چشمک زدن به گردانندگان رژیم نیز هست زیرا نمیپذیرد که دوسوم رأیدهندگان که «نه» بزرگ را شکل دادند، احتمالاً خواستار تغییر رژیم هستند نه «اصلاح امور».
خاتمی شاید به این امید که خود را مطرح نگه میدارد، نسخه هم مینویسد. او میگوید: «مطلوبترین راه برای رهایی از این وضع یک مصالحه ملی است که در سایه آن اولاً جامعه نشاط خود را بازیابد و زمینه مشارکت فعال مردم را فراهم آورد و ثانیاً راه براندازی مسدود گردد. ثالثاً از دامنه پیشرفت بحرانهایی که روزبهروز بیشتر میشود، کاسته گردد. این یعنی مصالحه برای اصلاح ساختار و رویکرد و رفتار بهخصوص از جانب نظام حکمرانی».
اگر از این جمله آلوده به تقیه سر درآوردید به ما هم خبر بدهید. «مطلوبترین» راه، هرقدر هم دلپذیر باشد، الزاماً ممکنترین راه نیست و سیاست هنر ممکنات است نه قلمرو مطلوبات. «مصالحه ملی» یعنی چه؟ آیا یک ملت با خودش مصالحه میکند یا در اینجا منظور مصالحه با دشمنان ملت است؟ چه گروهی و چگونه نشاط را از ملت گرفتند؟ «مشارکت فعال» یعنی چه؟ آیا مشارکت غیرفعال هم داریم؟
حجتالاسلام در دیگر گفتههای خود نیز از انبانی پر از صفات استفاده میکند: «انتخابات واقعی و آزاد»، خوب اگر واقعی نباشد، انتخابات نیست. «مردمسالاری دینی»، خوب اگر مردمسالاری است نمیتواند دینی باشد و اگر دینی باشد مردمسالاری نخواهد بود. «جامعه مدنی»، خوب آیا جامعه میتواند غیر مدنی باشد؟ به کار بردن بیش از حد صفات این شبهه را برمیانگیزد که اسماء موردنظر گوینده مانند افراد لنگ نیازمند چوب زیر بغلاند.
خاتمی نمیخواهد یا نمیتواند صورت مساله را بنویسد، اما مدعی است که راهحل مساله را دارد. او از «رهایی از این وضع» سخن میگوید اما نمیگوید منظورش از «این وضع» چیست؟ از دید آقای خامنهای «این وضع» بهترین «وضع» است زیرا «جبهه مقاومت» در غزه، بابالمندب، عراق، سوریه و لبنان هر روز به پیروزی تازهای میرسد در حالی که «شیطان بزرگ» و «رژیم جعلی صهیونیستی» در حال فروریختناند. «این وضع» از دید غارتگرانی که با برچسب «سپاه پاسداران انقلاباسلامی» مشغول ایلغارند نیز وضع بسیار خوبی است و نیازی به مصالحه ملی ندارد. در کنار آنان بخشی از جامعه نیز، به تخمین حجتالاسلام روحانی در حدود ۳۰ درصد، با بهرهگیری از استفاده رانتی و ساندیسخواری «این وضع» را زیاد بد نمیبینند. در جهت دیگر طیف توده مردم ایران هستند که از «این وضع» رنج میبرند و ادامه آن را برای موجودیت کشور خطرناک میدانند.
خاتمی باید بگوید کدامیک از تعاریف «این وضع» را میپذیرد.
حجتالاسلام و المسلمین درعینحال با لحنی تقدس آمیز از بنیانگذار جمهوری اسلامی، آیتالله روحالله خمینی سخن میگوید، او را «حضرت امام» میخواند و از ایرانیان دعوت میکند که به راه آن قائد عظیمالشان برگردند. در اینجا نیز، خاتمی مذهب شیعه اثنیعشری (دوازدهامامی) را به مسخره میگیرد و با افزودن امام سیزدهم، یعنی خمینی، تلویحاً امام چهاردهم یعنی خامنهای را نیز مشروعیت میبخشد. با تمام این اوصاف، باید پذیرفت که آقای خاتمی در مسیر فاصله گرفتن از نظامی است که مشروعیت خود را از دست داده و توانایی حفظ پایگاه خود را نیز ندارد چه رسد به اینکه بتواند این پایگاه را گسترش دهد.
صورت مسالهای که میتوان در برابر صورت مساله مطرحشده از سوی حجتالاسلام قرار داد، ساده است: نظام خمینیگرا در ایران به بنبست رسیده است، هیچ راهحلی برای مشکلات سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و بینالمللی کشور ندارد، غرق در فساد و ندانمکاری است، ایران را به ماجراجوییهای خطرناک کشانده است در حالی که توان دفاعی کشور برای اداره این ماجراجوییها کافی نیست. اکثریت مردم ایران، بهویژه جوانانی که در دوران «حضرت امام» به دنیا نیامده بودند، هویت و آرمانهای خود را در این نظام منعکس نمیبینند. تجربه ۲۴ سال ریاستجمهوری بهاصطلاح «اصلاحطلبان» نشان داد که اصلاحطلبان هرگز هیچ برنامه مشخصی برای اصلاح عرضه نکردهاند و اگر هم میکردند بهسرعت میدیدند که این نظام از آغاز معیوب است و اصلاحپذیر نیست – همانطور که اتحاد جماهیر شوروی اصلاحپذیر نبود و کره شمالی و کوبای امروز نیز اصلاحناپذیرند.
عاقلانهترین راه و خیرخواهانهترین «راه»، اگر بخواهیم اصطلاح آقای خاتمی را به کار ببریم، همدلی، همگامی و همرزمی ایرانیان برای تغییر نظام کنونی است – یعنی بیرون کشاندن ایران از یک بنبست تاریخی-فرهنگی.
مسالهای که میماند انتخاب محمل یا چارچوبی است که تغییر رژیم در آن صورت میگیرد. این محمل یا چارچوب نمیتواند نتایج غیرقابل کنترل داشته باشد. از این روست که بسیاری از میهنپرستان خواستار بهرهگیری از قانون اساسی مشروطه برای جلوگیری از خلأ قانونی در دوران گذار هستند. شعار «مشروطهخواهان متحد شوید» میتواند و باید در این «دوران شدت»، ایرانیان را به همدلی و همگامی و همرزمی برای بازسازی ایران بهصورت یک دولت-ملت تشویق کند.
تنها با بازسازی ایران بهعنوان یک «دولت-ملت»، یعنی پایان دادن به رژیمی که ایران را در حد وسیلهای برای نبرد در دست یک ایدئولوژی جنونآمیز تنزل داده است، میتواند شرایط لازم را برای آزادیهای فردی و اجتماعی و البته انتخابات «واقعی و آزاد» به گفته حجتالاسلام فراهم آورد.
بدون گسستن زنجیرهای استبداد، دروغ و فساد، انتخابات چیزی جز یک آرزوی دستنیافتنی نخواهد بود. آیا حجتالاسلام با این نظر موافق است؟
برگرفته از ایندیپندنت فارسی