آیا کلبیون (Cynics) یونان باستان مرید تازهای در ایران امروز پیداکردهاند؟ این پرسش پس از آخرین سخنرانی آیتالله علی خامنهای در آستانه «انتخابات» امروز در ذهن بسیاری شکل گرفت. به گفته کلبیون، برای آنکه مرید را به پیروی از خود تشویق کنید، دو حربه بیشتر وجود ندارد: خوف و طمع. اگر چیزی طمعانگیز برای عرضه ندارید، چیزی خوفانگیز را روی میز قرار دهید.
«رهبر معظم» در «انتخابات» جدید که قرار است امروز انجام شود، هیچچیز طمعانگیزی نداشت که عرضه کند. رشد اقتصادی؟ کاهش تورم دورقمی؟ رهاندن ۳۰ درصد از مردم از دوزخ فقر؟ کاهش نرخ بیکاری دورقمی؟ برنامهای برای جلوگیری از ریزشهای زیربنایی؟ تأمین سرمایه لازم برای حفظ منابع نفتی لااقل در سطح پایین کنونی؟ برنامهای برای مقابله با چالشهای محیط زیستی بهویژه کمبود آب و فرسایش خاک؟ آزادی زندانیان سیاسی و عقیدتی؟ پرداخت غرامت به ۴ میلیون مالباخته قربانی شگردهای دولتی؟ تثبیت ارزش پول کشور؟ نجات ۳۵ میلیون ایرانی از زندگی در واحدهای مسکونی فرسوده یا خطرناک؟ خودداری از کشتن معترضان غیرمسلح در خیابانها؟
بدیهی است که «رهبر معظم» در هیچیک از موارد بالا چیزی برای عرضه نداشت. تازه، آنچه در بالا ذکر شد، حداقلها برای زندگی در یک جامعه بالنسبه متمدن و بالنسبه مرفه امروزی است. خواستهای دیگر مانند آزادی احزاب و اتحادیههای کارگری، آزادی قلم و بیان، آزادی دینداری یا بیدینی و البته آزادی انتخابات مقولههایی هستند که هرگز در کائنات فکری آیتالله جلوه نمیکنند. (انتخابات اگر آزاد نباشد، انتخابات نیست، انتصابات است!)
بنابراین آیتالله که این بار یکتنه به میدان آمده بود تا «انتخابات» بیرونق نظام را اندکی رخشش نه درخشش، بخشد، چارهای جز به کار بردن حربه خوف، یعنی ترساندن مردم، نداشت. در نتیجه، ترجیعبند بحرطویل انتخابات او این بود: «امنیت ملی در خطر است!» جالب اینجا است که ایشان ناگهان ملیگرا شدهاند و از «امنیت ملی» و «منافع ملی» سخن میگویند: «از زاویه امنیت ملی نگاه کنیم. هرکس کشور، ملت و امنیت را دوست دارد، باید رأی بدهد. بدون امنیت ملی هیچچیز وجود نخواهد داشت.»
این سخنان «رهبر عالیقدر مسلمانان جهان» ما را به یاد «رهبر عالیقدر امت عرب»، صدام حسین التکریتی، میاندازد که کمتر از یک سال پیش از آنکه به زبالهدان تاریخ افکنده شود، با شعار «حفظ امنیت عراق و عالم عربی» در «انتخابات» ریاستجمهوری با ۱۰۰ درصد آرا پیروز شد، بیآنکه او نیز مانند آقای خامنهای امروز متوجه باشد که اگر عراق با خطری برای امنیت ملیاش روبرو بود، علتش نظام فکستنی اما ماجراجوی خود صدام بود.
امروز نیز نظام آقای خامنهای و آخرین گروه «خواص» که هنوز گرد حوض او جمع شدهاند، تنها خطر واقعی برای امنیت ملی ماست.
آیتالله در سخنرانی خود تأکید کرد که «مساله فلسطین مساله اساسی دنیای اسلام» و «اولویت برتر» جمهوری اسلامی استــ یعنی درست مسالهای که هیچ ربطی به ما ندارد و در عین حال امنیت ملی کشورهای عرب و اسرائیل را در طی بیش از هفت دهه در خطر افکنده استــ مسالهای که سبب شش جنگ کوچک و بزرگ بوده است و امروز نیز آتشافروز یکی از دو جنگ جاری در جهان است.
البته آقای خامنهای نمیگوید که برنامهاش برای حل این «مساله اساسی» و «اولویت برتر» چیست؟ آیا میخواهد ایران را به جنگ بکشاند یا فقط با «دوی علیگلابی»، بهانهای برای حمله به ایران عرضه کند؟ از این گذشته، کی و کجا گفته است که مردم ایران دغدغهای بزرگتر از «فلسطین» ندارند؟ اگر آقای خامنهای فکر میکند که چنین است، چرا اجازه نمیدهد این تز حتی در انتخابات قلابی و مجلس قلابی خودش، به بحث گذارده شود؟
آیتالله دانسته یا ندانسته، تمامی به اصطلاح «انتخاباتی» را که در چهار دهه گذشته در جمهوری اسلامی صحنهسازی شده است، زیر سؤال میبرد و از مردم میخواهد که به خاطر عشق به میهن به پای صندوقها بروند.
او میگوید: «مجلس قوی قادر به انجام کارهای بزرگ و برداشتن گامهای بلند خواهد بود. همانطور که انتخابات قوی و پرشور ریاستجمهوری دست رئیسجمهور (کذا) را برای انجام کارهای بزرگ باز میکند.»
به عبارت دیگر، در ۴۵ سال گذشته نه مجلس قوی داشتهایم نه انتخابات «قوی و پرشور» ریاستجمهوری که دست هشت رئیسجمهور را «برای کارهای بزرگ» باز کند. او تلویحاً میگوید: بیایید از صفر شروع کنیم.
انتخابات موقعی معنا پیدا میکند که تحلیلهای گوناگون و برنامههای متفاوت و ارزیابیهای رقیب با آزادی و صداقت به رأیدهندگان عرضه شود؛ اما حتی در آن حالت رأیدهنده بدون دسترسی به اطلاعات و آمار واقعی نخواهد توانست برنامهها و نامزدهای موردنظر خود را برگزیند؛ اما جمهوری اسلامی الگوی مخفیکاری، زدوبندهای زیرجلکی، از توبره و آخور خوردن، تیغ زدنهای کوچک و ایلغارهای بزرگ است. این نظام سر مردم خود را هم کلاه میگذارد و جیبشان را میزند، بیآنکه حساب پس دهد.
در یک انتخابات معنادار، رأیدهنده میتواند بپرسد: با چندین تریلیون دلاری که از درآمد نفت داشتهایم، چه کردهاید؟ سردار قاسم سلیمانی چقدر از پول ما را خرج کرد، بیآنکه به کسی حساب پس بدهد؟ حفظ بشار الاسد در کاخ ریاستجمهوری با کشتار یکمیلیون مسلمان سوری چقدر هزینه برداشت؟ سردار علی فدوی، مرد شماره ۲ سپاه پاسداران، میگوید: ۲۰ میلیارد دلار. حشمتالله فلاحتپیشه، رئیس پیشین کمیسیون امنیت ملی مجلس اسلامی، میگوید: ۳۰ میلیارد دلار. حسن نصرالله، رهبر حزبالله در لبنان، میگوید: تمام هزینه ما را تهران تأمین میکند، یعنی در حدود ۲۵ میلیارد دلار در ۳۰ سال گذشته. برآورد وزارت خزانهداری آمریکا از «کمک» جمهوری اسلامی به حوثیهای یمن و چند گروه مزدور در عراق در حدود ۴ میلیارد دلار در سال است. سرانجام هزینه نامعلوم اما بیتردید سنگین حفظ یک ارتش مزدور ۱۰۰ هزارنفری از افاغنه، پاکستانیان، سوریان و عراقیان در سوریه هرگز به بحث گذارده نشده است.
اگر ارقام بالا را جمع کنیم، خواهیم دید که نظام آقای خامنهای مبالغ بیشتری را برای ماجراجوییهای بینتیجه خود خرج میکندــ بیشتر از بودجه دولتی برای آموزشوپرورش و بهداشت که خطراتی بهمراتب بزرگتر برای امنیت ملی ما ترسیم میکند.
در چند روز گذشته، شاهد یا شنونده پامنبریهایی هم بودهایم. آیتالله دکتر سید ابراهیم رئیسی، رئیسجمهوری، میگوید جمهوری اسلامی اکنون توجه جهانی را به خود جلب کرده است؛ اما این توجه چه شکلی دارد؟ دعوت از جمهوری خلق چین برای خانهسازی در تهران آنهم با هزینهای دو برابر هزینه احتمالی محلی یعنی کمک ایران به پکن در شرایطی که بزرگترین کنسرسیوم خانهسازی چین در لبه ورشکستگی است. فروش نفت خام با ۴۰ درصد تخفیف نیز نمونه دیگری است از «جلبتوجه» چین. قطر یا به قول آقای رئیسی «همسایه گرامی» ما سهشنبه گذشته یک سری سرمایهگذاری جدید در فرانسه را به ارزش ۱۰ میلیارد دلار امضا کرد اما حاضر نیست یک دلار در ایران سرمایهگذاری کند. برعکس، با اعلام بهرهبرداری از بخش تازهای از منابع گاز مشترک با ایران، قطریون نوع «جلبتوجه» خود را نشان میدهند.
پامنبری دیگر را از حجتالاسلاموالمسلمین دکتر حسن فریدون روحانی شنیدیم که مردم را به «رأی دادن به کاندیداهای معترض» تشویق میکند، اما نمیگوید این معترضان خیالی چه کسانیاند و کجا قرار دارند. ما که هرچه گشتیم، معترضی پیدا نکردیمــ گوسفندان با الحان مختلف بعبع کردند اما مجموعاً چیزی جز بعبع تحویل ندادند.
عرضهکننده پامنبری دیگر حجتالاسلاموالمسلمین شیخ مهدی کروبی بود با این نصیحت پدرانه: با صندوق رأی قهر نکنید! ایشان متوجه نیست که در جمهوری اسلامی، این صندوق رأی است که با رأیدهندگان قهر کرده است و خود ایشان هم نمیتواند از حصر خانگی به در آید و با صندوق آشتی کند.
سومین پامنبری از حجتالاسلاموالمسلمین محمد خاتمی است که میگوید: رأی ندادن به سقوط نظام نمیانجامد! رژیمی که پس از چهار دهه هنوز از سقوط میهراسد، حتماً اسقاط شونده است. در کدام کشور بالنسبه آزاد و بالنسبه باثبات هر انتخابات پیرامون «سقوط رژیم» شکل میگیرد؟
چهارمین پامنبری را سید نظامالدین موسوی با این جمله ارائه میدهد: «فهرست نامزدهای این انتخابات را پدرخواندهها تعیین کردهاند!» البته خود ایشان نیز در یکی از همان فهرستها قرار دارد. پرسشی که پیش میآید این است: چرا خود پدرخواندهها نامزد نمیشوند؟
برگردیم به «رهبر عظیمالشان» که به گفته آیتالله احمد خاتمی، «نعمتی است برای همه بشریت». او سخنرانی طویل خود را چنین به نتیجه میرساند: «رأی ندادن هیچ فایدهای ندارد. حداقل در رأی دادن احتمال فایده وجود دارد.»
به عبارت دیگر اگر رأی میدهید، در بهترین شرایط، فقط برای یک احتمال رأی میدهید!
صدام حسین تنها مستبدی نبود که اندکی پیش از سقوط رژیمش به انتخابات متوسل شد. سرهنگ معمر القذافی، مستبد لیبی، نیز غریق دیگری بود که در ساعت یازدهم در حشیش انتخابات دست افکند تا خود را نجات دهد. او چند ماه پیش از آغاز قیام مردمی در بنغازی و سپس طرابلس، پسرش سیفالسلام را به اروپا فرستاد، با این پیام که «رهبر جماهیریه» خواستار نوشتن یک قانون اساسی و اجرای انتخابات آزاد است.
صدام و قذافی نمیفهمیدند که مشکل نظامهای مستبد و ضدمردم با صندوقهای رأی و انگشتهای بنفششده حل نمیشود. یک دیو زشترو و بدطینت را نمیتوان با بزکدوزک و نواختن ویولن تلطیف کرد و زیبا جلوه داد.
در چند روز آینده با اعلام نتایج این خیمهشببازی انتخابات، خواهیم دانست که چند درصد از مردم ایران فریب تاکتیک خوف و طمع آیتالله را خوردهاند. تخمینهایی که در لحظه نوشتن این مقاله در دسترس بود، ارقامی بین ۶ درصد تا ۳۰ درصد را ارائه میداد. مقامات جمهوری اسلامی و بعضی نامزدها گفتهاند که رسیدن به سطح ۵۰ درصد یعنی ۱۰ درصد بیش از انتخابات آقای رئیسی، یک پیروزی بزرگ خواهد بود.
از آنجا که «انتخابات» جمهوری اسلامی زیر نظر یک کمیسیون مستقل از دولت صورت نمیگیرد، مهندسان آن میتوانند هر رقمی را که بخواهند، اعلام کنند. در هر حال یک نظام مشرف به موت حتی اگر ۱۰۰ درصد آرا را هم جلب کند، بازنخواهد توانست که شورونشاط نظامهای متکی به مردم را به دست آورد.
بشار الاسد، مستبد همگن آقای خامنهای، در تازهترین «انتخابات» خود با ۹۸ درصد آرا پیروز شد اما هنوز جرات ندارد از مخفیگاه خود در دمشق بیرون آید. (آقای خامنهای اقلاً برای نطق کردن در برابر شنوندگان دستچین شده تا جماران میرود)
سرنوشت صدام، قذافی و بشار الاسد بیشک برای هر سیاستمداری که اندکی عقل معاش داشته باشد، درس عبرت خواهد بود.
اما برای «رهبر معظم» چطور؟ نمیدانیم.
هرکه نامُخت از گذشت روزگار
هیچ ناموزد ز هیچ آموزگار
برگرفته از ایندیپندنت فارسی