افراد حاضر در قاب تصویر پیوست، نمایندگان جامعه روشنفکری ایران در طلیعه انقلاب ۵۷ و ماههای آغازین آن محسوب میشوند. همان ایامی که هژمونی چپگرایی مسیر و مقصد فعالیتهای سیاسی و فرهنگی را نمایان میساخت. آنچه البته در چکیده سخنان ایشان نمایان است شباهتهای شگفتانگیز بهرغم تفاوتهای اندک میباشد. به بیان روشنتر صرفاً ادبیات ایشان با یکدیگر متفاوت است. از همین رو شاید بتوانیم اشتراکات روشنفکری ایران در اوان انقلاب را حول عناصر زیر صورتبندی کنیم:
امپریالیسم ستیزی: برخلاف پژوهش محمدحسین پناهی پیرامون شعارهای مردم در آستانه انقلاب که نشان میدهد شعار علیه شاه با ۸۶۳ مورد دارای بیشترین و شعار علیه وابستگی وی به دولتهای بیگانه با ۳۷ شعار دارای کمترین فراوانی بوده است، چپگرایان بعد از پیروزی انقلاب موفق شدند تا امپریالیسم ستیزی را بهعنوان پیشران این رویداد مهم در تاریخ معاصر ایران معرفی نمایند. لذا انقلابی که قرار بود به حیات استبداد در کشور خاتمه دهد در یک چرخش تاریخی به مسیر غیریتسازی با غرب و بهویژه امریکا افتاد. رویکردی که با تسخیر سفارت امریکا در آبان ۵۸ در مسیری بیبازگشت گام نهاد.
اقتصاد دولتی: تجربه بیفرجام ملی شدن نفت در دوره محمد مصدق بهموازات مالکیت ستیزی چپگرایان زمینه مساعدی را برای ملی شدن بانکها و صنایع در دوران حیات دولت موقت و بعد از آن فراهم آورد. در حقیقت بهرغم تائید مالکیت خصوصی در قرائت سنتی، این معجزهی خوانش انقلابی از اسلام بود که به نحیف شدن بخش خصوصی، فربهشدن دولت و مداخلهگری آن در حریم اقتصاد و فرهنگ میدان داد. حاصل اما ناکارآمدی مزمن اقتصادی است که با گذشت بیش از چهار دهه همچنان ایرانیان را رنج میدهد و اقسام خصوصیسازیها در آن با نیت چابک سازی و کارآمدی به نتیجه مطلوب نرسیده است.
ضدیت با لیبرالها: در روزهای پرالتهاب بعد از انقلاب بود که حبیبالله پیمان نوشت؛ لیبرالیسم؛ جادهصافکن امپریالیسم. سخنی که میتوانست ترجمان حملات روشنفکران به مهدی بازرگان باشد. تلاش برای آرام کردن فضا، عادی کردن اوضاع، تداوم ارتباط با جهان و پایان بخشیدن به شتابزدگیهای انقلابی از مهمترین اقدامات دولت بازرگان در عمر کوتاه خود محسوب میشد که طیف متنوعی از امپریالیسم ستیزان؛ از فداییان و مجاهدین گرفته تا جنبشیها و انقلابیون مسلمان را خشمگین ساخته بود. بعد از آن بود که واژه لیبرال به یک از ناسزاهای نانوآبدار برای چپها (مذهبی و سکولار) تبدیل شد که با آن رقبای خود را از عرصه سیاسی خارج نمایند.
نکته پایانی: ایران در دوران معاصر پیش از هر چیز یک کشور پیرامونی و در معرض نفوذ اندیشههای ناسیونالیستی، لیبرالیستی و مارکسیستی بوده است. امری که به تعارض میان نظم گذشته و وضعیت جدید انجامیده است. وقوع سه نهضت و انقلاب نیز آشکارا از طولانی و پرهزینه شدن دوران گذار حکایت دارد. بر اساس معیارهای امروزین شاید روشنفکران دوران مشروطه نگاه دقیقتر و بینش عمیقتری از تحولات ایران معاصر در مقایسه با روشنفکران انقلاب ۵۷ داشتند.
مهران صولتی