تیر ۳, ۱۳۸۳
یک خبرنگار امریکائی در دیداری از ایران از دو جوان ایرانی گفتاوردهائی آورده است که میتوانست از گروههای بزرگی از ایرانیان در هر گروه سنی و در هرجا شنیده باشد. جوانی سراپا شیفته فرهنگ امریکائی و آرزومند مهاجرت بدان کشور به او یادآوری میکند که مگر تاریخ امریکا چند قرن است؟ در حالی که از فرهنگ ما دو هزار و پانصد سال میگذرد (تکرار غلط مشهور، گوئی کورش ناگهان از آسمان افتاد.) جوان دیگری، سراپا بیزار از رژیم اسلامی، در اعتراض به مخالفت امریکا با برنامه بمب اتمی جمهوری اسلامی میگوید چرا اسرائیل داشته باشد و ایران نتواند؟ در هر دو گفتاورد (نقل قول) ویژگی اصلی، چیرگی منطق قیاسی است، آسانترین و ابتدائیترین شیوه تحلیل، پیش از آنکه ذهن انسان توانائی استقرا را بدست آورد که به معنی رسیدن از دادههای جزئی به نتیجه کلی است.
جوان نخستین در این مقایسه به یک عامل، به آنچه به سود اوست، بسنده میکند و بیتوجه به ویژگیهای دو فرهنگ و ربط داشتن آنها به اکنون و آینده نتیجه دلخواه خود را میگیرد. او اگر در مقایسه زمانی دو فرهنگ، تنها درپی تسلای احساس کوچکتری خود نباشد ــ که در بخشی هست ــ اندکی دورتر نمیرود که مسئله پیشینه نیست؛ اگر کهنتر بودن برتری میآورد چرا خود او و مانندهای بیشمارش اینگونه شیفته فرهنگ غربی و در صورت تازهترش امریکائی هستند؟ در همان قاره امریکا تمدن ما با یک هزاره پیش از امریکای نوین بالید و امروز میباید در جنگلها بدنبال آثارش گشت. کهن سالی فرهنگ مزیتی است و اگر بهانه بستن دست و پای اندیشه نباشد، چنانکه در آن جوان میتوان دید، سرمایهای است برای رسیدن و پیش افتادن در مسابقه والائی .excellence لاف گذشتههای دور خود را زدن و آرزوی گریز به آینده دیگران را داشتن در عین حال نشانه تناقض گشوده نشده تفکر و پریشیدگی روان مردمانی است که در سرگشتگی میزیند و کارشان اساسی ندارد و از امروز به فردا زیر و رو میشوند و به خود اجازه هر رفتار غیر عقلائی را میدهند.
دومین جوان همان صفت ملی را در بافتاریcontext دیگر به نمایش میگذارد: کاهش دادن هر موضوع پیچیده به سادهترین عناصر خود، به حد یک جمله. اکنون موضوع بمب اتمی رژیم اسلامی مهمترین مسئله سیاست خارجی ایران است و با آینده رژیم و امنیت ملی ایران سر و کار دارد. دنیائی نگران آن است و قدرتهائی میخواهند از هر راه شده است جلوش را بگیرند. چنین موضوعی را با یک قیاس ساده نه میتوان برطرف کرد نه حتا توضیح داد. نخستین دلیلش اینکه میان دو طرف مقایسه جز بمب اتمی هیچ همانندی نیست و همه دادههای دیگر مسئله با هم تفاوت دارد. در اسرائیل امام زمان پای لیست انتخاباتی را امضا نمیکند و در دادگاهش بانوی خبرنگار کانادائی را نمیکشند. اسرائیل بمب اتمی دارد و بیش از اندازه هم دارد ولی سخنی هم از آن نمیگوید چه رسد که تهدید و باجخواهی کند. جمهوری اسلامی هنوز بمب را نساخته اسرائیل را هدف آینده آن اعلام میکند و از زبان رفسنجانی میگوید در برابر نابود شدن اسرائیلیان کشته شدن پنج میلیون مسلمان چیزی نیست.
آن جوان و همفکرانش به این کاری ندارند که بمب اتمی برای ماندگاری رژیمی است که آنان را از کشورشان گریزان کرده است و نه نیرومندی ایران. ایران مانند اسرائیل، بهر دلیل، در مبارزه با همه همسایگانش نیست و اگر کاری به آنها نداشته باشد آنها کاری ندارند و هیچکدام خطری بشمار نمیروند. بزرگترین تهدید خارجی ایران از امارات خلیج فارس است که چند ناوچه توپدار برایشان بس است. مسئله اتمی جمهوری اسلامی ربطی به اسرائیل یا حتا پاکستان و هند و روسیه (کشورهای اتمی دیگر منطقه) ندارد. میباید دید آیا به صلاح ایران است که منابع نامحدودی را هزینه کند و برای کشور خطر مداخله نظامی یا تحریم اقتصادی بخرد؟ با گلهگزاری و انگشت نهادن بر رفتار دوگانه قدرتها نمیتوان از برابر چنین مخاطرات احتمالی گریخت. دیگران نمیتوانند با منطق قیاسی ساده آن جوان و بیخیالی همه مانندهای او به منظره بنگرند. او حتما پس از کوبیدن استدلال خود بر سر خبرنگار، شادان و آسوده به وقتگذرانیهایش بازگشته است. اما از دیگران نمیتوان انتظار داشت به همین آسانی موضوع را پایان یافته تلقی کنند. جمهوری اسلامی با پافشاری برنامه اتمی خود را دنبال میکند، زیرا امیدوار است با فریبکاری و تاکتیکهای تاخیری، جهانیان را در برابر عمل انجام شده بگذارد. تکیه بر احساسات ملی نابجای ایرانیان عامل دیگری است که از آن یاری میجوید.
دفاع از سیاستهای خطرناک و ضد ایرانی رژیم به نام ناسیونالیسم ایرانی همان اندازه بیربط است که پنهان شدن پشت پیشینه فرهنگی ایران. معنای ایران دوستی هیچکدام اینها نیست. ما در موضوع احساسات ملی نیز نیاز به شکافتن و ژرفتر رفتن داریم. ناسیونالیسم را با احساس برتری نمیباید اشتباه گرفت و از آن بهانهای برای دراز کردن خواب آشفته هزارهای ملت ساخت. در جهان، ملتهای بزرگتر از ما فراوان بودهاند و امروز شمارشان بسیار بیشتر شده است. پارهای از آنها به اندازه یک استان متوسط ایران نیز جمعیت ندارند. آنها نصف ما هم در ستایش خود وقت نمیگذارند بلکه همه حواسشان به پیش افتادن از همگان در زمینههائی است که توانائیش را دارند.
بهمین ترتیب ناسیونالیسم به این معنی نیست که چون حکومت اسلامی به نمایندگی ایران اقداماتی میکند ایرانیان بناچار میباید از آن پشتیبانی کنند. مردم آلمان شش دهه است با این مشکل دست به گریبان بودهاند که آیا در پشتیبانی تا واپسین روزهای خود از هیتلر حق داشتهاند؟ حضور صدر اعظم آلمان در مراسم شصتمین سال عملیات ”اوورلرد” (پیاده شدن نیروهای متفقین در نرماندی) به دعوت دولتهای مربوط، نشانهای بر گشوده شدن این مشکل است. “اوورلرد” مقدمه رهائی اروپا، از جمله آلمان، از رژیم فاشیستی بود. آلمانها نیز بدست متفقین از آن رژیم، در واقع از خودشان، رها شدند و اکنون میتوانند این حقیقت را بپذیرند. هیتلر تجاوز و نژادکشی را به نام دفاع از نیاخاک در مغز مردم آلمان فرو کرد و نه تنها باعث کشته شدن دهها میلیون تن از جمله شش میلیون یهودی و بیشماری افراد نژادهای “فروتر” در کورههای آدمسوزی شد نیاخاک را ویرانه و تقسیم شده برجای نهاد و آلمان با از دست دادن سرزمینهای شرقی خود که جمعیتشان جارو شدند تنها در شرایطی معجزهآسا یگانگی خود را باز یافت.
ایرانیان بویژه در درون میباید بیش از اینها میان مصالح ایران و جمهوری اسلامی تفاوت بگذارند.
تیر ۳, ۱۳۸۳