ایران: فرصت‌های از دست رفته در جنوب

سرزمین فراموش‌شده

«سرزمین فراموش‌شده»؛ این عنوانی بود که کاظم زرنگار، سردبیر کیهان بین‌المللی، برای سلسله گزارش‌هایی برگزید که پس از سفری چندهفته‌ای به سیستان و بلوچستان تهیه‌کرده بودم. در آن سال‌ها، سرزمینی که پهناورترین استان ایران در آن زمان بود کمتر، اگر نخواهیم بگوییم هرگز، در افق دید تصمیم‌گیرندگان در تهران ظاهر می‌شد. گروه جوان، پرشور و بلند‌پروازی که آمده بودند ایران را در مسیر رشد و توسعه سریع قرار دهند فکر می‌کردند «سرزمین فراموش‌شده» می‌تواند صبر کند تا استان‌هایی که فرصت بهتری برای جهش اقتصادی دارند موتور پیشرفت را کاملاً به راه‌اندازند و سراسر کشور را به‌سوی آینده بکشند.

با این تصویر بود که بخش بزرگی از منابع لازم برای پیشرفت کشور در چند استان، از جمله در آذربایجان، خوزستان، اصفهان و البته تهران متمرکز شد. ده سال طول کشید تا «عروسی» جهش اقتصادی به سیستان و بلوچستان نیز رسید؛ اما در آن زمان دیگر دیر شده بود. ائتلاف خمینی‌گرایان و مارکسیست‌ها موفق شد ایران را از مسیری که تعیین‌شده بود بیرون کشد و در مسیری تازه به نام «جمهوری اسلامی» قرار دهد- مسیری که در آن سیستان و بلوچستان بیش از هر زمان لایق عنوان «سرزمین فراموش‌شده» است.

اما در همان اولین سفر به استان سیستان و بلوچستان، در اغلب شهرهای استان می‌دیدیم که سرزمینی فراموش‌شده‌تر نیز در داخل استان وجود دارد: ساحل دریای عمان که با نام تاریخی مکران شناخته می‌شد. هنگامی که از مکران دیدن می‌کردیم، مردم محلی از سرزمینی باز هم فراموش‌شده‌تر سخن می‌گفتند: شبه‌جزیره گواتر در دورترین نقطه فلات ایران که نوعی از «خاک‌های بی‌دولت» را عرضه می‌کرد. پیش از دیدن گواتر نمی‌دانستیم که ایران علاوه بر سواحلی که در خلیج‌فارس و تنگه هرمز و دریای عمان دارد، در دریای عرب، یعنی ادامه دریای عمان به‌سوی خلیج بمبئی، نیز یک ساحل ۱۳ کیلومتری دارد. از شبه‌جزیره جاسک هرقدر بیشتر به‌طرف شرق می‌رفتیم، از کنارک، چابهار، پسابندر، بریس و سرانجام گواتر، عقربه تاریخ را می‌دیدیم که عقب‌تر و عقب‌تر می‌رود. دوری جغرافیایی در دوری زمانی ظاهر می‌شد.

در آن زمان، یعنی بیش از نیم‌قرن پیش، فکر نمی‌کردیم که این طیف عقب‌ماندگی تاریخی در فقط چند دهه به شکل طیفی از رقابت قدرت‌های محلی و قدرت‌های بزرگ فرامنطقه‌ای بازسازی شود.

در آن زمان، سفر ما در مرز ایران و پاکستان متوقف شد- مرزی که در هیچ‌یک از دو طرف آن اثری از مرزبانان دیده نمی‌شد و اهالی دو طرف، بی‌توجه به مرز نامرئی، می‌آمدند و می‌رفتند. تنها تفاوتی که وجود داشت این بود که بخش پاکستانی شبه‌جزیره که شاخه شرقی یک خلیج را در برمی‌گرفت، گوادر خوانده می‌شد، در حالی که بخش غربی روی شاخه غربی همان خلیج گواتر نام داشت.

اگر عقربه تاریخ را به‌سرعت جلو بکشیم، می‌رسیم به امروز. در حال حاضر، گوادر پاکستانی صحنه یکی از بزرگ‌ترین و بلندپروازانه‌ترین طرح‌های زیربنایی اقتصادی و نظامی در تاریخ است. این طرح کریدور اقتصادی چین و پاکستان نام دارد. در حال حاضر، از نظر سرمایه‌گذاری، این طرح مهم‌ترین بخش از طرح «یک کمربند یک جاده» جمهوری خلق چین برای تثبیت موقعیت فراقاره‌ای به شمار می‌رود.

نخستین مسوده یا چرک‌نویس این طرح در ۲۰۱۳ تهیه شد و به‌تدریج توسعه یافت. بر اساس این طرح، کاشغر- بزرگ‌ترین شهر ترکستان شرقی (شین جیان) در غرب چین و نقطه تلاقی مرزهای افغانستان، پاکستان، تاجیکستان، قرقیزستان و چین- نقطه آغاز یک شاهراه ۳۰۰۰ کیلومتری است که با عبور از سلسله جبال هیمالیا، چین را از طریق پاکستان به گوادر و دریای عرب وصل می‌کند. بدین ترتیب، جمهوری خلق چین در نقش قدرتی حاضر در اقیانوس هند قرار می‌گیرد.

امیر طاهری

این طرح حتی اگر در ساده‌ترین نسخه‌اش باقی می‌ماند، باز هم از نظر سیاسی-سرزمینی (ژئوپولیتیک) ارجحیت فرابردی در سطح جهانی می‌داشت، زیرابه چین امکان می‌دهد که در صورت بسته شدن تنگه مالاکا از سوی ایالات متحد آمریکا و متفقان محلی‌اش فیلیپین و اندونزی و مالزی، از طریق شاهراه کاشغر-گوادر هم به صادراتش ادامه دهد و هم از واردات نفت و گاز از خلیج‌فارس محروم نشود.

اما طرح یا اَبَرطرح کاشغر-گوادر به ساخت جاده محدود نمی‌شود. این طرح که تاکنون ۶۸ میلیارد دلار سرمایه‌گذاری داشته است، ساختن یک راه‌آهن فراقاره‌ای، چند نیروگاه برق هسته‌ای، یک بندر بازرگانی با ظرفیت نهایی ۴۰۰ میلیون تن در سال، ایجاد بزرگ‌ترین ناوگان ماهیگیری در اقیانوس هند و ده‌ها کارخانه مونتاژ کالاهای صنعتی ساخت چین در پاکستان را نیز در برمی‌گیرد.

ژانگ یائو ژونگ، نماینده ویژه کمیته مرکزی حزب کمونیست برای سرپرستی این اَبَرطرح، می‌گوید: «گوادر بزرگ‌تر، مهم‌تر و ثروتمندتر از دُبی یا حتی شن ژن در خود چین خواهد شد.»

هم‌اکنون بیش از ۶۰۰ شرکت چینی در اجرای این اَبَرطرح شرکت دارند. در مرحله نهایی، به گفته آقای ژانگ، این اَبَرطرح بیش از ۲ میلیون شغل ایجاد خواهد کرد که یک‌چهارم آن در اختیار چینی‌ها خواهد بود.

بدیهی است که اَبَرطرح چین توازن قوا در منطقه را تغییر خواهد داد و هم‌اکنون نیز مایه نگرانی ایالات متحد آمریکا و روسیه و هند شده است. البته، اگر در ایران نیز چیزی به نام دولت متعارف می‌داشتیم، ایران می‌بایستی بیش از همه نگران به حاشیه راندن می‌شد.

داستان شبه‌جزیره گواتر-گوادر روی دریای عرب را می‌توان شرح فرصت‌های از دست رفته برای ایران دانست. از آغاز تاریخ تا سده پانزدهم میلادی، سراسر ساحل مکران- یعنی از شبه‌جزیره جاسک تا سواحل ایالت سند- اکنون جزئی از پاکستان- در تسلط مستقیم یا غیرمستقیم امپراتوری‌های ایران- از هخامنشی گرفته تا سلوکیان- قرار داشت. در سده پانزدهم میلادی، پرتغالی‌ها به فرماندهی واسکو دو گاما (Vasco Do Gama) موفق شدند پس از تسلط بر تنگه هرمز و گامبرون (بندرعباس)، سراسر ساحل مکران، از جمله شبه‌جزیره گواتر-گوادر را تصرف کنند.

در قرن‌های شانزدهم و هفدهم، دولت صفوی شاه‌عباس کبیر به‌تدریج حاکمیت ایران را نخست در بخش‌هایی از آسیای مرکزی و سپس در سواحل خلیج‌فارس و تنگه هرمز تجدید کرد و با اخراج پرتغالی‌ها، بر سواحل دریای عرب، از جمله شبه‌جزیره گواتر-گوادر، نیز مسلط شد.

در پی سقوط دودمان صفوی و پرانتزی از هرج‌ومرج که با حضور نادرشاه بسته شد، ایران تسلطش را از دست داد. نادرشاه با ایجاد نیروی دریایی موفق شد بر مجمع‌الجزایر بحرین و شبه‌جزیره سند مسلط شود، اما فرصت نیافت سواحل مکران را نیز به زیر سلطه دولت مرکزی بازگرداند. مرگ نادرشاه بار دیگر به پرتغالی‌ها امکان داد بر بخشی از گواتر-گوادر مسلط شوند؛ اما این تسلط نیز دیری نپایید، زیرا خان کلات، رهبر بلوچ که خود را نماینده ایران می‌دانست، موفق شد بخش شرقی شبه‌جزیره را تصرف کند.

در قرن نوزدهم، در پی حضور روزبه‌روز نیرومندتر یک بازیگر استعماری جدید، یعنی بریتانیا، تقریباً سراسر سواحل دریای عرب زیر سلطه دولت مستقر در لندن قرار گرفت. با حمایت بریتانیا، سلطان عمان که سال‌های تبعیدش را در گوادر گذرانده بود، پس از جنگ با دو برادرش، خودش را مالک گوادر اعلام کرد. در ۱۸۶۳، بریتانیا «دفتر هماهنگی سیاسی» را در گوادر ایجاد کرد و از آن به‌عنوان مرکزی برای سربازگیری از اهالی محلی- که اغلب بلوچ بودند- در ارتش سلطان عمان تحت‌الحمایه بریتانیا بهره گرفت. دولت بریتانیا سرانجام با صدور اعلامیه‌ای رسمی مدعی شد گوادر را به سلطان سعید بن تیمور، سلطان عمان، هدیه داده است.

پس از پایان استعمار بریتانیا در شبه‌قاره هند و پیدایش پاکستان، تصور می‌رفت که گوادر و سه خان‌نشین نیمه‌مستقل بلوچ نیز به دولت جدیدالتأسیس اسلامی بپیوندند. بریتانیا پس از یک سال خان‌نشینن‌های بلوچ را به پاکستان تقدیم کرد، اما گوادر را همچنان به‌عنوان جزئی از عمان نگه داشت.

 در ۱۹۵۴، پس از پایان یافتن تنش‌های ناشی از ملی شدن نفت در ایران، آمریکا فکر توسعه منطقه مکران، از جمله شبه‌جزیره گواتر را به‌عنوان پایگاه دریایی مطرح کرد. سازمان بررسی جغرافیای آمریکا (The US Geographic Survey) و شرکت مشاوران ایتالیایی ایتال کانسالت (Ital Consult) در گزارش‌هایشان مفید بودن این طرح را تائید کردند. اینجا مسئله خرید گوادر- همان هدیه انگلستان به سلطان عمان- مطرح شد. کارشناسان انگلیسی بهای این هدیه را ۲ میلیون لیره استرلینگ (۳ میلیون دلار آمریکا) تعیین کردند. آقاخان محلاتی، نواده فتح‌علی‌شاه قاجار و رهبر مذهبی شیعیان اسماعیلی، پذیرفت که بخش عمده این مبلغ را تأمین کند، زیرا بیش از نیمی از اهالی بخش شرقی شبه‌جزیره از پیروان او بودند و نمی‌خواستند زیر سلطه همسایه سنی‌مذهب قرار گیرند.

اما طرح فروش بخش شرقی شبه‌جزیره به ایران با «وتو» لندن روبه‌رو شد. لرد سالزبری (Salisbury)، وزیر ارشد کابینه و سلوین للوید، وزیر امور خارجه، شاید با یادآوری تجربه تلخشان با دو پادشاه پهلوی، فروش «هدیه» را به پاکستان- به‌جای ایران- توصیه کردند. سالزبری مدعی بود که نخست‌وزیر وقت ایران فضل‌الله زاهدی در جنگ جهانی دوم هوادار آلمان هیتلری بود و در نتیجه ضد انگلیسی. همچنین، زاهدی کوشیده بود از تشکیل پیمان بغداد جلوگیری کند، زیرا- به ادعای لندن- می‌خواست بریتانیا را به حاشیه براند و به آمریکا نزدیک شود. سالزبری همچنین فکر می‌کرد محمدرضا شاه تحقیر پدرش رضاشاه را دسیسه‌ای انگلیسی می‌پندارد.

باری، طرح فروش «هدیه» از ایران به پاکستان منتقل شد. در ۱۹۵۸، یعنی کمتر از یک دهه پس از تأسیس پاکستان، بخش خاوری شبه‌جزیره گواتر-گوادر پاکستانی شد.

در دوران ریاست‌جمهوری اکبر هاشمی رفسنجانی و کوشش او برای نزدیکی با جمهوری خلق چین به‌عنوان وسیله‌ای برای ایجاد توازن با شوروی و قدرت‌های غربی، فکر راه انداختن طرح‌های توسعه در مکران، از جمله در شبه‌جزیره گواتر-گوادر، از نو مطرح شد. در این راه، بخشی کوچک از طرح‌های ناتمام دوران محمدرضا شاه، به‌ویژه جاسک و کنارک و چابهار، از نو به راه افتاد. چین نیز علاقه به سرمایه‌گذاری در جمهوری اسلامی را مطرح کرد؛ اما در دوران ریاست‌جمهوری حجت‌الاسلام محمد خاتمی، سیاست‌گذاران چین به این نتیجه رسیدند که جمهوری اسلامی ایران در نهایت خواستار نزدیکی با آمریکا است و چین را همچنان مجهولی فرابردی می‌داند. این ارزیابی چین طی سال‌ها قوت گرفت و منجر شد به انتقال توجه جمهوری خلق چین به پاکستان که طی سال‌ها نشان داده بود تنها همسایه مورد اعتماد چین است، در حالی که درگیر مناسبات تنش آلود با آمریکا نیز نیست.

بحران دائمی در جمهوری اسلامی ایران و ناتوانی رهبران خمینی‌گرا در اتخاذ مسیری مشخص و مثبت، به‌جای بحران‌سازی و دشمن‌تراشی، مانع از آن شد که جمهوری خلق چین بتواند جمهوری اسلامی ایران را شریکی باثبات و قابل‌اعتماد بداند. به همین سبب است که دولت چین هرگز حاضر نشد در ایران سرمایه‌گذاری کند و حتی جمهوری اسلامی را از طرح جهانی «کمربند و جاده»‌اش حذف کرد. شیفتگی بیش از حد آیت‌الله علی خامنه‌ای در برابر روسیه نیز یکی از دلایل سوءظنی است که رهبران چین به نیات رهبران جمهوری اسلامی ایران دارند.

رهبران جمهوری اسلامی اگر به فرض محال اندکی عقل معاش می‌داشتند، می‌توانستند با ارائه طرح شبه‌جزیره گواتر-گوادر در تحولی بس بزرگ‌تر، به‌مثابه شریکی برابر با چین و پاکستان، شرکت کنند. اگر در ایران دولتی عادی در قدرت بود، می‌توانست با ارائه طرح جاده و راه‌آهن از آسیای مرکزی به چابهار و سپس گواتر، ایران را به‌عنوان بزرگ‌ترین حلقه ارتباطی میان آسیا و اروپا در عرصه بازرگانی، به‌ویژه در حوزه انرژی، بازتعریف کند.

 

اگر ایران دولتی عادی می‌داشت، اگر، اگر، اگر… .

برگرفته از ایندیپندنت فارسی

مطالب مربوط

بازگشت شبح سر ریدر بولارد

زبان: وسیله تفاهم یا بهانه‌ای برای دشمنی؟

ایران و روسیه: روسلان‌های وفادار

این سایت برای ارائه بهتر خدمات به کاربران خود ، از کوکی‌ها استفاده می‌کند.
This website uses cookies to improve your experience. We'll assume you're ok with this, but you can opt-out if you wish
اطلاعات بیشتر