استان محروم: چراها و چگونگی‌ها

سیستان و بلوچستان

در چند ماه گذشته سیستان و بلوچستان، دومین استان پهناور ایران، تقریباً همواره در صدر خبرهای کشور قرار داشته است. ماه‌ها مبارزه دلیرانه علیه نظام خمینی‌گرا، کشتار «جمعه سیاه» در زاهدان، مرکز استان، حملات تروریستی گروه‌های مستقر در پاکستان، تجاوزات پی‌درپی طالبان به خاک ایران، بستن آب رود هیرمند از سوی طالبان و موشک‌اندازی تصادفی نیروی دریایی سپاه پاسداران به تأسیسات پتروشیمی و مرکز اقیانوس‌شناسی در چابهار بخشی از اخبار داغ استان را شکل داده‌اند.

وزیر کشور جمهوری اسلامی، سرتیپ احمد وحیدی، می‌گوید: «در سیستان و بلوچستان مشکلاتی داریم!»

او همچنین مدعی است که مسئولان حمله تروریستی اخیر در کرمان، استان مجاور، از طریق سیستان و بلوچستان پس از ترک جایگاه خود در پاکستان، به محل عملیات خود رسیدند. وحیدی نمی‌گوید مشکلاتی که داریم چیست و راه‌حلی هم ارائه نمی‌دهد. پس بد نیست پاره‌ای از مشکلات را به او بیاموزیم.

دومین استان پهناور ایران با مساحتی دو بربر کشور پرتغال، با جمعیتی در حدود یک و نیم میلیون تن، درعین‌حال، دومین استان کم‌جمعیت ایران است.

سیستان و بلوچستان همچنین ازنظر درآمد سرانه سالانه فقیرترین استان ایران است. اگر فرصت‌های اشتغال، حجم سرمایه‌گذاری دولتی و خصوصی، گستره زیربناها، امکانات آموزشی و فرهنگی و به‌طورکلی شرایط زندگی در یک رفاه نسبی را در نظر بگیریم، با‌زهم سیستان و بلوچستان در میان ۳۱ استان ایران در آخر خط قرار می‌گیرد. بدین‌سان، شگفتی‌آور نیست که استان محروم ما از دید مهاجرت به دیگر نقاط ایران و دیگر کشورها در صدر استان‌ها قرار دارد و ازنظر جذب جمعیت به‌سوی خود در قعر جدول.

مشکلاتی که داریم، فهرست طولانی‌تری عرضه می‌کند و به گزارش وزارت کشور، سیستان و بلوچستان با کمتر از ۲ درصد جمعیت ایران بیش از ۳۰ درصد زندانیان سیاسی و عقیدتی را دارد. سهم استان محرم از اعدام‌ها نیز در حدود ۳۵ درصد است. یکی از معاونان حجت‌الاسلام حسن روحانی در دوران ریاست‌جمهوری‌اش پس از سفری طولانی به استان گزارش داد که در بسیاری از روستاهای سیستان و بلوچستان مردها دیده نمی‌شوند، زیرا همگی یا اعدام‌شده‌اند یا در زندان‌اند یا از ایران رفته‌اند.

گردانندگان جمهوری اسلامی، گاه، از عدم توجه به سیستان و بلوچستان سخن می‌گویند؛ اما مشکل اصلی عدم توجه نیست، توجه به دلایل به شکل نادرست است. پس از کسب قدرت از سوی آیت‌الله روح‌الله خمینی، حکومت اسلامی با دید امنیتی به سیستان و بلوچستان نگریست، آن‌هم با تصوری نادرست هم از مخاطرات و هم از فرصت‌ها. این نگاه امنیتی بیش از ۶۰ درصد از اهالی استان را که مسلمانان سنی مذهب‌اند، دشمن بالقوه نظام شیعی‌گرای نوپا می‌انگاشت و در همان حال میدانی از فرصت‌ها برای ترویج تشیع، آن‌هم در نسخه ولایت‌فقیهی‌اش، می‌پنداشت.

در سال ۱۳۵۷، هنگامی‌که خمینی به قدرت رسید، سیستان و بلوچستان امن‌ترین و آرام‌ترین استان ایران بود. این استان یک‌سوم از مرزهای آبی و یک‌پنجم مرزهای خاکی کشور را در برمی‌گرفت. نزدیک به ۱۰۰۰ کیلومتر مرز خاکی تنها با حضور ۳۰۰ مرزبان در امنیت کامل بود. مرزهای دریایی در دریای عمان با چند قایق گشتی و چند فروند هلی‌کوپتر به‌خوبی اداره می‌شد. در همان زمان، دولت مرکزی طرح‌های بزرگی را برای توسعه اقتصادی استان آغاز کرده بود. بنای تأسیسات گسترده نظامی در ساحل دریای عمان نیز به رشد و تحول استان کمک می‌کرد.

البته حتی در دوران پیش از انقلاب نیز سیستان و بلوچستان از توجه لازم دولت مرکزی برخوردار نبود. منابع طبیعی استان، ازجمله منابع اورانیوم، مس و سنگ‌آهن شناخته‌شده بود، اما در مرحله بهره‌برداری قرار نداشت.

امیر طاهری

طرح بزرگ سازمان‌دهی منابع آب استان، به‌ویژه با بهره‌گیری از رودخانه‌های سرباز، جکیگور و بمپور، فقط روی میز سازمان برنامه‌وبودجه دیده می‌شد. یک گزارش مهندسان مشاور نشان می‌داد که استان محروم می‌تواند به‌صورت یکی از جذاب‌ترین مقاصد جهانگردی بازسازی شود؛ اما برای اجرای آن برنامه دست‌کم ۱۰ فرودگاه جدید، خطوط راه‌آهن، جاده‌های تمام فصولی و از همه مهم‌تر، هتل‌ها و مهمانسراهایی با استانداردهای بین‌المللی لازم بود، چیزهایی که فقط روی کاغذ دیده می‌شد.

در سال ۱۳۵۲، دولت موقت با به راه انداختن شعار «مرد جوان به جنوب برو!» کوشید تا تمامی استان‌های ساحل جنوبی ایران را در مسیر توسعه سریع قرار دهد. اما در آنجا نیز سیستان و بلوچستان کمترین سهم را به دست آورد. شاید تنها در یک زمینه، توجه به استان محروم در مسیری درست قرار گرفت: آموزش کادرهای محلی برای مدیریت استان.

در طی کمتر از ۱۰ سال سهم مدیران محلی از مجموعه کادر مدیریت دولت در سیستان و بلوچستان از ۱۰ درصد به ۴۰ درصد افزایش یافت. این جهش با روی کار آمدن آقای خمینی نه‌تنها متوقف شد، بلکه در جهت معکوس قرار گرفت. نگاه خمینی به استان محروم سبب شد که مدیران محلی یا بومی به‌صورت دشمنان احتمالی بازترسیم شوند.

اعزام صدها روحانی، طلبه، مداح، قاری و تعزیه‌گردان شیعی به استان، به‌سرعت شکل یک هجوم دینی به خود گرفت. نمایندگان «امام» در زابل، زاهدان، ایرانشهر، خاش، سراوان، چابهار و دیگر شهرهای استان به‌صورت شبکه‌ای از قدرت موازی با نهادهای دولتی رسمی مستقر شدند.

در کنار این شبکه، و تحت کنترل آن، شبکه عنکبوتی دیگری از عاملان امنیتی نظام شکل گرفت و این تصور را که نظام کنونی، درواقع، سیستان و بلوچستان را به‌نوعی یک سرزمین اشغال‌شده می‌داند تقویت کرد.

تاریخ‌پژوهان می‌دانند که نگاه امنیتی تقریباً همیشه و همه‌جا باعث ناامنی می‌شود. این نگاه با این فرض که ناامنی وجود دارد شکل می‌گیرد و سپس، برای رویارویی با ناامنی فرضی یک شبکه امنیتی می‌سازد. آن شبکه امنیتی، سپس، برای توجیه وجود خود و خواستن منابع روزافزون، ناامنی تصوری را نه‌تنها حفظ می‌کند، بلکه با اقدامات غالباً نمایشی، مانند استقرار مراکز بازرسی، بازداشت‌های به‌اصطلاح پیشگیرانه، حضور مسلحانه در شهرها، هجوم به خانه‌ها و دیگر اماکن به‌اصطلاح مشکوک، توسعه می‌دهد.

با همین دید امنیتی، نظام خمینی‌گرا کوشید تا کنترل بازرگانی فرامرزی بین ایران و پاکستان را به دست گیرد. بدیهی است که بخش مهمی از این بازرگانی را می‌توان قاچاق کالا و ایجاد بازار سیاه دانست.

در همان حال، مرز ایران هم با پاکستان و هم با افغانستان همواره گذرگاهی برای ورود مواد مخدر به ایران و عبور غیرقانونی افراد از هر دو طرف بوده است. نظام خمینی‌گرا تصور می‌کرد که رویارویی با این چالش‌ها تنها با نگاه امنیتی ممکن است؛ اما در دوران پیش از انقلاب، دولت مرکزی می‌کوشید تا با برقراری حوزه‌های مشخصی برای بازرگانی فرامرزی حجم قاچاق را کاهش دهد و منابع انسانی و مالی موجود را برای مبارزه با قاچاق مواد مخدر به کار گیرد.

نظام خمینی‌گرا در دوران ریاست جمهوری محمود احمدی‌نژاد کوشید تا همان سیاست را در سطحی محدودتر و به شکلی غیرحرفه‌ای‌‌تر، به کار گیرد. بدین‌سان یکی دو مرکز مبادلات مرزی، به‌ویژه در منطقه پیشین تأسیس شد؛ اما اینجا نیز، دخالت ملایان محلی و شبکه فساد آنان به‌سرعت مشکل‌آفرین گردید.

نگاه امنیتی نظام خمینی‌گرا بخشی از مردم بلوچ را به‌سوی مبارزه مسلحانه، یعنی در تحلیل نهایی تروریسم، کشاند. در اینجا نیز عکس‌العمل تهران اعمال زور بود. قاسم سلیمانی، که اکنون سپهبد شهید خوانده می‌شود، صعود خود را به قله قدرت در نظام ملایان، مدیون چند ماه نبرد با گروه‌های مسلح بلوچ بود و تا امروز نیز تنها گزارش قابل‌بررسی بی‌طرفانه از شرکت او در یک نبرد به همان چند ماه محدود می‌شود.

بااین‌حال، سرکوب اولیه نه‌تنها بی‌نتیجه ماند، بلکه پیدایش گروه‌های تروریستی دیگر را تشویق کرد. جانشین سلیمانی برای مقابله با «تروریست‌های بلوچ» سرتیپ محمد شوشتری بود که در زمان خود ستاره رو به اوج سپاه به شمار می‌رفت – ستاره‌ایی که بعداً الگویی شد برای ساختن کیش شخصیت برای سلیمانی که استاد روابط عمومی بود؛ اما شوشتری در یک حمله «تروریست‌ها» به شهادت رسید – حمله‌ای که سرآغاز ده‌ها درگیری مسلحانه بود- درگیری‌هایی که صدها کشته و هزاران مجروح را رقم زد.

در ۲۰۱۷ میلادی، پس از حذف گروه «جندالله» (ارتش خدا)، سپاه پاسداران اداره مرز ایران با افغانستان را به ارتش محول کرد تا خود بتواند مرز پاکستان را به روی بیش از ۸۰ گروه مسلح مستقر در پاکستان بربندد.

در همان زمان، سرلشکر محمد باقری، رئیس ستاد اسلامی، خواستار منابع مالی لازم برای استخدام ۴۰۰۰ مرزبان جدید شد؛ اما، تا آنجا که می‌دانیم، این خواست هرگز برآورده نشد، زیرا با افزایش قدرت سرلشکر سلیمانی، پیش از مرگ او، توزیع منابع در جمهوری اسلامی بر اساس اولویت به حزب‌الله در لبنان، حشد‌الشعبی در عراق، لشکر فاطمیون در سوریه و گروه انصارالله در یمن شکل می‌گیرد.

بدین ترتیب، سیستان و بلوچستان نه‌تنها از منابع لازم برای توسعه اقتصادی، رویارویی با بحران محیط زیستی، مشکلات ناشی از کاهش و جابجایی جمعیتی محروم است، بلکه حداقل منابع برای حفظ امنیت مرزی را نیز به دست نمی‌آرود.

سرتیپ وحیدی که می‌گوید: «مشکلاتی داریم»، همچنین تلویحاً می‌گوید باید کاری بکنیم! اما برای این «کاری که باید بکنیم» نه فکر دارد، نه برنامه و نه منابع انسانی و مالی لازم. درنتیجه، او مانند همگنانش در نظام فکسنی خمینی‌گرایان، یک طرح نمایشی را زمزمه می‌کند: تقسیم سیستان و بلوچستان به سه استان – سیستان، سرحد (یعنی شمال بلوچستان) و مکران، یعنی مناطق ساحلی دریای عمان.

اما برای اینکه نگویند هدف او تقسیم کردن بلوچ‌هاست، وحیدی می‌خواهد این بازی استان‌سازی را از کرمان، پهناورترین استان ایران و همسایه سیستان و بلوچستان آغاز کند. برای این طرح، کرمان به دو استان تقسیم خواهد شد.

مانند همیشه، جمهوری اسلامی در رویارویی با هر مسئله، مشکل و چالش فقط دو گزینه عرضه می‌کند، سرکوب بی‌رحمانه و بازی‌های نمایشی، آن‌هم در چارچوب نگاه امنیتی.

برگرفته از ایندیپندنت فارسی

مطالب مربوط

بازگشت شبح سر ریدر بولارد

زبان: وسیله تفاهم یا بهانه‌ای برای دشمنی؟

ایران و روسیه: روسلان‌های وفادار

این سایت برای ارائه بهتر خدمات به کاربران خود ، از کوکی‌ها استفاده می‌کند.
This website uses cookies to improve your experience. We'll assume you're ok with this, but you can opt-out if you wish
اطلاعات بیشتر