آن خوشباورانی که در بهمن پنجاه و هفت در خیابانها ریختند خواهان چه بودند؟ این پرسشی است که هرکس بر مبنای اعتقادات سیاسی خود پاسخی برای آن دارد. در مورد سه خواسته معروف آن انقلاب اختلاف نظر عمیق وجود دارد. در مورد آزادی و استقلال بحث زیادی نمیشود و صرف نظر از تفسیر و تعبیرهای گوناگون از معانی این دو شعار، کسی منکر مطرح بودن آن دو نیست. در مورد بخش سوم شعار، اسلامیستها مدعی هستند که آن مضمون، یعنی “جمهوریاسلامی،” از ابتدا مطرح بوده است اما این ادعا با واقعیت تباین دارد. حتی اگر شعار “آزادی، استقلال، جمهوری” در پارهای از موارد مطرح شده باشد، صحبتی از پسوند اسلامی مسلما مطرح نبود. در هر صورت بررسی این مطلب نه هدف این نوشته است و نه در صلاحیت این نویسنده. آنچه مسلم است درمورد آزادی و استقلال، دو خواسته وشعار غیر قابل انکار ” انقلاب” شکی در میان نبود. ولی آیا آزادی میتواند ثمره یک شورش باشد؟
هر طغیانی اگرچه ممکن است به سرنگونی یک دیکتاتوری منجر شود اما الزاماً برچیده شدن یک نظام استبدادی به معنای استقرار دموکراسی، حقوق بشر و آزادی سیاسی نیست. تاریخ نشان داده است که در پی طغیانهای سیاسی، از انقلاب فرانسه گرفته تا انقلاب بلشویکی در روسیه و سپس آنچه در کوبا گذشت و سرانجام انقلاباسلامی در ایران؛ در تمام این موارد آنچه جایگزین نظام پیشین شده الزاماٌ دموکراسی نبوده است. در فرانسه پس از دوران ترور ناپلئون به عنوان یک دیکتاتور به قدرت رسید و در روسیه رژیم مخوف استالینی، در کوبا رژیم فیدل کاسترو و سرانجام در ایران جانیان حزباللهی نتیجه انقلاب شکوهمند بودند. در پی این چنین تاریخچهای نه چندان درخشان انقلابها و طغیانهای قرن گذشته است که انسان نمیتواند به آنچه امروز در کشورهای خاورمیانه و شمال آفریقا به وقوع میپیوندد چندان خوش بین و امیدوار باشد. اما از سوی دیگر شاید اندکی زود باشد که در این باره قضاوت کنیم. چوئن لای در پاسخ به پرسشی درباره انقلاب فرانسه گفته بود: هنوز برای قضاوت زود است! ما نیز بحث مفصلتر در این باره را به فرصتی بهتر و بیشتر موکول میکنیم.
اما آنچه در مورد کشورهای این منطقه در خور بررسی و تفسیر و تحلیل است ماهیت نظامهای حاکم و بررسی وجوه مشترک آنها است. آیا این یک تصادف ساده است که در کشورهای خاورمیانه منابع سرشار نفت و نظامهای استبدادی درعین حال فاسد، همزادند و پا به پای هم هرچه بر درآمدهای نفتی این کشور افزوده میشود حاکمان بر میزان فشار بر ملتهای خود میافزایند؟ در برخورد نخست چنین به نظر میرسد که برخوردار بودن از موهبت منابع نفت و استفاده از درآمد حاصل از فروش آن نه تنها موجب تکوین و تکامل دموکراسی در این کشورها نشده، بلکه درآمد نفت وسیله ایست در خدمت استبداد و فساد. ایران و دیگر کشورهای همسایه بهترین نشانههای این واقعیت هستند. در حقیقت باید گفت بر خلاف کشورهایی که به دموکراسی پیش از کشف نفت رسیدهاند، همانند ایالات متحده آمریکا، بریتانیا و نروژ، در کشورهای مورد بحث ما درآمد نفت در سیر تحول دموکراسی اثری منفی به جای گذاشته است. در این مورد نمونهها و مدارک زیادی موجود است.
یکی از بنیادیترین مطالعات علمی در این زمینه توسط پرفسور مایکل رایس از دانشگاه UCLAانجام شده است. وی به استناد آمار یکصد و ده کشور، میان سالهای هزار نهصد و هفتاد و یک و هزار و نهصد و نود و هفت، با استفاده از شیوههای اکنومتریکس و با دقت علمی کامل به این نتیجه رسیده است که در آمد نفت در این کشورها مانع اساسی توسعه و پیشرفت دموکراسی بوده است. وی معتقد است دولتهای این کشورها در طی پنجاه سال گذشته با درآمد ناشی از فروش نفت و دیگر منابع طبیعی، از سوئی حمایت و پشتیبانی میخرند و از سوئی از این درآمد برای سرکوب مردم استفاده میکنند. در پارهای موارد به مردم امتیاز میدهند و از آنان طلب مالیات نمیکنند و یا آنقدر سطح مالیات را پایین نگه میدارند که وقتی مردم از مزیتهای زیاد برخوردار شوند، در آزای عدم پرداخت مالیات از رهبران کشورهای خود انتظار پاسخگوئی نداشته باشند. وی معتقد است در این کشورها پول نفت بیشتر به گروههای هوادار حاکمان میرسد و چون حجم پول بالاست رقابت حریصانه برای دستیابی به این پول بیشتر و بیشتر میشود و این حرص و ولع به اشتغال ذهنی طبقات اجتماعی مبدل میگردد. در کشورهای کوچکتر حاشیه خلیج فارس، تنها فعالیت اقتصادی مردم بومی این مناطق گرفتن پول نفت از حاکمان است و در کشورهای بزرگتر مانند ایران و روسیه، به دلیل بالا بودن شمار جمعیت چنین فرمولی کارساز نیست. اما رقابت برای گرفتن سهم بیشتری از درآمد نفت باعث میشود که بسیاری از افراد خلاق و مولد به دولت وابسته شوند و همین وابستگی مانع توسعه نیروهای خواهان تغییر میشود.
رابطه درآمد نفت و دیکتاتوری
ثروت نفتی ابزار و ساختار امنیتی را در اختیار رژیمهای خودکامه قرار میدهد تا مخالفان خود را سرکوب کنند. برای نمونه در ونزوئلا، روسیه و ایران، زمانی که قیمت نفت بالا است فشار بر مطبوعات آزاد، جامعه مدنی و مخالفان بیشتر میشود، رژیمها از پاسخگویی و شفافیت معاف میشوند و کسی نمیپرسد که پول نفت چگونه مصرف میشود. تاریخ نشان داده است که این گونه رژیمهای خوکامه چگونه در زمانهایی که قیمت نفت سقوط میکند آسیب پذیرتر میشوند.
توماس فریدمن، مفسر معروف روزنامه نیویورک تایمز، در این مورد مطالعهای انجام داده و حتی توانسته است پارهای از تحولات جمهوریاسلامی را در ایران با تغییرات بهای نفت مرتبط نشان دهد. در نمودار و جدولی که او در مقاله خود در نشریه Foreign Affairs به چاپ رسانده است نشان دهد زمانی که بهای هر بشکه نفت به حدود شانزده دلار رسید آقای خاتمی صحبت از گفت و گوی تمدنها کرد و زمانی که قیمت به بشکهای صد و پنجاه دلار رسید، احمدینژاد نه تنها ملت ایران را خس و خاشاک خواند، بلکه خواستار محو اسرائیل از نقشه جغرافیایی جهان شد! این ارتباط تنگاتنگ میان بهای نفت و رفتار نظامهای دیکتاتوری، آنچنان مرتبط به نظر میرسد که پارهای از مفسران میتوانند با استفاده از ارتباط مستقیم این دو عامل، سیاستهای این نوع دولتها را پیشگوئی کنند.
موارد سوءاستفاده از درآمد نفت
معمولاً سه مورد برای سوءاستفاده از درآمد نفت مورد توجه تحلیلگران قرار گرفته است. از آنجا که استفاده از درآمد استیجاری، یعنی در آمدی که بر مبنای فعالیت اقتصادی انجام نشده، در واقع پول مفت یا ( Rentier Income) است که به دست حکومتها میرسد و باعث میشود این حکومتها خود را وابسته و مسئول و خدمتگزار مردم نشناسند. چون مردم مالیات نمیپردازند این دولت است که با در دست داشتن درآمد نفت میتواند به هر نحوی که بخواهد این در آمد را بین مردم تقسیم کند. در نتیجه رابطه طبیعی میان ملت و دولت جا به جا میشود، یعنی به جای اینکه دولت گماشته و حقوق بگیر ملت باشد، این ملت است که دستش در برابر حکومت دراز است و حکومت به هر نحوی که بخواهد از این وابستگی سوءاستفاده میکند. این نوع درآمدها نه تنها به توسعه دموکراسی کمکی نمیکند، بلکه بر عکس شالوده روابط دموکراتیک جوامع را مختل و متلاشی میکند. کشورهایی که برخوردار از این نوع درآمد هستند به نوعی دچار نقصان دموکراتیک (Democratic Deficit ) میشوند.
آثار و نتایج این نقصان را حداقل در سه جهت میتوان خاطر نشان کرد. نخستین عامل موثر همان مساله مالیات است. ارتباط مالیات و دموکراسی یعنی پاسخگو بودن دولت در برابر مردم. زمانی که مردم مالیات میپردازند از دولت میخواهند در برابر آنها پاسخگو باشد. بدون این رابطه نتیجهای جز پیدایش دولتهای خودسر و مستبد نخواهد بود. دومین عامل منفی و تاثیر ناگوار درآمد نفت در دست دولتها، امکان به مصرف رساندن آن به صورت دوستیابی و دستهبندی است. یعنی زمانی که چنین درآمدی در اختیار دولت است، همیشه جمعی مگسوار در پیرامون شیرینی گرد خواهند آمد و این رابطه باعث دستهبندی و خرید رابطه سیاسی میشود. هر کس بیشتر در برار قدرت حاکم ابراز بندگی و کرنش کند، از سهم بیشتری برخوردار خواهد شد. از دو عامل یاد شده خطرناکتر ایجاد قدرت سرکوب بلامنازع در دست حکومت است. حکومتی که در برابر ملت پاسخگو نیست و در آمدش مستقل از ملت است، در برابر هر نوع اظهار نظر مخالف از شیوه سرکوب استفاره خواهد کرد.
رابطه معکوس درآمد نفت و دمکراسی
جفری ساکس استاد دانشگاه هاروارد در این مورد مقالات بسیاری نوشته است که میتواند درونمای بهتری از شباهت رفتار حکومتهای رانتخوار در سراسر خاورمیانه را نشان دهد. جدا از مباحث نظری یاد شده، یک شاهد دیگر هم برای اثبات رابطه منفی دموکراسی و درآمد نفت، مطالعهای است که اخیراً از طرف مجله اکونومیست لندن با استفاده از منابع مستقل بینالمللی انجام گرفته است. در جدول دموکراسی که از طرف موسسه بینالمللی همه ساله منتشر میشود، مشاهده میکنیم که نه تنها تمام این کشورها به استثنای چند کشور مانند قطر و امارات متحده عربی در مراحل بسیار انتهائی ردهبندی دموکراسی قرار دارند بلکه میزان فساد هم در این کشورها بسیار بالا است. تا زمانیکه در کشورهای خاورمیانه مالکیت و درآمد نفت در دست حکومت است هرگونه تلاشی برای استقرار دمکراسی و گسترش اقتصاد آزاد بینتیجه خواهد بود.
پاریس: ۲۲نوامبر۲۰۱۳