یک فیلمساز هلندی از خانواده وان گوک و همنام برادر نقاش بزرگ را یک مراکشی مسلمان همین چندی پیش در آمستردام کشت و یک نماینده مجلس هلند از سوی مسلمانانی که در هلند پناه دادهشدهاند به مرگ تهدید شد. اولی فیلمی درباره رفتار مسلمانان هلندی با زنان ساخته بود و بهای آزادی گفتار را در کشوری که گفتار آزاد است با جان خودپرداخت. فیلمنامهنویسش نیز که مسلمان و سومالی تبار است خود را از ترس کشته شدن مسلم پنهان کرده است. دومی باز به گناه دفاع از آزادی گفتار و ارزشهای تمدن میهن خود در سرزمینش از سوی مهاجران و پناهجویان مسلمان تهدید به مرگ شده است و میخواهد حزبی برای مبارزه با مهاجران و پناهجویان تشکیل دهد.
هلند با یکی از آزادمنشترین رویکردها (اتی تود) به مهاجرت و پناهندگی و حقوق اقلیتها، تازهترین صحنه کشاکشی شده است که یکی از اندیشمندان بزرگ در میان استهزا و مخالفت عمومی محافل مترقی و آزادیخواه و صلحجو کشاکش تمدنها نامید. میدان جنگی شده است که از بالی تا آمستردام و از هندوکش تا مانهاتان سرتاسر جهان را فرامیگیرد و ترور کور، ترور خودکشی و نابود کردن هزاران و، اگر بتوانند، میلیونها سلاح آن است. ساموئل هانتینگتون در سالهای پایانی سده گذشته و پس از فرونشستن جنگ سرد و با نگاهی به موازنه تازه نیروها در جهان به این نتیجه رسید که میدان به هماوردان تازهای سپردهشده است که بر سر چیرگی نظامی و گسترش سرزمینی باهم درگیر نیستند. او بهدرستی دریافت که تمدن غربی برای تودههای بزرگی از مردم جهان دشمن اصلی شده است و جنگ تازه جنگ تمدنها، جنگ بر سر ارزشها خواهد بود. هانتینگتون البته تمدن کنفوسیوسی را نیز در کشاکش تمدنهای خود وارد کرد ولی چالش چین با همه سنت کنفوسیوسیاش، بیشتر، از نوع کلاسیک رقابت قدرتهاست. جامعه چینی در نو سازندگی نفسگیرش هر چه به الگوهای غربی نزدیک میشود و هدف چینیان پشت سر گذاشتن غرب است نه ویران کردن تمدن غربی.
اسلام بنیادگرا که در همه جامعههای اسلامی رو بر فراز دارد و گرایشهای میانهروتر را در وضع دفاعی میگذارد برعکس با تمدن غربی دشمنی مرگ و زندگی دارد و میکشد و آماده کشته شدن است. ربط دادن آن با مسئله فلسطین بیشتر سود تبلیغاتی دارد. هیچ راهحل آن مسئله، چنانکه هیچ درجه مدارا و هیچ امتیاز مادی و فرهنگی نمیتواند آن را از خشونتی که مانند هوا تنفسش میکند باز دارد. این تعبیر فرازنده اسلام، در زاغههای حاشیهای کشورهای دستخوش استبداد و فساد همانگونه رشد میکند که در مانندهای هلند گشادهدست مرفه و تشنه گفتگوی تمدنها و در چنبر پسا مدرنیسم و نسبی گرائی فرهنگی که هر تفاوت فرهنگی را پذیرفتنی میداند. استبداد همان اندازه پرورشش میدهد که آزادی، و طرفه آنکه آزادی در او کینهای بیشتر برمیانگیزد. درواقع آنچه او در غرب دشمن میدارد همان آزادی است. حق مستقل بودن و خود را بیان کردن؛ از دیوار تنگ باورها از هرگونه بیرون آمدن؛ حق دیدن و شنیدن و اندیشیدن. اسلام رادیکال، بنیادگرا، سنتی، راستین که همه در این معنی یکی است چنین حقی را مرگ تقدس میداند و پاسخش کشتن است. گفتگو که دستاویز ساده اندیشان “موافق سیاست” politically correct در برابر چنین پدیدهای شده است برای او معنی ندارد. سزای کمترین انکار و حتی تردید در امور ایمانی مرگ است. بحث و گفتگو جایی ندارد. “حق” هم با اوست. مسئله مرکزی ما بهعنوان جامعهای سراپا فرورفته در تقدس – ازنظر تاریخی – درست در همین است: تقدس در برابر آزادی.
اینکه هلندیان و مانندهایشان میباید با ماری که در آستین پروردهاند چه کنند مربوط به خودشان است. در هلند بجای چسبیدن به گفتگو به شکار تروریستها پرداختهاند؛ رهبر روحانی سوری شبکه تروریستی اسلامی گریخته است و گروهی دستگیرشدهاند. توجه در هلند، مانند بسیاری کشورهای اروپائی دیگر به نقش مسجدها بهعنوان پایگاه تروریستی برگشته است. مسجد در نگاه اسلامیان (با مسلمانان اشتباه نشود) پرورشگاه آدمکشان مقدس، انبار اسلحه، سنگر جنگی (در عراق،) زندان و مرکز پخش هر چیز (در جمهوری اسلامی) است. درواقع اسلامیان نخستین کسانی هستند که مسجد را عرفی گرا (سکولار) کردهاند. دمکراسی لیبرال غربی پادزهر مار را نیز در آستین دارد و اسلامیان خونآشام در آن دریای رواداری و انسانگرائی غرق خواهند شد. آنها در پارگینهای بومیشان نیز سرانجامی جز غرق شدن ندارند. تمدن غربی نیرومندتر از تروریسم اسلامی را مغلوب کرده است. ما که مار را برگرد خود در همهجا پیچیده داریم تنها میتوانیم درسهای چنین نمایشهای شرماوری را هرچه بهتر بگیریم. یکی از این درسها آوردن واقعنگری بیشتر به جنگ ضد تروریستی است. با اشکریزی (تمساح گونه یا جز آن) بر کودکانی که متأسفانه در هر جنگی ممکن است کشته شوند، نمیتوان پاسخ مردمانی را داد که صدها کودک را در بسلان روسیه جنوبی بهقصد کشت گروگان گرفتند و زمین آموزشگاهشان را از لاشههای آنان پوشاندند. با تروریسم اسلامی جز دست بردن به اسلحه (ازجمله) در هر سطح چارهای نیست.
درس دیگر آن است که تقدس را میباید از فرهنگ سیاسی خود، حذف کنیم. این سخن روشنگری بیشتر میخواهد. در اینجا همین بس که با سلاح آزادی گفتار میباید به جنگ تقدس رفت و از خلاف سیاست politically correct بودن نهراسید. (احترام گذاشتن با تقدس تفاوت دارد.) بسیاری از آنچه ما به عادت یا از بیم نپذیرفتن و از دست دادن دیگران، و درواقع به ملاحظات سیاسی، میگوییم و باور داریم ممکن است درست نباشد. آزادی گفتار به معنی مجاز دانستن خلاف سیاست است و تنها راه تقدس زدایی از فرهنگ سیاسی است. تقدس و هر چه فراتر از اندیشه و گفتار باشد در برابر آزادی گفتار دوام نمیآورد. در سیاست و کشورداری (شامل سیاست خارجی) مقدس، به معنی فراتر از اندیشه و گفتار آزاد، وجود ندارد وگرنه میباید در همین خاورمیانه نکبت ماند. در ایران که زندان و بر باد رفتن هستی هرلحظه در کمین آزاد اندیشان است روانهای دلاور روزافزونی خطر میکنند و مقدسات را زیر پرسش میبرند. در بیرون از که میباید ترسید؟ گیریم که محافل یا رسانههایی نپسندند و فریاد نومیدانه بازماندگان گفتمانی روبهمرگ را بلندتر کنند. اما نسل تازه ایرانیان مهمتر است؛ با آنها میباید در پیشبرد آزادی گفتار و شکستن بتها و رساندن شخصیتها و موضوعات بهاندازه درستترشان همزبان شد.
آبان ۲۰, ۱۳۸۳