در حالی که جنگ اسرائیل و حماس در غزه به دومین ماه خود میرسد، یک پرسش مهم مطرح میشود: در پایان این نبرد با چه تصویری روبرو خواهیم بود؟
اگر به جنگهای گذشته اسرائیل با همسایگان عرب بنگریم، خواهیم دید که جنگ جاری نیز مانند جنگهای گذشته دو طرف ممکن است بدون نتیجه نهایی به پایان برسد و اگر چنین شود، میباید در انتظار جنگهای دیگری در آینده باشیم.
میپرسید چرا؟ در طول تاریخ جهان جنگ همواره حضورداشته است و احتمالاً تا زمانی که آدمیان وجود دارند، حضور خواهد داشت. جنگ وسیلهای بوده است برای بازسازی مناسبات واحدهای اجتماعی با یکدیگر و همواره با پیروزی یکسو درصحنه نبرد و شکست سوی دیگر پایانیافته و شکل دادن به مناسبات تازهای را ممکن ساخته است؛ به عبارت دیگر، جنگ یک مقوله ثنوی بوده است با یک برنده و یک بازنده.
مسئله بهحق یا ناحق بودن این بردوباخت مسئلهای است در قلمرو اخلاقیات و ربطی به خود جنگ، جنون برهم زننده وضع موجود و ایجاد وضع موجودی تازه ندارد. جنگی که نتواند این وظیفه را انجام دهد، چه بهحق و چه بهناحق، حتی در متن فرا اخلاقی دشمن توجیهپذیر نخواهد بود.
اما این سرنوشت همه جنگهای اسرائیل با همسایگان عرب آن بوده است. همه آن جنگها را همسایگان عرب آغاز کردند. در همه آن جنگها اسرائیل درصحنه نبرد پیروز شد، اما در نتیجه هر جنگ مقدمهای شد برای جنگ بعدی و حلقهای از زنجیری شیطانی.
در ۱۹۴۸ میلادی اتحادیه عرب که تازه با حمایت انگلستان تشکیلشده بود، به دولت نوبنیاد اسرائیل حمله کرد و از فلسطینیان خواست که روستاها و شهرهای خود را ترک کنند تا پس از نابودی اسرائیل همراه با ارتشهای پیروزمند عرب به وطن عربی برگردند. در آن جنگ، اعراب شکستخوردگان صحنه نبرد بودند، اما با دخالت سازمان ملل متحد از پذیرفتن شکست خود سرباز زدند. این نخستین بار در طول تاریخ بود که طرف شکستخورده در یک جنگ، با تکیه به عامل سومی که در جنگ نقشی نداشت، از پذیرفتن شکست خودداری میکرد.
در ۱۹۵۶ جنگ سوئز به رهبری بریتانیا و فرانسه با شرکت اسرائیل نیز با پیروزی نظامی مثلث مهاجم بر مصر پایان یافت، اما با دخالت ایالاتمتحده بازهم بینتیجه ماند. مصر با حمایت آمریکا و اتحاد جماهیر شوروی توانست از پذیرفتن شکست خودداری کند و درنتیجه استخوانلایزخم باقی ماند.
جنگ ششروزه ۱۹۶۷ را مصر آغاز کرد و این بار نیز اسرائیل ازنظر نظامی به پیروزی رسید؛ اما این بار هم دخالت سازمان ملل متحد و قدرتهای بزرگ مانع از آن شد که برنده جنگ، یعنی اسرائیل، پیروزی خود را در وجه سیاسی نقد کند.
جنگ ۱۹۷۳، که با حمله مصر آغاز شد نیز به همان سرنوشت دچار شد. نیروهای اسرائیلی پس از چند روز توانستند ورق را بهسوی خود برگردانند؛ اما این بار نیز دخالت سازمان ملل متحد و قدرتهای بزرگ مانع از آن شد که وضع موجود تازهای به سود برنده درصحنه نبرد شکل گیرد. البته پس از سالها تلاش دیپلماتیک، مصر سرانجام اسرائیل را به رسمیت شناخت و یک حالت صلح سرد میان دو همسایه برقرار شد. با این حال ریشه واقعی جنگ، یعنی دشواری پذیرفتن موجودیت اسرائیل از سوی اعراب، همچنان باقی ماند.
پس از آن اسرائیل در جنگهای کوچک با حزبالله در لبنان و حماس در غزه، البته با حمایت مالی، سیاسی و تسلیحاتی جمهوری اسلامی در ایران، پیروز درصحنه نبرد بوده است، اما همچنان با دخالت سازمان ملل متحد و قدرتهای بزرگ اجازه نیافته است که پیروزی خود را با استقرار وضع موجودی تازه به سود خود مسجل سازد.
در طول تاریخ، جنگ همواره یک رابطه نزدیک و خصوصی میان دو طرف نبرد بوده است، رابطهای که دیگران را حذف میکند. در بهترین شکل، دیگران یعنی ناظران جنگ هورا بکشند یا نفرین کنند، اما اجازه تعیین سرنوشت نبرد را ندارند. در مورد اسرائیل و اعراب این قاعده چند هزارساله، بهطور استثنایی شکسته شده است.
در هشت دههایی که از پیدایش اسرائیل بهعنوان یک دولت میگذرد، جهان شاهد جنگهای بسیاری بوده است. در کره و ویتنام، ایالاتمتحده و متفقان آن کنترل تعیین نتیجه را داشتند. اتحاد شوروی در حمله به افغانستان و اشغال آن کشور برای ۲۰ سال، توجهی به ناظران یعنی سازمان ملل و افکار عمومی جهان نداشت. بریتانیا در جنگ با آرژانتین، پیروزی کامل خود را بیتوجه به سازمان ملل و افکار عمومی جهانی تثبیت کرد. ایالاتمتحده و متفقان آن با حمله به افغانستان و عراق، وضع موجودی را که میپنداشتند به سودشان خواهد بود برقرار کردند.
روسیه ولادیمیر پوتین در حمله به گرجستان و اشغال ۲۰ درصد از خاک آن کشور، توجهی به ناظران یا کنار گودنشینان نداشت، همین بیتوجهی روسیه را در جنگ جاری در اوکراین میتوان دید.
جنگ هشتساله ایران و عراق نیز که با حمله عراق آغاز شد، بیتوجه به کنار گودنشینان ادامه یافت و بدون تعیین برنده و بازنده نهایی پایان یافت.
در جنگ جاری در غزه، اسرائیل بیتردید خواهد توانست که به هدف اعلامشده خود، یعنی درهم کوبیدن ماشین نظامی حماس، برسد؛ اما از هماکنون میتوان دید که کنار گودنشینان، بهویژه سازمان ملل، ایالاتمتحده، اتحادیه اروپا و آنچه افکار عمومی جهان خوانده میشود، مانع از آن خواهد شد که اسرائیل پیروزی نظامی خود را در وجه سیاسی درازمدت شکل دهد. بار دیگر، با وضعی روبرو خواهیم بود که در آن برنده و بازنده، از نظر سیاسی، همتراز تلقی خواهند شد.
تظاهرات گسترده ضد اسرائیلی در دمکراسیهای غربی نشان میدهد که بخش رو به گسترش از افکار عمومی جهانی، به دلایل مختلف، اسرائیل را یک استثنا تلقی میکند- یعنی تنها کشوری که نباید اجازه یابد که بهعنوان پیروز یک جنگ، خواستههای سیاسی خود را برآورده کند.
در لندن هفته گذشته در چند گردهمایی ضد جنگ در غزه، بهعنوان خبرنگار شرکت کردم. همه این گردهماییها به دعوت ائتلاف «نه به جنگ» و با حمایت جناح چپ حزب کارگر، گروههای ضد یهود راست و چپ و هواداران اخوانالمسلمین شکل گرفت.
در یکی از گردهماییها در ایستگاه راهآهن واترلو، چند تن از تظاهرکنندگان کوشیدند تا ترنها را به رنگهای پرچم فلسطین رنگآمیزی کنند، اما با دخالت پلیس موفق نشدند. از میان تظاهرکنندگان خشمگین، کسانی که در نگاه نخست، نیازمند به درمان روانی «مدیریت خشم» به نظر میرسیدند، چهره یک خانم میانسال به خاطر آرامش ملکوتیاش توجه را جلب میکرد. چرا زنی که به نظر میرسید آرام و آسوده است باید در نمایش نیمه چریکی «نه به جنگ» شرکت کند؟
این پرسش را با او در میان گذاشتم. پاسخ او این بود: من مخالف جنگ هستم! اما آیا او علیه دیگر جنگهایی که در دوران زندگیاش رخداده بود نیز به تظاهرات رفته بود؟ پاسخ او: نه! اما این جنگ باید پایان بگیرد. آتشبس لازم است.
پس از چند دقیقه، چند ضد جنگ جوان و رگ گردن سیخشده دور ما جمع شدند. یکی از آنان گفت یعنی شما با آتشبس مخالفید؟ پاسخ من: نه، مخالف نیستم؛ اما فراموش نکنید که آتش از هر دو طرف میآید. آیا نباید از حماس نیز بخواهیم که از پرتاب موشک و راکت به هدفهای غیرنظامی در اسرائیل خودداری کند.
یک خشمگین دیگر به بحث پیوست: اما حماس برای تأمین حقوق ملت خود میجنگد. پاسخ من: اسرائیل هم برای حفظ جان مردم خود میجنگد. خوشبختانه کل جریان با دخالت پلیس پایان یافت؛ اما معلوم بود که برای بسیاری از شرکتکنندگان، جنگ جاری در غزه بین ظالم، یعنی اسرائیل و مظلوم یعنی حماس بود و درنتیجه، صرف مظلوم بودن جوازی بود برای ظالم شدن.
ضدیت با اسرائیل و در بعضی موارد ضدیت با یهودیان به طور کلی، وسیلهایی شده است برای ابراز عقدهها، نارضایتیها، تعصبات و سوءتفاهمهایی که غالباً نه ربطی به اسرائیل دارند و نه به یهود به طور کلی. بدین سبب است که نمیتوان امیدوار بود جنگ جاری در غزه آخرین حلقه زنجیری باشد که بخش بزرگی از خاورمیانه را در طی چندین دهه به لبه پرتگاه کشانده است.
برگرفته از ایندیپندنت فارسی