غزه‌ای که می‌توانست باشد، اما نشد

غزه‌ای که می‌توانست باشد

جنگ جاری در غزه، به هر شکل که پایان یابد، به‌عنوان یک تراژدی وارد تاریخ خاورمیانه خواهد شددرواقع یک تراژدی مضاعف، زیرا جنگی غیر لازم بود. غزه می‌توانست مسیر دیگری داشته باشد – مسیری به‌سوی توسعه و تحول اقتصادی، سیاسی و اجتماعی. مسئول این انحراف مسیر، انحرافی که به جنگ جاری انجامید، سازمان مقاومت اسلامی یا حماس است که از سال ۲۰۰۷ میلادی به بعد بر غزه تسلط داشته است.

در ۲۰۰۷ یعنی دو سال پس از پایان اشغال غزه از سوی اسرائیل و برچیده شدن تمامی شهرک‌های یهودی در نوار فلسطینی، صحنه جنگ امروز یک‌تکه زمین مرغوب در ساحل مدیترانه بود، با نزدیکی به بزرگ‌ترین بازار جهان، یعنی اتحادیه اروپا، خطوط ارتباطی گسترده دریایی، و از همه مهم‌تر یک سرمایه مهم عاطفی، یعنی همدردی با مردم فلسطین، نه‌تنها در ۲۱ کشور عرب بلکه در سراسر جهان.

در آن زمان، حماس که از سمپاتی اسرائیل برخوردار بود، می‌توانست خود را از یک سازمان مذهبی سیاسی که در آغاز بود تبدیل کند به یک سازمان سیاسی سازنده یک دولت. امروز می‌دانیم که رهبران حماس از نسل خالد المشعل به بعد تصمیم دیگری گرفتند، تبدیل حماس به یک سازمان نظامی – تروریستی فقط با یک هدف: انتقام از اسرائیل و نابودی دولت یهود.

این تصمیم در بازنویسی یا به‌روزرسانی منشور حماس به‌خوبی منعکس است. بند اول منشور می‌گوید: «اسلام قانون زندگی ماست. افکار و آرمان‌هایمان و حتی دیدگاهمان در قبال کائنات را از آن (اسلام) می‌گیریم همچنان که نظرات ما درباره زندگی و انسان را.»

به‌عبارت‌دیگر، حماس یک سازمان پان- اسلامی است و به همین جهت نمی‌خواهد خود را در مفهوم فلسطین محدود کند. حماس برنامه‌ای برای دولت‌سازی ندارد و از آنجا که وجود ملل را نیز نمی‌پذیرد، خود را متعهد به چیزی به نام ملت فلسطین نمی‌داند. در بند هفتم منشور، حماس خود را یک جنبش قیام‌گرا معرفی می‌کند و تأکید دارد که: «روز قیامت نخواهد آمد مگر زمانی که مسلمانان با یهود نبرد کنند. روزی که در آن هر یهودی، خود را پشت یک سنگ یا یک درخت پنهان کند و سنگ‌ها و درختان می‌گویند: ای مسلمان، ای مؤمن به الله! یک یهودی پشت من پنهان‌شده است. بیا و او را بکش!»

ممکن است بگویید هیچ سازمان سیاسی نمی‌تواند با چنین منشوری به‌صورت یک حکومت نرمال عمل کند و دیر یا زود، با سقوط اقتصادی روبرو خواهد شد؛ اما چند عامل مانع از این سقوط شد. نخستین عامل رشد سریع بازرگانی، ازجمله صدور کارگر بین اسرائیل و غزه بود. در ۲۰۲۳ میلادی ۷۲ درصد از بازرگانی خارجی غزه با اسرائیل بود. عامل دوم کمک‌های مستقیم و غیرمستقیم سازمان ملل متحد، اتحادیه اروپا، ایالات‌متحده و بیش از ۶۰ سازمان غیردولتی که بخش بزرگی از نیازهای غزه در زمینه‌های آموزش‌وپرورش، بهداشت و پزشکی، تأسیسات زیربنایی و حتی فرهنگ و هنر را تأمین می‌کردند و بدین‌سان به حماس امکان می‌دادند که منابع مالی خود را در زمینه دلخواه خود یعنی آمادگی برای حمله به اسرائیل به کار اندازد.

در همان حال حماس و شریک کوچکش، «جهاد اسلامی برای آزادی فلسطین» از کمک‌های غیررسمی یا زیرمیزی فراوان نیز برخوردار بودند. جمهوری اسلامی در ایران، قطر، شبکه اخوان‌المسلمین در سراسر جهان، ثروتمندان فلسطینی دو تابعیتی در اروپا، کانادا، ایالات‌متحده، آمریکای لاتین و کشورهای عرب به دلایل مختلف و گاه متضاد ده‌ها میلیارد دلار به قطر رساندند.

از سال ۲۰۰۷ تا ۲۰۱۹ قطر به نسبت جمعیت، بزرگ‌ترین رشد سرمایه‌گذاری خارجی را در منطقه خاورمیانه، البته به‌استثنای اسرائیل، داشت. نرخ رشد اقتصادی غزه در آن سال‌ها ۱۱/۷ درصد بود که به گزارش سازمان ملل متحد، براثر بحران کووید به ۳/۹ درصد کاهش‌یافته است؛ اما همین ۳/۹ درصد نیز از نرخ رشد اقتصادی در غالب کشورهای منطقه مثلاً جمهوری اسلامی ایران، لبنان، سوریه و مصر بیشتر است. (ترکیه، اسرائیل و اردن نرخ مشابه یا بهتری داشته‌اند.)

باز به گزارش سازمان ملل متحد، درآمد سالانه در غزه در حدود ۳/۴۱۳ دلار در سال ۲۰۲۳ در مقایسه با ارقام مربوط به جمهوری اسلامی در ایران (۴/۹۱۲ دلار) اردن (۴/۱۰۳ دلار) و مصر (۳/۳۰۰ دلار) چندان بد نیست.

تولید ناخالص ملی غزه از رقم مشابه برای ۱۲ کشور عضو سازمان ملل متحد بیشتر است. هرچند که بعضی از آنان، مثلاً لیبریه، چاد، مالاوی، سودان جنوبی و آفریقای مرکزی جمعیتی چند برابر غزه دارند. در سطح درآمد سرانه، غزه از بسیاری از کشورها ازجمله افغانستان و یمن ثروتمندتر یا کمتر فقیر است.

ممکن است بپرسید پول‌هایی که در غزه ریخته شد کجا رفت؟ بخشی از آن در سطح سرمایه‌گذاری‌های کوچک خصوصی به‌ویژه از سوی دو تابعیتی‌ها، صرف ساختن ویلاهای مجلل، مثلاً در محله حی‌ الرمال (سه کیلومتری شهر غزه در کنار دریا)، مهمانسراها و هتل‌های لوکس و بازارهای مدرن شد. بخش دیگر در ایجاد کارخانه‌های کوچک برای کالاهای مصرفی و مواد غذایی به کار آمد و بخشی نیز به‌احتمال‌قوی، اما غیرقابل اثبات، راهی حساب‌های بانکی رهبران حماس و جهاد در اروپا و کشورهای خلیج‌فارس شد.

امیر طاهری

اما امروز می‌دانیم که بزرگ‌ترین سرمایه‌گذاری در غزه در ۱۵ سال گذشته، صرف ساختن ماشین جنگی حماس برای حمله به اسرائیل شده است. این ماشین جنگی با به کار گرفتن بیش از ۵۰ هزار رزمنده و کادرهای پشتیبانی آنان، بزرگ‌ترین کارفرمای غزه است. شاخه‌های صنعتی این ماشین در بعضی زمینه‌های صنایع تسلیحاتی پیشرفت کرده‌اند: مونتاژ پهپادهای هوایی از تهران یا قاچاق شده از ترکیه، مسلسل‌های مدرن و البته انباری از راکت‌ها و موشک‌های کوتاه و میان‌برد.

بااین‌حال، شاید بزرگ‌ترین بخش سرمایه‌گذاری در ایجاد یک ماشین جنگی، صرف ساختن شبکه‌ای از تونل‌های زیرزمینی شد که احتمالاً پس از شبکه مشابه در کره شمالی و جمهوری اسلامی در ایران، سومین شبکه تونلی گسترده در جهان است. بر اساس بهترین داده‌های موجود، این شبکه حداقل پنج هزار کیلومتر وسعت دارد و متوسط عمق هر تونل ۷۵ متر است. (گزارش‌های اسرائیل رقم ۱۰ هزار کیلومتر را عرضه می‌کند.)

حماس از این تونل‌ها به دو منظور بهره می‌گیرد: دورنگه داشتن زرادخانه خود، به‌ویژه سیلوهای موشکی، از حملات هوایی اسرائیل و در مرحله جاری جنگ، پنهان کردن رزمندگان خود برای کشاندن سربازان اسرائیلی به نبردهای زیرزمینی که با آن آشنایی ندارند. فراموش نکنیم که اکثریت سربازان اسرائیلی شهروندان عادی‌اند که پس از یک دوران خدمت، به‌عنوان ذخیره برای روز مبادا در نظر گرفته می‌شوند. آنان فاقد تعلیم و تجربه لازم برای نبردهای نامتقارن شهری، آن‌هم در شبکه‌ای از تونل‌ها هستند. حماس امیدوار است که نبردهای تونلی جنگ کنونی را تا آنجایی که ممکن است طولانی‌تر کند. این نیز هزینه سنگینی برای اسرائیل خواهد داشت، زیرا سربازان ذخیره ناچارند شغل خود را رها کنند و به میدان بیایند و درنتیجه فعالیت‌های اقتصادی کشور را به کندی بکشانند.

بازهم بر اساس داده‌های موجود، شبکه تونلی حماس بین ۵ تا ۶ میلیارد دلار هزینه داشته است که بزرگ‌ترین سرمایه‌گذاری در تاریخ غزه به شمار می‌آید. اسرائیلی‌ها مدعی‌اند که بخش مهمی از این مبلغ را جمهوری اسلامی در ایران تأمین کرده است؛ اما برآورد ما از کمک مستقیم تهران به حماس که از زمان سردار قاسم سلیمانی آغاز شد، در حدود ۶۰۰ میلیون دلار است. رهبران حماس تاکنون دریافت فقط ۱۴۰ میلیون دلار از ایران را علناً پذیرفته‌اند.

تجربه حماس در جهت عکس تجربه دیگر گروه‌های سیاسی- نظامی با هدف رسیدن به قدرت شکل‌گرفته است. پس از جنگ جهانی دوم و آغاز دوران استعمار‌زدایی ده‌ها گروه با شعار استقلال یا انتقام‌جویی از «اشغالگر» به میدان آمدند، اما تنها گروه‌هایی که موفق شدند به قدرت برسند و قدرت را در راه دولت‌سازی به‌کارگیرند، توانستند باقی بمانند.

گروه‌هایی که نتوانستند این استحاله را انجام دهند سرکوب و حذف شدند: ارتش سری برای آزادسازی ارمنستان (ASALA) راه درخشان (پرو) ام ۱۹ (آرژانتین) جبهه خلق برای آزادی خلیج اشغال‌شده (PFLOAG) حزب کارگران کرد (PKK) جیش محمد و لشکر طیبه (کشمیر) بریگادهای سرخ (ایتالیا) بخش ارتش سرخ (آلمان غربی) سلول انقلابی کمونیست (فرانسه) اتحادیه برای استقلال ملی آنگولا (UNITA) و ارتش آزادی‌بخش کازامانس (سنگال) از زمره شکست‌خوردگان‌اند.

در ایران نیز گروه‌هایی مانند سازمان مجاهدین خلق، سازمان چریک‌های فدایی خلق و یک دوجین گروه کوچک‌تر موفق نشدند که خود را به مرحله احزاب سیاسی با برنامه دولت‌سازی ارتقا دهند و درنتیجه علی‌رغم پیروزی انقلاب ۱۳۵۷ که در آن شرکت داشتند، به‌سرعت حذف شدند.

برعکس سازمان‌هایی که خود را از سطح چریکی و تروریستی، به سطح سیاسی و دولت‌سازی ارتقا دادند، موفق شدند و در بسیاری نقاط هنوز حضور دارند. قدیمی‌ترین نمونه این استحاله را در کوبا می‌یابیم. در الجزایر نیز جبهه ملی برای آزادی (FLN) یک نمونه دیگر است. در کلمبیا جبهه انقلابی مسلح کلمبیا (FARC) پس از ۴۰ سال به بخشی از قدرت سیاسی دست‌یافت. در جزیره تیمور در آسیا، گروه‌های چریکی پذیرفتند که قادر به شکست اندونزی نیستند و درنتیجه تقسیم جزیره را پذیرفتند و در بخش شرقی آن به قدرت رسیدند. در عراق، حزب دموکرات کردستان و اتحادیه میهنی کرد نیز توانستند خود را به‌صورت سازمان‌های سیاسی، با قابلیت حکومتی، بازتعریف کنند.

بسیاری از گروه‌های چریکی – تروریستی هنگامی به اهمیت استحاله پی بردند که دیر شده بود. در مالزی، ۱۱ سال جنگ چریکی به نابودی گروه‌های استحاله‌ناپذیر انجامید. در پاپوا- گینه‌نو نیز گروه‌های چریکی تروریستی سرنوشت مشابهی داشتند.

در چهارهفته‌ای که از جنگ جاری در غزه می‌گذرد یکی از پرسش‌های مطرح‌شده در بحث‌ها و مناظرات به سرنوشت حماس مربوط بوده است. آیا می‌توان آن‌چنان‌که بنیامین نتانیاهو، نخست‌وزیر اسرائیل، مدعی است حماس را به‌طورکلی نابود کرد؟

نابودی حماس ازنظر نظامی کاملاً میسر است، هرچند هزینه آن، برای اسرائیل و البته مردم غزه سنگین باشد؛ اما آیا حماس نمی‌تواند با تغییر مسیر به استحاله برسد و خود را به‌صورت یک سازمان سیاسی و البته غیر تروریستی بازتعریف کند؟

پاسخ به این پرسش آسان نیست؛ اما یک نکته روشن است، حماس با مشکل کنونی رهبرانش و با حفظ منشور کنونی نمی‌تواند به استحاله‌ای برسد که گروه‌های تروریستی مشابه تجربه کردند. بازسازی هویت حماس با یک مشکل بزرگ دیگر نیز روبروست، نقش عوامل خارجی در شکل دادن به هویت کنونی آن. جمهوری اسلامی در ایران، قطر، شبکه جهانی اخوان‌المسلمین، ثروتمندان عرب که همواره در برنامه‌های «پیروزی اسلام» سرمایه‌‌گذاری کرده‌اند و امروز ترکیه یا حتی روسیه نیز ممکن است از تبدیل حماس به یک سازمان سیاسی راضی نباشند.

حمله حماس به اسرائیل در ۷ اکتبر، ممکن است هزینه بسیار سنگینی برای آن کشور داشته باشد، اما سرانجام به‌عنوان خودکشی حماس در تاریخ ثبت شود – خودکشی در متن تراژدی. غزه می‌توانست یک سنگاپور مدیترانه‌ای بشود با جذب سرمایه‌های بزرگ و کوچک در زمینه‌های مدرن، تکنولوژی، جهانگردی، ماهیگیری، خدمات مالی و در طی دهه‌های آینده، بهره‌برداری از منابع گاز و نفت فلات قاره در مدیترانه، منابعی که اسرائیل و غزه مالکان مشترک آن‌اند.

به‌عبارت‌دیگر، غزه می‌توانست وارد یک بازی برد – برد بشود، اما رهبران نادان و فاسد ترجیح دادند که وارد بازی‌ شوند که در آن‌همه بازنده خواهند بود و این تصور را بسط دهند که فلسطینی‌ها قادر به حکومت نیستند و کاری جز تونل‌سازی و آدم‌کشی بلد نیستند.

 

برگرفته از ایندیپندنت فارسی

 

مطالب مربوط

بازگشت شبح سر ریدر بولارد

زبان: وسیله تفاهم یا بهانه‌ای برای دشمنی؟

ایران و روسیه: روسلان‌های وفادار

این سایت برای ارائه بهتر خدمات به کاربران خود ، از کوکی‌ها استفاده می‌کند.
This website uses cookies to improve your experience. We'll assume you're ok with this, but you can opt-out if you wish
اطلاعات بیشتر