جنایت حماس و محک گروه‌های سیاسی ایران

پدیده جالبی در انشاءنویسی گروه‌ها و افراد سیاسی ایرانی وجود دارد که ده‌ها سال است توجه مرا همواره جلب می‌کند و به‌نوعی فرهنگ عمومی سیاسی جامعه ایرانی تبدیل‌شده است. هرگاه گروهی می‌خواهد در باره رویدادی بیانیه صادر کند که نظر ما این است، یک بیانیه نیم‌صفحه‌ای را تبدیل به مانیفست سیاسی و ایدئولوژیک می‌کنند. باید در باره همه جنبه‌های ممکن و غیرممکن آن رویداد اظهارنظر شود. مبادا چیزی از قلم بیفتد و بهانه به دست کسی دهد که این نکته را مسکوت گذاشته‌ای، پس دیدگاهت این است، آنجا ضعف داری یا غرض و غیره.

از دید من، نگارش این‌گونه بیانیه‌ها ریشه مشترک با فرهنگ مذهبی ایرانی و فرهنگ حاکم بر توضیح‌المسائل شیعی دارد که همیشه تلاش دارد همه جوانب ممکن را در تخیل در نظر گیرد و به همه پرسش‌های ممکن و نپرسیده از پیش پاسخ دهد. باید ملاحظه این‌وآن را کرد، باید این جنبه را هم در نظر گرفت و باید به آن مورداشاره کرد. مبادا بگویند …

نیاموخته‌اند و یا نمی‌خواهند و یا نمی‌توانند روشن و صریح در باره امر مشخص موردنظر سخن‌گویند و یا آگاهانه بسیار می‌گویند که حرفی نزده باشند. یک پیامد بدون واسطه این منش و رفتار مصلحت‌گرایی است. مصلحت این است که این را بگوییم و آن را اشاره‌کنیم. این را می‌گوییم تا آن‌یکی را نگوییم. تلاش بر این است که مراعات این‌وآن دیدگاه و گروه و شخص شود تا مبادا به کسی برخورد و یا بهانه‌ای به دست کسی بیفتد. چنین نگاهی برایش روابط اهمیت نخست دارند و اولویت بر ضوابط. همه‌چیز برایش مشروط است و قابل‌ملاحظه و معامله. پرنسیپ برایش تعریف‌نشده است یا به آن عمل نمی‌کند و خط قرمز ندارد. در همین راستا نظام اخلاقی روشنی هم ندارد و نمی‌توان در رفتار چنین کسی یا گروهی چارچوب تعریف‌شده اخلاقی دید؛ یک نظام و منشور اخلاقی با خط قرمز‌های روشن و بدون قید و شرط که بشود از پیش روی آن حساب کرد. چنین کسی در اصول و پایه‌های اخلاقی نیز مصلحت دارد و قابل‌اعتماد نیست.

در تقریباً تمامی بیانیه‌هایی که این روزها در باره جنایت روز شنبه حماس در اسراییل منتشرشده‌اند، همه به‌جای محکومیت بی‌چون‌وچرای کشتار مردم بی‌دفاع در یک کنسرت و قتل‌عام مردم در خانه‌هایشان، بریدن سر کودکان و سوزاندن آن‌ها، بی‌احترامی به جنازه کشته‌شدگان و دیگر وحشی‌گری‌هایی که چند سال پیش از دیگر برادران حماس یعنی داعش دیده بودیم، همه این بیانیه‌ها به ما تاریخ درس داده‌اند که اسراییل هم جنایت کرده، در لبنان این‌وآن کرده، سرزمین‌ها را اشغال کرده و غیره.

یک نکته جالب اینجاست که روایتی که این گروه‌های مدعی اپوزیسون حکومت اسلامی (که بسیاری از آن‌ها خود را چپ و جمهوری‌خواه می‌نامند) ارائه می‌دهند، روایتی است ناقص که اسلامیون از دیدگاه خودساخته و پرداخته‌اند که بخشی از آن نیمی از واقعیت و بخشی دیگر ساختگی است. کمتر می‌بینید که مثلاً بیایند بگویند که بسیاری از ساکنان فلسطین زمین‌هایشان را خودشان به یهودی‌ها فروختند و بعدها دبه درآوردند. تنها آن بخشی را بازگو می‌کنند که افراط‌گرایان صهیونیست طرفدار هرتسل با حمایت بریتانیا به اشغال و راندن مردمان عرب فلسطینی پرداختند. تقریباً هیچ نوشته کامل و جامعی از این بحران از گروه‌های ایرانی وجود ندارد که بشود گفت که آن‌ها اشراف کامل و مستقل از بحران دارند؛ اما در انشاءنویسی و کپی‌برداری از سرعت بالایی برخوردارند.

البته سخن اصلی من در اینجا این ویژگی انشاءنویسان سیاسی ایرانی نیست، بلکه اشاره من به چیزی است که از میان خطوط نانوشته می‌توان خواند و گمانه‌ای دهشتناک که پرسشی جدی در برابر گروه‌های سیاسی ایرانی مدعی اپوزیسیون حکومت اسلامی می‌گذارد. آسمان‌وریسمان را به هم می‌بافند اما نکته اساسی را مسکوت گذاشته‌اند؛ نکته‌ای اساسی که از دید انسان متمدن قرن بیست و یکمی پنهان نمی‌ماند. سخن این است: جنایت حماس در اسراییل کوچک‌ترین ارتباطی به بحران تاریخی فلسطینی‌ها و اسراییل ندارد.

محمود تجلی‌مهر

گروهی جنایت‌کار تروریست حماس به یک کنسرت بین‌المللی در نزدیکی نوار غزه حمله می‌برند و صدها انسان بی‌دفاع را قتل‌عام کرده و گروهی را گروگان می‌گیرند. گروهی نیز به مزارع اشتراکی کیبوت حمله می‌کنند که مردمانش اتفاقاً عمدتاً دوستان و طرفداران حقوق فلسطینی‌ها هستند. انسان‌های بی‌دفاع را در آنجا قتل‌عام می‌کنند، چندین کودک را سر می‌برند و در آتش می‌سوزانند و گویا به زنان نیز تجاوز می‌کنند. آیا این جنایت ربطی به بحران فلسطین و اسراییل دارد؟ من می‌گویم خیر، هیچ ارتباطی ندارد!

انسان متمدن در این جنایت هیچ‌گونه سابقه تاریخی، هیچ‌گونه توجیه و توضیح و ارتباط آن با بحران فلسطین و اسراییل نمی‌بیند. دست‌کم از ابتدای قرن بیستم هرگونه تعرض به غیرنظامیان و مردم عادی از سرزمین دشمن در نگاه جامعه بشری ممنوع و محکوم است. یادمان نرفته که در دادگاه نورنبرگ جنایت‌کاران نازی را در دادگاه‌های علنی و با رعایت حقوق کامل محاکمه کردند. هیچ‌یک را نبردند در همان کوره‌های آشویتس با گاز بکشند و بسوزانند. حال گروه‌های سیاسی ایرانی امروز (که مثلاً مدعی اپوزیسیون دمکرات حکومت اسلامی نیز هستند) با شنیدن خبر جنایت داعشیان حماس، برای ما در همان خط نخست تاریخ درگیری اسراییل و فلسطین را بازگویی می‌کنند و این‌که اسراییل هم این‌وآن جنایت را انجام داده و ریشه همه این‌ها در اشغال فلسطین از سوی اسراییل است.

خیر! جنایت برعلیه غیرنظامیان بی‌دفاع، زنان و کودکان در هر شرایطی بدون قید و شرط محکوم است. می‌خواهد وحشیان حماس باشند یا سربازان اسراییلی که دست کودکان سنگ‌پران فلسطینی را می‌شکستند. می‌خواهد همان حماس باشد که مردم غزه را سپر بلا می‌کند و از داخل خانه‌های آن‌ها، از درون بیمارستان‌ها و مدرسه‌ها موشک پراکنی می‌کند و یا ارتش اسراییل که دارد برای ورود به غزه آماده می‌شود، امری که با کشته شدن مردمان بسیاری از غزه همراه خواهد بود.

جنایت صبرا و شتیلا و جنایت آخر هفته گذشته حماس همه‌شان در یک سطح قرار دارند و عاملان و آمران آن‌ها جنایت‌کار جنگی هستند. این چند جمله آخر را برای این تأکید می‌کنم که ساده‌لوحان به خود زحمت ندهند و بیایند بگویند پس چرا جنایت‌های اسراییل را نمی‌گویی (کاری که برخی از عرب‌ها در پاسخ به کامنت‌های من در جای دیگر می‌نویسند). خیر، زحمت نکشید! هر انسان متمدن و معتقد به حقوق بشر در قرن بیست‌ویک این‌گونه جنایت‌ها را بدون قید و شرط محکوم می‌کند، توجیه تاریخی برایش نمی‌تراشد و برایش تفاوتی نمی‌کند چه کسی به این جنایت‌ها دست‌زده باشد.

آیا این شهامت را ندارید که به همین روشنی سخن‌گویید و یا امری دیگر در جریان است؟ اگر کشتار مردمان بی‌دفاع و زنان و بریدن سر کودکان توجیه در گذشته و عملکرد اسراییل دارد، آیا یعنی که انجام چنین جنایت‌هایی در شرایطی از دید شما نیز می‌تواند توجیه داشته باشد؟ اگر شما به قدرت برسید شاید در شرایطی بتوانید از همین کارها انجام دهید چون حتماً توجیهی برای آن خواهد بود؟ آیا این دم خروس آینده شماست که دارد آشکار می‌شود؟

توجه به این نکته کلیدی در این روزها بسیار مهم است. اگر گروه‌های سیاسی ایرانی (که بسیاری از آن‌ها گذشته چپ دارند و به تعریف امروزی، خودشان تروریست بوده‌اند) دم‌خروسی ندارند، باید هر جنایتی علیه غیرنظامیان را بدون هیچ‌گونه قید و شرط محکوم و رد کنند. کسی که برای چنین جنایت‌هایی به دنبال توجیه و توضیح و مشابه تاریخی بگردد، احیاناً خودش دارای نظام اخلاقی منسجم و تعریف‌شده نیست، پرنسیپ اخلاقی و خط قرمز ندارد و یا دست‌کم هنوز به این رشد فکری نرسیده است. هر چه دلیلش باشد، او می‌تواند در مسند قدرت یک جنایت‌کار بالقوه باشد.

تنها زمانی می‌شود به بحران میان فلسطینی‌ها و اسراییل اشاره کرد که در ابتدا بدون هیچ شرطی جنایت‌های این‌گونه را محکوم کرده و خواستار محاکمه و مجازات آمران و عاملان شد. پس‌ازآن و تنها پس‌ازآن می‌توان مدعی صلاحیت اخلاقی برای ورود به بحران اسراییل و فلسطین شد که در یک‌سو رهبران فلسطینی سرتاپا دزد و فاسد و عقب‌مانده تشکیلات خودمختار و حماس و جهاد اسلامی و غیره ایستاده‌اند و در سوی دیگر افراط‌گرایان اسراییلی و بنیادگرایان یهودی. هر دو این‌ها از ادامه بحران سود می‌برند و با صلح میان فلسطینی‌ها و اسراییل زیان!

اپوزیسیون ایرانی حکومت آخوندی و مدعی دمکراسی را باید این روزها از جمله با این معیارها در عمل محک زد و نه در انشاءهای کلیشه‌وار پیرامون حقوق بشر و دمکراسی.

محمود تجلی‌مهر

برکرفته از ایران امروز

مطالب مربوط

شهبانو فرح خار چشم ایران‌ستیزان

دیدگاه‌های شکست‌خورده اوباما پایان یک دوره سیاسی را رقم زد

تقابل جمهوری‌ و پادشاهی‌ در ایران: چالش‌ها، تجربه‌ها و چشم‌اندازها

این سایت برای ارائه بهتر خدمات به کاربران خود ، از کوکی‌ها استفاده می‌کند.
This website uses cookies to improve your experience. We'll assume you're ok with this, but you can opt-out if you wish
اطلاعات بیشتر