اردیبهشت ۲۰, ۱۳۸۴
«بحران اتمی» تهران و واشینگتن شتابی به رویدادها داده است که میتواند به هر اشتباه حساب و انحرافی دامن بزند. کسان در زیر فشار اوضاعواحوال دستبهکارهایی میزنند که در شرایط عادی از آن دوری میجویند. اتحادها و سازماندهیهایی که در اینسو و آنسو تدارک میشود از این زمره است و نمیتوان به دلیل حساسیت اوضاع و لزوم اقدام سریع، پارهای ملاحظات مهم را نادیده گرفت.
یک مورد مهم، نقش سازمانهای قومی در این اتحادها و سازماندهیهاست و بهای سنگینی که در برابر پیوستن یا دستکم موافقت خود میخواهند. در چندساله گذشته سه چهار سازمان قومی از چهارگوشه ایران با یکدیگر همکاریهایی دارند که تا اینجا به کنگره ملل ایران رسیده است و چندی پیش هم کنفرانس گونهای با شرکت پارهای مقامات مهم آن سازمانها زیر نام کنگره «استقلال ملل ایران» برگزار کردند. مأموریت این سازمانها جا انداختن این شعار است که ایران از شش ملت تشکیلشده است و ملت به معنی زبان است: ملت فارس، ملت کرد، ملت عرب، ملت ترک، ملت بلوچ و ملت ترکمن. ما در اینجا به تعریف ملت و رابطه زبان و ملت و اختراع ملت یا ملیت فارس نمیپردازیم که آهن سرد کوفتن است. ولی پی بردن بهقصد نهائی این ملتسازیها شاید چشمانی را که به ساختن جایگزین رژیم در فردای سرنگونی رژیم دوختهشدهاند بگشاید.
سخنگویان این سازمانهای ملت ساز یک طرح چندمرحلهای دارند. نخست، درآوردن قوم به ملت تمامعیار به ضرب تکرار؛ دوم، تأکید بر حق تعیین سرنوشت؛ سوم قبولاندن این اصطلاحات یا نزدیک به آنها به نیروهای مخالفی که تب جایگزینی جمهوری اسلامی هر ملاحظهای را دارد برایشان از اهمیت میاندازد؛ چهارم، نشستن به انتظار برهم خوردن اوضاع ایران و سرانجام استفاده از حق تعیین سرنوشت ملتها برای جدائی از ایران و افتادن به دامان حکومتها و دولتهایی که برای چنان روزهایی سرمایه گزاری میکنند. در نشستی چند ماه پیش با عناصری از مخالفان چپ و راست، آنها توانستند با پادرمیانی دیگران و بیآنکه حتی در نشست حضور یابند اصل حقوق سیاسی اقوام ایران را در قطعنامه بیاورند که «جایگزین» ملایمتری (به رعایت حال آلترناتیو سازان) برای حق تعیین سرنوشت «ملتهای» ایران بود.
واکنش سختی که به آن عبارت و هر اشارهای به تجزیه ایران و بازگشتن از اعلامیه جهانی حقوق بشر به عصر فئودالی نشان داده شد امضاکنندگان آن سند را واداشت که خاموش بمانند ولی اکنون دارند از در دیگری وارد میشوند. این بار تاکتیک ظریفتری بکار گرفتهشده است که میتوان آن را جدا کردن مفهوم ملت از کشور نام گذاشت. حاضرند فعلاً زیر هر سندی را که به تمامیت ارضی ایران متعهد باشد امضا کنند ولی آیا چنان تعهدی کافی است؟ پاسخ را میباید در همان ملت و شناخته شدن حق تعیین سرنوشت جستجو کرد. در منشور ملل متحد این حق را برای ملتهای مستعمره یا اشغالشده شناختهاند. سروران در سازمانهای قومی متوجه اهمیت این اصطلاحات هستند و هدف استراتژیک خود را از راههای دیپلماتیک و «پراگماتیک» تری دنبال میکنند. اگر بهزور تبلیغات میشود قوم را ملت کرد، «ملت فارس» را نیز میتوان قدرت استعماری و اشغالگر این سرزمینها شناساند ــ زمزمهای که هماکنون میشنویم. مگر نه آن است که میگویند ایران و عثمانی در سده شانزدهم کردستان را میان خود تقسیم کردند و ایران و روس در سده نوزدهم آذربایجان را؛ خوزستان هم که مدعی هستند در سده بیستم بهزور به ایران پیوست.
امروز سازمانهای قومی عملگراتر یک امتیاز زبانی در موضوع تمامیت ارضی به کسانی که نومیدانه در پی کشاندن آنان به نشستهای خویشاند میدهند؛ زیرا در شرایط کنونی با یکپارچگی سرزمین ایران کاری نمیشود کرد. ولی در آن جای مهمتر، در یکپارچگی ملت ایران، کوتاه نمیآیند زیرا کلید استراتژی درازمدتشان برای جدائی از ایران در تأکید بر چند ملتی یا ملیتی بودن ایران است. دیگران به دعاوی آنها در ملت و ملیت بودن کاری نداشته باشند، آنها حاضرند فعلاً سخنی بگویند که هرروز میتوان به بهانهای پس گرفت. از اینجاست که چرخش آنان را در موضوع تمامیت ارضی و لب فروبستن از «استقلال ملل ایران» بههیچروی نمیباید کافی دانست. برپادارندگان نشستها میباید به هوش باشند که تا سازمانهای قومی دست از ملیتهای ایران برندارند و تعهد خود را به وحدت ملی ایران نیز بهروشنی ابراز نکنند ورود در هر ترتیباتی با آنها برای خودشان نیز زیانآور خواهد بود.
فوریتی که داوطلبان جایگزینی جمهوری اسلامی احساس میکنند واقعیتی است و رویدادها ممکن است بهسرعت پیشبینیناپذیر روی دهند. ضرورت یک جایگزین باورپذیر نیز برای رژیم اسلامی همواره هست و مستقل از طرحهای دیگران میباید پی گرفته شود. ولی گذشته از آنکه بخش عمده راهحل در ایران است و تا کسان خود را از هزاران کیلومتری به صحنه برسانند بسا چیزها بی مداخله آنان جابجا شده خواهد بود، هر جایگزین ادعائی میباید دستکم اوضاع را بدتر از اینکه اکنون هست نگرداند. مشروعیت بخشیدن به تجزیهطلبان، زیر هر عبارت و به یاری هر اکروباسی زبانی باشد، پیش از هر چیز «جایگزین» را مرده به دنیا خواهد آورد. کشاندن سازمانهای تجزیهطلب به نشستهای مشترک و امید اینکه دیگرانی هم به پیروی آنان حاضر شوند، به حملاتی که از هر سو به آنها خواهد شد ــ در ایران حتی بیش از بیرون ــ نمیارزد.
جایگزین جمهوری اسلامی آن نیروهای دمکرات و آزادیخواهی در طیف چپ و راست در هر جا هستند که نگهداری ایران (که اکنون مسئله مرکزی ایران است) برایشان بیش از رسیدن به قدرت اهمیت دارد و به همین دلیل بخت پیروزیشان نیز از فرصتطلبان و معاملهگران بیشتر خواهد بود. سازمانهای قومی، تنها در صورتی میتوانند در چنان همکاریها شرکت کنند که تعهدشان به ایران باشد و خواستهای بر حق تمرکززدائی و حقوق فرهنگی را در چهارچوب ایران یگانه و یکپارچه، یک ملت و یک کشور و حقوق برابر همه ایرانیان، دنبال کنند. آن سازمانها برخلاف حسابهای شتابزده پارهای دست در کاران چنان وزنی ندارند که جایگزین بسازند ولی بهاندازه کافی سنگین هستند که خیال اندیشان را غرق کنند.