ایران و تجزیه‌طلبان: کی از کی طلبکار است؟

کردستان ایران

آیا ادعای مخالفت با جمهوری اسلامی می‌تواند مخالفت با کل موجودیت ایران به‌عنوان یک ملت – دولت را توجیه کند؟ این پرسشی است که در روزهای اخیر توجه بسیاری از فعالان سیاسی ایرانی را جلب کرده است. چیزی که این توجه را کلید زد، انتشار نوار صوتی یک جلسه محرمانه رهبران گروه‌های مسلح مخالف جمهوری اسلامی مستقر در پایگاه‌های نظامی در کُردستان عراق است.

بسیاری از شنوندگان این نوار، شرکت‌کنندگان در آن جلسات را تجزیه‌طلبانی می‌دانند که خود را کُرد می‌خوانند و با زیر سؤال بردن تمامیت ارضی ایران و هویت ایران به‌عنوان یک ملت، عملاً به جنبش آزادی‌خواهانه‌ای که در جریان است صدمه می‌زنند.

اما بعضی از شنوندگان نیز از «کُردهراسی و شووینیسم پارسی» سخن می‌گویند و می‌افزایند: «ای‌کاش همه آنان که کُردها را متهم به تجزیه‌طلبی می‌کنند، کمی هم به دردهای آن‌ها گوش می‌دادند و به مطالبات آنان توجه می‌کردند.»

کُردهراسی؟ چه کسی این کلیشه را ابداع کرده است؟ هشدار دادن علیه ماجراجویانی که خود را رهبر ایرانیان کرد معرفی می‌کنند، ربطی به کُرد‌هراسی ندارد. آنان که اونیفورم جنگی می‌پوشند کلاشنیکف به دست می‌گیرند، به مناطق مرزی ایران هجوم می‌برند، شبکه قاچاق و بازار سیاه دارند و از همه بدتر با دشمنان خارجی ایران کار می‌کنند، مسئول مخدوش کردن تصویر ایرانیان کرد هستند؛ اما آنان در این زمینه نیز شکست‌خورده‌اند، امروز ایرانیان کُرد بیش از هر زمان دیگر در دل همه ایرانیان جای دارند. مهسا امینی دختر ایران است. دختری که قربانی یک نظام ضد ایرانی شد و نخست تهران و سپس تمامی ایران را در راه آزادی به میدان نبرد سیاسی کشاند.

عبارت شووینیسم فارسی آن‌قدر ابلهانه است که نیازی به پاسخ ندارد. آیا عشق به میهن، دفاع از استقلال و تمامیت ارضی آن و نبرد برای حفظ هویت ایرانی را می‌توان شووینیسم خواند؟ این نیز یکی دیگر از آن ایسم‌های وام گرفته‌شده از غرب است که نادانان و نیمه‌دانایان بی‌آنکه معنای واقعی‌اش را بدانند به کار می‌برند.

تا آنجا که من می‌دانم کسی کُردها را به تجزیه‌طلبی متهم نکرده است، زیرا کوچک‌ترین دلیلی برای عرضه چنین اتهاماتی وجود ندارد؛ اما هستند کسانی که انگشت اتهام را به‌سوی تجزیه‌طلبانی دراز می‌کنند که خود را به‌غلط کُرد ایرانی معرفی می‌کنند. در هفته گذشته دولت عراق به گزارش وزارت کشور در بغداد، ۷۱۳ مرد و زن مسلح را که از اقلیم کردستان عراق به‌عنوان پایگاهی برای عملیات ایذایی علیه ایران استفاده می‌کردند، به یک پایگاه سابق سربازان آمریکایی در استان انبار منتقل کرد. منابع عراقی می‌گویند بیش از نیمی از این افراد اتباع کشورهای اروپایی – به‌ویژه آلمان، بریتانیا و فرانسه – هستند. بغداد امیدوار است که از طریق مذاکره با اتحادیه اروپا، انتقال آنان را به دولت‌های متبوعشان ترتیب دهد.

گوش دادن به دردها و توجه به مطالبات مدنی؟ آیا کسی می‌تواند مخالف چنین نظری باشد؟ درد اینجاست که مدعیان کُرد بودن تاکنون از پاسخگویی به دو پرسش خودداری کرده‌اند:

امیر طاهری

۱- آیا این دردها و مطالبات مدنی مختص به بخشی از ملت ایران است یا تمامی ملت ایران را در برمی‌گیرد؟

۲- تأمین این مطالبات مدنی و درمان این دردها را از چه مرجعی طلب می‌کنید؟

مدعیان کُرد بودن، یعنی گروه کلاشنیکفی، نمی‌توانند به این دو پرسش پاسخ دهند، زیرا اگر چنین کنند، باید بپذیرند که اگر ایرانیان کُرد دردی داشته باشند، این درد را همه ایرانیان نیز دارند و بدین ترتیب می‌بایستی موجودیت ایران را به‌عنوان یک ملت – دولت بپذیرند. از سوی دیگر، عرضه‌ این مطالبات نیز فقط در چهارچوب یک دولت – ملت، یعنی حاکمیت ملی، می‌تواند جدی گرفته شود. در غیر این صورت باید ادعا کرد که ایرانیان کرد جدا از کل ایران هستند و درمان دردهای آنان و تأمین مطالبات مدنی‌شان فقط بیرون از چهارچوب ملت – دولت ایران میسر است. در آن صورت آنچه مطرح می‌شود آپارتایدی است که اصطلاح خودمانی‌اش می‌شود: تجزیه‌طلبی.

مطالبات، جمع طلب است، یعنی تقاضای پرداخت یک بدهی از بدهکار به طلبکار. در اینجا این سؤال مطرح می‌شود که بدهکار کیست و طلبکار کیست. اگر شما خود را بخشی از یک کل، یعنی ملت – دولت ایران می‌دانید، می‌بایست مطالبات خود را در چهارچوب آن عرضه کنید.

آنچه ناظران به‌عنوان «مطالبات مدنی» مطرح می‌کنند، ترجمه غلطی است از اصطلاح «حقوق مدنی» (civil right) که با جنبش سیاه‌پوستان آمریکا در سال‌های ۱۹۶۰ میلادی و سپس در آفریقای جنوبی دوران آپارتاید نضج گرفت.

در هر دو مورد، حقوق مدنی نقض ‌شده کاملاً روشن بود. در آمریکا بسیاری از سیاه‌پوستان، به‌ویژه در ایالات جنوبی، عملاً از حق رأی محروم بودند در بعضی نقاط آنان حتی حق سوارشدن در اتوبوس سفیدپوستان را نیز نداشتند. در دوران آپارتاید، سیاه‌پوستان و سیاه‌چردگان – شهروندان هندی‌الاصل – عملاً در یک جامعه موازی زندانی بودند. مبارزه برای تأمین حقوق مدنی هم در آمریکا و هم در آفریقای جنوبی یک واقعیت قابل‌لمس بود – مبارزه‌ای بود برای رفع تبعیض نژادی. در ایران اما در هیچ دورانی چه در مشروطیت، چه در نظام مشروعه کنونی، چنین تبعیضی وجود نداشته است. اگر ظلمی در کار بود که حتماً بود و هست، همه مردم ایران را در برمی‌گرفت و می‌گیرد. کوشش برای تبدیل بخشی از ایرانیان به یک اقلیت نژادی و سپس مظلوم‌نمایی به‌راستی تأسف‌آور است. تنزیل بخشی از ایرانیان به یک اقلیت نیز توهین به آنان است. چگونه می‌توان بخشی از یک ملت را «اقلیت» (یعنی کمترین) لقب داد؟ چه کسی گفته است که یک شهروند کُرد، در مقایسه با یک شهروند سمنانی، به‌طور مثال، در موقعیت «کمتر» قرار دارد؟

از مظلوم‌نمایی مزورانه که بگذریم، می‌رسیم به پرسش‌هایی که یک استاد دانشگاه تهران مطرح کرده است: «چرا کُردها اجازه راه‌یابی به مقامات بالای سیاسی و نظامی نداشتند؟ و چرا هرگز مجوزی برای تأسیس حتی یک مدرسه به زبان کُردی صادر نشد؟»

واقعیت این است که در ایران هیچ گروهی از شهروندان هرگز عالما و عامدانه از رسیدن به مقام‌های بالای سیاسی و نظامی محروم نشده‌اند. حتی پیش از مشروطه ایرانیان کُرد در بالاترین مقام‌های سیاسی و نظامی حضور داشتند. چراغ علی‌خان زنگنه (سراج الملک) در کنار امیرکبیر نخستین طرح امروزی‌سازی ایران را شکل داد و پس‌ازآن در چند دهه مسئولیت‌های سیاسی-اداری مهمی بر عهده گرفت. ضیاء‌السلطنه از قهرمانان جنبش مشروطه و سپس از چهره‌های رهبری آن بود.

در دوران رضاشاه کبیر و محمدرضا شاه شخصیت‌های کُرد در کابینه‌های متعدد وزیر بودند: ازجمله دو وزیر فرهنگ (آموزش‌وپرورش)، دو وزیر دادگستری و یک وزیر امور خارجه. آخرین وزیر دربار در دوران محمدرضا شاه نیز یک ایرانی کُرد بود.

چرا برای یک مدرسه به زبان کُردی مجوز صادر نشد؟ پاسخ روشن است: برای اینکه هرگز چنین درخواستی عرضه نشد. در ایران دوران مشروطه ده‌ها مدرسه به زبان‌های آذری، ارمنی، آشوری، کلدانی و حتی فرانسوی، آلمانی، انگلیسی و برای مدتی کوتاه در سال‌های ۱۳۵۰ ترکی – استانبولی، خدمات خود را به ایرانیان و بیگانگان مقیم ایران عرضه می‌کردند. در همان حال آموزش عربی به همه دانش آموزان ایرانی جزو الزامات بود. کدام ایرانی ممکن است نداند که هر زبانی که مردم ایران به کار می‌برند زبان ایران به شمار می‌رود؟ چگونه می‌توان چهار زبان کُردی را که از هزاران سال پیش در ایران شکل‌گرفته‌اند و جزو خانواده زبان‌های ایرانی و خانواده بزرگ‌تر زبان‌های هندواروپایی‌اند، ممنوع کرد؟

اینکه اکثریت شاعران و نویسندگان کُرد ایرانی و گاه حتی کُردهای ترکیه‌، عراق و سوریه زبان فارسی را جزو میراث فرهنگی-تمدنی خود می‌دانستند، همان‌طور که فارسی‌زبانان دیگر زبان‌های ایرانی را از آن خود می‌دانند، نشان می‌دهد که مبلغان آپارتاید زبانی یا نادان‌اند یا مغرض. آیا شاعران بزرگ ایران معاصر مثلاً ابوالقاسم لاهوتی و میرزاده عشقی آثار خود را به‌اجبار به زبان فارسی، به‌جای زبان مادری‌شان خلق کردند؟

محمدحسین شهریار یکی از بزرگ‌ترین شعرای ایرانی در ۱۰۰ سال گذشته، صمیمی‌ترین شعر خود را که خطاب به مادرش است (ای‌وای مادرم…) به فارسی می‌سراید، نه به آذری که زبان مادری او بود. امروز دست‌کم ۵۰ نویسنده ایرانی را می‌شناسیم که آثار خود را به زبان‌های انگلیسی، فرانسوی، آلمانی، هندی، عربی و حتی ژاپنی عرضه می‌کنند، درحالی‌که زبان مادری‌شان فارسی، یا در چند مورد، کُردی است.

مبلغان مظلوم‌نمایی، یک ادعای دیگر نیز دارند: کُردستان از سهم خود از سرمایه‌گذاری‌های دولتی محروم بوده است. این ادعا از دو منظر شایسته انتقاد است. نخست: تلویحاً خواستار برنامه‌ریزی اقتصادی ملی از طریق سهمیه‌بندی است؛ اما، آنان که با اقتصاد کلان (مکرو اکونومیکز) آشنایند، می‌دانند که سهمیه‌بندی حتی در نظام‌های سوسیالیستی بسیار متمرکز در میان‌مدت زیان‌بار است. دوم: استان کُردستان با کمتر از ۲ درصد از جمعیت کل ایران، اگر نظام سهمیه‌بندی در کار باشد، می‌بایستی برای همیشه به همان سهم تن دردهد، درحالی‌که ممکن است توانمندی‌های بالقوه برای جذب سهمی بس بزرگ‌تر را داشته باشد. به‌عبارت‌دیگر، آپارتاید اقتصادی نیز زیان‌بار است. یک استان ممکن است در زمان خاصی سهمی بزرگ‌تر از سهم جمعیتی خود داشته باشد و در زمان دیگر، سهمی کمتر.

در دوران محمدرضا شاه، یعنی زمانی که داده‌های کم‌وبیش قابل‌اعتماد عرضه می‌شد، استان‌های خوزستان، اصفهان، آذربایجان شرقی، (که اردبیل را نیز در برمی‌گرفت)، مرکزی و در سال‌های آخر سیستان و بلوچستان و هرمزگان، بیشترین سهم از سرمایه‌گذاری مستقیم دولتی را داشتند؛ اما این بهره‌گیری، ناشی از تبعیض علیه دیگر استان‌ها نبود. طراحان سیاست ایران در آن زمان، برای رسیدن به رشد اقتصادی هرچه سریع‌تر، به استان‌هایی توجه داشتند که ظرفیت طبیعی و جمعیتی برای رسیدن به آن هدف را ارائه می‌دادند. از این گذشته، بخش مهمی از سرمایه‌گذاری‌های دولتی در ایجاد زیربناها، خطوط راه‌آهن، سدها، پالایشگاه‌های نفت و گاز، پتروشیمی، معادن، ذوب‌آهن، صنایع نظامی و پایگاه‌های هوایی و دریایی بود که به‌ناچار، امتیازات طبیعی بعضی از استان‌ها را برای جذب سرمایه مطرح می‌کرد. بااین‌حال، باآنکه اطلاع کافی از سهم کُردستان ندارم، تصور نمی‌کنم که در دوران مورد‌بحث تبعیض ویژه‌ای در میان بوده است. (از کارکنان پیشین سازمان برنامه‌وبودجه خواهش می‌کنم در این زمینه اطلاع‌رسانی کنند.)

استاد محترم که از سهمیه‌بندی سخن می‌گوید تلویحاً ادعا می‌کند که همه ایرانیان کُرد در کُردستان به سر می‌برند، درحالی‌که چنین نیست. کُردستان بر اساس داده‌های موجود، کمتر از یک‌سوم از ایرانیان کُرد را در برمی‌گیرد. بدین‌سان باید بپذیریم که ایرانیان کُرد در هرکجای ایران که هستند – بر اساس همه جای ایران سرای من است – از سرمایه‌گذاری‌های دولتی به سهم خود بهره گرفته‌اند. آنان که از «مطالبات مدنی» سخن می‌گویند، چرا این مطالبات را در سطح کلی ایران مطرح نمی‌کنند؟ چرا از واژه ایران می‌هراسند و درنتیجه، مبلغ آپارتایدی هستند که ایرانیان را در جوامع موازی زندانی می‌کند؟

این خود اقلیت پنداری گاه با بهره‌گیری از یک اصطلاح بیگانه دیگر – «اتنیک» – به حضیض سخاوت می‌رسد. «اتنیک» کسانی را توصیف می‌کند که از کشور زادگاه خود به کشور دیگر کوچ کرده‌اند و تا زمانی که شهروند این کشور جدید نشده‌اند، یک اقلیت قومی به شمار می‌روند و درنتیجه از بعضی‌ حقوق مدنی شهروندان محروم‌اند. مثلاً مهاجران ترک که در شش دهه گذشته در آلمان فدرال حضور گسترده‌ای داشته‌اند، برای مدتی طولانی یعنی تا عرضه شهروندی کامل به آنان یک گروه اتنیک بودند، اما امروز جزئی جدایی‌ناپذیر از ملت-دولت آلمان هستند. پس چگونه می‌توان ایرانیان کُرد را که در میهن خود بوده‌اند و هستند و خواهند بود یک گروه «اتنیک» بیگانه خواند؟

فعالان سیاسی که خواستار احقاق حقوق مدنی هستند می‌بایستی همه شهروندان ایران را در نظر داشته باشند. این به معنای عدم توجه به خواسته‌های ویژه و امکانات مشخص فرهنگی اقتصادی و اجتماعی نیست. تشکیل انجمن‌ها کانون‌های فرهنگی و پژوهشکده برای حفظ و اعتلای همه بخش‌های فرهنگ خسروانی ایران و همه زبان‌های ایرانی هم لازم است هم مطلوب.

در این زمینه، وظایف یک دولت مرکزی متکی بر حاکمیت ملی روشن است: دفاع از حق تشکیل سامانه‌های موردبحث، کمک به توفیق آنان در چهارچوب قوانین ملی.

توجه به همه جویبارهای فرهنگی- زبانی- دینی و مذهبی که به‌اتفاق رود بزرگ میهن ایرانی‌مان را تشکیل می‌دهند، به سود همه شهروندان و درنتیجه، ملت-دولت ایران است.

اما این کار را با کلاشنیکف، اونیفورم چه‌گوارایی، ایجاد پایگاه‌های نظامی در کشورهای همسایه، پول گرفتن از قدرت‌ها و محافل ضد ایرانی، ایجاد شبکه‌های قاچاق و باج‌خواهی و سرانجام عملیات تروریستی سرد، ولرم و گرم، نمی‌توان انجام داد.

باز باید یادآور شد که هیچ ایرانی کُرد را نمی‌شناسیم که تجزیه‌طلب باشد؛ اما تجزیه‌طلبانی را می‌شناسیم که با گذرنامه‌های اروپایی، آمریکایی، کانادایی، استرالیایی و عراقی خود را کُرد معرفی می‌کنند و مظلوم‌نمایی به‌اصطلاح قومی را به‌نوعی بازرگانی تنزل داده‌اند.

آه، تا فراموش نکرده‌ام: دوستان، علی قاضی، دیپلمات برجسته و آجودان کشوری محمدرضا شاه، همواره از پدرش، قاضی محمد، نقل می‌کرد که: هر کجا کُردی هست آنجا ایران است!

 

برگرفته از ایندیپندنت فارسی

مطالب مربوط

مسکو، پکن و تهران: برخورد واقعیات با خیالات

ذکر مصیبت یا دادوستد؟

بازگشت شبح سر ریدر بولارد

این سایت برای ارائه بهتر خدمات به کاربران خود ، از کوکی‌ها استفاده می‌کند.
This website uses cookies to improve your experience. We'll assume you're ok with this, but you can opt-out if you wish
اطلاعات بیشتر