از «آخوند سوات» و «ملای دیوانه» تا داعش

آخوند متفکر

چه کسی خلافت اسلامی یا دولت اسلامی در عراق و سوریه (داعش) را نابود کرد؟ جواب: بستگی دارد به چه کسی گوش می‌دهید. بشارالاسد، مستبد سوریه، خود را اژدها‌کش می‌داند. ارتش نوبنیاد عراق این لقب را از آن خود می‌داند. سپهبد متیو مک فارلن آمریکایی، امتیاز نابودی داعش را از آن ائتلاف ۸۱ کشور به رهبری ایالات‌متحده می‌داند و البته یوگنی پریگوژین، دون کیشوت فقید گروه شبه‌نظامی واگنر، خود و ارباب کرملین‌اش، ولادیمیر پوتین را برندگان برحق دیهیم پیروزی معرفی می‌کرد.

نجوای پیروزی بر داعش را از پیتر زیارتو، وزیر خارجه وقت مجارستان، و ژان ایو لودریان، همتای فرانسوی‌اش نیز شنیده‌ایم. یک مدعی دیگر پیروزی بر داعش، حزب کارگران کردستان یا پ‌‌کا‌کا است که زیر فرماندهی افسران آمریکایی با یک برچسب سوری، قطعه‌ای از خاک سوریه را تصرف کرده است. آه، نزدیک بود فراموش کنم: کسی که به گفته آیت‌الله خامنه‌ای، توانست داعش را «به‌کلی ریشه‌کن» کند، سرلشکر قاسم سلیمانی، بزرگ‌ترین نابغه نظامی تاریخ اسلام بود که تنها با یک تلفن همراه و گرفتن چند سلفی اینجاوآنجا توانست تازه‌ترین نسخه خلافت اسلامی را به زباله‌دان تاریخ افکند. مهم نیست که سردار، بعداً سپهبد سلیمانی شهید، هرگز در هیچ کجا با داعش روبرو نشد و حتی به‌عنوان سیاح نیز از موصل یا رقه دیدن نکرد.

باری، شگفتی‌آور این است داعش که نابودی کامل آن بارها اعلام‌شده است، ظاهراً هنوز آن‌قدر توان دارد که عذری باشد برای مداخلات نظامی کشورهای گوناگون در خاورمیانه و غرب آفریقا و بهانه‌ای برای سرکوب معترضان در جمهوری اسلامی ایران و بقایای سوریه زیر سلطه اسد. کشورهای اروپایی نیز نیازمند زنده نگاه‌داشتن داعش دست‌کم به‌صورت سایه‌ای در افق هستند تا نشان دهند که هنوز در صحنه بین‌المللی حضور دارند. ولادیمیر پوتین نیز داعش را لازم دارد تا حضور غیرقانونی خود در سوریه را توجیه کند و نظامی‌سازی کلی سیاست کشور را نیز یک «الزام سیاسی» جلوه دهد. کشورهای عرب که بعضی‌‌هایشان هزینه اولیه داعش را تأمین می‌کردند، اکنون در لباس پهلوان داعش‌کش ظاهر می‌شوند، به این امید که بکارت ازدست‌رفته را بازیابند.

در آفریقای غربی، نظامیان دزد از داعش به‌عنوان بهانه‌ای برای کودتا با این ادعا که کشور نیازمند سرکوب تروریست‌ها است بهره می‌گیرند.

نظامیان و اسلحه‌سازان ایالات‌متحده و «لابی»‌های سیاسی‌شان نیز هنوز داعش را لازم دارند. در دهه اخیر، ایالات‌متحده چیزی نزدیک به ۲۰ میلیارد دلار برای «نابودی کامل» داعش هزینه کرده است. بر اساس تازه‌ترین آمار پنتاگون (وزارت دفاع آمریکا)، مبارزه با داعش روزی یک‌میلیون دلار هزینه دارد که البته بخشی از آن راهی حساب‌‌های بانکی رهبران پ‌کا‌کا، غالباً در اتریش و ایتالیا می‌شود، درحالی‌که دلالان آمریکایی که به نام «تسهیل‌گران» عمل می‌کنند، بی‌نصیب نمی‌مانند.

به‌عبارت‌دیگر، تقریباً همه دنیا داعش را نیاز دارند – دشمنی که مدام می‌توان نابودی‌اش را اعلام کرد، اما همچنان با آن یا لااقل سایه آن، در نبرد بود. از‌این‌روست که عملیات «قاطعیت درونی» به رهبری آمریکا ۸۱ کشور را در برمی‌گیرد – یعنی بزرگ‌ترین ائتلاف نظامی در سراسر تاریخ است. یک چکش ۱۰۰ تنی برای شکستن یک گروه؟

واقعیت این است که داعش هرگز تهدیدی برای این ائتلاف نبود. قربانیان آن فقط مردم محنت‌زده عراق و سوریه و سپس فقیرترین کشورهای جهان در غرب آفریقا بودند و هنوز هم هستند.

داعش پدیده‌ای است که همواره، از نخستین دهه‌های ظهور اسلام به‌عنوان یک عنصر فعال در بخشی از خاورمیانه، حضورداشته است. اسلام هرگز ساخت و سازی برای تناوب قدرت، چه رسد به تغییر قدرت، بدون جنگ و خونریزی نداشته و ندارد. ازاین‌روی کسب و حفظ قدرت فقط با شمشیر امکان‌پذیر است. چهار جنگ داخلی اسلام در دهه‌های آغازین موسیقی متنی را نوشت که هنوز نواخته می‌شود. خوارج، قرامطه، زنگیان همگی در چهارچوب جهان‌بینی اسلامی شکل گرفتند. پس‌ازآن شاهد بروز حشاشین (تروریست‌های نزاری) و ملاحده بودیم.

در اینجا فضای کافی برای آشنایی با تمامی نیاکان داعش را نداریم، اما کافی ‌است که اجداد این اژدها را در دو قرن گذشته به یادآوریم. در سده هجدهم میلادی داعش آن زمان زیر علم آخوند سوات شکل گرفت.

آخوند سوات یک روستایی بود به نام عبدالغفور که خلافت اسلامی خود را در بخش کوچکی از مناطق کوهستانی شبه‌قاره هند (امروز جزو پاکستان) تشکیل داد و هنوز نیز با لقب «سید و بابا» هرسال چند میلیون مرید را به آرامگاه خود می‌کشاند.

امیر طاهری

آخوند سوات سال‌ها علیه حکمرانان سیک در پنجاب و سپس نیروهای بریتانیا در سرحد جنگید.

مریدان او حتی ۱۰ سال پس از سقوط خلافت و مرگ او، پاسدار افسانه زنده‌بودن او بودند. هرروز جمعه مریدان در پای قبه‌ای که قصر آخوند در آن قرار داشت، جمع می‌شدند و برای چند لحظه پیراهن بلند سفیدی را می‌دیدند که در پشت پنجره ظاهر می‌شود و با فریاد الله‌اکبر این تصور را که آخوند هنوز زنده است می‌پذیرفتند.

در دهه‌های پایانی سده نوزدهم خلافت اسلامی دیگری به رهبری مهدی و جنبش انصار ا‌و در سودان شکل گرفت. این خلافت نیز در چند نبرد علیه انگلیس شرکت داشت و حتی توانست سرلشکر گوردون، فرمانده قوای انگلیس در آفریقا را با بریدن سرش قصاص اسلامی کند. مومتان با دیدن سربریده «کافر حربی» با فریادهای الله‌اکبر به خلسه فرورفتند.

در دو دهه اول سده بیستم احیای خلافت اسلامی مأموریت تاریخی سید محمد عبدالرحمان بود – آخوندی که از شیراز به زنگبار و از آنجا به سواحل شمالی سومالی گریخته بود و خود را «شاه مومتان» می‌دانست. شهر موگادیشو پایتخت کنونی سومالی که لغت تحریف‌شده «مقدم شاه» است برای او ساخته شد. روزنامه‌های لندن در سال ۱۹۲۰ میلادی او را «ملای دیوانه» لقب دادند.

با سقوط خلافت عثمانی نبردی کوتاه برای احیای خلافت با شرکت مسلمانان هند – زیر سلطه بریتانیا در آن زمان – عربستان و مصر- تحت‌الحمایه بریتانیا – رخ داد که بدون حضور ترکیه و ایران نمی‌توانست به نتیجه برسد.

آرزوی خلافت در سال ۱۹۲۸ میلادی به شکل دیگر ظاهر شد: اخوان‌المسلمین به رهبری حسن البنا در مصر. بعدها، شعبه ایرانی این گروه زیر عنوان «فداییان اسلام» در چند شهر ایران شکل گرفت.

نکته‌ای که اخیراً موردتوجه برخی تاریخ‌نویسان مسلمان و غیرمسلمان قرارگرفته، نقش قدرت‌های استعماری در شکل دادن به دست‌کم تعدادی از «خلافت»‌های موردبحث است.

آیا این کمپانی هند شرقی نبود که پول و اسلحه لازم را در اختیار امیر دوست محمد، فرمانده اولیه آخوند سوات، قرار داد؟ در آن زمان کمپانی انگلیسی در پی فروریختن سلطنت سیک‌ها در پنجاب بود و درنتیجه عشایر مسلمان را که از تسلط سیک رنج می‌بردند، متفقان خود به شمار آورد. زراق خان، ادامه‌دهنده نبردهای آخوند سوات، به‌احتمال‌قوی در فهرست حقو‌ق‌بگیران کمپانی قرار داشت.

قیام مهدی و انصار در سودان نیز، لااقل در آغاز از کمک مالی و تسلیحات بریتانیا، برخوردار بود. قدرت استعماری نیازمند بهره‌گیری از جنگاوران مسلمان برای توسعه و تثبیت تسلط ملکه ویکتوریا بر نوبیه در جنوب مصر و سرزمین‌های بی‌خدا در جنوب سودان بود. این امکان که بهره‌گیران از نعمت شما ممکن است فردا دست نعمت‌دهنده شما را گاز بگیرند، بارها امتحان شده است. در افغانستان به اصطلاح «مجاهدین» ساخته‌و‌پرداخته «سیا» علیه اتحاد شوروی و مزدوران آن در کابل، بعدها از پشت به عمو سام خنجر زدند.

در سومالی، ایتالیا، قدرت استعماری نو‌رسیده، از کارت «ملای دیوانه» علیه انگلیس بهره گرفت. ایتالیا پس از کنفرانس برلین به باشگاه استعمارگران اروپایی پیوسته بود و می‌کوشید امپراتوری خود را در حبشه و سومالی شکل دهد؛ اما بخشی از شمال سومالی زیر سلطه بریتانیا بود. ایتالیایی‌ها امیدوار بودند که حملات «ملای دیوانه» در مناطق مرزی انگلیسیان را تشویق کند که کل سومالی را به وارثان امپراتور روم بسپارند. انگلیس به‌ویژه در دوران نخست‌وزیری ویلیام گلاوستون- که یک امپریالیست ولرم بود – مریدان مسلح «ملا» را تا مرز تعقیب می‌کرد، اما اجازه نداشت از مرز عبور کند. بدین‌سان ملای دیوانه می‌توانست با روش «بزن و در رو» سال‌ها به جنگ‌وگریز اسلامی خود ادامه دهد.

در اینکه اخوان‌المسلمین با پول شرکت کانال سوئز تشکیل شد نیز تردیدی نیست. حسن البنا کارمند شرکت بود و در برنامه‌های اعتصاب‌شکنی علیه کارگران کمونیست کانال نقش رهبری داشت. شرکت کانال یک سالن بزرگ را در اختیار او قرار داد تا با سخنرانی‌های اسلامی خود، کارگران را از خطر کمونیسم «بی‌خدا» دور نگه دارد. البنا و «اخوان» موفق شدند که کمونیسم مصری را در نطفه خفه کنند، اما تروریسم اسلامی را به‌جای آن قرار دادند – تروریسمی که دیر یا زود به‌ناچار علیه دیگر «کفار» به کار می‌افتاد.

به کاربردن اسلام سیاسی علیه مخالفان یا دشمنان واقعی یا خیالی غالباً به تراژدی منجر شده است. مرحوم انورالسادات، رئیس‌جمهوری مصر، با تصفیه عناصر هوادار شوروی و تشویق اسلام الازهری علیه کمونیسم، راه بازگشت اخوان المسلمین را – این بار به‌صورت گرگ در پوست شیر گشود و سرانجام قربانی آن سیاست شد. در پاکستان ذوالفقار علی بوتو، از بیم کودتای ژنرال‌های «ویسکی» علیه خود – با یادآوری کودتاهای دو «ویسکی نوش» نامدار، ژنرال ایوب خان و مارشال یحیی خان، تصمیم گرفت که یک نظامی مسلمان و مؤمن را در رأس ارتش قرار دهد.

همین مسلمان مؤمن یعنی سرلشکر ضیا الحق بود که کودتا کرد و بوتو را به دار آویخت.

برگردیم به اصل مطلب: اسلام ازآنجاکه فاقد فرهنگ سیاسی است، فقط با توسل به خشونت ازجمله جنگ و ترور می‌تواند به قدرت برسد و قدرت را حفظ کند – لااقل برای مدتی. در نیم‌قرن گذشته ۵۷ کشور اسلامی شاهد ۲۲ انتخابات بالنسبه قابل‌قبولی بوده‌اند. در هیچ‌یک از آن انتخابات احزاب و ائتلافات اسلامی نتوانسته‌اند اکثریت آرا را به دست آورند. (بیشترین سهم آنان در تونس بود: ۲۱ درصد آرا)

بنابراین حتی اگر همه گروه‌های اسلامی فعال در حال حاضر ـ ازجمله جمهوری اسلامی در ایران، جنبش زکزاکی در نیجریه، بوکوحرام در نیجریه، انصارالله در یمن، حماس و جهاد اسلامی در فلسطین و غزه، حزب‌الله در لبنان، کتائب و حشد شعبی در عراق، طالبان در افغانستان، حزب خلافت در آسیای مرکزی و البته داعش از صحنه حذف شوند – که خواهند شد، گروه‌های دیگری زیر پرچم اسلام و خلافت امامت یا امارت ظاهر خواهند شد. به‌عبارت‌دیگر، داعش و گروه‌های مشابه آن را باید یک بیماری لاعلاج دانست. این بیماری را می‌توان کنترل کرد تا زیاد صدمه نزند، اما تا زمانی که بخشی از مردم دلباخته آنان‌اند و بعضی قدرت‌ها از آن بهره می‌گیرند، نمی‌توان درمان کرد.

در دیداری برای مصاحبه با بیهاری واجپایی، نخست‌وزیر هند، بهترین تحلیل از پدیده‌هایی مانند داعش را شنیدم: نقل به مضمون، در پاسخ پرسش من درباره گروه‌های مسلح اسلامی که در کشمیر علیه هند می‌جنگیدند، گفت: «در این زیسته کاری نمی‌شود کرد این مثل میگرن است که می‌آید و می‌رود. هرسال جیش محمد، سپاه صحابه و دیگر گروه‌های تروریستی اسلامی ۳۰۰۰ نفر به کشمیر می‌فرستند، این ۳۰۰۰ نفر در زدوخورد با نیروها کشته می‌شوند؛ اما بلافاصله نظامیان پاکستان ۲۰۰۰ مجاهد دیگر را می‌فرستند. تا زمانی که نظامیان پاکستان این برنامه را برای بقای خود لازم می‌دانند، هر امتیازی که ما بدهیم و هر اصلاحاتی که بکنیم، این جویبار ترور را متوقف نخواهد کرد؛ اما خبر خوب این است که این جویبار سرانجام در مقابله با صخره دموکراسی سرخود را می‌شکند و می‌میرد.»

تردید نیست که داعش نیز تا زمانی که صخره دموکراسی – راست یا دروغ – در برابرش نباشد، متوقف نخواهد شد. داعش امروز به جویباری کوچک مبدل شده است، اما در بسیاری نقاط مثلاً در یمن جنوبی و حضرموت یا در چاد و آفریقای باختری با جویبارهای تروریستی دیگر ازجمله القاعده درآمیخته است. در افغانستان و پاکستان نیز داعش به‌صورت بخشی از «خلافت خراسان» و «طالبان پاکستان» جایی پیداکرده است.

ازآنجاکه در هر تراژدی عنصری از کمدی هم وجود دارد، در داستان فرقه خمینیه در ایران یا گروه‌های مشابه در خاورمیانه، آسیای مرکزی و آفریقای باختری یک طنز تاریخی را نباید از یاد برد: بیش از ۸۰ درصد از مسلمانان امروز در سرزمین‌هایی هستند که در طول زمان، با تبلیغ تجارت و عادت به اسلام گرویدند نه با خشونت و ترور که فرقه خمینیه در ایران، داعش در عراق و سوریه و گروه‌های مشابه پرچم‌دار آن‌اند. اندونزی، مالزی، تایلند، چین، آسیای مرکزی بنگلادش، تمیل ندو، بنگال، پنجاب، قفقاز، روسیه اورالی و بخش‌هایی از بالکان و البته تقریباً تمامی ۴۰ کشور آفریقایی که اسلام آورده‌اند، ساخته گروه‌های خمینی‌گرا یا داعشی نیستند. در دهه‌های اخیر نه خمینی‌گرایان و نه داعشیان در شکل‌های گوناگون نتوانستند امامت یا خلافت خود را به طیب خاطر حتی به یک کشور دیگر صادر کنند.

نتیجه: آیا وقت آن نیست که خمینی‌گرایان و داعشیان بپذیرند که اسلام تنها به‌عنوان یک دین ممکن است خریدارانی داشته باشد و آیا بهتر نیست که طرح تحمیل امامت یا خلافت با خشونت، ترور و جنگ را در زباله‌دان تاریخ بیفکنیم؟

برگرفته از ایندیپندنت فارسی

مطالب مربوط

بازگشت شبح سر ریدر بولارد

زبان: وسیله تفاهم یا بهانه‌ای برای دشمنی؟

ایران و روسیه: روسلان‌های وفادار

این سایت برای ارائه بهتر خدمات به کاربران خود ، از کوکی‌ها استفاده می‌کند.
This website uses cookies to improve your experience. We'll assume you're ok with this, but you can opt-out if you wish
اطلاعات بیشتر