شنیدهاید که هگل در فلسفهی تاریخ گفته است: «تاریخ جهانی با ایران آغاز میشود!»
با کوروش؛ چون کوروش بود که برای اولین بار یک دولت در معنای دقیق امروزین آن درست کرد.
اصطلاح «دولت» که هگل به کار میبرد، در فلسفهی او بسیار مهم است؛ اما آنچه در اینجا مهم است، استفادهی هگل از واژهی «رایش» (Reich) است که ما [این واژه را] از طریق رایش سوم میشناسیم که معنای تحقیری بسیار بدی دارد، ولی در زمان هگل این معنا را نداشته است. این واژه درواقع معادل واژهی (Empire) است. هگل میگوید ایران یک رایش بود، یعنی امپراتوری بود؛ اما معادل آن در زبان فارسی واژهی «شاهنشاهی» است.
چرا هگل میگوید ایران یک رایش (Reich) بود؟
علتش این است که هگل اعتقاد داشت آنچه در تاریخ، فلسفه و همهی امور قابلتأمل و اساسی است «وحدت در کثرت» است. ایران یک آغاز تاریخ است برای اینکه ایران یک امپراتوری در معنای امروزی نیست. ایران رایش است، یعنی ایران وحدتی است از کثرتها که [در آن] نه وحدت کثرتها را از بین میبرند و نه کثرتها وحدت را خدشهدار میکنند. (وحدت میان وحدت و کثرت)
این تلقیای است که هگل از طریق نویسندگان یونانی از تاریخ ایران پیداکرده. این حرف مهم است، چون در کارهای جدیدی هم که روی تاریخ ایران قبل از اسلام میکنند، بر این نکته تأکید میشود. مثل خانم هلن اشمیت مورخ هخامنشیان که او هم به همین نتیجه میرسد. اشمیت گفته هگل این مسئله را دویست سال پیش دربارهی تاریخ ایران متوجه شده بود که ایران تاریخ پیچیدهای داشته و قابلتأمل فلسفی است. از طرف دیگر تاریخی است که تاریخ جهانی برای اولین بار با او آغاز میشود. این همان اشارهای است از هگل که همه میشناسند.
اما هگل چیز دیگری هم گفته که تا آنجایی که من میدانم، نمیشناسیم. هگل یک بار در فلسفهی تاریخ دربارهی ایران و یک بار هم در درسهایش دربارهی فلسفهی دین دربارهی ایران و مفصلاً از زرتشت صحبت کرده. در آنجا هم این حرف را به نوع دیگری تکرار کرده. هگل گفته اینکه من گفتم تاریخ جهانی با ایران آغاز میشود [بهاینعلت است که ایرانیها برای بار اول] دولت را به معنای جدید به کاربردند و دولت کنونی ادامهی همان تلقی از دولت است، در دین هم همین اتفاق افتاده است.
اینکه زرتشت گفت: «اهورامزدا نور است» حرف مهمی در تاریخ ادیان است. چون دین برای اولین بار در معنای جدید غیر تجسدی (بتها و پرستیدنیهای دیگر) به کار رفت.
ازنظر هگل تاریخ ادیان جدید هم منجر خواهد شد به دین مبین (Offenbar)؛ هگل میگوید دین مبین برای اولین بار در ایران شکل پیدا کرد. چرا؟ در اینجا هگل به حرف سهروردی نزدیک میشود: «نور عین علم است.»
هگل میگوید: «نور عین آگاهی است، اینکه ایرانیها گفتهاند اهورامزدا (خداوند) نور است، یعنی خداوند علم است. به تعبیر هگل خداوند آگاهی است. این دومین مفهوم مهم فلسفهی هگل است.»
آن چیزی که من از این دو مطلب استنباط میکنم این است که ایرانیها به این اعتبار ملّت بودهاند.
در دورههایی هم این ملت، دولت خودش را ایجاد کرده، توانسته خودش را ملّت بفهمد؛ اگرچه این کلمه به این معنی به کار نمیرفته، اما اینکه توانسته خودش را ملّت بفهمد و در دورههایی هم توانسته دولت خودش را ایجاد بکند به این معناست که ایرانیها ملّتی بودهاند با یک آگاهی از ملت بودنشان.
در آغاز دورهی اسلامی هم میبینیم که این وضع ادامه دارد، یعنی در گسترهی خلافت [اسلامی] یکی از جاهایی که تاریخ زود شروع شد، ایران است. ایران جایی است که از قرن چهار به بعد بهنوعی تاریخ خودش را جدا میکند. قبل از این تاریخ به زبان عربی بود، اما از این به بعد به زبان فارسی است و آنها [مورخان] در زبان فارسی اندیشیدند.
طبیعی است در [آن دوره] دولت به معنای Nation که ما از طریق ترجمهی انگلیسی میشناسیم به کار نمیرفته است؛ اما اینکه «ایران» و «ایرانی» به کار میرفت، مثل هزار باری که در شاهنامه آمده، هم جانشین مفهوم ملّت است و هم جانشین مفهوم دولت؛ و از طرف دیگر بیان آگاهی ملی ماست که در تاریخ ما عنوانشده است.
فردوسی بهنوعی و بیهقی بهنوعی. بیهقی تاریخ میگوید و تاریخ مینویسد و این شاید از اولین مورخینی است که اینطور صحبت میکند که نشاندهندهی نوعی از آگاهی ملّی ماست.
بیهقی ادعا میکند: «من که ابوالفضلم، اینها را میگویم، سند همهی اینها را دارم و اگر کسی در سخن من بپیچد، اسناد آن را عرضه میکنم.»
این چند جملهی کوتاه برای این بود که بگویم ما «تاریخ ملّی» داریم و ما بهعنوان ملّت تاریخ نوشتیم. منظورم از تاریخ ملّی این است: «ما بهعنوان ملّتی که دارای آگاهی تاریخی است، تاریخ نوشتیم.»
جواد طباطبایی