در آستانه نخستین سالگرد قتل حکومتی مهسا امینی که بر بستر اعتراضات سالهای پیش از آن، یک جنبش بزرگ آزادیخواهی و ملی را شعلهور ساخت، جامعه ایران همچنان ملتهب است. حکومت با هراس و نگرانی به سازماندهی انواع ترفندها برای مهار و سرکوب اعتراضات احتمالی مشغول است و ایرانیان در داخل و خارج خود را برای برگزاری سالگرد خیزشی آماده میکنند که چشم جهانیان را خیره ساخت.کیهان لندن در همین ارتباط با بهمن امیرحسینی کارشناس ارشد علوم سیاسی از دانشگاه برلین و عضو شورای مرکزی و معاون دبیر کل حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) گفتگو کرده است.
– در آستانه سالگرد جنبش ملی ایرانیان، تحلیل «حزب مشروطه ایران» درباره این جنبش چیست؟
– خواست اصلی خیزش و اعتراض عمومی که به انقلاب «زن زندگی آزادی» هم مشهور شده، برای کسب حقوق برابر برای زنان و آزادی ملت و زندگی بر اساس بیانیه جهانی حقوق بشر است. وقتی جامعه به این اصول دست پیدا کند یعنی موانع و ریشه اصلی محدودیتهای مذهبی را که امروزه خودشان را بهصورت فرهنگ و رسوم و قوانین اجتماعی بر جامعه تحمیل کردهاند، از سر راه بردارد، آنوقت جامعه به نوع دلخواه زندگی خودش خواهد پرداخت. این وضعیت جدید میتواند برای بخشی کنار گذاشتن کامل مذهب از زندگی شخصی باشد؛ برای بخشی دیگر آشکار ساختن آزادانه دین و باور مذهبی و سیاسیاش باشد؛ برای نمونه در کشور ما پیروان آیین بهاییت تحت ستم و فشار هستند. در یک ایران آزاد که دین رسمی وجود نداشته باشد آنها بهراحتی میتوانند نیایشگاه خودشان را داشته باشند و علناً بگویند که بهایی هستند چیزی که امروزه نمیتوانند. حتی برای آن بخشی که هدفشان پرداختن به ارزشهای ایران باستان است که تکیهاش بر فرهنگ ایرانی است و بههیچوجه جنبهی دینی و مذهبی و بهخصوص شیعه را ندارد هم آزاد خواهد بود.
– آیا میشود ارزشها و اهداف مترقی و مدرن این جنبش را با ارزشهای باستانی در کنار هم قرار داد؟
– وقتی ما از ارزشهای ایران باستان صحبت میکنیم باید دقیق بگوییم که منظورمان چیست. آیا در دوران پیش از اسلام یعنی ساسانیان، اشکانیان و هخامنشیان دموکراسی وجود داشت، یعنی مردم حق رأی داشتند؟ چنین چیزی نبوده. اگر میگوییم که زنان و مردان برابر بودند باید شواهدی را نشان دهیم که فرضاً از نظر ارث بردن برابر بودند. در تاریخ هست که ما دو پادشاه زن داشتیم. ولی به یاد داشته باشیم که اینان زمانی به قدرت رسیدند که ایران به دنبال تهاجم اعراب دچار بحران بزرگی شده بود و هرکدام از آنها سه چهار ماهی بیشتر پادشاه نبودند. نمیشود با اشاره به این دوران بسیار کوتاه بر آن پای فشرد که امروز هم باید چنان باشد. ما امروز حداقل ۱۴۰۰ سال از آن زمان دور شدهایم و آن را پشت سر گذاشتهایم. روابط اجتماعی شکل دیگری به خود گرفتهاند و خواستهای مردم کاملاً عوضشده؛ بنابراین آن ارزشها دیگر لزوماً کارساز نیستند. در آن دوران مغهای زرتشتی بهنوعی، البته نه کاملاً مانند آخوندهای امروزی، نقش بزرگی در ادارهی کشور داشتند. طبقات اجتماعی وجود داشتند و تمام طبقات نمیتوانستند تحصیلات داشته باشند؛ سوادآموزی حق انحصاری فرزندان مغها بود. فردوسی میگوید که ثروتمندی حاضرشده بود تمام هزینه یک سال دولت را تأمین کند به شرطی که بگذارند فرزندش سواد بیاموزد که ظاهراً مغها قبول نمیکنند؛ بنابراین، وقتی از ارزشها صحبت میکنیم باید همهچیز را روی میز بگذاریم. مگر ما مانند ۱۴۰۰ سال پیش زندگی میکنیم و مانند آن زمان غذا میخوریم و از رویدادها باخبر میشویم؟ خیر، جامعه کاملاً تغییریافته و رجوع به آن ارزشها بهخودیخود کمکی به حل مسائل امروزین ما نمیکند.
البته ما وقتیکه از ایران باستان صحبت میکنیم باید به این موضوع توجه کنیم که آیا امروز میشود نیمی از جامعه را از حقوق خود محروم کرد و صرفاً به حقوقی که زنان در ایران باستان داشتند رجوع کرد و با آن راضی شد. من کاری ندارم که ما یک پوراندخت و یک آذرمیدخت داشتیم؛ مهم آنست که آیا زن و مرد ارث برابر از پدر و خانواده میبرند؟ آیا زن حق طلاق دارد؟ این مسائل برای زن امروزی ایرانی مهم هستند. مهم آنست که زن و مرد ایرانی حقوق برابر داشته باشند.
– یا به نظر شما جنبش ملی اخیر دچار افول شده؟ فکر میکنید چه اشتباهاتی از سوی نیروهای اپوزیسیون خارج کشور و یا از سوی جوانان معترض شرکتکننده در جنبش سر زده است؟
– من اسم وضعیت فعلی را افول نمیگذارم؛ شاید بشود آن را سکوت و بازاندیشی ارزیابی کرد. آماده شدن، راهیابی و حتی ابزارسازی را واژههای بهتری میدانم. به نظر من ایرانیان خارج کشور نباید مشکل را متوجهی جوانان داخل کشور کنند و بار نرسیدن ملت را به اهداف جنبشِ یک سال اخیر را به دوش آنان بگذارند و بگویند که آنها اشتباه کردهاند. من معتقدم که جوانان هیچ اشتباهی مرتکب نشدهاند. آنها با تمام نیروی خود، با امید، با ازخودگذشتگی و جانبرکف پا به میدان گذاشتند و جلوی یک حکومت سرکوبگر تادندانمسلح و قرونوسطایی و مجهز به ابزار دین- یعنی توانائی در مسخ تودهها- ایستادند و زندانی شدند، چشمان بسیاری کور شد و بسیاری هم جان خودشان را از دست دادند. ایرادی اگر هست به نظر من ناشی از حرکتهای اشتباه نیروهای خارج کشور است که نخواستند و نتوانستند به تفاهم و ائتلاف برسند و نتوانستند از موقعیت مناسبی که در ایران به وجود آمد بهرهبرداری لازم را بکنند. اختلافنظر در یک حزب و سازمان طبیعی است و میتواند جناحبندی و فراکسیونهای مختلف در آن وجود داشته باشد. ولی اختلافنظرها را باید به فردای پس از سرنگونی این حکومت فاسد اسلامی میگذاشتند. مبالغه نمیکنم اگر بگویم اکثر نیروهای سیاسی خارج کشور اینگونه فکر نمیکنند. آنها محاسبه کردند که پیروزی در ده قدمی آنهاست و بهتر است به افراد و گروههایی که کنارشان مبارزه میکنند یک پشت پا بزنند تا زمین بخورند و از صحنه خارج شوند و آنها زودتر به صندلی قدرت برسند و بر آن بنشینند. ما حتی شاهد تمسخر، تحقیر و توهین بخشهایی از اپوزیسیون علیه یکدیگر بودیم که چهبسا به ناامیدی و دلآزاری مردم داخل کشور منجر شد. نتیجهی این نوع حرکت هم تقویت جمهوری اسلامی شده زیرا رژیم احساس کرد یک اپوزیسیون یکپارچه در برابر او نایستاده است. به نظر من اگر اینگونه برخورد نمیشد احتمال رسیدن ما به پیروزی بیشتر میبود.
– یعنی به نظر شما یک جبهه واحد میتواند در ایجاد پیوند با جنبش داخل کشور نقشی مهم ایفا کند؟
– بیتردید. اگر جوانان و مردم داخل کشور ببینند که در فردای ایران چه بدیلی قرار است جایگزین وضعیت کنونی شود آن نگرانیهایی که جمهوری اسلامی دربارهی فردای ایران در مردم ایجاد میکند برطرف خواهد شد. البته احتمال اینکه اگر اپوزیسیون درست عمل نکند ایران هم مانند سوریه بشود هست. ولی وقتی جوانان ببینند که اپوزیسیون بر سرشماری از اصول بنیادین به تفاهم رسیده و ائتلاف کرده و رأی مردم مهمترین عامل است و مجلس مؤسسانی تشکیل خواهد شد و همهی احزاب میتوانند در آن شرکت کنند و نمایندگانشان در آن مجلس بحث و گفتگو و تبادلنظر برای تدوین قانون اساسی آینده داشته باشند، آینده و نور آخر تونل را روشنتر خواهند دید و برای مبارزه در این راه مشتاقتر خواهند بود؛ تا اینکه برای مردم نوعی علامت سؤال باشد که اگر جمهوری اسلامی برود، بعدش چه خواهد شد و کدام نیرو به قدرت خواهد رسید و چقدر این نیروها بر سر قولهای خود خواهند ایستاد.
اگر اپوزیسیون این ائتلاف را بین خودش ایجاد کند و زیر آن امضایش را بگذارد، هم اعتبار به آن میدهد و هم اعتماد در میان مردم ایجاد خواهد کرد.
– در آینده چه شرایطی باید فراهم شود که مجدداً شاهد برآمد جنبش در داخل کشور باشیم؟
– هیچ دلیل جامعهشناختی و فرهنگی وجود ندارد که بر اساس آن فکر کنیم که مردم ایران دیگر ناراضی نیستند و به همین نوع زندگی عادت کردهاند و سرشان را پایین میاندازند و رژیم جمهوری اسلامی را تحمل خواهند کرد. دلایلی که مردم به خیابان آمدند چه بود؟ در یککلام نارضایتی اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی از رژیم. کافیست که حدود ۱۴ سال به عقب برویم؛ مگر به دنبال خیزشهای ۸۸، ۹۶ و ۹۸ و سرکوب آنها که شکی در آن نیست، ما دوباره شاهد خیزش ۱۴۰۱ نبودیم که این بار شجاعانهتر و متهورتر و مردم در سطح گستردهتری وارد میدان شدند؟ من مطمئنم مردم بار دیگر به میدان خواهند آمد تا به نتیجه مطلوبشان که سرنگونی جمهوری اسلامی و دست یافتن به جدایی دین از حکومت و آزادی و برابری است برسند.
اما عوامل اصلی برانگیزاننده این حرکت جدید چه خواهد بود؟ جواب اینست که همان عوامل برانگیزانندهی جنبشهای پیشین هستند. یعنی سیاستهای سرتاپا اشتباه رژیم. ولی مگر رژیم از جنبشهای پیشین درس عبرت گرفته و رفتارش را عوض کرده است؟ آیا از شدت تبلیغات مذهبی و فرهنگی رژیم کاسته شده و مثلاً در مورد حجاب کوتاه آمده است؟ آیا بگیروببندها کمتر شده؟ اگر میبینیم تعدادی از زنان در شهرهای بزرگ ایران حجاب اجباری را کنار گذشتهاند این نشانهی آن نیست که رژیم در این مورد عقبنشینی کرده است بلکه رژیم خودش را دارد جمعوجور میکند و هدفش را کنار نگذاشته زیرا از خامنهای و رئیسی تا فرمانده نیروهای انتظامی تأکید کردهاند که اگر جلوی بیحجابی را نگیریم رفتنی هستیم؛ بنابراین، رژیم با همان شدت به روش خود ادامه میدهد. آیا تورم بیش از ۵۰ درصدی را کاهش داده است؟ در سیاست خارجی آیا دیگر دست از حزبالله لبنان برداشته و پول ایران را دیگر برای تقویت حزبالله و حوثیها خرج نمیکند؟ رژیم نمیتواند دست از حمایت حزبالله لبنان و حوثیهای یمن بردارد و بخش قابلتوجهی از درآمد کشور را صرف تأمین اسلحه برای آنان نکند. آیا رژیم در این مدت تصمیم گرفته که دیگر شعار مرگ بر اسرائیل و آمریکا ندهد؟ آیا موشکهای خودش را بیشتر و بیشتر نمیکند؟ جواب تمام اینها منفی است؛ زیرا اگر تصمیم بگیرد این کارها را نکند دیگر تغییر ماهیت داده و خودش را ذوب کرده است. به نظرم چون نمیتواند دست از این کارها بردارد، طغیان، عصیان، شورش و انقلاب خواهد شد و مردم به خواست اصلی خود که همانا سرنگونی جمهوری اسلامی خواهند رسید.
دیگر آنکه در کنار ائتلاف گستردهی اپوزیسیون در خارج کشور باید اپوزیسیون داخل کشور هم به یک نوع ائتلاف برسد کما اینکه بخشی از اصلاحطلبان رسیدهاند. اگر اصلاحطلبان و حزب سازندگی بگویند که زمان جمهوری اسلامی سپریشده و بر اساس یکسری اصول کلی با اپوزیسیون خارج کشور یکصدا شوند و آیندهی بهتری را به مردم ایران ارائه دهند، طبیعتاً چرخهای انقلاب مجدداً به حرکت و آنهم حرکتی سریعتر درخواهد آمد و بهاینترتیب، امید زیادی بهخصوص در میان جوانان داخل کشور ایجاد خواهد شد.
– نظرتان در مورد میثاقی که بخشی از نیروهای اپوزیسیون خارج کشور، از جمله حزب شما، امضا کردهاند، چیست؟
– خُب، اینیک برنامه نیست بلکه گروههای مختلفی دور از هم و بدون ارتباط باهم متنی را هرکدام بهتنهایی امضا کردهاند. در آن متن تائید، تأکید و تضمین دادهشده- که من حداقل از طرف حزب مشروطه میتوانم بگویم- که ما شرافت کاری و سیاسیمان را ضامن این متن میگذاریم که در فردای سرنگونی جمهوری اسلامی دیگر مجرم سیاسی وجود نخواهد داشت؛ هرگز کسی اعدام نخواهد شد. ما میکوشیم جلوی اینگونه تنبیهات را حتی اگر دیگران چنین تمایلی داشته باشند بگیریم. این میثاق فقط در مورد عدم مجازات اعدام و نداشتن جرم سیاسی است که بسیار هم عالیست. ولی چیزی که موردنیاز مبرم جامعه است تفاهمی بر سر اصول اساسیتر است ازجمله تمامیت ارضی، پایه بودن بیانیه جهانی حقوق بشر در رفتار دولت با مردم، آزادی بیان و انتخابات و تعیینکننده بودن صندوق رأی برای تعیین شرایط آینده و نوع حکومت.
ولی تا همینجا همفکر میکنم به یک موفقیت رسیدهایم و یک گام بزرگ به جلو برداشتهایم که بسیاری از نیروهایی که حتی در مواردی با همدیگر اختلافنظر پایهای دارند پذیرفتهاند که مجازات اعدام در ایران، چه بهعنوان یک عمل ناشایست علیه یک فرد سیاسی و نیز بهعنوان مجازات برای مجرمان جنایی هم باید کنار گذاشته شود و از فرهنگ سیاسی ایران حذف شود.
– آیا شما نسبت به اینکه اپوزیسیون داخل و خارج در این مسیر حرکت کنند خوشبین هستید؟
– دارد پیش میرود ولی نه به سرعتی که لازم است. اگر آهویی که کفتار برای شکار به دنبالش افتاده با سرعت لاکپشت حرکت کند کفتار او را خواهد گرفت ولی اگر با سرعت یوزپلنگ بدود از چنگ کفتار نجاتیافته. اگر این نداهای انفرادی داخل مبنی بر اینکه دوره جمهوری اسلامی دیگر تمامشده- که برخی از آنها هم بسیار قوی بودند مانند صدای میرحسین موسوی که طیف وسیعی از مردم را نمایندگی میکند و یا حرفهای دختر آقای رفسنجانی- آنها بسیار مؤثرند و پژواک پیدا میکند. در خارج کشور هم هر ۳، ۴ و ۵ تا گروه دارند به همدیگر نزدیک میشوند و بهتدریج یکی میشوند. البته نه به معنای اتحاد بلکه همگرایی و اینکه خواستهای خودشان را منسجم میکنند و پای آن امضا میگذراند. به نظر تمام اینها حرکت به جلوست ولی امیدوارم که سرعت آنها بیشتر شود.
– چند هفته پیش سالگرد انقلاب مشروطه بود که نام حزب شما برگرفته از آنست. آیا این نامگذاری یعنی اینکه احیای قانون اساسی مشروطه در ایران فردا میتواند راهحل اساسی در مقابله با کوهی از مشکلات و مسائل بنیادین کنونی باشد؟
– معنای مشروطه فراتر از انقلاب ۱۲۸۵ خورشیدی یا ۱۹۰۶ میلادی است یعنی انقلاب مشروطه نقطهای از فرآیندی بود که از ۳۰ سال پیش از آن شروعشده و بهتدریج پیش میرفت تا اینکه جرقهای زده شد و تظاهرات، تحصن شد و کار به صدور فرمان مشروطه رسید. به نظر من مشروطه در کل یعنی تجدد و نوسازی کامل جامعه و کنار گذاشتن خرافات و سنتهای عقبمانده و ساختن یک ایران بهتر بر پایه قانون؛ یعنی ما تا قبل از مشروطه قانون به آن مفهوم نداشتیم. اما خود مشروطه به معنای نوشتن قانون نیست که وقتی قانون نوشته شد پسکار تمام است و اجرا هم خواهد شد. نه! قانون نوشته میشود که حرکت کشور بهسوی نوسازی، پیشرفت و برابری را سریعتر بکند و یک چارچوب مشخصی داشته باشد که هیچکس، از شاه مملکت گرفته تا بهاصطلاح رعیت یا شهروند امروز، از آن چارچوب خارج نشود و جامعه جلو برود. به نظر من قانون اساسیای که در سال ۱۹۰۶ نوشته شد و بهخصوص متمم آن نتیجه برآیند نیروهای اجتماعی آن زمان ایران است. وقتی نگاه میکنیم میبینیم که نیروهای مذهبی چه نقش پررنگی در تدوین آن داشتند. شیخ فضلالله نوری که اعدام شد نکات مهمی را ازنقطهنظر منافع روحانیت وارد متمم قانون اساسی کرد ازجمله حضور شش آخوند در مجلس و اینکه هر قانونی تنها موقعی میتواند تصویبشده باشد که آن شش نفر مجتهد آن را تائید کرده باشند.
امروز جامعهی ایران و نیروهای اجتماعی تشکیلدهندهی آن کاملاً تغییریافتهاند. از دید حزب مشروطه ایران قانون ۱۹۰۶ دیگر نمیتواند پاسخگوی حل مشکلات و خواستهای ملت ایران باشد. طبعاً برای ما یکسری از اصول آن قانون اساسی همچنان مفید، محترم و لازم هستند و در قانون اساسی بعدی هم باید موردتوجه باشند و قید بشوند ازجمله تأکید بر تمامیت ارضی ایران یا پرچم شیر و خورشید و مجلس شورای ملی و بعدها مجلس سنا که به آن اضافه شد و نیز انجمنهای ایالتی و ولایتی. ببیند وقتی ۱۱۷ سال پیش تشکیل چنین انجمنهایی در قانون اساسی کشور مدنظر بوده ما امروز نمیتوانیم طالب کمتر از آن باشیم؛ یعنی این خواست امروز ما هم هست و حزب مشروطه هم بر آن تأکید کرده است؛ یعنی عدم تمرکز و سپردن بخشی از تصمیمگیریهای به استانها؛ شرح وظایف آن انجمنها و یا مراکز تصمیمگیرنده باید در قانون اساسی جدید بیاید. من در یک سخنرانی دربارهی قانونی که در سال ۱۳۵۴ در ایران تصویب شد گفتهام چه اختیارات گستردهای به این انجمنها در آن دادهشده بود. میدانید که قبل از انقلاب ۱۳۵۷ یک دوره این قانون را در تمام استانها در قالب انجمنهای استان و انجمنهای شهرستان اجرا کردند. از هر انجمن شهرستان دو نفر را به انجمن استان میفرستادند و انجمن استان حتی در مورد تعیین میزان مالیات هم اظهارنظر میکرد؛ یعنی قانون پیشرویی بود که باید در مجلس مؤسسان آینده موردبحث قرار گیرد.
برخی از اصول آن قانون اساسی که باید به پایگانی تاریخ سپرده شود ولی برخی اصولش به نظر باید به زبالهدانی تاریخ ریخته شود مانند شش مجتهد ناظر بر تصویب قوانین. یا اصولی مانند دین رسمی در ایران. در ایران افراد مختلفی با ادیان و مذاهب مختلف زندگی میکنند و حتی افراد بیدین؛ برای همین نمیتوانیم یک دین رسمی برای تمام اینها تعیین کنیم و بر پایهی آن محدودیتهایی بسیاری را برای مردم ایجاد کنیم. خلاصه اینکه قانون اساسی ۱۹۰۶ موارد مثبتی دارد که از آنها باید استفاده کرد ولی در کل به درد امروز نمیخورد. توازن نیروها در ایران امروز بسیار متفاوت از ۱۹۰۶ است.
اضافه کنم که در قانون اساسی ۱۹۰۶ حق رأی به زنان داده نشده بود و دقیقاً ۵۷ سال بعد در سال ۱۳۴۲ در طی انقلاب سفید شاه و مردم بود که حق رأی به زنان داده شد. جالب اینجاست که جامعه چنان تحولیافته بود که بعد از انقلاب ۵۷ آخوندها نتوانستند این حق را از زنان ایران پس بگیرند و در رفراندوم کذایی خود و در تمام انتخابات دیگر- حالا کاری به آزاد و شفاف بودن انتخابات در جمهوری اسلامی نداریم- زنان ایران حق رأی دارند.
– آیا فکر میکنید با دادن اختیارات به انجمنهای شهرستان و استان تا حدی گرایش گریز از مرکز که در مناطقی از ایران فعال است تخفیف پیدا میکند و سبب تقویت انسجام ملی میشود؟
– این به نفع حکومت مرکزی هم هست. ببینید، فرض کنید وزیر کشور بدون شناخت محلی لازم بیاید و برای ۱۸۰ شهر کشور شهردار انتخاب کند؛ واقعاً در این کار موفق نخواهد شد زیرا شناخت لازم محلی را ندارد. هرکسی هم از مناطق دیگر برود محل مأموریت خود آن منطقه را نمیشناسد و با مردم و خواستهای آنان آشنایی لازم را ندارد. ولی اگر خود مردم در انتخابات آزاد اعضای انجمن شهر را انتخاب کنند و آنها نیز شهردار را انتخاب کنند مردم او را از خودشان خواهند دانست و اگر هم از حزب مخالف باشد اعضای حزب رقیب چهارچشمی مواظب خواهند بود که دزدی و اختلاس صورت نگیرد. یعنی همهچیز را تقصیر نخستوزیر و شاه یا رئیسجمهور کشور نخواهند دانست. دیگر آنکه مردم احساس مسئولیت بیشتری خواهند داشت. تمام اینها باعث خواهد شد که از بار دولت هم کاسته شود.
برگرفته از کیهان لندن