- انقلاب مشروطه هیچ بدى براى ایران نداشت و هر چه از پیشرفت داریم با جنبش مشروطه به ایران راه یافت.
- بر خلاف ۱۴ مرداد که همه نیروهاى سیاسى را بر ضد استبداد سلطنتى و ارتجاع مذهبى متحد کرد، ۲۸ مرداد جامعه سیاسى ایران را به دو پاره کرد و در یک جنگ بیهوده فرسود.
- هر چه هم صاحبان عزاى ۲۸ مرداد اصرار بر ندیده گرفتن داشته باشند ۱۴ مرداد همان اندازه مال آنهاست که اردوى مقابلشان.
- در ایران سیلاب پر زور رویدادها صدسال و پنجاه سال پیش را از یاد مردم زدوده است.
- ما خوبیم چون فلان خوب یا بد بوده است به کار تهیدستان میخورد و از تهیدستى تا ورشکستگى راهى نیست.
***
روزهاى تاریخى مانند زیبایی، در چشم بینندهاند. کسان مىتوانند نظرهاى متفاوت خود را درباره روزهاى تاریخى داشته باشند و در پایان، تاریخ داورى خواهد کرد. ماه مرداد براى ایرانیان یادآور دو روز مهم است، چهاردهم و بیست و هشتم. از پنجاه سال پیش رقابتى میان این دو روز بر سر جایی که در خودآگاهى ملى ایرانیان دارند درگرفته است که معانى سیاسى و فرهنگى مهم دارد. تا ۱۳۳۲ هر چه در مرداد بود به روز پیروزى (مرحله نخستین) انقلاب مشروطه برمیگشت؛ روزى که شاه قاجار، در آستانه مرگ به توصیه صدراعظم خود به پیکار مردمى گردن نهاد و فرمان مشروطیت را امضاء کرد. تا ۱۳۳۲/۱۹۵۳ چهارده مرداد در نگرش تاریخى سراسر سیاسى شده ایران تنها روزى بود که همه در بزرگداشت آن همداستان بودند. از چپ و راست گروهى نبود که آن را مهمترین روز تاریخ هم روزگار ما نشمارد؛ اما ازآنپس ۲۸ مرداد براى گروههاى مخالف پادشاهى اهمیت روزافزون یافته است و از انقلاب اسلامى به بعد عملاً جا را بر ۱۴ مرداد تنگ کرده است.
امروز اسلامیان مشروطه را دشمن بزرگ خود مىشمارند؛ چپگرایان آن را با پادشاهى یکى مىدانند و از تقویم خود پاککردهاند؛ و مصدقىها اگر هم به یاد ۱۴ مرداد بیفتند با بیمیلی است. براى همه آنها بیست و هشتمین روز است که در ماه مرداد اهمیت دارد. در برابر آنان مشروطه خواهان و دیگر هواداران پادشاهىاند که ۱۴ مرداد را بزرگ مىدارند و به چهارده روز پسازآن در تقویم کارى ندارند. پذیرفتن یا نپذیرفتن ۱۴ مرداد، یک جداکننده بزرگ گرایشهای سیاسى از یکدیگر شده است. در فضائى که اختلاف، آن را برداشته است ما کشاکش بر سر روزهاى تاریخى را کم داشتهایم ولى چارهاى نیست. روزهاى تاریخى مانند شخصیتهایی که نقشى در رویدادها داشتهاند موضوع ارزیابى همیشگى هستند تا گذر زمان و درگذشتن هماوردان، نقش هموار کنندهاش را بازى کند. این کارى است که در همه جامعهها پیش مىآید.
براى مقایسه روزهاى تاریخى مىباید به عواملى مانند اهمیت آنها در زمان خود، تأثیری که بر آینده گذاشتهاند و سودمندیشان براى آیندگان توجه کرد. چهارده مرداد یادآور نخستین انقلاب آزادیخواهانه در آسیا و کشورهاى مستعمره و نیمه مستعمره است که الهامبخش ملتهای بسیار شد. در خود ایران انقلاب به جنبش تجدد و مرحله عملى آن، نوسازندگى در همه زمینهها، انجامید که در بیشتر سده بیستم کموبیش و در جاهایی بهتر و جاهایی بدتر ادامه یافت و ایران را کشور دیگرى کرد. پیام آن انقلاب امروز نیز بازتاب دارد زیرا جامعه ایرانى هنوز درگیر پیکار مدرنیته است و طرفه آنکه در آغاز سده بیست و یکم به حالى قابلمقایسه با صدسال پیش خود افتاده است: یک نظام فاسد قرونوسطایی، ترکیبى از تازهترین تکنیکهاى سرکوبگرى در خدمت واپس ماندهترین اندیشهها، در برابر جمعیتى بیدار و به حد مرگ بیزار از حکومت؛ یک حکومت قاجارگونه در بلبشو و تکه پارگى خود، رویارو با یک توده بیگانه شده و خواستار دگرگونى ریشهاى و هر دو طرف معادله بسیار نیرومندتر از صدسال پیش.
چهاردهم مرداد ممکن است یادآورى نشود ولى آثار آن برطرف نشدنى است زیرا از آن انقلاب هیچ بدى به ایران نرسیده است. هر چه در آن است شوق آزادى و پیشرفت و بزرگى است؛ نگاه به آینده است با گوشه چشمى به بهترینهاى گذشته. انقلابى است که هر که امروز سخنى براى آینده ایران دارد در طرف برندگان آن است. هر دو سوى طیف سیاسى ایران که در برابر رژیم اسلامى صف آراسته در شمار آن برندگان است و مىتواند در میراث آن انباز شود، حتا اگر آن را انکار کند یا نادیده بگیرد، چنانکه چپگرایان و پارهاى از مصدقىها مىکنند. هر گوشه آن انقلاب مایه سربلندى ملى است، از جنبش فکرى که پیشگام پیکار سیاسى شد؛ از کیفیت رهبرى که بسیارى از ستارگان درخشان سیاست و فرهنگ زمان را دربر گرفت؛ از پیکار مسلحانه قهرمانانه تا رفتار بلندنظرانه با شکستخوردگانی که جایی براى آشتى نگذاشته بودند. سالروز انقلاب مشروطه مىتواند ایرانى را به یاد همهچیزهایی که با جنبش مشروطه به ایران آمد بیندازد. نخستین آموزشگاههای نوین به شیوه اروپائى (در تبریز و با پیشگامى حسن رشدیه) که آموزگاران آذربایجانى اصرار داشتند درسها به فارسى باشد و آخوندها آنها را آتش مىزدند. روزنامه مردمى (نه وقایع اتفاقیه دولتى) و حزب سیاسى و اتحادیه کارگرى؛ رمان و تئاتر و داستان کوتاه و شعر نو، بیدارى زنان و آغاز جنبش رهایی زن؛ عرفی گرایی؛ (سکولاریسم) انتخابات و مجلس و جامعه مدنى. او مىتواند ایران سال ۱۹۰۵ را با ایران سال ۱۹۷۹ مقایسه کند (یک نگاه به عکسها بس است) و ببیند کشورش به برکت آن انقلاب از کجا به کجا رسید. دید و انرژى که آن انقلاب به جامعهاى نیم مرده داد حتا با انقلاب اسلامى نیز از میان نرفت و صدسال است که گاه با شتاب و گاه افتانوخیزان، گاه در ژرفا و گاه بیشتر در سطح، ایران را بر راه مدرنیته پیشتر مىبرد. ایرانى اگر از نزدیکتر بنگرد از خود خواهد پرسید که اصلاً ما در تاریخ نزدیکمان روزى مهمتر از چهارده مرداد داریم؟
براى بخشى کاهنده از طیف سیاسى ایران چنان پرسشى بیجاست. مسلماً روز مهمتری هست که نباید گذاشت از برابر چشمان محو شود. روزى هست که نه سالى یکبار، بلکه اگر شد هر روز، مىباید یادآوریاش کرد. روزى هست، درست در سنت صحیح عاشورا، با معصومین و شهیدان و اشقى با گریه و عزادارى و نفرین و آرزوى انتقام. روزى است در حکم پایان جهان. از آن روز بود که درهاى خرمى و خوشبختى، میهندوستی و خدمت، انسانیت و دمکراسى و لیبرالیسم، خردگرائى و استقلال، اصالت و نه تقلید از غرب منحط، بر ایران بسته شد. تاریکى اهریمن بر روشنایی اهورامزدا ظفر یافت. آن روز که در اهمیت از همه روزهاى تاریخى ایران مىگذرد ۲۸ مرداد است.
***
درباره ۲۸ مرداد و بهویژه اسباب و عوامل آن اختلاف بهاندازهای زیاد و عقاید چنان پابرجاست که تکرار سخنان پنجاهساله به هیچ جا نمىرسد. از آن موارد است که مىباید بر موافقت نداشتن موافقت کنیم (این یکى از فضیلتهای مدنى است که مىباید از فرهنگ سیاسى آنگلوساکسون بیاموزیم.) ولى مىتوان دست کم بیطرفانه به پارهاى آثار زیانآور آن رویداد بر تاریخ نیمقرن گذشته نگاهى انداخت و درسى براى امروز گرفت. برخلاف ۱۴ مرداد که همه نیروهاى سیاسى ایران را بر ضد استبداد سلطنتى و ارتجاع مذهبى متحد کرد، ۲۸ مرداد یادگار شکاف سیاسى پرنشدنی است که جامعه سیاسى ایران را دوپاره کرد و در یک جنگ بیهوده فرسود و در برابر استبداد سلطنتى و ارتجاع مذهبى هردو، بیدفاع گذاشت تا یکى سرانجام جاى دیگرى را گرفت. سودازدگى آن رویداد که بخش مهمى از طبقه سیاسى ایران را ازنظر سیاسى و فکرى منجمد کرد و از پیشرفت بازداشت، سیاست ایران را، ضعیفتر ازآنچه پیش از آن بود تا خودکشى ملى رسانید. رویداد تأسفآوری بود براى همه طرفهای آن. حتا کسانى که ۲۸ مرداد را پیشدستی بر یک کودتاى کمونیستى مىدانند، ترجیح مىدهند که کار رهانیدن ایران از تسلط حزبى که تا دهه هشتاد (میلادى) دنبال کودتاى هوادار شوروى بود به آنجا نمىکشید. (آسانى سقوط مصدق و ابعاد قدرت نظامى حزب توده که بعداً آشکار شد، چنان احتمالى را بسیار زیاد جلوه مىدهد. ششصد هفتصد افسر شبکه نظامى تنها بخشى از رخنه آن حزب در ارتش بودند و شبکه درجهداران وابسته به حزب هرگز کشف نشد.) ۲۸ مرداد روزى بود که بهعنوان یک نماد بیمارى پیکره سیاسى ایران خواهد ماند. کشورى که یک سال پیش از آن امپراتورى بریتانیا را شکست داده بود، بى مداخله امریکا نمىتوانست مشکل سیاسى درونى خود را حل کند. پادشاهش براى صدور فرمانى که در اختیار قانونى او بود صد گونه فشار و اطمینان دولتهای بیگانه را لازم مىداشت و از یک مأمور آمریکائى براى بازگرفتن تاج شاهى سپاسگزارى مىکرد و پیشواى ملىاش (در پاسخ دکتر غلامحسین صدیقى) از اینکه به دست دشمنانش سرنگونشده است شادى مىنمود.
هر چه هم صاحبان عزاى ۲۸ مرداد اصرار به ندیده گرفتن داشته باشند، ۱۴ مرداد همان اندازه مال آنهاست که مال اردوى مقابل، «اردوى اهریمن» که انتقام پیروزیاش را در ۲۲ بهمن پس داد (آن انتقام بر کدام گروهها گرانتر افتاده است؟) این جایی است که ما مىتوانیم از آن آغاز کنیم. هیچیک از ما در هر جاى طیف سیاسى کمترین دعوى مالکیت بر انقلاب صدسال پیش نمىتواند داشت. نیاکان همه ما در آن شرکت داشتند و بد و خوب انقلاب و هر چه از آن برآمد با همه ماست. مىتوانیم دستکم ارج گزاری آن را نقطه اشتراک خودسازیم و در این اشتراک هیچکس چیزى از دست نمىدهد. هر کس آزادى و ترقى مشروطه را بخواهد و تجدد را مسئله مرکزى ایران بداند وارث انقلاب مشروطه است، هر برنامه سیاسى داشته باشد و هر شکل حکومتى براى ایران بخواهد. آن انقلاب مایه سربلندى همه ما بهعنوان مردم ایران است. هیچکس هیچگاه لزومى بر توجیه آن نداشته است یا بهر دلیل از بابت آن پوزشى نخواسته است. همه آنها که امروز از آن دورى مىجویند مهرومومهای دراز ستاینده و مدافعش بودهاند.
در برابر، اگر از ۲۸ مرداد وسیله حمله به محمدرضا شاه و گریه بر مظلومیت دکتر مصدق را بگیرند چه از آن خواهد ماند که به یادآورى هرروزه و هرساله بیرزد؟ در ۲۸ مرداد جز یک سلاح سیاسى گروهى، چیست که آن را یک روز بزرگ تاریخى کند؟ و شکافى را که در طبقه سیاسى ایران انداخت تا کى مىشود ادامه داد؟ اهمیت ۲۸ مرداد براى آینده ایران در آن است که بهر بها از تکرار وضعى که درمانده از گشودن مسائل خودمان، به دیگران فرصت مداخله بدهیم جلوگیرى کنیم؛ بهویژه در اوضاعواحوالى که جمهورى اسلامى باسیاستهای نابخردانهاش ایران را در چشم توفان گذاشته است و ممکن است قدرتهای بزرگى در دشمنى با رژیم و براى حفظ امنیت خود تا جاهاى خطرناکى بروند؛ اما اگر مىخواهیم از ۲۸ مرداد درس درستش را بگیریم مىباید آن را از یک اسلحه سیاسى صرف بدر آوریم. پنجاه سال جنگ در دو سوى ۲۸ مرداد بس است. امروز مىباید بجاى گذشته دور به آینده نزدیک و مخاطرات بزرگى که در پیش است بیندیشیم. بقایاى نسلى که هنوز مىتواند خدمتى (و جبران بی خدمتیهایی را) به مردم خود بکند اگر امروز هم نتواند به مصلحت بزرگتر ملى بیندیشد و جنگ بر سر روزهاى تاریخى را از دست بگذارد دیگر چه فرصتى خواهد بود؟ کسى انتظار ندارد که اصحاب ۲۸ مرداد از آن «مهمترین روز تاریخ ایران» یا نظر خود چشم بپوشند؛ اما این اندازه مىتوان انتظار داشت که آن را در مرکز استراتژى خود نگذارند. مبارزه آنها با ۲۸ مردادیها بیمعنی است زیرا با چنان کسانى سروکار ندارند. چند نشانه لازم است تا این کسان را به خود آورد که اگر به کشمکشهاى بیمعنی و بینتیجهشان پایان ندهند دیگران برایشان تصمیم خواهند گرفت؟
ما این بحثها را بیشتر در بیرون داریم. در خود ایران سیلاب پر زور رویدادها، صدسال و پنجاه سال پیش را از یاد مردم زدوده است. کیست که در زیر واقعیت زشت زندگى هرروزه در دامن اسلام عزیز آخوندها و در برابر دورنماى هراسآور پایانى که سیاستهای رژیم براى آن تدارک مىبیند، پاس ۱۴ مرداد را بدارد یا در سوگ ۲۸ مرداد بنشیند؟ اگر ما مىخواهیم اندکى حس اندازه به بحث سیاسى-تاریخى بیاوریم به امید آن است که بقایاى یک نسل به پایان رسیده، خود را از زندان گذشتهاش برهاند و همزمان مردمى شود که کارهایی لازمتر از ستایش و نکوهش پیشینیان دارند. تاریخى که سرانجام مال همه مىشود و بد و نیکش بر ملتى که آن را ساخته و زیسته است مىافتد چهبهتر که زودتر از میدان نبرد اشخاص و گروهها بدر آید.
***
تفاوت پختگى سیاسى و رشد فرهنگى جامعهها از رفتارى که با روزها و شخصیتهای تاریخى دارند بهتر از همه آشکار مىشود. چرچیل نهتنها به دلیل نقش حیاتى خود در رهایی جهان از فاشیسم، بلکه ازنظر ابعاد شخصیت خود یک شخصیت استثنائى براى همه زمانها بشمار مىآید. مردم انگلستان همان چرچیل را در فرداى پیروزى بر هیتلر به شکست انتخاباتى دچار کردند و باافتخار به خانهاش فرستادند. نه حزب محافظهکار هیچگاه داشتن چرچیل را به رخ حزب مخالف کشید و از پیروزى بزرگ او سرمایه سیاسى ساخت نه حزب کارگر از نداشتن شخصیتى مانند چرچیل احساس کمبود کرد. انقلاب فرانسه یا انقلاب امریکا روزهاى بزرگى هستند ولى کسى با چسباندن خودش به آنها در پى کسب مشروعیت نیست. شخصیتها و روزهاى تاریخى اگر هم سودمندى سیاسى داشته باشند ازنظر ارتباطى است که با مسائل روز مىیابند. حزب جمهوریخواه امریکا به داشتن رونالد ریگان سربلند است ولى جرج بوش که بسیار میخواهد کلاه او را بر سر گذارد هرگز نمىگوید به من رأى بدهید چون ریگان چنان و چنین بود و کارتر دمکرات چنین و چنان. تبلیغات جمهوریخواهان، آنهم غیرمستقیم به سودمندى سیاست مالیاتى ریگان و قدرتنمائی او در برابر دشمنان امریکا اشارههایی مىکند ولى بوش نام ریگان را نیز در سخنرانىهاى انتخاباتى خود نمىبرد. اگر سیاستگران آمریکائى آنگونه بهرهبرداری سیاسى را بهجاهایی برسانند که ما مسلم مىگیریم و اصلاً امرمان بى آنها نمىگذرد کمترین فرصتى از سوى رأیدهندگان نمىیابند.
ما تنها ملتى نیستیم که در تاریخ خود روزهاى خوب و بد و شخصیتهای بزرگ و نهچندان بزرگ داریم ولى مردمان پیشرفته مانند گروههایی از ما کار روزانه خود را براى کشمکش بر سر آنها نمىگذارند. نهتنها یک حزب سیاسى با رهبر خود زنده نمىماند و به مرگ محکوم نمىشود؛ انرژى ملى نیز در جنگ بر سر روزها و کسان بر باد نمىرود. مردم از رهبران و احزاب، فاضل بودن پدرشان را نمىپرسند. در خود ایران نیز مردم مىخواهند بدانند هر کس چه در انبان دارد؛ تکیهبر افتخارات پیشینیان بس نیست. مىتوان انتظار داشت که سرمایههاى سیاسى منفى نیز دیگر چندان بکار نیاید. دیگر فاصله گرفتن از خمینى، محکوم کردن او و بدترین حملات به او نیز گروهها را شایسته حکومت کردن نمىسازد؛ محمدرضا شاه که جاى خود دارد. آنها که دنبال بهرهبرداریهای آساناند بازى را از هماکنون باختهاند. دعوى اداره یک کشور به صلاحیتهای بسیار بیشترى نیاز دارد و بد بودن دیگرى، اگر واقعیت هم داشته باشد دلیل خوبى خود نیست.
یک سازمان سیاسى که پیش از همه و با روشنى بیش از همه، خود را به پادشاهى مشروطه متعهد ساخته در رفتار با گذشته خویش و دیگران، با تاریخى که موضوع اصلى کشمکشها شده، سرمشقى گذاشته است که جاى توجه دارد. براى حزب مشروطه ایران آسانتر از آن نمىبود که تکیه خود را بر مقایسه بگذارد. ما خوبیم و بقیه بدند چون در زمان ما بهتر بود و در زمان بقیه بدتر شد. حزب مىتوانست هر شخصیت و هرروزی را که چون سلاحى بر ضد آن بکار مىبردند با شخصیت و روزى بهتر، یا دستکم به رخ کشیدن شخصیت و روزى بدتر از سوى مقابل، از اثر بیندازد. مىتوانست وارد هر مسابقه زیبایی (درواقع لجن پراکنى) بشود و زشتى خود را پشت زشتى دیگران بپوشاند. چنان رفتارى سرهاى تهى بسیارى را گرم و دلهای سوخته بسیارى را خنک مىکرد؛ و البته آن مقدار مبارزهاى راهم که مىتوان با جمهورى اسلامى کرد به پستى و بیآبروئی همه دست در کاران مسابقه مىکشید. از آن بدتر هیچ نتیجهاى جز ادامه بیمارى و ضعف سیاسى گذشته براى آینده ایران نمىداشت.
آنچه در رویکرد این حزب قابلملاحظه است اکراهى است که با همه بستگى بنیادى به جنبش مشروطه، در بهرهبرداری سیاسى از آن دارد. بهرهاى که حزب مشروطه ایران از آن جنبش مىبرد ژرفتر رفتن در پیام آن، سازگار کردنش با اوضاعواحوال امروز و فراخواندن گرایشهای سیاسى دیگر است که آن جنبش را از آن خود بدانند و کمک کنند که زمینه مشترک دیگرى براى همراهی علاوه بر مجلس مؤسسان و همهپرسی براى نظام آینده ایران پیدا شود. روزها و شخصیتهای تاریخى هستند، نه براى به دست آوردن اعتبار سیاسى؛ اعتبار را مىباید از خود گرفت. ما خوبیم چون فلان خوب یا بد بوده است به کار تهیدستان مىخورد و از تهیدستی تا ورشکستگى راهى نیست. ما اگر هم بخواهیم مدعى میراث دورهها و شخصیتهای باشیم باید میان میراث با ارث تفاوت بگذاریم. میراث مال همه است، هر که بخواهد. در حزب مشروطه ایران دنبال ارث گذشته نیستند چون نمىخواهند مانند گذشته باشند. وارث، کسى که مىخواهد ارث گذشته را ببرد، مىباید مانند آن رفتار کند. همه ما بهتر است ارث گذشته را فراموش کنیم. نباید بخواهیم هیچ گذشتهاى تکرار شود.
این اسطورهزدائی از رویدادها و شخصیتهای تاریخى که براى مردمى پرورشیافته باروحیه عاشورائى آسان نیست یک دگرگونى لازم در منش ملى ماست. نیاز حیاتى به مردگان، تناقضى است که ایستائى و واپسماندگی را در خود دارد. حتا جنبش مشروطه سراسر افتخارات و درخششها نبود. یک اقلیت کوچک، ناآزموده و نیمه سواد، ارابه شکسته به گل نشستهاى را هر چه توانست حرکت داد و زود از نفس افتاد و بیش از آنهم نمىشد. جامعهاى که یک دوره دراز تاریخى در خرافات و بینظمی فرورفته بود اصلاً در چند صدساله گذشته نمىتوانست اسطوره بیافریند. ما حقداریم از اینکه توانستیم بمانیم و از همگنان درگذریم (از بیشترشان در بسیارى جاها) خرسند باشیم. ولى در بافتار context جهانى هنرى نکردهایم. ماندن در آن گذشتهها همتمان را پست و پاى رفتارمان را سست مىکند. صدسال گذشته به بیهوده بر این ملت نگذشته است و به آن توانائى داده است که صدسال بسیار بزرگترى داشته باشد.
سخنرانى دکتر داریوش همایون در سالروز مشروطیت، واشینگتن، ۳۱ ژوئیه ۲۰۰۴