شاه عاشق ایران بود، شاه عاشق باران بود

محمدرضا شاه پهلوی

محمدرضا شاه پهلوی، شاهنشاه فقید ایران، ۴۳ سال پیش در پی پیشرفت سرطان غدد لنفاوی در سن ۶۰ سالگی درگذشت و تاریخ کهن ایران به فراز تازه‌ای وارد شد. هنوز کم نیست شمار چهره‌های سیاسی بازمانده ایرانی که زمانی از دور یا نزدیک با شاه ایران کار کردند و بنا بر ظن خود، از او شناختی داشتند و دارند؛ ولی درگذر سالیان، این چهره‌ها هم صحنه را ترک می‌کنند و با رفتن آن‌ها دفتر تاریخ شفاهی شاه ایران هم ناگزیر بسته می‌‌شود.

تا همین چند سال اخیر، نوشتن راستی‌ها در مورد شاه ایران در نتیجه تبلیغات حکومت اسلامی که با سیاه نمایی می‌خواست از شاه چهره دیو بسازد و این تلاش‌های سازمان‌یافته را بازماندگان چپ ایران و نیروهای به‌اصطلاح ملی-مذهبی هم تقویت می‌کردند، حتی برای کسانی که بیرون از ایران زندگی می‌کردند هم آسان نبود.

باوجوداین، شخصیت‌هایی مانند دکتر هوشنگ نهاوندی، رئیس پیشین دانشگاه پهلوی و دانشگاه تهران، با تألیف کتاب «آخرین روزها»، «محمدرضا پهلوی‌ــ‌آخرین شاهنشاه»، همچنین اردشیر زاهدی، داماد شاه و وزیر خارجه پیشین، با کتاب «رازهای ناگفته» که خاطرات او است و البته امیراصلان افشار که کتاب خاطرات او به همت دکتر علی میرفطروس آماده شد، به روشن شدن سایه‌روشن‌های شخصیت شاه کمک فراوان کردند.

نویسندگانی مانند محمود طلوعی هم که در ایران زندگی می‌کرد، تلاش‌هایشان برای پرداختن به دوران پادشاهی محمدرضا شاه پهلوی از جمله کتاب از «تزار تا شاه»، بیشتر تحت تأثیر سانسور و اختناق داخلی قرار داشت تا اینکه روایت بی‌غرض تاریخ باشد. نویسندگان دیگری هم می‌خواستند «نگاهی به شاه» داشته باشند؛ هرچند در طول عمرشان حتی فرصت نداشتند نیم‌نگاهی از نزدیک به شاه داشته باشند و مهم‌تر اینکه بغض و کینه چپ به شاه در اندیشه‌های سترون آن‌ها بیش از قید پرداختن به‌راستی قابل‌دیدن بود. شاید اگر امیرعباس هویدا، نخست‌وزیر پیشین شاه، از تیغ ظالمانه دژخیمان حکومت اسلامی جان به دربرده بود، از بهترین و آگاه‌ترین منابع برای پرداختن به دوران درخشان حیات او می‌شد.

شهبانوی ایران، فرح پهلوی، موثق‌ترین منبع زنده برای جست‌وجو در ضمیر شاه و آشنایی با این چهره پیچیده و بسیار درون‌گرای تاریخ ایران است. شهبانو با کتاب خاطرات خود «کهن‌ دیارا» که در پنج بخش تنظیم‌شده، در سه بخش نهایی به‌مرور تاریخی دوران و روزهای پایانی شاه می‌پردازد ولی همچنان بسیار است پرسش‌های تاریخی که تنها یک وقایع‌نگار مطلع، بی‌تعارف و با اشراف کامل بر تاریخ و رویدادهای دوران پهلوی و حوادث بعدازآن، می‌تواند از راه ساعت‌های طولانی نشستن با شهبانو و ضبط گفت‌وگو، پاسخ‌هایی معتبر برای آن‌ها و تاریخ پیدا کند.

برای نزدیک‌تر شدن به افکار و اندیشه‌های شاه و به‌خصوص قضاوت درباره او، کارنامه دوران پادشاهی، شکست‌ها و موفقیت‌ها، موانع و مشکلات راه، دوستان و دشمنانش و صدها زمینه و عرصه دیگر برای تحقیق تاریخی، صادق‌ترین منبع شخص شاه است نه فردی دیگری.

البته محمدرضا شاه پیش از ترک ایران در سال ۱۳۵۷ مانند پدرش رضاشاه و بعدازآن، چهارکتاب از خود به‌جا گذاشت: «مأموریت برای وطنم»، «انقلاب سفید»، «به‌سوی تمدن بزرگ» و «پاسخ به تاریخ». کتاب آخر بعد از خروج از ایران نوشته شد و در روزهای پایانی عمر او پایان یافت و آماده انتشار شد. در بخشی از کتاب «مأموریت برای وطنم» که سال ۱۳۴۰ نوشته شد، شاه ابتدا دوران کودکی و احوالات شخصی خود را شرح می‌دهد و در بخش‌های دیگری از آن، به تاریخ باستانی ایران و برپایی نخستین امپراتوری جهان و همچنین نگاه و نظرش به مذهب، باورهای شخصی‌اش به الهیات و همچنین نگاهش به غرب می‌پردازد.

شاه در کتاب «انقلاب سفید» که پنج سال بعد در سال ۱۳۴۵ تألیف شد، می‌نویسد: «ما نه نقشه‌های پنهانی برای توسعه و تجاوز داریم، نه افکار جاه‌طلبانه‌ای به زیان دیگران در سر می‌پروریم و نه شیوه اختناق، انکار و سلب آزادی‌های فردی و اجتماعی را برای پیشرفت ظاهری خود برگزیده‌ایم. به‌عکس، آنچه ما به‌عنوان اصول کار خویش برای آینده در نظر گرفته‌ایم، اصلاحات وسیع اجتماعی، سازندگی اقتصادی توأم با اقتصاد دموکراتیک، پیشرفت‌های فرهنگی، همکاری بین‌المللی، احترام به معتقدات معنوی و آزادی‌های فردی و اجتماعی است. تصور می‌کنم کشور من اصولاً نمی‌تواند راهی به‌جز این برای ساختن آینده خویش در پیش گیرد.»

۱۵ سال بعد از «انقلاب سفید» و دو سال پیش از انقلاب اسلامی که مسیر تاریخ ایران را تغییر داد، شاه ایران اندیشه‌هایش برای اجرای برنامه ششم توسعه (۱۳۵۷ تا ۱۳۶۱) و رسیدن ایران به دوران رفاه و قدرت را در کتاب «به‌سوی تمدن بزرگ» ترسیم کرد.

رضا تقی‌زاده

آخرین کتاب شاه «پاسخ به تاریخ» است که در روزهای پایانی عمر محمدرضا شاه پهلوی نوشته شد. از این کتاب که به زبان فرانسه نوشته شد، به‌جز ترجمه فارسی، یک ترجمه به زبان انگلیسی هم در دست است که باوجود زنده‌بودن شماری از اطرافیان شاه، جسورانه دستخوش تحریف و دست‌کاری شده است. متن اصلی کتاب به زبان فرانسه را یک نویسنده نه‌چندان شناخته‌شده فرانسوی به نام کریستیان مه‌یار تدوین کرده که پیش‌تر سلطان حسن دوم، پادشاه پیشین مراکش او را به شاه معرفی کرده بود. مه‌یار خاطرات سلطان حسن را هم نوشته است.

نگارش کتاب «پاسخ به تاریخ» که وقایع تا شهریور ۱۳۵۸ در مکزیک را پوشش می‌دهد و به نحو بسیار تأمل‌برانگیزی به مسائل مربوط به انقلاب اسلامی نمی‌پردازد، بعد از چند سفر این نویسنده فرانسوی و ضبط گفته‌های شاه انجام شد و بعد آن، متن تدوین‌شده در بازگشت شاه به قاهره به نظر شاه رسید. نویسنده فرانسوی و دکتر نهاوندی، با موافقت شاه، اصلاحات کوچکی در آن صورت دادند. بنا بر خواسته شخص شاه دکتر هوشنگ نهاوندی کتاب را به فارسی ترجمه و در پاریس منتشر کرد و نسخه‌هایی از آن با امضای شاه برای تعداد معدودی از اشخاص موردنظر او فرستاده شد.

فردی به نام حسین ابوترابیان نیز در ایران ظاهراً به ترجمه فارسی کتاب «پاسخ به تاریخ» مبادرت کرده که متن اخیر بنا بر سلیقه ویراستاری در جمهوری اسلامی تغییراتی کرده است.

اظهارات احمدعلی مسعود انصاری، از خویشان مادری شهبانو که در کتاب خاطراتش (من و خاندان پهلوی) مدعی شد ترجمه انگلیسی کتاب را دکتر حسین نصر (جانشین هوشنگ نهاوندی در دفتر مخصوص شهبانو و معمار سفر شهبانو به نجف و دیدار فاجعه‌بار با آیت‌الله خویی) انجام داد، غلط است؛ به این دلیل ساده که درزمانی که شاه ایران را ترک کرد، حسین نصر مورد خشم شاه بود و او هرگز به قاهره یا مکزیک نرفت و بعد از آخرین چهارشنبه پیش از انقلاب که نویسنده این نوشته او را برای خروج از ایران و سفر به لندن از فرودگاه مهرآباد، همراه با همسر و فرزندش با یک پرواز اسرائیلی، یاری داد و تا پیش از سر درآوردنش از آمریکا، از او هیچ نشانی در هیچ نقطه از دنیادیده نمی‌شد!

در نسخه انگلیسی و تحریف‌شده کتاب «پاسخ به تاریخ» در مورد تفویض نخست‌وزیری به شاپور بختیار آمده ‌است که شاه با اکراه و تحت‌فشار انگلستان به آنتن داد؛ درحالی‌که چنین نوشته‌ای در متن فرانسه کتاب و ترجمه فارسی آن دیده نمی‌شود و نویسنده اشراف دارد که انتخاب بختیار و اتخاذ تصمیم در مورد دادن مأموریت تشکیل دولت به او در خلوت‌خانه پادشاه ایران صورت گرفت.

شاه در پیشگفتار کتاب «پاسخ به تاریخ» می‌گوید: «قصد دارم نشان بدهم که چرا درراه رسیدن به اهداف خود پافشاری می‌کردم و چرا می‌خواستم جامعه‌ای بر اساس عدالت اجتماعی و نه مبارزه طبقاتی بنا کنم؛ جامعه‌‌ای که همه در آن یکپارچه و وابسته به یکدیگر باشند؛ و گفتنی است چون با همه کشورهای جهان، چه دنیای غرب، چه کشورهای بلوک شرق و چه جهان سوم، حسن تفاهم داشتم، این امکان برایم فراهم آمد که بتوانم در محیطی آکنده از صلح و صفا، کوشش خود را برای رساندن ایران به‌سوی تمدن بزرگ دنبال کنم.»

یکی از آخرین نوشته‌های بی‌غرض و روشنگرانه در مورد شاه ایران «سقوط بهشت» کتاب پرفروش اندرو اسکات کوپر، نویسنده نیوزیلندی‌ــ‌آمریکایی است که من فرصت داشتم آن را به زبان فارسی برگردانم. کوپر که پیش از نگارش کتابش مدتی قابل‌ملاحظه را در ایران گذراند و بعد از خارج شدن از ایران به منابع متنوع و دست‌اول و غالباً زنده دسترسی داشت، روایتش در مورد تحولات دو سال قبل از انقلاب در خانه شاه، در دولت و کف خیابان را با حداقل قضاوت‌های شخصی نقل می‌کند که این مورد اخیر ازجمله امتیازهای کار تحقیقی او است.

محمدرضا شاه پهلوی، شاهنشاه فقید ایران، بدون تردید از نامدارترین رهبران سیاسی دوران معاصر جهان بود؛ رهبری که سرزمینش را عاشقانه دوست می‌داشت و اگر عاشق باران بود و هر بامداد بعد از گشودن چشم‌هایش از خواب به اشتیاق دیدن باران پنجره اتاقش را باز می‌کرد، به این امید بود که قطره‌های آب هم با خاک خوب سرزمینش پیوند بخورند.

شاه برای عشقش به ایران تعریفی نداشت و وقتی با اصرار یک خبرنگار خارجی در مورد تعریف ایران هدف پرسش قرار گرفت، با کامل گفت: «ایران ایران است!»

شوربختانه مردم ایران در دام توطئه‌ سیاه و سرخ افتادند و ۴۳ سال پیش او را همراه با آینده سرزمینشان و نسل‌های بعد از خود باکسی تاخت زدند که هدفش ویرانی ایران بود و رویای بنای یک امپراتوری شیعه را در سر می‌پروراند.

 

برگرفته از ایندیپندنت فارسی

مطالب مربوط

دیپلمات ارشد تازه اتحادیه اروپا؛ خبری ناگوار برای تهران و مسکو

تقلید از اسرائیل در اعلام موجودیت بمب اتمی ایران

فضای سیاسی و چشم‌انداز ۱۴۰۳

این سایت برای ارائه بهتر خدمات به کاربران خود ، از کوکی‌ها استفاده می‌کند.
This website uses cookies to improve your experience. We'll assume you're ok with this, but you can opt-out if you wish
اطلاعات بیشتر