خیزش انقلابی ۴۰۱، جمهوری اسلامی را باوجود اعتراضات پیشین و آمادگیهای سرکوبگرانه غافلگیر کرد و اتاقهای فکر امنیتی نظام را که بیش از هر منبعی نسبت به وضعیت انفجاری جامعه و ناتوانیهای رژیم اطلاع دارند، به فکر انداخت تا این بار که حنای اصلاحطلبان دیگر رنگی ندارد و تشت رسوایی تحولخواهی نیز به دلیل افراد تکراری از بام افتاده، چگونه استمرار حکومت را در مقابله با «تغییر» به مسیر «پوستاندازی» یا همان «استحاله»ی ادعایی دوران رفسنجانی هدایت کنند.
الگوی آنها نیز بر اساس اینکه شرقی باشند یا غربی، روسیه و چین هستند: یکی با فروپاشی رژیم سیاسی بدون اینکه نیروهای سیاسی و امنیتی آن از قدرت خلع و به خاطر اعمالشان پاسخگو شوند؛ دیگری با فروپاشی رژیم اقتصادی و باز کردن بازار بهسوی غرب بدون اینکه قدرت انحصاری لطمه ببیند. در مورد دوم ممکن است برخی وفاداران اصولگرای نظام، عین بیوه مائو و رفقایش، قربانی نیز بشوند. در هر دو مورد، نظام غیر دمکراتیک استمرار پیدا میکند بدون آنکه مشکلات ساختاری کشور حل شود.
در این میان، «گروه منشور» خلقالساعه و ناشی از خیزش انقلابی ۴۰۱ نبود! پروژهای بود که دستکم پس از شعار «اصلاحطلب اصولگرا دیگه تمومه ماجرا» روی آن کار میشد اما خیزش اخیر و اقبال چشمگیر ملیگرایی و پهلوی، توجه امنیتیها و مدافعان ۵۷ را بهسوی این نیروی محرکهی جامعه جلب کرد. خامنهای و اصولگرایانش به دنبال تشدید تخریب و تحریف تبلیغاتی با «جهاد تبیین» رفتند و بقایای پروژه اصلاحات برای ناکار کردن عملی پهلوی در خارج کشور بسیج شدند؛ آنهم به نام «همبستگی»!
هشیاری مبتنی بر تجربهی مکرر پروژههای امنیتی که بخش مهمی از آن را صادراتیها و وفاداران انقلاب ارتجاعی ۵۷ پیش میبرند و عدم شناخت و خطای محاسباتی آنها در مورد استقلال فکری و بنیانهای میهنی پشتیبانان پهلوی سبب شد تا پلان آنها برای ناکار کردن نیرویی که نهتنها برای گذار از جمهوری اسلامی بلکه برای غلبه بر گسست ۵۷ تلاش میکند، ناکام بماند.
برخی مدافعان «گروه منشور» که چهبسا نادانسته در اجرای آن برای ناکار کردن پهلوی و ملیگرایان از هیچ کوششی فروگذار نکردند، ادعا میکنند که شکست این گروه سبب شد تا خارجیها دوباره چشم به محافل درون نظام و امثال ظریف بدوزند! خیر! هدف همان «گروه منشور» انحراف توجه خارجیها از ملیگرایی و پهلوی و جلبتوجه دوبارهی آنها از انقلاب ملی به محافل درون نظام بود! کافیست نگاهی به مدافعان آن حتا در میان اصولگرایان بیندازید که از ناکامی آن عصبانی شدند! این گروه برخلاف سخنان تندوتیز برخی مدافعانش، نه برای تقویت انقلاب ملی و تغییر رژیم بلکه برای مهار آن و استمرار و استحاله و «پوستاندازی» جمهوری اسلامی از طریق خنثی کردن پهلوی و ملیگرایان تدارک دیده میشد و «انقلاب مهسا» اجرای آن را تسریع کرد.
از همین رو، بلافاصله پس از شکست، بمباران تخریب علیه پهلوی و ملیگرایان تا مرز تهدید به ترور شدت گرفت و سردمدارانش به سراغ پلان ب و علم کردن افرادی از داخل برای تشکیل یک گروه تصنعی دیگر رفتند! درحالیکه اگر هدف یاریرساندن به انقلاب ملی ایران و تغییر رژیم میبود، مبتکران و مدافعان «گروه منشور» میبایست از همکاری مهمترین نیروی اجتماعی و سیاسی کشور، یعنی ملیگرایان و پشتیبانان پهلوی، استقبال میکردند! اما آنها میخواستند سرنخ «همبستگی» در «داخلِ» خودشان باشد.
پس وقتی پلان «آ» شکست خورد، به سراغ پلان «ب» رفتند آنهم با یک تجربهی مفید: ازآنجاکه با شکست «گروه منشور» ثابت شد که نیروهای ملیگرا را نمیتوان نادیده گرفت، در پلان «ب» قرار است خودشان در نقش «ملیگرا» و «ستارخان» و «باقر خان» و «مشروطهخواه» ظاهر شوند. دوباره به حرف آمدن «امیرکبیر»شان، جواد ظریف، نیز در همین جهت است.
وجه اشتراک همه اینها طرفداری از انقلاب ۵۷ است. آنها برای استمرار این گسست تاریخی و همچنین حفظ ۴۴ سال قدرت سیاسی و اقتصادی بین خانوادههای مافیایی نظام، عبور از حجاب اجباری که سهل است (مانند چین که از اونیفورم و آرایش موی اجباری عبور کرد)، پرچم شیروخورشید نیز (مانند روسیه که به پرچم سه رنگ ملی خود برگشت) بر خواهند افراشت.
منتها دو مشکل در این میان وجود دارد: یکی، توافق مافیاهای شرقی و غربی رژیم بر سر سفرهی استحاله؛ و دیگری نسلهای جوانی که هیچکدام از این دو را نمیخواهند و میدانند چیزی جز جایگزینی این رژیم با یک نظام عادی و مبتنی بر دمکراسی و حقوق بشر نمیتواند مشکلات آنها را بهطور پایدار حل و زندگی عادی آنها را تأمین کند.