آیا بهزودی فیلم «نوه تارزان» روی پرده سینما عرضه خواهد شد؟ این «نوه تارزان» یا بهتر بگوییم «نوه برجام»، به کارگردانی رابرت مالی و آیتالله خامنهای در نقش تهیهکننده، هماکنون در مرحله مونتاژ قرار دارد.
از طنز -که در هر رویداد تاریخی چه کوچک چه بزرگ حضور دارد- که بگذریم، «نوه برجام» سومین تلاش ایالاتمتحده و سرسپردگانش در تهران برای تحمیل قیومیت نواستعماری بر ایران، زیر برچسب جمهوری اسلامی خواهد بود
اولین فیلم از این سری با سیاههای از یک سناریو در لندن آغاز شد. جک استراو، وزیر خارجه بریتانیا در دوران نخستوزیری تونی بلر، در گفتوگویی که در ۲۰۲۰ داشتیم مدعی شد که او فکر برجام را به کاندلیزا رایس، وزیر خارجه آمریکا در دوران ریاستجمهوری جرج دبلیو بوش، فروخته است. مضمون کلی سناریو این بود: قدرتهای غربی با عرضه نقلونباتهای اقتصادی و پهن کردن فرش قرمز برای ملاهای تهران، به روی کار آمدن «جناح اصلاحطلب» کمک خواهند کرد. سپس «جناح اصلاحطلب» با تقویت پایگاههای مردمی و به شکرانه رونق اقتصادی، گروه «اصولگرا» به قول استراو «کره شمالیهای تهران» را حذف خواهند کرد و جمهوری اسلامی را در مسیر همکاری و در طول زمان، حتی اتفاق با «دموکراسی غربی» قرار خواهد داد.
این سناریو بهسرعت هواداران فراوانی پیدا کرد: مجمع جهانی اقتصاد در داوس، سازمان «دموکراسی باز» جرج سوروس، میلیاردر آمریکایی، گروه «اقدام برای دموکراسی» برنامه آندری لوی، فیلسوف مبارز فرانسوی، بخش بزرگی از حزب دموکرات آمریکا، نیویورکتایمز و واشنگتنپست و یک دوجین پژوهشگر آمریکایی و اروپایی، غالباً زیر نفوذ چپگرایان اروپایی و اسرائیلی.
با روی کار آمدن باراک اوباما، سری تارزان دیپلماتیک پشتیبان نیرومندی پیدا کرد. اوباما پرچمدار گلوبالیسم بود و به رهبری «چپ معتدل» میدانست که سناریو استراو، حتی پس از بازنویسیهای مکرر، بهآسانی قابلاجرا نخواهد بود. تحمیل قیمومیت بر یک کشور مستقل بدون تصویب سازمان ملل متحد عملی نیست. از سوی دیگر، شانس تصویب هر قراردادی با جمهوری اسلامی در سنای آمریکا همواره موردتردید است. سؤالی که اوباما عرضه کرد این بود: چگونه این موانع را دور بریزیم؟
پس از ماهها پژوهش و مذاکره پاسخ این بود، نخست کشور موردبحث، یعنی جمهوری اسلامی ایران باید آشکارا پذیرای قیمومیت باشد، زیرا بدین ترتیب نیازی به دخالت سازمان ملل متحد نخواهد بود و سپس هر توافقی که به دست آید میبایستی جنبه شفاهی داشته باشد یا به زبان دیپلماتیک (Non – paper) حتی اگر مفاد توافق روی کاغذ بیاید، کسی آن را امضا نخواهد کرد و نیازی هم به تصویب آن در سنای آمریکا و پارلمانهای دیگر کشورهای درگیر نخواهد بود.
دوم، سناریو «تارزان» مکانیسم مشخصی برای تعیین اجرا یا عدم اجرای مفاد آن نخواهد داشت و بدینسان ایالاتمتحده و شریکانش همریش و هم قیچی را در اختیار خواهند داشت و اگر آنها تعهدات خود را زیر پا گذاشتند، جمهوری اسلامی تنها با بالا بردن سطح غنیسازی اورانیوم میتواند مقابلهبهمثل کند – یعنی تولید اورانیومی که نه به درد سوخت میخورد و نه استفاده پزشکی دارد و نه ممکن است برای تولید کلاهک هستهای به کار رود. در عوض، بخشهای بزرگی از صنایع و علوم ایران با بهرهگیری از ترفند «استفاده مضاعف» زیر کنترل ایالاتمتحده و شریکانش قرار خواهد گرفت. از همه مهمتر، استفاده از درآمد ایران از صادرات نفت نیز منوط به توافق آنان خواهد بود.
اجرای این سناریو با پیروزی حجتالاسلام حسن روحانی در انتخابات ریاستجمهوری و تعیین دکتر محمدجواد ظریف بهعنوان وزیر امور خارجه سرعت گرفت. گروهی که «بچههای نیویورک» نام گرفت، مصمم بود که با شتاب هرچهتمامتر نان را تا تنور گرم است بپزد و با ارائه «رونق اقتصادی» رقیبان «اصولگرا»ی خود را به کنار صحنه براند.
نتیجه این تصمیم «برجام» بود، زدوبندی عجولانه بین جمهوری اسلامی، ایالاتمتحده، بریتانیا، فرانسه، آلمان، چین، روسیه و گاهگاه اتحادیه اروپا. دکتر ظریف با سفرهای خود به نیویورک و با نوشتن مقاله برای «نیویورکتایمز» و به کار انداختن «لابی» هواداران جمهوری اسلامی در واشینگتن، روی یک پیام تأکید داشت: با تصویب «برجام» به ما کمک کنید تا «تندروان» در انتخابات آینده پیروز نشوند!
نخستین فیلم «تارزان برجام» با حمایت آیتالله خامنهای اکران شد؛ اما بهزودی دیدیم که نه رونق اقتصادی در کار است و نه پذیرفتن جمهوری اسلامی بهعنوان یک عضو محترم جامعه جهانی. برای شش ماه، ایالاتمتحده ماهی ۷۰۰ میلیون دلار از پولهای منجمد شده ایران را آزاد کرد. با روی کار آمدن دونالد ترامپ بهعنوان رئیسجمهوری ایالاتمتحده، استودیو «برجام» سازی تعطیل شد بیآنکه ایران کوچکترین سودی از قرار دادن خود زیر قیومیت گروه ۱+۵ برده باشد.
هفته گذشته آقای ظریف با اشارهای از آیتالله خامنهای به دفاع از برجام برخاست و آن را با معاهده ترکمانچای مقایسه کرد، با این استدلال که اگر قاجاریه ترکمانچای را پذیرفته بودند با چیزی بدتر از آن یعنی معاهده گلستان روبرو نمیشدند (نقل به مضمون). پیام ناگفته آقای ظریف این است که «بچههای نیویورک» نوعی ترکمانچای را پذیرفتند تا دچار گلستان دیگری نشویم – خطری که اکنون با تجدید مذاکرات با ایالاتمتحده در کمین گروه «اصولگرا»ی حاکم است.
یک جوک کلاسیک در محافل سیاسی میگوید: دیپلمات کسی است که به نفع دولت خود به دیگر دولتها دروغ میگوید! دکتر ظریف نسخه جدیدی از این نقش را ارائه داد. او در سخنرانیها و مصاحبههای خود در خارج، مدعی بود که در ایران هیچ زندان سیاسی وجود ندارد و جمهوری اسلامی الگویی از دموکراسی است که هرگز نه تظاهرکنندگان غیرمسلح را در خیابان میکشد و نه کسی را شکنجه میدهد. در کنار این دروغها به دیگران، دکتر ظریف به دولت خود، یعنی درواقع آقای خامنهای، زیرا جمهوری اسلامی را نمیتوان یک دولت به معنای عرفی آن دانست، نیز دروغ میگفت با این ادعا که بهزودی پول، یعنی پولهای خود ایران بهسوی تهران سرازیر خواهد شد و جان کری و اوباما، نقش رهبری جمهوری اسلامی را در خاورمیانه خواهند پذیرفت.
البته، هنگامیکه هیچیک از آن وعدهها عملی نشد، «بچههای نیویورک» کاسه کوزهها را بر سر «ترامپ دیوانه» شکستند، اما واقعیت این است که ۱+۵ و اتحادیه اروپا هیچیک از تعهدات خود را، پیش از آمدن ترامپ، اجرا نکردند. ایالاتمتحده از آزاد کردن تمامی داراییهای بلوکهشده ایران خودداری کرد. همچنین آمریکا قرار بود مرکز آبسنگین اراک را بازسازی کند، اما ورشکستگی شرکت وستینگهاوس را بهانه کرد. تنها امتیازی که آقای اوباما داد، حدود ۱۵۰۰ ویزا برای فرزندان بعضی رهبران و مدیران جمهوری اسلامی بود.
- روسیه تعهد داشت که اورانیوم غنیشده بیش از ۲۰ درصد ایران را خریداری کند، اما پس از خرید نیمی از ذخایر موردبحث، همهچیز را متوقف کرد.
- چین قرار بود پس از کنارهگیری آمریکا از برنامه اراک، نیروگاه آبسنگین تازهای در آنجا بسازد، اما کوچکترین اقدامی نکرد. همچنین پکن قرار بود دو نیروگاه هستهای تازه در ایران بسازد، اما نساخت.
- اتحادیه اروپا قرار بود ساخت و سازی تازه برای دسترسی ایران به بازارهای بانکی و سرمایهای جهانی عرضه کند، اما نکرد.
- بریتانیا قرار بود به لااقل دو بانک ایرانی اجازه فعالیت در بورس لندن را بدهد، اما نداد.
- فرانسه قرار بود قانون خارجی خود، COFACE را برای ضمانت تجارت با ایران فعال کند، اما از این کار سرباز زد.
- آلمان قرار بود قانون ضمانت بازرگانی خارجی خود HERMES را برای سرمایهگذاری و بازرگانی با ایران به کار برد، اما نکرد.
تنها شرکتکننده در «تارزان برجام» که لااقل برای چهار سال اول تعهدات خود را اجرا کرد جمهوری اسلامی بود.
باند ۱+۵ با بهرهگیری ازآنچه باید شارلاتانیسم دیپلماتیک خوانده شود، شبح اتمی شدن ایران را برای تحمیل قیمومیت بر ما به کار گرفتند. خانم آنگلا مرکل، صدراعظم وقت آلمان، با صراحت گفت: «این وظیفه ما نیست که نشان بدهیم ایران به دنبال ساخت سلاح هستهای نیست.» بهعبارتدیگر، ایران باید ثابت کند که کاری را که انجام نمیدهد و نمیخواهد انجام دهد، انجام نمیدهد!
فیلم «تارزان برجام» نهتنها هیچیک از حقوق قانونی ایران را تأیید نکرد، بلکه با متحدان اروپایی آن، ایران را از بهرهگیری از «حق برداشت ویژه» از حساب خود در بانک جهانی و وامگیری از صندوق بینالمللی پولی نیز محروم کردند. چین با خودداری از پرداخت بهای نفت وارداتی خود از ایران به ارزهای بینالمللی، جمهوری اسلامی را وادار کرده است که بخش بزرگی از بازار خود را تقدیم «اژدهای زرد» کند، آنهم در شرایطی که تعیین ارز چین (یوآن) در تبادل دلار یا یورو جزو اختیارات کمیته مرکزی حزب کمونیست چین است
روسیه از سوی دیگر با بهرهگیری از تحریمها علیه ایران، تقریباً ۶۰ درصد از بازار سنتی نفت ما را از آن خودکرده است
شاید بهجای «تارزان برجام» باید از عنوان «بچاپ بچاپ جهانی» برای سری آمریکایی – انگلیسی استفاده کنیم.
آقای خامنهای که از قیام اخیر مردم ایران، قیامی که بهزودی مرحله بعدیاش را آغاز خواهد کرد، سخت لرزیده است، تلاش میکند تا با بازگشت به استودیوی «برجام سازی» و نوشیدن جام زهر به بهانه «نرمش قهرمانانه» و «تبعیت از امام حسن مجتبی»، عمر رژیم محکوم به فنا را طولانیتر کند.
این روشی است که نظام خمینیگرا بارها بهکاربرده است: تسلیم در برابر خارجیان برای سرکوب مردم ایران!
دکتر ظریف درست میگوید: ترکمانچایی که او پذیرفته بود به بدی گلستانی که آقای خامنهای مجبور است بپذیرد نبود.
نکته اینجاست که نه ظریف و نه خامنهای حاضر نیستند بپذیرند که ایران میتواند و باید ترکمنچای را بپذیرد، نه گلستان را. در کنار این دیپلماسی شارلاتانها نیز یک بازیگر سوم نظارهگر است: ملت ایران که میتواند زیر میز بزند و شارلاتانها را فراری دهد.
برگرفته از ایندیپندنت فارسی