برای تعیین و درک مفهوم زمان در اسلام باید دو نکته را در نظر گرفت:
نخست درک و فهم مسلمانان از زمان (به وجود آمدن دنیا و خلقت انسان) و دوم عمل کرد و روش زندگی آنها (جامعهشناسی- مذهبی).
تأثیر این دو مقولهی (درک مسلمانان از زمان و عمل کرد اجتماعی) آن بر یکدیگر نهفقط مفهوم زمان در اسلام را تعریف، بلکه آگاهی و درک مسلمانان از تاریخ (آگاهی تارِیخی) را نیز مشخص میکند.
بر طبق روایتهای اسلامی (حدیثها) خدا اول دنیا را آفرید (دنیا را ساخت) و با دستورات بعدی هستی (انسان) را خلق کرد. این به این معنی است که دنیا یک سرآغاز دارد (برخلاف ایده جاودانی در فلسفه پلاتون که دنیا سرآغازی ندارد) و آفرینش نیز بهطور تسلسلی اتفاق افتاده است، یعنی خدا از هرلحظه به لحظه دیگر یک آفرینش نو طراحی کرده که پس از ربط این لحظهها آفرینش حالت دائمی پیدا کرد. آفرینش از هرلحظه به لحظه دیگر و ادامه آن به دستور خدا به این معنی است که خدا آینده جهان را چه ازنظر فکری و چه ازنظر برنامهای (عملی) از هرلحظه به لحظه دیگر تعیین میکند.
طبق این نظریهی (آفرینش) انسانها در ساخت و طرحریزی آینده جهان نقشی ندارند. استفاده روزانه لغت «انشاءﷲ» به معنای «هر آنچه خدا بخواهد» نیز از همین طرز فکر سرچشمه گرفته است. قانون علت و معلول (سببی) ارسطو که شامل تمام قوانین در طبیعت و هستی میشود در اسلام اعتبار ندارد؛ اما باوجوداین اعتقاد که تمام مسائل انسانها را خدا تعیین میکند، مسلمانان مسئول اعمال خود هستند و باید در روز قیامت جوابگو باشند.
زمان بین آفرینش و روز قیامت بهعنوان تاریخ بشریت در اسلام توسط قوانین الهی تنظیمشدهاند. این قوانین ابدی، غیرقابل تغییر هستند و به زبان عربی به پیغمبر اسلام، به آخرین فرستاده خدا، وحیشدهاند. ابدی و غیر تغییر بودن قوانین به این معنی است که تاریخ پس از صدر اسلام (دوران محمد و چهارخلیفه راشدین) از حرکت بازایستاده، به انتها، یا به آخر خود رسیده (پایان تاریخ).
درست به همین علت، به علت اینکه برای مسلمانان تاریخ دیگر حرکتی ندارد، آنها (مسلمانان) نمیتوانند تاریخی فکر کنند و آن زمانی که تاریخی میاندیشیند خواهان بازگشت به ایده آلها و ارزشهای صدر اسلام هستند؛ اما این تاریخی فکر نکردن به این معنی نیست که مسلمانان درکی از زمان حال و گذشته ندارند. زمان حال برای مسلمانان فقط تا این حد اهمیت دارد که آنها بتوانند برای رستگار شدن در آن دنیا اعمال و رفتار خود را که در روز قیامت بازبینی میشوند باارزشهای اخلاقی گذشته (دوران صدر اسلام) تطبیق دهند. بُعد و مفهوم اخلاقی دوران صدر اسلام برای مسلمانان خارج از مقوله زمان است، یعنی بدون زمان، ابدی و غیرقابل تغییر است. مسلمانان با یک نگرش اخلاقی (ارزشهای اخلاقی در صدر اسلام) به دوران گذشته، حال و آینده نگاه میکنند.همان نگرش و تصوری که مسلمانان از زمان حال دارند برای زمان آینده نیز صدق میکند. زمان حال (و آینده) برای مسلمانان در رابطه با آن دنیا معنی و اهمیت دارد و نه برای برنامهریزی (برای آینده) در این دنیا.
برای مسلمانان زمان فقط در این دنیا اهمیت دارد و آن دنیا بدون زمان است. زمان در آن دنیا شکل مکان نیز به خود میگیرد (بهشت، جهنم) و دائمی است. بدین ترتیب برای مسلمانان زمان و مکان یکی هستند. زمان شامل حال شهیدان نمیشود. شهیدان مستقیماً به بهشت میروند و تا روز قیامت صبر نمیکنند.
زمان حال تا روز قیامت به طول میانجامد و گذشته یک مقوله زمانی (تاریخی) نیست که هرلحظه دورتر میشود. زمان حال یعنی به تأخیر افتادن روز قیامت.
برخلاف مسیحیان که خود را وارث فرهنگ یونان میدانند و تاریخ را تقسیم کردند به دوران باستان (کلاسیک)، قرونوسطا و عصر جدید (عصر رنسانس، رفرماسیون، انقلاب صنعتی و علمی، سرمایهداری، مدرن) اعراب مسلمان فاقد دوره باستان هستند و پیدایش اسلام را سرآغاز تاریخ خود میدانند.
عصر جدید (مدرن) در کشورهای اسلامی هنوز آغاز نشده. تاریخ مسلمانان فقط از دوران قرونوسطا تشکیلشده است و بدون حرکت است، یعنی مسلمانان (اعراب) و همچنین ایرانیان بعد از پذیرفتن اسلام دیگر ملتهای تارِیخی نیستند (تاریخ در اینجا به معنی حرکت، تکامل و تغییر هم ازنظر فکری و هم ازنظر ساختاری). بهطور مثال در دوران زندیه (۲۵۰ پیش) قانون قصاص در شیراز به اجرا درمیآمد و امروز نیز این قانون در ایران عملی میشود، به این معنی که طرز فکر و بینش قضائی (حقوقی) دوران زندیه هنوز در ایران نگذشته، تاریخی نشده. تاریخ در کشورهای اسلامی تشکیلشده است از یک سری حوادث و وقایع و نه یکروند تکاملی.
برخی از تغییرات اجتماعی که در کشورهای اسلامی مشاهده میشوند غربی هستند و این تغییر و تحولات تا حدودی زیادی نیز برخلاف خواستههای شهروندان مسلمان به این کشورها تحمیلشدهاند (انقلاب ایران علیه این تحولات غربی در سال ۵۷ شکل گرفت). ایرانیان اولین ملت مسلمان بودند که علیه غرب (مدرن) قیام کردند و حتی نیروهای چپ نیز ضد غرب، ضد سرمایهداری، یعنی ضد مدرن بودند و هستند.
مخالفان شاه معتقد بودند که رژیم سعی میکند فرهنگ غرب را جایگزین فرهنگ سنتی (اسلامی) کند. درواقع دلایل فرهنگی (اخلاقی) باعث بروز انقلاب در ایران شد و نه مشکلات اقتصادی و سیاسی (فقر و نبودن دمکراسی). موتور، یا به قول مارکس لکوموتیو، انقلاب ایران را تمایلها و اشتیاقهای شدید مردم برای رسیدن به دوران صدر اسلام یعنی دوران محمد و خلفای راشدین به حرکت درآورد.
دکتر مسعود امیرخلیلی