مشروطه را میتوان از اصیلترین جنبشهای ایرانی دانست که دستاوردهای زیادی برای ایرانیان به ارمغان آورد. ازجمله تأسیس مجلس شورا در ایران، حق رأی برای زنان و الغای وضعیت اربابرعیتی. حکمرانی مشروطه نهتنها در ایران که در کشورهای دیگر نیز امکان تحقق دموکراسی را فراهم کرد. از همین رو است که کانت، فیلسوف آلمانی، معتقد بود بهترین نوع جمهوریت در مشروطه است.
پیشتر در مطلبی به گفتمان مشروطه بهعنوان گفتمان انقلاب مدرن ایران اشاره شد. در این یادداشت به این موضوع خواهیم پرداخت که حکمرانی مشروطه در ایران چه کرد، دشمنانش چه کسانیاند و جایگاه و مأموریت آن در جنبش کنونی چیست.
مشروطه اول: ایجاد قانون و توسعه اجتماعی و اقتصادی
شروع قرن بیستم و بعدازآن، وقوع دو جنگ جهانی اول و دوم از یکسو برای جوامع سنتی و از سوی دیگر برای کشورهای آسیبدیده، مفهوم «توسعه» را به امری جدی بدل کرد و بسیاری از این کشورها به سیاستهای توسعه محور جدا توجه نشان دادند تا از این طریق، امکان بروز ظرفیتهای جامعه برای دستیابی به پیشرفتهای سیاسی، اقتصادی و اجتماعی را فراهم کنند.
در ایران نیز رویکرد توسعه محور از سال ۱۲۸۵ و با تحقق انقلاب مشروطه در کانون توجه قرار گرفت. در گام نخست، مشروطهخواهان در مقابل قدرت انحصاری قاجار، نهاد پارلمان را ایجاد کردند. نهادی که از یکسو قدرت انحصاری پادشاهان قاجار را مهار میکرد و از سوی دیگر میتوانست محلی برای بروز جریانهای سیاسی شود. این رخداد فرصت انتخاب و تجربه آزادی را برای نمایندگان و مردم به وجود آورد و در پی تأسیس مجلس، منتخبان مردم توانستند بر نهاد دولت نظارت داشته باشند و برای امور کشور قانون تصویب کنند.
با آغاز پادشاهی خاندان پهلوی، توسعه اقتصادی باهدف کاهش نابرابریهای اقتصادی و ایجاد تغییرات در زمینههای تولیدی، توزیع و الگوهای مصرف جامعه، نیز توسعه اجتماعی باهدف «بالا بردن سطح زندگی عمومی از طریق ایجاد شرایطی برای فقرزدایی و تأمین تغذیه، بهداشت، مسکن، اشتغال، آموزش و چگونگی گذران اوقات فراغت» و همچنین «توسعه فرهنگی» موردتوجه قرار گرفت.
شاید بارزترین اقدام درزمینهٔ توسعه اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی را بتوان انقلاب سفید دانست که از یکسو به الغای اربابرعیتی و شروع اعطای حقوق شهروندی به مردم ایران انجامید و از سوی دیگر با اصلاحات ارضی و مالکیت کشاورزان، زمینه توسعه اجتماعی و اقتصادی را برای ایرانیان به وجود آورد.
دشمنان مشروطه
همانطور که گفته شد، تلاش تجددخواهان و اقدامهای خاندان پهلوی را میتوان شروع فرایند توسعه در ایران دانست؛ فرایندی که با مخالفت نهادهای سنتی همچون روحانیون، ایلخانها و خوانین مواجه شد. این نهادها آغاز فرایند توسعه را که امکان ظرفیتسازی و جذب نیروهای جامعه را افزایش میداد، همچون تهدیدی برای خود قلمداد میکردند، زیرا این فرایند به شکلگیری نهادهای مدرن شهروندمحور در ایران منجر شد و ازآنجاکه نهادهای سنتی در مقابل این بخش از جامعه توان رقابت نداشتند، به دشمنان جدی مشروطه در ایران بدل شدند؛ دشمنانی که برای تحقق توسعه در ایران مانعی جدی به شمار میآمدند.
از این منظر میتوان انقلاب ۵۷ را ساماندهی این نهادها با رویکرد اسلامگراــچپگرا برای توقف پروژه توسعه در ایران دانست. انقلابی که در آغاز، به یک زوال سیاسی در ایران انجامید و در ادامه، به نابودی دستاوردهایی منجر شد که درزمینهٔ توسعه اجتماعی و اقتصادی حاصلشده بودند. نمونهوار میتوان به تلاش حاکمیت برای از بین بردن دستاوردهای اصلاحات ارضی از طریق مصادره، توقیف و تصرف منابع طبیعی اشاره کرد.
مشروطه ثانی: بازگشت به مشروطه و تحقق توسعه سیاسی
امروزه توسعه سیاسی یکی از زیربناییترین مسائل جوامع درحالتوسعه به شمار میآید. تجربه برخی جوامع نشان میدهد تحقق توسعه سیاسی نهتنها بر فعالیتهای سیاسی جوامع که بر فعالیتهای اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی نیز تأثیرگذار است. توسعه سیاسی با افزایش ظرفیت نهادهای سیاسی حکمرانی و نهادی مستقل سیاسی زمینه را برای زیست و مشارکت سیاسی، اجتماعی و اقتصادی شهروندان در جامعه و حکمرانی ایجاد میکند.
توسعه سیاسی دارای شاخصههایی چون تفکیک ساختارهای سیاسی بر پایه مشارکت جامعه مدنی و ایجاد بستر برای بروز جامعه مدنی پویا است و تحقق آن در صنعتی شدن، کاهش فقر و فساد، افزایش مشارکت سیاسی و جلوگیری از اقتدارگرایی نقش بنیادینی دارد.
با توجه به جغرافیای سیاسی ایران میتوان گفت که بخش قابلاعتنایی از جامعه امروز خواهان برپایی حکمرانی پادشاهی و بخشی از جامعه ایران خواهان جمهوریت و مشارکت در امر سیاسی است. در چنین جغرافیای سیاسی، توسعه سیاسی را تنها میتوان با ایجاد سیستم سیاسی ایجاد کرد که هم بتواند امکان زیست سیاسی را برای این گروهها فراهم کند و هم به ایجاد جامعه مدنی پویا در جامعه بینجامد. فقدان توجه به این موضوع تنها بستر تقابل این گروهها در جامعه را فراهم میکند که این خود مانعی برای تحقق دموکراسی پایدار در ایران خواهد بود و زمینه را برای «بیثباتی، هرجومرج، اقتدارگرایی و زوال سیاسی» مساعد میکند؛ چنانچه تجربه ۵۷ آن را نشان داد. از همین رو جریان نو مشروطهخواهان میتوانند دو مطالبه مهم را برای ایران فردا تحقق بخشند.
اولین گام کمک به ایجاد سامانه سیاسی است که هم تضمین جمهوریت باشد و هم امکان احیای سیستم سیاسی کهن ایرانی را ممکن کند. موفقیت چنین امری به افزایشِ ظرفیت نهادهای سیاسی حکومتی و غیر حکومتی خواهد انجامید و تقاضاهای جامعه درزمینهٔ مشارکت در فرایندهای سیاسی را محقق خواهد کرد که معنای دیگر آن تحقق توسعه سیاسی در ایران است.
از طرفی جامعهای که نتواند حق مالکیت و رفاه عمومی داشته باشد، نمیتواند به شکل گرفتن جامعه مدنی مستقل پویا کمکی کند. ازاینرو میتوان گفت دومین مسئولیت مشروطه ثانی بازگرداندن جامعه مدنی به ریل توسعه اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی است که این مهم از طریق ایجاد ساختار حکمرانی خوب در نهاد دولت و تقویت «وحدت و هویت ملی» در بستر جامعه فراهم میشود.
عبدالرضا احمدی
برگرفته از ایندیپندنت فارسی