۹۷ سال پیش، چهارم اردیبهشت ۱۳۰۵، مراسم تاجگذاری رضا پهلوی در کاخ گلستان برگزار شد و با آغاز دوران رسمی پادشاهی او که موضوع درخواست و برخوردار از پشتیبانی قاطع مردم و چهرههای برجسته سیاسی کشور و تمام کشورهای دارای مراوده سیاسی با تهران بود، تاریخ ایران ورق خورد. پیشتر، نهم آبان ۱۳۰۴، با تصویب ماده واحدهای که محمد تدین، نایبرئیس وقت مجلس شورای ملی در جلسه علنی مجلس پنجم قرائت کرد و به رأی گذاشت، خلع سلسله قاجار اعلام و حکومت موقت به رضا پهلوی سپردهشده بود.
تصمیم نمایندگان مجلس دایر بر خلع سلسله قاجار، علاوه بر مردم کوچه و خیابان و چهرههای سیاسی و فرهنگی و ملی، از استقبال نمایندگان سیاسی کلیه کشورهایی که در ایران نمایندگی داشتند نیز برخوردار شد و فقط نماینده سیاسی دولت آمریکا بود که ارسال پیام تبریک و پذیرفتن رأی قانونی مردم را به خلع سلطنت قاجار و آغاز دوران رضاشاه پهلوی، به بعد از تشکیل مجلس مؤسسان موکول کرد.
در ماده واحده مربوطه آمده بود: «مجلس به خاطر سعادت ملت، خلع قاجاریه را اعلام و اداره موقت کشور را در محدوده قانون اساسی و قوانین نافذه به آقای رضاخان پهلوی، محول میکند.»
پسازآن، مجلس پنجم به تشکیل مجلس مؤسسان برای تعیین نوع حکومت آینده ایران رأی داد و انتخابات مجلس یادشده طی ۱۰ روز انجام شد و ۱۵ آذر ۱۳۰۴، نخستین جلسه با سخنرانی رضاخان که قانوناً عهدهدار اداره کشور شده بود، آغاز به کار کرد.
مجلس مؤسسان برای رسیدن به نوع حکومت بعدی ایران تقریباً اتفاقنظر داشت و پس از طرح موضوع در کمیسیون مطالعه، تصمیم بر بازنگری فقط در اصول ۳۶، ۳۷ و ۳۸ متمم قانون اساسی گرفته شد که در آنها از پادشاهی قاجار یادشده بود. در گام بعد، ۲۱ آذر ۱۳۰۴، اصول پیشنهادی برای اصلاح و تغییر مطرح شد و مجلس روز بعد، رضا پهلوی را شاه ایران و فرزند ذکور ارشد او و جانشینانش را که از مادر ایرانی متولدشده باشند، ولیعهد اعلام کرد.
در مجلس مؤسسان ۲۵۷ نماینده به این تصمیم رأی مثبت دادند و فقط سلیمان میرزا اسکندری و دو سوسیالیست دیگر رأی ممتنع دادند و رأی قاطع مجلس که نزدیک به اتفاقنظر بود، نشان داد که صحنه سیاسی ایران برای واگذاری قدرت به رضا پهلوی، بهویژه با در نظر گرفتن تواناییهای شخصی او که طی سه سال پس از کودتای ۱۲۹۹ از خود نشان داده بود، کاملاً آماده است.
بهاینترتیب، رضاخان پهلوی در ۲۴ آذر ۱۳۰۴ به مجلس مؤسسان رفت و در حضور نمایندگان مجلس، نمایندگان ارشد طبقات مختلف اجتماعی- سیاسی، سوگند یادکرد و با ادای سوگند، رسماً «رضاشاه پهلوی» نامیده شد.
در سوگند رسمی او آمده بود که «وی برای تأمین استقلال کشور و دفاع از حقوق ملت ایران، قانون اساسی و همه قوانین، همه کوشش خود را به کار خواهد برد» و تا آخرین روز پادشاهی به این سوگند وفادار ماند.
در واکنش به این رویداد تاریخی و برای نشان دادن شادی و استقبال از آن، مردم چند روز بر دیوارها قالی آویختند، چراغانی کردند و با وجود شرایط دشواری که برای تأمین خوردوخوراک خود داشتند، جشن گرفتند.
به پادشاهی رسیدن رضاشاه پهلوی، برای مردم کوچه و خیابان همانقدر امید به آینده آفریده بود که نزد سیاسیون ملیگرا و این برخورد مثبت و استقبال یکپارچه از رضاشاه، نتیجه کارنامه او طی سه سال حضورش در عرصه سیاسی ایران و تلاشهای خستگیناپذیرش برای نجات کشور از ورطه سقوط بود.
رضاخان در دوران پیش از پادشاهی نیز به قطع نفوذ بیگانگان در نیروهای نظامی و استقلال این نیرو مصمم بود و بعد از تحکیم موقعیت خود، به بهانه تصویب نشدن قرارداد ۱۹۱۹، پلیس جنوب را که در اختیار بریتانیا بود و آنها با استفاده از این نیرو خود را حاکم بر مناطق جنوب ایران میدانستند، منحل کرد و افسران بریتانیایی و سوئدی را از قوای قزاق و ژاندارمری مرخص و سپس تمام نیروهای مسلح را در یکدیگر ادغام کرد.
با اصرار رضاخان سردارسپه، در فاصله دو ماه پس از کودتا که وزیرمختار اتحاد شوروی، برای اجرای قرارداد تازه همکاری با ایران به تهران آمده بود، نیروهای نظامی شوروی که گیلان را در اشغال داشتند، شمال ایران را تخلیه کردند. رضاخان در کسوت غیرنظامی و در منصب «رئیسالوزرا» همانقدر جدیت، مهارت و قدرت از خود نشان داد که در جامه نظامی و در منصب «سردارسپه» نشان داده بود.
او پس از برکناری سید ضیاء طباطبایی از منصب نخستوزیری (در ظاهر و برای ادای احترام، از او دعوت به استعفا کرده و سید ضیاء ناچار پذیرفته بود) و پایان دادن به دولت ۹۹ روزه او، کسانی را که به دلیل مخالفت با نخستوزیر در زندان بودند، آزاد کرد و از میان آنها کسانی را که شایستگی و صداقت داشتند، از جمله قوامالسطنه که از زیرکترین سیاستمداران آن دوران بود، به کار در دولت دعوت کرد.
پیش از پادشاهی، رضاخان شورش کلنل محمدتقی پسیان را در خراسان به پایان برد، میرزا کوچکخان و انقلابیون جنبش جنگل را که متکی بر حمایت نظامی شوروی، بساط جداییطلبی و ایجاد جمهوری کمونیستی گیلان گسترده بودند و با حمایت مسکو، از بندر انزلی (پهلوی) تا قزوین را در اختیار داشتند، عقب راند و به این دو غائله پایان داد.
در همان سال، رضاخان پهلوی پس از منحل کردن نیروهای ژاندارمری و قزاق، ارتش ملی ایران را پایه گذاشت که جمله اقدامات برجسته او در راه ایجاد نیروی دفاع مستقل ملی بود. تغییر پیاپی نخستوزیران نشان داد که در وضعیت بحرانی، کشور نیازمند یک رئیس دولت قدرتمند و پیش بردن طرحهای پایهای است و بهاینترتیب، نخستوزیر شدن رضاخان اجتنابناپذیر به نظر میرسید.
در آن دوران، احمدشاه قاجار هنوز در ایران بود و مشیرالدوله در مسند نخستوزیری بود. شاه اصرار داشت که به بهانه معالجه راهی اروپا شود و اوایل آبان، به این شرط که نخستوزیر با خروج او از کشور موافقت کند، فرمان نخستوزیری رضاخان را امضا و پنج روز بعد ایران را ترک کرد.
پس از رسیدن رضاخان به ریاست دولت، تجددخواهان و ملیگرایان تبلیغات گستردهای در جانبداری از جمهوری در ایران برپا کردند؛ با این امید که به سلسله قاجار پایان داده شود و رضاخان قدرت اجرایی را در دست گیرد و از این جنبش، سوسیالیستهای ایران نیز که با او سر ناسازگاری داشتند، پشتیبانی میکردند.
در آن تاریخ، ارتش هم که محصول اندیشه و اقدامات رضاخان بود، بهمنظور پشتیبانی از او، حامی بدون چونوچرای جمهوری شده بود و در این تبلیغات محفلی و روزنامهای برای خلع سلسله قاجار و به قدرت رسیدن رضاخان در مقام رئیس کشور، بیشتر از سایر جناحها تلاش میکرد.
تنها جناح مخالف با برقراری جمهوری در ایران، مذهبیها بودند و نماینده سیاسی آنها در مجلس، مدرس بود که با تندی خواهان ادامه سلطنت بود.
رضاخان پیش از پادشاهی نهتنها با در نظر داشتن فضای سیاسی منطقه که در حال تغییر بود، یا همسایه دیگر ایران، ترکیه که با آتاتورک جمهوری شده بود که بیشتر تحت تأثیر تمایل تجددخواهان و ملیگرایان، مدت کوتاهی از گزینه برقراری جمهوری در ایران پشتیبانی کرد.
مدتزمانی طول نکشید تا تب تند جمهوری به عرق بنشیند و ریشههای پادشاهیخواهی، دوران آفتزدگی قاجار را کنار بزند و دیده شود و این تحول، در عمل شکست تلاشهای جمهوریخواهان بود.
در پی یک درگیری دور از نزاکت و سیلی خوردن مدرس از یک جمهوریخواه به نام بهرامی در مقابل مجلس، رضاخان از نخستوزیری استعفا داد و به خانه رفت، اما مجلس با رأی قاطع (۹۶ به شش) به بازگشت او رأی داد و رضاخان با تشریفات رسمی بازگشت و همین رویداد، راه اقدام بعدی مجلس و تنظیم ماده واحدهای را برای خلع سلسله قاجار و سپردن ریاست کشور به رضاخان، هموار ساخت.
برای رضاخان در آن دوران، در عین اینکه به فرهنگ و سنتهای ریشهدار و تاریخ کشورش عشق میورزید، نجات کشور از بحران و ایجاد زیرساختهای ماندگار و حرکت به سمت تجدد و توسعه مطرح بود، نه قالب حکومت و دولت.
دستاوردهای این تفکر ملی و مدیریت در ایجاد زیرساختها، ساخت راهآهن سراسری ایران بود که رضاخان پیش از پادشاهی، دو شرکت آمریکایی را برای این هدف به ایران دعوت کرد و چون پولی برای تأمین هزینه راهآهن نداشت، در ازای واگذاری امتیاز نفت شمال، از شرکت نفت سینکلر ۱۰ میلیون دلار وام گرفت.
در همین دوران کوتاه، با تصویب مجلس در ۱۳۰۴، تقویم رسمی ایران اصلاح شد و نامهای ایران در آن جای گرفت و نوروز آغاز سال شد، بانک سپه در جایگاه نخستین بانک ایرانی، با سرمایه قوای نظامی تا سیس شد. این بانک در آغاز بانک ارتش، مدت کوتاهی بانک پهلوی و سرانجام بانک سپه نامیده شد. داشتن شناسنامه و نام خانوادگی نیز اجباری شده و رضاخان نام خانوادگی «پهلوی» را برای خود برگزید.
انحصار واردات قند و شکر به دولت داده شد تا سود آن در ساخت راهآهن به کار گرفته شود. با وجود مخالفت زمینداران و مذهبیهای قم، خدمت سربازی به مدت دو سال برای همه مردان ۲۱ ساله اجباری شد.
در پایان دوران پادشاهی ۱۷ ساله رضاشاه که به دلیل ادامه جنگ جهانی و اشغال نظامی ایران به دست قدرتهای بزرگ قطعشده بود، رضاشاه کشوری ساخته بود که در صورت انتقال آرام قدرت به فرزندش، میتوانست بدون تجربه یک دوران توقف ویرانکننده تا انتهای ۱۳۳۲، با سرعتی شگرف در مسیر توسعه گام بردارد.
رضاشاه قدرت را برای خدمت به کشورش میخواست و به رأی و خواسته مردم احترام میگذاشت و از شخصیتهای ملی و فرهنگی و آگاه و صاحبفکر مشورت میگرفت. او مقام پادشاهی را وسیلهای میدانست و برای خدمت بهتر به کشور میخواست و به این دلیل، در برهه کوتاهی با تمایلات جمهوریخواهان همسو شد و زمانی که این موج از نفس افتاد، تصمیم مجلس را برای ادامه پادشاهی در ایران پذیرفت. رضاشاه بزرگ هرگز خوشنشین و عاشق قدرت برای ذات قدرت نبود.
برگرفته از ایندیپندنت فارسی