ایران و شیطان بزرگ: داستان یک عشق خیالی

we love oppression of women in islam as long as oil is cheap.

«من طرفدار مشروطه هستم و با پادشاهی هم مخالفتی ندارم. دلیل شرکت من در انقلاب ۵۷ مخالفت با تسلط امپریالیسم بر ایران بود.» این نقل‌قولی از یک شاعر برجسته ما در یک گفت‌وگوی اخیر است. در چهار دهه گذشته، سخنانی با همین مضمون از بسیاری دوستان روشنفکر شنیده‌ام.

اینکه آیا اصولاً چیزی به نام امپریالیسم آمریکا وجود دارد یا نه مطلبی است که باید در فرصتی دیگر به آن بپردازیم؛ اما در اینجا، نگاهی سریع به مناسبات ایران و آمریکا در سال‌های پیش از ۱۳۵۷ مطرح است. ایالات‌متحده تنها پس از پیوستن به نیروهای بریتانیا و شوروی در اشغال ایران در جریان جنگ جهانی دوم، به ایران و نقش آن در سیاست منطقه‌ای توجه کرد. پیش از آن، مناسبات دو کشور در یک مسئله تشریفاتی محدود مانده بود. جان قزوینیان در کتاب ۶۶۷ صفحه‌ای خود، تاریخ مناسبات را به‌خوبی تشریح کرده است.

پس از جنگ جهانی دوم نیز آمریکا تنها با بحران ملی شدن نفت، به زندگی سیاسی ایران کشیده شد – در آغاز در نقش میانجیگری میان ایران و بریتانیا و سپس همان‌طور که رسم آمریکایی‌ها است، به امید سهم گرفتن از نفت ایران.

اما در ۵۷ وضع چگونه بود؟ ایران و آمریکا در سطح سیاسی و دیپلماتیک‌، مناسبات نزدیک و دوستانه داشتند. دو رئیس‌‌جمهوری آمریکا، دوایت آیزنهاور و سرانجام جیمی کارتر، به تهران سفر کردند. محمدرضا شاه و امیرعباس هویدا، نخست‌وزیر، نیز سفرهای رسمی به آمریکا داشتند، اما در همان زمان رفت‌وآمدهای دیپلماتیک سطح بالا میان ایران و اتحاد جماهیر شوروی به‌مراتب بیشتر بود.

فهرست آرایی که ایران در مجمع عمومی سازمان ملل متحد و کمیسیون‌های مربوط عرضه می‌کرد، نشان می‌دهد که ایران در ۳۷ درصد از موارد همراه با ایالات‌متحده رأی می‌داد، درحالی‌که رقم مربوط به فرانسه و کشورهای اروپای غربی بیش از ۵۵ درصد بود. ایران برخلاف ترکیه، به یک پیمان نظامی با آمریکا پیوست و در پیمان سنتو، آمریکا به‌عنوان عضو وابسته شرکت داشت، زیرا ایران حاضر نبود فرمول ناتو را بپذیرد. بر اساس آن فرمول، نیروهای نظامی کشورهای عضو در صورت بروز جنگ، می‌بایست تحت فرماندهی یک افسر آمریکایی قرار گیرند.

ایران درحالی‌که آمریکا تقاضای عضویت چین کمونیست در سازمان ملل را وتو می‌کرد، با جمهوری خلق چین مناسبات کامل دیپلماتیک برقرار کرد. ایران همچنین برخلاف فشار آمریکا، کره شمالی را به رسمیت شناخت. رئیس مجلس سنای ایران با یک سفر رسمی به پیونگ یانگ، خشم واشینگتن را برانگیخت. ایران در کنفرانس سران کشورهای غیر‌متعهد در باندونگ شرکت کرد و نماینده ایران، جلال عبده، به‌عنوان نائب رئیس انتخاب شد.

ایران برخلاف ترکیه حاضر نشد در جنگ کره در کنار آمریکا قرار گیرد. در جنگ ویتنام نیز ایران شرکت نکرد و برعکس به میانجیگری با کمک فرانسه پرداخت – کوششی که سرانجام آمریکا و ویتنام را به میز مذاکرات صلح در پاریس کشاند. فریدون هویدا، دیپلمات ایرانی، در رسیدن به این هدف نقش کلیدی داشت (با کمک دوست فرانسوی‌اش کلور بوردمام).

آمریکا در ۶۶ کشور پایگاه نظامی داشت، اما ایران جزو آن کشورها نبود، تنها در سال‌های ۱۹۷۰ با عقد محدودیت سلاح استراتژیک میان آمریکا و شوروی، ایران پذیرفت که هفت مرکز شنود برای ردیابی آزمایش‌های موشکی دوربرد شوروی در شمال ایران مستقر شوند. (البته زیر نظر سازمان‌های ملل و با موافقت مسکو و واشینگتن)

حضور نظامی آمریکا در نزدیکی ایران در ستاد مرکزی ناوگان پنجم در بحرین و پایگاه‌های بزرگ اینچیرلیک در ترکیه و ویلوس در لیبی خلاصه می‌شد.

ایران در زمینه‌های نظامی و امنیتی همکاری‌های نزدیکی با ایالات متحده داشت، اما این همکاری‌ها به دو بخش نیروی هوایی شاهنشاهی و بخش ضد جاسوسی ساواک محدود می‌شد. نیروی هوایی ایران به‌استثناء چند واحد هوابرد فرانسوی، از هواپیما‌ها و هلی‌کوپترهای آمریکایی استفاده می‌کرد. کارخانه ساخت هلی‌کوپترهای آمریکایی در اصفهان، بزرگ‌ترین کارخانه شرکت بل خارج از خاک آمریکا بود.

ایالات‌متحده در تجهیز نیروهای زمینی و دریایی ایران و همچنین ژاندارمری و پلیس نقش نداشت. در آن نیروها، شرکای اصلی ایران، آلمان، بریتانیا، فرانسه، ایتالیا و سوئیس نقش داشتند. منابع نظامی ایران که طی دو سال به رشد حیرت‌انگیزی رسید، با کمک کشورهای اروپای غربی شکل گرفت. البته آمریکا یکی از ۱۷ کشوری بود که با ایران قرارداد مبادلات ستادی – یعنی دیدار‌های فصلی میان فرماندهان عالی‌رتبه – امضا کرده بودند.

این ادعا که آمریکا نیروهای نظامی و امنیتی ایران را کنترل می‌کرد، دروغی بیش نبود. بخش ضد جاسوسی ساواک، اداره هشتم، همکاری نزدیکی با سازمان مرکزی اطلاعات آمریکا (CIA) داشت، اما همین همکاری با سازمان ضد جاسوسی فرانسه، د.اس.ت (DST)، نیز برقرار بود. رئیس د.اس.ت، کنت دومارانش، پس از بازنشستگی به‌عنوان مشاور امنیتی برای ایران کار می‌کرد.

در بخش تجارت خارجی اگر خرید هواپیما و هلی‌کوپتر را کنار بگذاریم، آمریکا هرگز جزو پنج کشور اول بازرگانی خارجی – فهرستی مرکب از ژاپن، آلمان، فرانسه، بریتانیا و ایتالیا– ایران نبود. از آغاز سال‌های ۱۹۷۰ یافتن یک اتومبیل ساخت آمریکا در خیابان‌های تهران کار آسانی نبود، زیرا آلمان، فرانسه و سرانجام اتومبیل‌های ساخت ایران بر بازار خودرو مسلط شده بودند.

ایالات‌متحده به‌جز هلی‌کوپتر بل و شرکت ماشین‌های اداری IBM حضوری محدود در سرمایه‌گذاری مستقیم در ایران داشت. بزرگ‌ترین طرح در این زمینه برقراری یک سیستم کامپیوتری برای بهداشت در ایران بود که شرکت آمریکایی راس پرو در مناقصه آن برنده‌شده بود.

در دیگر طرح‌های بزرگ صنعتی دوران محمدرضا شاه مانند ذوب‌آهن اصفهان، اتومبیل‌سازی در تهران، شهر صنعتی البرز، تراکتورسازی تبریز، کشتی‌سازی بندرعباس، مس سرچشمه، پتروشیمی ماهشهر میدان‌های نفتی مارون، اهواز و بی‌بی حکیمه، ۵۰ فرودگاه محلی، اسکله‌سازی‌ها در بیش از ۲۰ بندر خلیج‌فارس، سدهای بزرگ مانند دز، کارون و سفید‌رود، افزودن چهار هزار کیلومتر بر شبکه راه‌آهن ایران، شهر صنعتی اراک، ایجاد ناوگان نفت‌کش‌های ایرانی، هشت پالایشگاه بزرگ، ساخت بیش از دو میلیون واحد مسکونی، فولاد اهواز و راه‌آهن مربوط به آن و سرانجام نیروگاه هسته‌ای هلیله (نزدیک بوشهر)، شرکت‌ها و سرمایه‌های آمریکایی حضور نداشتند.

شرکت آمریکایی وستینگهاوس (Westing House) که در آغاز داوطلب ساخت نیروگاه هسته‌ای ایران بود، در آخرین لحظه به دستور جرالد فورد، رئیس‌جمهوری وقت آمریکا، کنار کشید، زیرا ایران حاضر نبود شرایط و محدودیت‌هایی را که واشینگتن می‌خواست – خارج از چارچوب نظرات آژانس بین‌المللی انرژی اتمی – بپذیرد.

غول دیگر آمریکایی‌ها هانتینگتون وودز (Huntington Woods) در رقابت برای کنترل منابع جنگی ایران در شمال موفق نشد، زیرا خواست ایران برای ایجاد کارخانه‌های محلی را نمی‌پذیرفت و ایران را به‌عنوان منبعی برای چوب خام تلقی می‌کرد.

ایران در سال‌های ۱۹۷۰ به یک سلسله سرما‌یه‌گذاری‌ها در خارج پرداخت، اما در این زمینه نیز آمریکا سهمی نداشت. سرمایه‌گذاری مهم ایران در کروپ و بنز آلمان و در اورودیف (شرکت غنی‌سازی اورانیوم) فرانسه صورت گرفت. درزمینهٔ نفتی، ایران ۱۰ درصد سهام شرکت نفت بریتانیا را برای بهره‌برداری از نفت دریای شمال خرید. برنامه جاه‌طلبانه ایران برای ایجاد شبکه‌ای از پالایشگاه‌‌های نفت در خارج، با تأسیس دو پالایشگاه در ساسولبرگ (آفریقای جنوبی) و بوسان (کره جنوبی) آغاز شد. قرارداد ایجاد ۲۰ پالایشگاه در جمهوری خلق چین با انقلاب ۵۷ به خاک سپرده شد. در همان سال‌ها ونزوئلا بیش از ۳۰۰ پالایشگاه در ایالات‌متحده تأسیس کرد.

امیر طاهری

سود بزرگی که آمریکا از دوستی با ایران می‌برد، ذخیره بخش عمده‌ای از درآمد نفتی ایران در بانک‌‌های آمریکایی بود؛ اما در اینجا نیز افزایش ناگهانی درآمد نفتی ایران، استفاده از بزرگ‌ترین بانک‌های جهان را که آمریکایی بودند اجتناب‌ناپذیر می‌کرد. مذاکرات ایران برای خرید شرکت‌ هواپیمایی پان امریکن، حمل‌کننده پرچم‌های آمریکا، به‌سرعت به بن‌بست رسید.

از سال‌های ۱۹۶۰ میلادی به بعد حضور فرهنگی آمریکا به دلیل جذابیت فیلم‌های هالیوود و موسیقی آمریکایی در ایران توسعه یافت. برای نخستین بار چند مترجم به ترجمه آثار ادبی آمریکا نیز پرداختند؛ اما در اینجا نیز مترجمان که تقریباً همگی سمپاتی کمونیستی داشتند، نویسندگان چپ‌گرای آمریکایی مانند ارسکین کالدول، سینکلر لوئیس، جان دوس پاسوس و لنگستون هیوز را ترجیح می‌دادند.

اعزام دانشجویان ایرانی به آمریکا در سال ۱۹۷۰ میلادی سیل‌آسا گسترش یافت، اما در آنجا نیز به خاطر تسلط چپ‌گرایی در دنیای علمی ایالات‌متحده، بسیاری از نوجوانان ایرانی به بیماری ضدیت با آمریکا مبتلا شدند. مثلاً حزب تروتسکیست ایران در ایالت تگزاس متولد شد و انجمن اسلامی ایرانیان در شش ایالت آمریکا سازمان یافت. در نخستین دولت تعیین‌شده از سوی روح‌الله خمینی، دست‌کم پنج وزیر یا تبعه آمریکا بودند، یا اقامت دائم آن کشور را داشتند.

در ۳۷ سال پادشاهی محمدرضا شاه، تنها یکی از ۲۵ نخست‌وزیر او تحصیل‌کرده آمریکا بودند. در هیئت‌وزیران نیز تحصیل‌کرده‌های آمریکا هرگز بیش از سه یا چهار تن نبودند. در همان زمان بیش از یک‌میلیون خارجی از ده‌ها کشور از بریتانیا گرفته تا فیلیپین، در ایران کار می‌کردند.

تا آنجا که می‌شد فهمید، محمدرضا شاه هرگز یک رهبر آمریکاپرست نبود. در دیدارها و مصاحبه‌ها عدم علاقه او به‌نظام سیاسی آمریکا همواره مشهود بود. دو سال پیش از انقلاب ۵۷، محمدرضا شاه سوءظن عمیق خود را به جیمی کارتر، رئیس‌جمهوری وقت آمریکا، پنهان نمی‌کرد. شاه در یک مصاحبه نگرانی خود را از اینکه ضعف رهبری آمریکا، جهان به‌اصطلاح آزاد را به خطر افکند، بیان کرد. برای بررسی این موضوع یا این نگرانی، یک گروه بین‌المللی با شرکت ادوارد هیث، نخست‌وزیر اسبق بریتانیا، هنری کسینجر، وزیر خارجه اسبق آمریکا، لی کوآن یو، نخست‌وزیر اسبق سنگاپور، رمون آرون، فیلسوف فرانسوی و هوشنگ انصاری، وزیر اقتصاد و دارایی ایران، تشکیل داد؛ اما گروه مذکور پس از یکی دو اجلاس در شهر ساحلی نوشهر، خودبه‌خود با آغاز شورش‌های ۵۷ پراکنده شد و هرگز نتوانست نسخه موردنظر را بنویسد.

شاه در شکل گرفتن دکترین نیکسون نقش داشت. بر اساس این دکترین، ایالات‌متحده – که از جنگ ویتنام زخم‌خورده بیرون آمده بود – حفظ امنیت هر منطقه را به متفقان منطقه‌ای واگذار می‌کرد. طرح شاه این بود که مثلثی از استرالیا، ایران و آفریقای جنوبی برای تأمین امنیت کشتیرانی در اقیانوس هند شکل بگیرد که در آن ایران نقش ژاندارم خلیج‌فارس، دریای عمان، دریای عرب، خلیج عدن و دریای سرخ را بر عهده داشته باشد.

برای تأمین یک پشتوانه اقتصادی- سیاسی برای این برنامه، شاه طرح ایجاد بازار مشترک اقیانوسیه هند را عرضه کرد. این طرح را عباس آرام، وزیر خارجه پیشین ایران، در یک سلسله سفر کاری به کشور اقیانوسیه هند دنبال کرد و با استقبال گاه گرم و گاه ولرم روبرو شد؛ اما جریان ۵۷ این طرح را نیز به خاک سپرد.

تردیدی نیست که ایالات‌متحده به‌عنوان یک ابرقدرت در ایران نفوذ فوق‌العاده داشت – نفوذی که با توجه به اوضاع‌واحوال جنگ سرد و مرز طولانی ایران با اتحاد شوروی قابل‌‌فهم بود؛ اما این تصور که امپریالیسم آمریکا سیاست‌های ایران را دیکته می‌کرد، تصوری است باطل که بسیاری از روشنفکران ما را به نتیجه‌گیری‌های نادرست و سرانجام کینه و نفرت در قبال شاه و اصولاً کل آنچه دو نسل از ایرانیان کرده بودند، کشاند. گردش ناکافی اطلاعات در سطح جامعه ایران نیز به این بدفهمی کمک کرد. مخالفان شاه بر اساس پیش‌داوری‌های نادرست به دشمنی با او برخاستند و بهای آن اشتباه را در تبعید، زندان، طرد اجتماعی و گاه حتی اعدام پرداختند.

برگرفته از ایندیپندنت فارسی

مطالب مربوط

بازگشت شبح سر ریدر بولارد

زبان: وسیله تفاهم یا بهانه‌ای برای دشمنی؟

ایران و روسیه: روسلان‌های وفادار

این سایت برای ارائه بهتر خدمات به کاربران خود ، از کوکی‌ها استفاده می‌کند.
This website uses cookies to improve your experience. We'll assume you're ok with this, but you can opt-out if you wish
اطلاعات بیشتر