رضا پهلوی فرزند شاه سابق ایران اخیراً در پارلمان اروپا سخنرانی و اروپا را به اضافه کردن سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به فهرست تروریستی ترغیب کرد. مردی که اگر ایران توسط اسلامگرایان در انقلاب ۱۳۵۷ تسخیر نمیشد پادشاه ایران میبود، باور دارد که انزوای بینالمللی و مجازات مالی علیه کسانی که معترضان ایرانی را وحشیانه سرکوب میکنند به عمیقتر شدن شکافهای درونی رژیم و احتمال ریزش مقامات منجر میشود. امروز پهلوی محبوبترین چهره در سرزمینی است که بیش از چهار دهه پیش مجبور به ترک آن شد. نظرسنجیهای متعدد در سنجش گرایشهای سیاسی ایرانیان نشان میدهد که او در سالهای اخیر با اختلاف زیادی از دیگر چهرههای سیاسی پیشتاز است و معترضان ایرانی در خیابان برای بازگشت او و علیه انقلابی که کشورشان را زیرورو کرده با جانودل و با به خطر انداختن امنیت خود شعار میدهند.
در حافظه جمعی ایرانیان، دوره فرمانروایی پهلویها بهعنوان عرصه بازسازی و پیشرفت ایران و همچنین عزت و کرامت ایرانیان نقش بسته است. اغلب ایرانیان پدربزرگ شاهزاده رضا پهلوی، رضاشاه را فردی ایرانساز، پدرش محمدرضا پهلوی را عامل مدرن کردن ایران و مادرش شهبانو فرح پهلوی را مروج اصلی و ستون دفاع از فرهنگ و هنر و آموزش و زندگی مدنی ایرانیان میدانند.
رسانههای اجتماعی و شبکههای ماهوارهای که باوجود محدودیتهای حکومتی در دسترس بسیاری از ایرانیان قرار دارد، از یکسو مملو از تصاویری از عظمت مدرن این خاندان است و از سویی دیگر تصاویر خفقانآور روحانیون سیاهپوش ۸۰ و چند سالهایست که به نام خدا دستور قتل، تجاوز و شکنجه بیگناهان را میدهند. این کارزارِ شکلگرفته از عظمت و نوگرایی در برابر ارتجاع و پسرفت، درواقع ضمیر ناخودآگاه سرکوبشده جامعهای است که بازگشت به شکوه و عظمت دوران گذشتهاش را میخواهد.
کسانی که این روزها همهچیزشان را برای اعتراض به حکومت دینی در خیابانهای ایران به خطر میاندازند، اکثراً جوانانی هستند که سالها پس از انقلاب به دنیا آمدهاند. این جوانان اگرچه تجربهای جز زندگی در یک حکومت تمامیتخواه ندارند، بسیاریشان اما با گوش دادن به صحبتها و روایتهای اقوام بزرگتر خود در مورد زندگی قبل از جمهوری اسلامی که همراه با آزادیهای فردی، وضعیت معیشتی بهتر، دسترسی به دنیای آزاد، سهولت سفر به خارج کشور، اختلاط عادی جنسیتها و دینداران و سکولارها و حس غرور ملی بود، بزرگشدهاند. روایتهایی که گرچه حس غرور ازدسترفته ملی را بیدار میکند اما همراه با حس ضایعه عمیقی است که یک رژیم ضدغربی و واپسگرای اسلامی عامل به وجود آورندهی آن است.
بهویژه زنان و دختران ایرانی آگاهاند که انقلاب سال ۵۷ است که مقصر تحقیر روزانه، ظلم، جداسازی، نابرابری و فرودستی شدید اقتصادی آنهاست و این فجایع نتیجه اجتنابناپذیر رویدادی مانند «سرگذشت ندیمه» است که به سرنوشت واقعی آنها تبدیلشده است.
زنان ایران بهخوبی میدانند که قتل وحشیانه مهسا امینی بهسادگی میتوانست سرنوشت خودشان بوده باشد؛ برای همین قتل مهسا کاسه صبرِ تحملِ وحشتِ ناشی از زندگی تحت لوای حکومت اسلامی را لبریز کرد و آنان را به خیابانها کشاند.
پهلوی درواقع به آنها یادآوری میکند که دوباره چه میتوانند باشند.
پس از تصمیم رضاشاه در سال ۱۳۱۴ مبنی بر کشف حجاب و تسهیل ورود زنان به مدارس و عرصه عمومی، ایران بهگونهای متحول شد که تنها چند دهه بعد، مادر شاهزاده رضا پهلوی و عمهاش اشرف پهلوی بهعنوان مدافعان برابری حقوق زنان و مردان، نماینده ایران درصحنههای جهانی شدند و فرصتهای گستردهای را برای دیگر زنان ایرانی به وجود آورد.
رضا پهلوی نیز مانند میلیونها ایرانی دیگر که آن میل به پیشرفت و برابری و دنیادیدگی دیروز را به یاد دارند، بر آنچه اسلامگرایان حاکم بر ایران در نابودی معیارهای توسعه و پیشرفت جامعه ایران به کار بستهاند، با دیده تأسف نگریسته است. او بهعنوان پدر سه دختر، درباره باورش به برابری حقوقی زن و مرد و تعهد خود به حقوق همه اقلیتها، ازجمله اعضای جامعه الجیبیتیکیو که در ایران بهشدت مورد آزار و اذیت قرار میگیرند، بارها اظهارنظر کرده است.
پهلوی قلبا سکولاری انسانگرا است، مردی که مشتاق است ارزشهای نهان در لیبرالیسم آمریکا و فرانسه- دو سنت سیاسی غرب (سکولاریسم و لیبرالیسم) که وی در آنها پناه گرفته و با آنها نزدیکی فکری پیداکرده است- به ملتی برساند که آرزو دارد از جهل و تعصب تنفرانگیزی که به آنان از سوی رژیم تحمیلشده نجاتش دهد.
صداقت آشکار او در فرهنگ سیاسی ایران بهراستی کمیاب است؛ همان ویژگی که شاید دلیلی بر چرایی اعتماد و اقبال عمومی به او باشد. این اعتماد میتواند مرهمی برای جامعه آسیبدیدهای باشد که دشوارترین چالشهای آن ممکن است هنوز در فرآیند سخت گذار از شرّ بر سر راه آن باشد.
پهلوی قصد دارد روندی از تحقق دموکراسی را پیش ببرد که امکان انتخاب آزادانه در مورد شکل حکومت آینده را فراهم کند و تفکیک قوا را با نظارت و توازن و محدودیت در میزان قدرت قوه مجریه برقرار کند. او ترجیح میدهد بجای «رهبر»، وی را «وکیل مردم» خطاب کنند و گهگاه هم برای ناظران غربی و هم برای هواداران پرشور پادشاهیخواه خود بر زبان میآورد که ممکن است خود جمهوریخواهی را بر پادشاهی مشروطه ترجیح دهد، اما این مردم هستند که در یک رأی آزاد و منصفانه در مورد آیندهشان تصمیم خواهند گرفت.
پهلوی صرفنظر از انتخاب خود، متعهد شده است که از سیاستهای روزانه کشور دور بماند و در عوض بر تقویت فرهنگ دموکراسی که ریشه در نهادهای قوی، آموزش لیبرال و جامعه مدنی پویا دارد، تمرکز کند. ازآنجاکه پهلوی نقشی فراتر از اختلافات حزبی و گروهی دارد و پیوسته بر اتحاد جهت سرنگونی جمهوری اسلامی تأکید میکند، کسانی که از او حمایت میکنند بسیار فراتر از تنها حامیان اتکا بر تاریخ ۲۵۰۰ ساله تاجوتخت ایران هستند.
ایرانیانی که جمهوریخواهی را ترجیح میدهند یا هیچ موضع قاطعی در مورد شکل حکومت آینده ندارند نیز در پهلوی رهبری را میبینند که میتواند ملتی زخمخورده را حول یک پلتفرم سیاسی عقلانی و متعادل گردآورد.
باورها و ارزشهای دمکراتیک و انسانی او در طول چهار دهه بدون تغییر مانده است؛ باورهایی که منادی سکولاریسم، برابری و حاکمیت قانون، نهادهای دموکراتیک، وحدت ملی و تمامیت ارضی، دوستی با غرب و همسایگان ایران بهویژه اسرائیل، سیستم آموزشی لیبرال، اقتصاد مبتنی بر شایستگی که فراتر از نفت و گاز بر نوآوری در فناوری تأکید دارد و اولویت ارائه راهکارهایی برای نابسامانی محیط زیست و بحران شدید آب در ایران است.
برخلاف بسیاری از شخصیتهای سیاسی ایرانی که به دلیل شرکت در انقلاب ۱۳۵۷ یا گرفتار شدن در دام فریب اصلاحطلبی رژیم از چشم مردم افتادهاند، پهلوی هیچ گذشتهای در اسلامگرایی یا مارکسیسم ندارد.
اگرچه میراث او و باورهایش، برگ برنده او در پیشبرد پروژه دموکراسی برای ایران است اما او چالشهایی منحصربهفرد نیز بر سر راه خود دارد، زیرا تحت رژیمی که برای سرنگونی آن تلاش میکند زندگی نکرده است. او باید نهتنها از آرمانهای دموکراتیک دفاع کند، بلکه میبایست رنج و درد عمیق اکثریت قریب بهاتفاق ایرانیانی را که با مشکلات اقتصادی دستوپنجه نرم میکنند نیز در نظر داشته باشد.
او نیاز فوری به ارائه راهکارهای عملی، برنامهریزی استراتژیک، تیم قوی و همکاری بینالمللی دارد تا برای رفع نیازهای اساسی و انسانی هموطنان خود در دوره ناپایدار حکومت موقت در صورت سقوط رژیم آماده باشد. هرجومرج و بیثباتی میتواند بهراحتی خلأ ناشی از عدم آمادگی عملی را پر کند. نمیتوان بهطور دقیق زمان سقوط رژیم جمهوری اسلامی را پیشبینی کرد، بنابراین پهلوی باید قادر باشد که بگوید نهتنها توانایی برقراری ارتباط و الهام بخشیدن به مردم را دارد بلکه توانایی اجرای آن را نیز دارد. انقلاب ایران ممکن است زودتر از آن به نتیجه برسد که وی تصور میکند.
مریم معمارصادقی (American Purpose)
*منبع: American Purpose
*نویسنده: مریم معمارصادقی بنیانگذار و مدیر «انجمن کوروش» و از مدافعان دموکراسی و حقوق بشر در ایران است.
*ترجمه و تنظیم: نوید محبی
برگرفته از کیهان لندن